جنبش سبز در آینه تاریخ ـ گفتگو با تورج اتابکی ـ یک
جانمایه جنبش سبز: خرد نقاد و فردانیت برای انسان
4 Aug 2011
■ سعید جعفری ـ شروین نکویی
تاریخ معاصر ایران در بازه زمانی یک قرن گذشته، اگر چه تاریخی پر فراز و نشیب است؛ اما به جرات میتوان گفت که شاخصه بارز آن، اشتیاق روز افزون مردمانش به شهروند شدن و مقابله با حاکمینی است که حقوق شهروندان را پایمال میکنند. از قیام تنباکو تا انقلاب مشروطه، از جنبش ملی کردن صنعت نفت تا انقلاب ۱۳۵۷ و سرانجام، جنبش سبز ۱۳۸۸، آنچه بارز است میل و نیاز مردمیست که حاضر نیستند رعیت گوش به فرمان حاکمین باشند؛ بلکه در دفاع از حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی خویش به پا میخیزند. در این سلسله مطالب همراه با مورخین، نظریهپردازان و پژوهشگران تاریخ ایران به نقد و بازبینی جنبش سبز از زاویه مقایسه تاریخی میپردازیم.
در نخستین بخش از این مجموعه با دکتر تورج اتابکی به گفتگو نشستیم. اتابکی استاد «تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی» در دانشگاه لیدن و پژوهشگر ارشد بخش خاورمیانه و آسیای مرکزی در موسسه بینالمللی تاریخ اجتماعی است. وی از اعضای کنفرانس روسای انجمن اروپایی برای مطالعات آسیا و از اعضای شورای جامعه مطالعات ایران است. اتابکی سالهاست که در موضوع تجدد در کشورهای شرقی به تحقیق و تالیف و تدریس مشغول است و کتابها و مقالات تحقیقی زیادی در این خصوص منتشر کرده است.
اگر بخواهیم مقایسهای بین انقلاب مشروطه و جنبش سبز داشته باشیم، به عنوان سوال نخست مایلیم نظر شما را درباره بومی کردن تجدد در هر دو دوران بدانیم. به نظر شما جنبش سبز تا چه حد توانسته تجدد خواهی را گسترش دهد و به بیان دیگر آن را «بومی» کند؟
به گمان من پدیده تجدد پدیده ای است جهانی. این پدیده تقریبا از اوایل قرن شانزدهم میلادی آرام آرام در نقاط مختلف جهان پا گرفت و با تفاوتهای چند دهه نشانههای آن را در گوشه های مختلف جهان میبینیم. جان مایه تجدد، خرد نقاد، فردانیت و خود مختاری فردی است.
اگر به تاریخ دو صد سال ایران نگاه کنیم، نشانه هایی از جنبشهای اجتماعی را میبینیم که اینجا و آنجا و بیشتر با هدف اجرایی کردن تجدد شکل می گیرد. این جنبشها اگرچه در اشکال گونه گون همچون آیینی، عرفی، دهقانی، شهری، اقتصادی یا سیاسی خود را مطرح کردند، اما هدف همه آنها اجرایی کردن تجدد بوده است. بنابراین من آنگونه که «ماکس وبر» اشاره دارد، تنها اروپا را زایشگاه تجدد نمی دانم. این نگاهی است اروپا مدارانه .
این تجدد با تجدد نوع دیگری که آن را تجدد آمرانه مینامیم، متفاوت است. اگر نخست این تجدد از پایین جامعه بر می خاست، در نیمه دوم قرن نوزدهم میبینیم که این اهل قدرت بودند که به اجرایی کردن تجدد پرداختند و به تجدد از بالا دست میزدند. این نوع تجدد فاقد حضور مردم برای اجرایی کردن تجدد است، اگرچه هدف اهل قدرت، متجدد کردن جامعه است اما به نوعی وکالت تسخیری مردم را بر عهده دارند. چهرههایی همچون قائم مقام فراهانی، امیرکبیر یا مشیرالدوله از آن جمله اند.
در پایان قرن ۱۹ میبینیم که این تجدد آمرانه پاسخگو نیست و خواست اجرای تجدد از پایین دوباره شکل می گیرد و از جمله در جنبش تنباکو خود را نشان میدهد و بعدها در انقلاب مشروطیت این خوانش از تجدد به عرصه عمل میرسد.
