عدو سبب خیر میشود گاهی

April 15, 2013
■ علیرضا رضایی
باید همزمان در چند جبهه میجنگیدم. یکی اعضاء گروهم که بعد از تعلیق سه نفرشان اگر چه علناً حرفی نمیزدند، ولی میدانستم که برای منسجم نگه داشتنشان برای قدمهای بعدی دردسر دارم. یکی آن اعضای ادامه مطلب…
شدت بیشعوری

April 8, 2013
■ محمود فرجامی
تا کنون برای درجه بندی بیشعوران بر اساس شدت و ضعف بیشعوریشان، پیشنهادها و ساختارهای متفاوتی ارائه شده است. یکی از مشهورترین آنها که توسط سرهنگ استنلی رحیم آهارنوعوت (یک ایرانی ـ اسرائیلی تبعهی امریکا، ادامه مطلب…
من غلط میکنم شما هم روش

April 4, 2013
■ علیرضا رضایی
اولین جلسهی هیئت امناء بدون رسیدن به هیچ نتیجهای تمام شد و این بهترین نتیجهای بود که من از آن جلسه میتوانستم بگیرم. بهعنوان رئیس انجمن نمایش هم حق داشتم و هم لازم بود حدود ادامه مطلب…
کم نیار بیشعور!

March 25, 2013
■ محمود فرجامی
کم نیاوردن یکی از خصیصههای بنیادین بیشعوری است. یک بیشعور هم مثل هر آدمی گاه در کارش ناکام میماند و این به خودی خود نه عیبیست و نه ننگی، اما از این نقطه به بعد ادامه مطلب…
من برای فصل کردن آمدم

March 19, 2013
■ علیرضا رضایی
اولین خشم شبی که زدم کاملاً موفقیتآمیز بود. موقعی که آن سه نفر را تعلیق میکردم خودم هم دقت نکرده بودم که وقتی بگیر و ببند را از «تیم خودم» شروع کرده باشم معنی دیگرش ادامه مطلب…
بیشعوری و فرافکنی

March 17, 2013
■ محمود فرجامی
یکی از راههای شناخت بیشعوران استفاده از برهان خلف است. به این معنا که با شناختن باشعوران میتوان تا حدود زیادی به شناسایی بیشعوران نزدیک شد. اما این کار در عمل چندان ساده نیست چرا ادامه مطلب…
اولین خون

March 13, 2013
■ علیرضا رضایی
اگر حالا دیگر انجمن نمایشی بود و قرار به اینکه کار از سیستم هیئتی خارج بشود، خیلی کارها بود که باید انجام میدادم. اصلاً به خیال همین کارها بود که برای تشکیل انجمن نمایش در ادامه مطلب…
مستعدان ابتلا به بیشعوری

March 8, 2013
■ محمود فرجامی
یکی از انتقادات ـ و یا شاید بهتر است بگویم گلایههای ـ معمول که پس از انتشار کتاب بیشعوری دریافت کردهام این بوده است: با این تعریف و توصیف، پس «همه» بیشعورند! خیر، اینطور نیست. ادامه مطلب…
یک رئیس انجمن کامل

March 8, 2013
■ علیرضا رضایی
از در آمفی تئاتر که آمدم بیرون لحظهای مکث کردم. سیگارم را که در حین راه گوشهی لبم گذاشته بودم روشن کردم، نگاهی به سالن که هنوز در تکاپو بود انداختم و یک کپه از ادامه مطلب…
پرسش بزرگ: آیا من هم بیشعورم؟

March 2, 2013
■ محمود فرجامی
مهمترین پرسشی که هر انسان ممکن است در طول زندگی خود با آن مواجه شود این است «آیا من هم بیشعورم؟». این پرسش بسیار مهمتر است از پرسشهایی نظیر «آیا خدایا وجود دارد؟» و «جهان چگونه به وجود آمده است؟».
دانش من تقصیر شما بود

