از لابهلای سخنان اخیر دبیرکل حزبالله لبنان
آغاز شکاف در محور تهران ـ دمشق ـ بیروت
27 Jun 2011
■ علی مهتدی
جاسوسی به مانند روسپیگری شاید از قدیمیترین شغلهای جهان باشد. از وقتی اختلاف میان فرزندان آدم به وجود آمد، همیشه افرادی بودند که اطلاعات جابجا کرده و مابهازای آن را گرفتهاند. در قرن گذشته و در اوج جنگ سرد، جاسوسی نیز شکل بازار داغی داشت و دو بلوک شرق و غرب، افرادی را به اردوگاه رقیب اعزام میکردند تا اطلاعاتی کسب کرده و کفه ترازوی رقابت را اندکی به سمت خود سنگین کنند. در عصر کنونی اما، جاسوسی شاید رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و دیگر ارسال جاسوس مد روز نیست؛ بلکه استخدام افراد از جبهه مقابل برای کسب اطلاعات بسیار سادهتر و عملیاتیتر است.
یکی از جبهههای حساس در امر جاسوسی این روزها و از حدود دو سال قبل، جبهه میان اسراییل و لبنان و مشخصا حزبالله است. هر دو طرف در دو سال گذشته با معرفی و دستگیری مزدوران بیشمار سعی کردهاند تا علاوه بر نشان دادن میزان نفوذ خود در جبهه رقیب، از قدرت اطلاعاتی خود در کشف این جاسوسان داد سخن بدهند. در این بین، به نظر میرسد گاهی برخی ریزهکاریها در این نوع عملیاتها فراموش میشود و نتیجه این جنگ تبلیغاتی آن قدر مضحک به نظر میرسد که کمتر عقل سلیمی میتواند آن را باور کند.
در آخرین سخنرانی سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله که روز جمعه ایراد شد، دو نکته اساسی وجود داشت. وی در بخشی از صحبتهای خود موضوعی جنجالی را مطرح کرد با این مضمون که دستگاه امنیتی حزبالله موفق شده سه جاسوس اسراییلی که به داخل حزب رخنه کرده بودند را کشف کند. این موضوع که برای اولین بار در تاریخ حزبالله رخ داده و توسط دبیرکل آن علنی میشود؛ ناخودآگاه تردیدهایی نسبت به توانایی این حزب ایجاد میکند. حزبالله به شکل سنتی همواره بر این طبل میکوبیده که اسراییل هرگز نتوانسته به درون این حزب رخنه کند و این روند همراه یکطرفه و از جانب حزبالله صورت گرفته است. اکنون با طرح علنی این موضوع، اولین تردیدی که ایجاد میشود، باطل بودن ادعاهای سابق مسئولان حزبالله است.
نصرالله قبل از مطرح شدن این تردیدها سعی میکند پاسخش را در همان سخنرانی داده و تاکید کند که نباید به موضوع وجود جاسوسها پرداخت؛ بلکه باید نگاهها را متوجه قدرت بخش امنیتی حزبالله کرد که توانست این جاسوسان را شناسایی کند.
وی سناریو را اینگونه طراحی میکند که اسراییل پس از سالها تلاش نتوانست در نهایت به داخل حزبالله نفوذ کند و برای تحقق اهداف خود، لاجرم از سازمان سیا کمک خواست و این آمریکاییها بودند که توانستند سه تن از اعضای حزب را به خدمت خود بگیرند. دبیرکل حزبالله از این بخش از داستان به این نتیجه میرسد که سفارت آمریکا در بیروت، «لانه جاسوسی» است و تمرکز خود را (در هماهنگی با اسراییل) بر نفوذ داخل حزبالله گذاشته است.