جنبش سبز در آینده شکل متفاوت تری خواهد گرفت و خواستههای تازهای را به خواستههای پیشین خود اضافه خواهد کرد. این جنبش قطعا از دو سال مبارزه خود تجربه خواهد گرفت. من این جنبش را «میرنده» نمیبینم. ما هنوز کارمان با تجدد تمام نشده است. تا زمانی که درگیری ما با جهان درباره تجدد پایان نگرفته، جنبش هایی از این دست، با صورتها و خواستههای مختلف جاری خواهد بود
من فکر میکنم این ستیز بلند بالایی که از دیرباز در تاریخ ایران زمین بین دو گونه اجرای تجدد مطرح بوده، همچنان در جامعه جاری است. جنبشهای پیش از مشروطه، انقلاب مشروطه، سالهای دهه ۲۰، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب ۵۷، جنبش موسوم به سبز را در یکصد سال گذشته میتوان در یک راستا دید. اگرچه زبان، واژگان، خواستگاه و چهارچوب بیان خواستهها متفاوت است، اما جانمایه همه آنها این است که به خرد نقاد اعتقاد دارند. تمام دادههای پذیرفته شده سیاسی و اجتماعی را زیر سوال میبرند، پرسشگرند و هیچ چیزی برای آنها مقدس نیست. مساله دیگر این است که در تمام این جنبشها مساله فردانیت مطرح است که خود را به گونههای مختلف بیان کرده است: انسان آزاد است که با جسم و اندیشه خود هر کاری که میخواهد بکند و هیچ قیمومیتی را نمیتواند بپذیرد. من اخیرا در یکی از مصاحبههایم به یکی از سرمقالههای «صوراسرافیل» اشاره کردم که به صراحت به بیان این فردانیت و خرد نقادان اشاره کرده است. سرمقاله شماره ۱۲ روزنامه صوراسرافیل به تاریخ پنجشنبه دوازدهم رجب ۱۳۲۵ پرسشی را پیش میکشد و آن اینکه آیا برای کمال و ترقی بشری سرحدی است؟ و سپس آراء کهنهپرستان و نوگرایان را در برابر یکدیگر قرار میدهد و به تعریفی از تجدد میرسد که به گمان من بسیار یگانه و درست است. صوراسرافیل مینویسد: «…اعانت و کمک هیچ پادشاه رعیت پرور، هدایت و راهنمایی هیچ مقتدای تام و ارشاد و همت هیچ پیر طریقت، قدر یک خردل در تهیه و تدارک لوازم ترقی و کمال بشری معنی نخواهد داشت. فقط واگذاردن انسان را به خود او برای پیروی طریق ترقی خود و یافتن راه کمال نفس کافی است … تنها خواهشی که از هر رییس روحانی و جسمانی باید کرد این است که بعد از این لازم نیست نه به زور چوب، نه با تجشم استدلال و نه تازیانه طریقت کمال منتظره ما را به ما معرفی فرمایید. شما فقط اجازه بدهید که ما در تمیز و تشخیص کمال خودمان به شخصه مختار باشیم و بعد از آن هم قدغن بفرمایید که هواخواهان ترقی ملت، طریق و راه آن را به روی ما سد نکنند.».
به حقیقت این تلاشیست که ما در دوران مشروطه میبینیم. این خرد نقاد و این فردانیت گاه در بسترهای متفاوتی مطرح میشود. گاهی این در بستر آزادیخواهی به جد مطرح میشود، در دورهای عدالت اجتماعی برجسته میشود، گاه چنان جمهور مردم و رهبران سیاسیشان شیفته آزادی هستند که توجه کمتری به عدالت اجتماعی میکنند و گاه چنان شیفته عدالت اجتماعی میشوند که آزادی در سایه قرار میگیرد. اما ماحصل این ۲۰۰ سال تلاش را که نگاه کنیم، به این نکته پی میبریم که آزادی و عدالت اجتماعی، همزادند. نمیتوان یکی را برجسته کرد و دیگری را نادیده گرفت.
اگر چه مشروطهخواهی از تهران شروع شد، اما بعد از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف، جمعیتی که برای دفاع از مشروطه به پا خواست دیگر تهرانی نبودند و مردم از شهرهای دیگر برای مقاومت و دفاع از مشروطه با یکدیگر متحد شدند. به نظر این سخن که «در جنبش سبز حرف آخر را تهران میزند» تا چه حد درست است؟ به بیان دیگر این جنبش را در ایران امروز تا چه حد فراگیر میدانید؟
باید توجه کرد که در آستانه انقلاب مشروطیت، ترکیب جمعیت شهری و روستایی ما از این قرار بود: ۷۵ درصد جمعیت روستایی و ایلاتی و حدود ۲۵ درصد جمعیت شهرنشین. در آن زمان جمعیت کل کشور حدود ۱۰ میلیون نفر بود. در آستانه انقلاب ۵۷ ترکیب جمعیتی شهری و روستایی تقریبا به صورت نصف- نصف درآمد. یعنی ۵۰ درصد جمعیت روستایی و ۵۰ درصد جمعیت شهری. در سی سال گذشته اما ترکیب جمعیت به نفع جمعیت شهری تغییر کرده است. حدود ۷۵ درصد جمعیت شهری است و ۲۵ درصد جمعیت روستایی است.