February 19, 2013
■ علیرضا رضایی
من در این مدت واقعاً با خودم فکر کردم و دیدم این حد از علمی که دارم تقصیر شما است و من هرگز دلم نمیخواست که تا این حد دانا باشم. البته شما از همان وقتی که من تصمیم گرفتم شبها وقتم را به جای خلاف کردن یکجور دیگری هدر بدهم بیچاره شدید.
بیشعوری، عادت یا اعتیاد؟

February 19, 2013
■ محمود فرجامی
بیشعوری بسیار شبیهتر است به بیماریِ سادیسم تا مثلا بداخلاقیِ خساست. و حتی به عنوان کسی که سالها با بیشعوری و بیشعوری سروکار داشته، با قاطعیت میگویم بیشعوری از سادیسم هم خطرناکتر است. در واقع بیشعوری، چون به «اختیار» فرد وابسته است، فینفسه نوعی تخلف و جنایت است.
نشانههای مشترک بیشعوران

February 7, 2013
■ محمود فرجامی
با خواندن این کتاب بسیاری متوجه شده بودند که دوستشان، همکارشان، همسایهشان، اعضای خانوادهشان و از همه مهمتر: خودشان، بیشعورند. یعنی از قدرتی که دارند آگاهانه و خودخواهانه در جهت بهرهکشی از دیگران استفاده میکنند و معمولا در این مسیر آن را با حماقت و رذالت مخلوط میکنند.
شغل من هدایت شما است

January 28, 2013
■ علیرضا رضایی
من با تمام توانائیهایی که دارم، یک مشکل سر راهم هست که شما باید آن را رفع بکنید. مشکل من این است که شما تا حالا خبر نداشتید «هدایت بشر» یک شغل است و من خودم هم اینرا بهتازگی فهمیدهام.
بیشعوری در آینه

January 28, 2013
■ محمود فرجامی
بیشعوری یعنی تجاوز آگاهانه به حقوق دیگران. مخلوط غریبی از حماقت و زرنگبازی و بیشرمی. دیگران را احمق فرض کردن و خود را به خریت زدن برای رسیدن به چیزی که شایستهاش نیستی.
هدف من از خلقت شما

January 16, 2013
■ علیرضا رضایی
خداوند چرا اینقدر درباره هدفهایش صحبت کرده. آیا خداوند واقعاً با خودش فکر کرده که همه خیال میکنند او بیخودی هر چیزی را بهوجود آورده است؟ یا فکر کرده که اگر همه جا جار بزند که از کارهایش هدفی داشته، آن وقت آن هدفها مهمتر میشوند؟
سیلاب بزرگ

January 6, 2013
■ محمود فرجامی
نه شب و نه روز باران بارید و پوسیدون با نیزه خود امواج را میخروشاند که اگر کسی شنا بلد است قسر در نرود. همه غرق شدند جز آنهایی که به بلندیها پناه بردند .
دوستتان دارم، نترسید!

December 25, 2012
■ علیرضا رضایی
یک تفاوت اصلی من با خدا این است که او علاوه بر اینکه بدبختیهای شما را بهتان یادآوری میکند، شماها را از عواقب آن هم میترساند و برای هر کار بد شما یک عالمه بدبختی و بیچارگی تعبیه کرده است.
جعبهی سرکار خانم پاندورا

December 24, 2012
■ محمود فرجامی
به نظر میرسید آدمها با آن همه بلا و نکبت هم، با دلخوشی به زندگی ادامه میدهند، خیلیهایشان مثلا پزشکان و جادوگرها و پیامبران با همانها به کسب و کار پرداختهاند و خیلی هم راضیاند.
من و رشد فکری بشر

December 13, 2012
■ علیرضا رضایی
شما فقط یک لحظه خودتان را مقابل آدمی بگذارید که روزی هشت ساعت فکر میکند که چطوری یک کار نیم ساعته را انجام ندهد. این آدم مثل من سمبل یک آدم موفق است.