من وزیر ارشادم، خودم میدونم!

August 16, 2013
■ علیرضا رضایی
اتفاق بد آنروز در مواجهه با فرستادهی فرمانداری، برای من ناخواسته تبدیل شد به بهترین اتفاقی که میتوانست بیفتد. دوشنبهی همان هفته در جلسه شورای اداری که در فرمانداری تشکیل میشد و چند وقتی بود ادامه مطلب…
باد کاشتند، طوفان درو کردیم

August 4, 2013
■ علیرضا رضایی
خسته بودم، تنها بودم، بر خلاف سابق هيچ چيزى و هيچ كارى نه تنها مرتب نبود، بلكه از شدت آشفتگى خودم را به ياد روزهاى اول ورودم به ارشاد مىانداخت. به اين مدت رئيس اداره ادامه مطلب…
به خدای کعبه داشتم رستگار میشدم!

July 22, 2013
■ عليرضا رضايي
دولت اصلاحات کمکم مدیرانش را سر کار میآورد. یک فرماندار جدید آمد که خیلی زود با هم رفیق شدیم. او جوانترین فرماندار کشور بود منهم جوانترین رئیس انجمن نمایش کشور. برای شروع خوب بود. کشته ادامه مطلب…
کله خیسها مدیرکل میشوند!

July 1, 2013
■ علیرضا رضایی
رئیس اداره دوباره دعوت به جلسه کرد. ایندفعه چنان فریادی سرش کشیدم که خودم هم ترسیدم. مرتیکه ول کن نبود. خزید پشت میزش. در راه بهسمت اتاق کارم هم توی سالن اصلی اداره داد زدم: ادامه مطلب…
خواب دیدیم، زیاد خیر نبود!

June 17, 2013
■ علیرضا رضایی
من خیلی شاخ و در برابر چشمهای بهتزدهی رئیس اداره، به ارشاد برگشتم: ـ چیه؟ من هنوز رئیس انجمن نمایش هستم. ـ ولی شما استعفا دادید. ـ بله، ولی کسی هم استعفای من را قبول ادامه مطلب…
نباید برگردی نفهم! اینو بفهم!

June 9, 2013
■ علیرضا رضایی
هیچکس با استعفای من موافقت نکرد. البته کسی هم مخالفت نکرد، ولی از نظر قانونی همین که با استعفا موافقت نشده بود یعنی هنوز تمام اختیارات قانونی انجمن نمایش متعلق به من بود. توجهی نکردم ادامه مطلب…
رئیس باکفایت، استعفا استعفا!

May 29, 2013
■ علیرضا رضایی
آن برادر سپاهى به همين راحتى بركنار شد. از طريق اين و آن هم پيغام فرستاده بود كه حالا در اين شهر هستيم در خدمت همديگر. مهم نبود. اجرای دومم بى سر خر برگزار شد ادامه مطلب…
این کتانیها آخر شر میشود!

May 18, 2013
■ علیرضا رضایی
چند وقت بعد یک روز تصادفاً سر ساعت هشت به اداره رفتم. کمتر پیش میآمد که از این فداکاریها بکنم و اول وقت اداره باشم. از در و دیوار ریختند که از ادارهکل زنگ زدهاند ادامه مطلب…
شاه رفت، خیلی صادقانه!

May 10, 2013
■ علیرضا رضایی
فردای آنروز من از طریق فونت «شاه رفت» یک روزنامه محلی در صفحه فرهنگیاش متوجه شدم که «صلاحیت بیش از شصت درصد اعضا تحت بررسی مجدد قرار گرفت». نمیدانستم کی صلاحیت کی را رد کرده ادامه مطلب…
قدرت شلوار یک رئیس انجمن

May 6, 2013
■ علیرضا رضایی
با این پیشفرضها من به استقبال اجرای دوم میرفتم. اولین اجرا برای خودم و گروهم آنقدر اعتبار جمع کرده بود که دو ماهه انجمن نمایش را بگیریم. نمیخواستم بین آن اجرا تا کار بعدی فاصله ادامه مطلب…
انتفاضه فرهنگی، مشت و لگد هنری

April 26, 2013
■ علیرضا رضایی
آنشب کتکاریمان که تمام شد تازه برگشتیم سالن که به ادامهی اجرا برسیم. همانموقع میخواستند دستگیر بکنند و بردارند ببرند که یکپا ایستادم که تا برنامه تمام نشود هیچجا نمیآیم. تازه بعد از آنهمه کتککاری ادامه مطلب…
من و کبری با هم تصمیم گرفتیم

April 20, 2013
■ علیرضا رضایی
برگشتن بچههای گروه فرصت فوقالعادهای بود. انگار وقتی که برگشتند تازه متوجه شدم که نبودنشان چقدر سخت گذشت. دیگر جای معطلی نبود. دادم اطلاعیه نوشتند و تمام ریز و درشت و بالا و پائین اعضای ادامه مطلب…
عدو سبب خیر میشود گاهی

April 15, 2013
■ علیرضا رضایی
باید همزمان در چند جبهه میجنگیدم. یکی اعضاء گروهم که بعد از تعلیق سه نفرشان اگر چه علناً حرفی نمیزدند، ولی میدانستم که برای منسجم نگه داشتنشان برای قدمهای بعدی دردسر دارم. یکی آن اعضای ادامه مطلب…