در زمان مشروطیت شهرهای بزرگی همچون تهران، تبریز، شیراز، اصفهان و مشهد نقش عمدهتری در جنبش مشروطیت داشتند. اگرچه تهران به عنوان پایتخت، شهر مهمی در جنبش مشروطه به حساب میآمد، اما زایشگاه مشروطه نبود. شهرهای دیگر و حتی روستاها نیز نقشی در مشروطیت داشتند، روستاها با بیانی دیگر و طرح خواستههای دیگر. در سالهای بعد ملاحظه میکنیم که نقش شهرها در تاثیرگذاری بر روی جنبشها بسیار بیشتر میشوند. برخی از شهرها کم کم به «کلانشهر» تبدیل میشوند. اکنون در بسیاری از کشورها شاهد زایش این کلانشهر ها هستیم. در بعضی از کشورها حدود یک پنجم و حتی یک چهارم جمعیت در این کلانشهرها مستقر هستند. باید به این نکته توجه کرد که اگر به عنوان نمونه در آستانه انقلاب ۵۷ بر این اعتقاد بودیم که حرف آخر را تبریز میزند، اکنون باید گفت که حرف آخر را تهران به عنوان کلانشهر میزند.
این مساله در کشورهای دیگر هم مطرح است. اکنون هفتههاست که در سوریه شاهد مبارزه مردم برای استقرار حقوق اجتماعیشان هستیم، اما میبینیم که همه نگاهها به دمشق است. همینجا به یک ضربالمثل عربی اشاره کنم که میگوید: در جهان عرب این مصر است که حرف آخر را میزند، در مصر این قاهره است که حرف آخر را میزند و در قاهره این میدان تحریر است که حرف آخر را میزند. در یک همچنین ضربالمثلی، طرح واقعیتی را می بینم. نقش شهرهای بزرگ، نقش میادینی که محل تجمع فعالان سیاسی است و زایشگاههای حرکتهای جنبشهای اجتماعی.
اگر واقعبینانه بخواهیم به شرایط نگاه کنیم، باید گفت که در شرایط کنونی، حتی شهرهای دیگر هم نگاهشان به مرکز است و نقش کلانشهرها و شهرهای مرکزی و به خصوص پایتخت را نمیتوان نادیده گرفت.
همانطور که میدانید «تهران ریویو» مجموعه گفتگوهایی درباره مبارزه بدون خشونت با برخی از تحلیلگران و کارشناسان داشت که در آن از باید و نبایدها و «خط قرمزهای» این مبارزه به تفصیل سخن گفته شد. اگر به دوره مشروطه بازگردیم، میبینیم که مقاومت مردمی، حتی به صورت مسلحانه، تاثیر بسزایی در انقلاب مشروطه داشت. آیا میتوان از مبارزات در دوره مشروطه، به ویژه مساله مبارزه بدون خشونت، درسهایی برای جنبش سبز گرفت؟
مساله مبارزه بدون خشونت مساله تازهای نیست. این یک فرهنگ سیاسیست که بعد از جنگ دوم جهانی در ایران مطرح شد، کسانی بودند که خبر تحولات هند و مبارزات گاندی به گوششان رسیده بود و در تلاش بودند که آن را در ایران مطرح کنند. اگر به جان مایه بحث افرادی که به عدم خشونت اعتقاد دارند نگاه کنیم میبینیم که آنها میگویند برای رسیدن به خواستههایشان، از خشونت به عنوان یک ابزار استفاده نمیکنند. آنها تلاش میکنند که در چارچوب قانون و گاه بیرون از چارچوب قانون، مبارزه غیرخشونت آمیز را در دستور کار بگذارند.