وضعیت کنونی چیزی بیش از این را نشان نمیدهد که سقوط یا بقای دولت اسد در سوریه دیگر ضمانت مطلوبی برای ادامه فعالیتهای حزبالله به عنوان بازوی اجرایی ایران در مرز با اسراییل نیست و این حزب اکنون در لبنان محاصره شده و اندک اندک باید برای ادامه حیات خود به دنبال معادلهای باشد که قاعدتا سلاح در آن جایی نخواهد داشت
نکته عجیب در این زمینه اما در این بخش از صحبتهای وی نهفته است که میگوید «جاسوسان مزبور از جمله رهبران حزبالله نبوده، روحانی نیستند، جزو حلقه امنیتی و مشاوران دبیرکل نیز نیستند، هیچکدام هم کوچکترین ارتباطی با مراکز امنیتی و حساس حزبالله ندارند، هیچگونه اطلاعاتی نیز در مورد تجهیزات حزبالله در اختیار ندارند، کمترین ارتباطی با پرونده ترور عماد مغنیه ندارند و ضمنا هیچ اطلاع و ارتباطی نیز با پرونده دادگاه بینالمللی ویژه لبنان ندارند».
تناقض آشکار و مضحک در سخنان دبیرکل حزبالله در اینجا نمایان میشود که پس دستگاههای جاسوسی اسراییل و آمریکا پس از ماهها تلاش و مذاکره و رایزنی و لابی، موفق شدند چند آبدارچی را به استخدام خود درآورند که نهایت اطلاعات آنها در مورد حزبالله، تعداد استکان قهوهای است که مسئول درجه هفتم حزبالله در روز مینوشد و موفقیت حزبالله در کشف این جاسوسان نیز آن قدر بزرگ بوده که شخص دبیرکل آن را اعلام کند.
نکته ظریفی که در لابهلای خطوط این سخنرانی یافت میشود، جز این نیست که حزبالله مشغول فراهم کردن مقدمات یک شورش یا جنگ بزرگ است و با انتشار این گونه اخبار سعی دارد علاوه بر اینکه قدرت خود را زیاد نشان میدهد، روحیه هواداران خود را نیز برای مواجهه بالا ببرد. این موضوع در نکته دومی که نصرالله مطرح کرد، به وضوح قابل مشاهده است.
دبیرکل حزبالله در بخش دوم سخنان خود به موضوع سوریه پرداخت. وی دولت سوریه را با صفتهایی چون مقاوم، دشمن آمریکا و اسراییل، مقتدر و با اصالت خوانده و ابراز امیدواری کرد که «اختلافات داخلی» در این کشور خاتمه یابد. از نظر نصرالله، دولت بشار اسد، خط مقدم مقابله با طرحهای آمریکا و اسراییل برای کشورهای اسلامی است و اکنون با شورش چند میکروب (به قول بشار اسد) مواجه شده و خطری متوجه آن نیست، بلکه باید هر چه سریعتر به «اختلافنظر» در داخل این کشور خاتمه داد تا طرح مشترک موساد و سیا برای سوریه با شکست مواجه شود.
آیا میتوان این سوال را مطرح کرد که با توجه به قدرت اطلاعاتی مورد اشاره دبیرکل حزبالله، وی اطلاعی از کشته شدن هزار و پانصد شهروند سوری و فرار گروهی اتباع سوریه به لبنان ندارد؟ قطعا وی از این موضوع به خوبی خبر دارد و پایههای ادامه حضور مسلحانه خود در لبنان را با خطر مواجه میبیند.
حزبالله به عنوان ستون اصلی سیاست خارجی ایران در منطقه در ابتدای فعالیت خود، وظیفهای ساده داشت که جز مبارزه با اسراییل چیز دیگری نبود. این امر در طی سالیان دراز از 1983 تا 2000 احترام زیادی برای حزبالله به ارمغان آورد، اما این روزها حزبالله شرایط چندان مساعدی ندارد، هر چند که موفق شده دولت لبنان با خود همسو کرده و اکثریت پارلمانی را پس از شش سال در اختیار بگیرد.
اکنون اهل سنت لبنان میانه خوبی با حزبالله ندارند چرا که بر این باور هستند که این حزب، در ترور رفیق حریری که به نوعی رهبر سیاسی اهل سنت محسوب میشد، دست داشته است. در عین حال نیمی از مسیحیان نیز به خاطر حضور مسلحانه حزبالله، دل خوشی از آن نداشته و حزبالله را عامل ایران در خاک لبنان میدانند. در میان مردم کشورهای عربی نیز شرایط به همین شکل است. معترضان سوری، تصاویر نصرالله را به آتش میکشند و در دیگر کشورهای عربی نیز اکثرا جایگاه قبلی این حزب دستخوش تغییراتی بنیادین شده است. دادگاه بینالمللی نیز در شرف اعلام رای خود مبنی بر دست داشتن اعضای این حزب در ترور حریری است. در عین حال سوریه به عنوان پشتوانه نظامی و سیاسی این حزب و گذرگاه امن میان حزبالله و ایران، با انتفاضهای مردمی مواجه و در شرف سقوط است.