موضوع این است که پرهیز ازخشونت نمیتواند هدف نهایی باشد. اگر اینگونه باشد مساله دفاع از دستاوردهای جنبش چه میشود؟ وقتی که لیاخوف مجلس را به توپ بست و حاکمیت به زور متوسل شد و معترضان را سرکوب کرد، در آن زمان مردم هم از سنگر محلههای خود به مقابله با استبداد بر خاستند. به عنوان یکی از برجستهترین نمونههای مقاومت مردمی در تاریخ، میتوان به مقابله محلههای ششگانه تبریز در مشروطه اشاره کرد. خوب اگر چنین مقابله ای در کار نبود دیگر حرکت به سوی تهران صورت نمیگرفت و مشروطهای احیا نمیشد. این نیاز زمانه بود و بخشی از مبارزه اجتماعی و کاملا هم قابل فهم. اگر در انقلاب مشروطه واکنش سریع مردم را نداشتیم، سرنوشت دیگری برای مبارزه مردمی در راستای استقرار حکومت قانون رقم می خورد. نمونه معاصر تر به دست دهم: در تحولات اخیر مصر وقتی در میدان تحریر شترسوارها با قمه و چماق به جان مردم افتادند، اگر مردم واکنش نشان نمیدادند و گروه های دفاع از خود و انقلاب شکل نمی گرفت، شاید امروزه مبارک همچنان در مسند قدرت بود.
جنبش سبز را در مقایسه با اعتراضات مردمی در جهان عرب چگونه ميبینید؟ آیا فکر میکنید جنبش سبز نهایتا همچون مصر و تونس به «پیروزی» میرسد یا همچون بحرین و سوریه، سرکوب این جنبش ادامه پیدا میکند؟ به بیان دیگر شما آينده جنبش سبز را چگونه پیشبینی میکنید؟
به گمان من قرار نیست این جنبشها یک مسیر و یک سرنوشت داشته باشد. اگر قرار باشد فکر کنیم که سوریه باید همان مسیری را میرفت که تونس رفته یا لیبی بر مسیری گام پا می گذاشت که مصر طی کرده بود، به نوعی «کج فهمی» تاریخی می رسیم. تنوع رفتارهای سیاسی و اجتماعی بسیار چشمگیر و قابل اعتنا است.
به گمانم در تمام جنبشهای اجتماعی از دو نکته باید پرهیز کرد: یکی اینکه گمان کرد که جنبشهای اجتماعی لزوما مسیر خطی را طی میکنند که به هیچ وجه چنین نیست و دیگر اینکه گمان کرد که جنبشها الگو بردارند. هیچ جنبشی دو بار به گونه ای یکسان اتفاق نمیافتد. هر جنبشی شناسه خودش را دارد و جنبش سبز نیز از این قاعده مستثنی نیست.
جنبش سبز با طرح شعار «رای من کجاست» شکل نهایی یافت و کمکم خواستههایش فراتر رفت. این جنبش یک جنبش متکثر است. جانمایه اش همان طرح خواستی است که صدای آن از ۲۰۰ سال پیش در ایران می توان شنید: خرد نقاد و فردانیت برای انسان.
جنبش سبز نمادهای فوقالعادهای دارد که گاه فراتر از مرزهای سیاست می رود. وقتی به رفتار جوانان معترض ایرانی نگاه میکنم، به چهرههایشان، به مشتهایشان، به فریادهایی که میکشند، به نوع لباس پوشیدنشان و به خواستههایی که مطرح میکنند، گاه نشانی از سیاست در آنها نمیبینم. مثلا در نماز خواندنشان سر سازش با احکام شریعت ندارند. آنها خدای یگانهشان را باور دارند ولی به شیوهی خودشان. دیدیم در نماز جمعه ای که آقای رفسنجانی برای آخرین بار پیشنمازش بود، پسر و دختر چگونه شانه به شانه به عبادت برخاستند. در تمامی این رفتار خرد نقاد را می بینم. خرد نقادی که در حوزهای وسیع تر از حوزه سیاست جاری است.
من فکر میکنم جنبش سبز در آینده شکل متفاوت تری خواهد گرفت و خواستههای تازهای را به خواستههای پیشین خود اضافه خواهد کرد. این جنبش قطعا از دو سال مبارزه خود تجربه خواهد گرفت. من این جنبش را «میرنده» نمیبینم. ما هنوز کارمان با تجدد تمام نشده است. تا زمانی که درگیری ما با جهان درباره تجدد پایان نگرفته، جنبش هایی از این دست، با صورتها و خواستههای مختلف جاری خواهد بود.

کلیدواژه ها: تاریخ, تورج اتابکی, جنبش سبز, سعید جعفری, شروین نکویی |

[...] جانمایه جنبش سبز: خرد نقاد و فردانیت برای انسان | TehranRev…. // Print [...]
[...] جانمایه جنبش سبز: خرد نقاد و فردانیت برای انسان | TehranRev…. // Print [...]