روزنامه فرانسوی فیگارو چندی قبل فاش کرد که حزبالله اکثر انبارهای سلاح خود در سوریه را تخلیه کرده و آن را به منطقه بقاع لبنان منتقل کرده است. بدین ترتیب مشخص میشود که حزبالله از احتمال سقوط دولت اسد نگران بوده و سعی دارد رد پاهای خود در سوریه را کم و کمتر کند.
مشابه این اقدام را چندی قبل گروه حماس نیز انجام داد، بطوریکه به محض اینکه به نتیجه رسید که دولت سوریه، دیگر دولتی پایدار نیست؛ تصمیم به همپیمانی و آشتی با جنبش فتح گرفته و حتی کار را به جایی رساند که در فحوای کلام، امکان مذاکره با اسراییل را نیز مطرح کرد؛ امری که کیهان به عنوان سخنگوی بیت رهبری را به شدت برآشفته کرد.
پیام دومی که این حرکت حزبالله دارد، از طرف خود این حزب نیست؛ بلکه از طرف سوریه صادر شده است. این احتمال وجود دارد که دمشق برای جلب رضایت آمریکا و اسراییل و در نتیجه بالا بردن احتمال باقی ماندن بشار اسد بر اریکه قدرت، قصد قربانی کردن حزبالله را داشته باشد و بخواهد از ارتباط خود با این حزب به شکل آشکاری کم کند.
نباید فراموش کنیم که مشابه این اقدام را ایران نیز در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی انجام داده بود، بطوریکه کمال خرازی وزیر خارجه وقت ایران در بحبوحه درگیریهای ایران با غرب بر سر پرونده هستهای در سفری به لبنان، حزبالله را برخلاف تمامی سیاستهای مشخص ایران، دعوت به خویشتنداری بیشتر کرده بود.
وضعیت کنونی چیزی بیش از این را نشان نمیدهد که سقوط یا بقای دولت اسد در سوریه دیگر ضمانت مطلوبی برای ادامه فعالیتهای حزبالله به عنوان بازوی اجرایی ایران در مرز با اسراییل نیست و این حزب اکنون در لبنان محاصره شده و اندک اندک باید برای ادامه حیات خود به دنبال معادلهای باشد که قاعدتا سلاح در آن جایی نخواهد داشت.
نتیجه این شرایط، دو احتمال بیشتر نمیتواند باشد:
نخست آنکه ابتدا سوریه دچار فروپاشی میشود و سپس حزبالله با در پیش گرفتن سیاستی جایگزین، سعی میکند جذب جامعه لبنان شود و بدین ترتیب ایران مهمترین همپیمانان خود در جهان را از دست داده و دیگر برگ برندهای در مواجهه با غرب در دست نخواهد داشت.
دوم آنکه قبل از رسیدن این مرحله، جنگی در گیرد تا نگاهها از حکومت سوریه منحرف شده و به سمت دشمنی خارجی که جز اسراییل نیست، منحرف گردد. ایران نیز در این بین قطعا از فرصت استفاده خواهد کرد تا دوستان خود را قویتر و آنها را در برابر ناملایمات، مستحکمتر کند.
تحلیلگران اسراییلی که از مدتی قبل در انتظار سناریوی دوم هستند، اما باید منتظر ماند و دید که سرنوشت دولت اسد چگونه رقم خواهد خورد. آیا این مردم سوریه هستند که سرانجام شکل جدیدی به منطقه خواهند داد یا حزبالله است که ابتکارعمل را در دست گرفته و محور «تهران ـ دمشق ـ بیروت» را از مرگ نجات خواهد داد.

کلیدواژه ها: ایران, جاسوسی, حزبالله, سوریه, علی مهتدی, نصرالله, همپیمانی |
