بررسی پدیدهی خشونت دینی و فتنهی طائفی در مصر پس از خیزش 25 ژانویهی 2011
مصر در میانه دو بحران آمریت دولت و بحران هویت ملی
10 Jun 2011
■ مهدی غریب
مقدمه:
آن چه در خیزش مصریان – که به جنبش 25 ژانویه نام بردار شده است- جای توجه و درنگ است، میزان کاربرد خشونت در آن و پس از آن است. نبرد رهایی در میدان التحریر و به ویژه حملهی شترسواران (موقعة الجمل) به رغم خشونت عریان آن، در درون زمینهی سرکوب دولتی و مقاومت معارضان قابل فهم است. آمار رسمی کشتگان خیزش مصر حدود 820 نفر از مردم و 26 نفر از نیروهای دولتی تخمین زده میشود که نشان از شدت و حدت کاربرد خشونت از سوی دو طرف در فاصلهی زمانی کوتاه (هجده روز) است. اما از پرده برون افتادن اخباری مانند تجاوز به لارا لوگان، گزارشگری که برای پوشش خبری پیروزی مصریان بر حکومت به میدان التحریر رفته بود، نشان میدهد که سی سال حکومت حزب دموکراتیک وطنی و ریاست جمهوری مادام العمر محمد حسنی مبارک با انتخابات مکرر تشریفاتی، جز فقر و فساد و تبعیض سیاسی و اقتصادی، گویا انحطاطی اخلاقی و فرهنگی را نیز در این کشور نهادینه کرده است. این خبر جدا از جزئیات هولناک آن و سکوتی که در پوشش آن برای حفظ حرمت خبرنگار و بیشتر برای حفظ وجههی خیزش مردمی مصریان اعمال شد، از این جهت محل تأمل است که مصداق کاربرد خشونت رایگان و بی جهت (1) است و به هیچ وجه در چهارچوب هنجاری گروههای شناخته شدهی معارض نمیگنجد. آیا این رویداد را باید پدیدهای حاشیهای از چند تبهکار در دل غوغای سیاسی و آشوب عمومی دانست؟ یا رویداد – هر چند حاشیهای- نشانهی پدیدهای عمومی و انحطاطی اخلاقی است که برآمدن نسلی متفاوت با هنجارهای اخلاقی و داعیهی سیاسی دیگرگون را خبر میدهد؟ (2)
خشونت طائفی به نام دین
دامنهی خشونت دینی وطائفی در مصر به اقلیتهای غیر مسلمان محدود نمیشود. در ماههای اخیر، با افزایش توان و آرادی عمل سلفیان، اظهاراتی با هدف تخریب مزارها و نمادهای اسلام شیعی (بازمانده از دوران فاطمی) و یا خانقاههای صوفی بیان شده و اقداماتی هم در این راستا صورت گرفتهاند که با واکنش شیوخ الازهر فعلاً متوقف شدهاند.
به هر روی و سخن، این نه نخستین بار در مصر در ماههای اخیر است که خشونت به نام دین در مصر روی میدهد و نه نخستین نزاع قبطی و مسلمان در تاریخ معاصر مصر است. در آخرین روز سال میلادی 2010 و در آستانهی عید میلاد مسیح به روایت قبطیان، انفجار بمبی در کنار کلیسای قبطی قدیسین در اسکندریه به کشته شدن حدود 21 تن از مؤمنان مسیحی انجامید و شورش و اعتراض گستردهی قبطیان را در شهرهای مختلف مصر (قاهره، اسماعیلیه و اسکندریه) برای خون خواهی قربانیان بی گناه آن در پی داشت. (3)
پیشینهی خشونت به نام دین در مصر
نام مصر روزگاری با تمدن کهنش، اهرام مرموزش و مومیایی فرعونهای اش شناخته میشد؛ روزگاری نه چندان دور با عرابی پاشا و قیام ضد استعماریاش، با جمال عبدالناصر و ناسیونالیسم عربیاش، با کانال سوئز و حماسهی 1973 اش شناخته میشد و مایهی مباهات مصریان و عربان بود. با به قدرت رسیدن انور سادات و امضای قرارداد کمپ دیوید در 1979، مصر به اتهام خیانت به آرمان فلسطین و سازش با دشمن، در دنیای عرب به انزوا کشیده شد. ترور سادات در سال 1981 به دست نظامیان وابسته به جهاد اسلامی (4) ، آغاز خشونت داخلی در مصر نبود؛ هر چند با اعلام حالت فوق العاده و سلب آزادیهای عمومی و سپردن قدرت سیاسی به دست نظامیان، روند سرکوب در مصر نهادینه شد. پیش از آن نیز صحنهی سیاسی مصر با خشونت بیگانه نبود. ترور حسن البنا در سال 1949 و اعدام سید قطب در سال 1966 نمونههای آشکار آن بودند.
کاربرد خشونت مذهبی در مصر با برآمدن ایدئولوژیهای سیاسی و دینی، فراز و فرودهایی به خود دیده است. درگیری مصر در جنگ با همسایهی شرقیاش، اسرائیل، کانون ایدئولوژی سیاسی و فعالیتهای اسلام گرایانه را گرم نگاه داشته است. بسته به ساختار حکومت و سازگاری یا ناسازگاری سیاستهای داخلی و خارجی آن با مشی و خواست این گروهها، شیوهی تعامل میان این گروهها و حکومت مصر تغییر کرده است. گستردهترین سازمان اسلامی با ایدئولوژی حاکمیت شریعت اسلامی در مصر را حسن البنا با نام اخوان المسلمین در سال 1928 بنا نهاد.
این خشونت آشکار به نوعی نتیجهی کشمکش سیاسی میان جمعیت اخوان المسلمین و نظامیان حاکم و انحلال اخوان و زیر زمینی شدن فعالیتهای آن و زادهی خشونت پنهان در ساختار حاکم و ایدئولوژی رقیب بود و سری در انسداد سیاسی نظام حاکم و سری دیگر در ایدئولوژی اخوان داشت. «حاکمیت تعالیم اساسی اسلام بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر و تحقق یگانگی عرب » (5) خط مشی اصلی اخوان را شکل میدادند. جایگاه اسلام در تحقق وحدت عربی به مثابهی هدف یا وسیله و عنصر تعیین کننده و رجحان دهنده، بزنگاه اختلاف اخوان با قوم گرایان ناصری بود. (6)
گروههای تندرو به نام اسلام و پیروی از سلف صالح، و بر پایهی مفاهیمی برآمده از دین مانند هجرت، جهاد و تکفیر، جامعهی مصر را جاهلی نامیدند؛ گروهی جامعه را تکفیر کردند و به جهاد با ضلالت حکومت و جهالت مردم برآمدند؛ گروهی دیگر سر در گریبان مراقبت فرو بردند و هجرت و انعزال را برای برپایی جامعهی نمونه بر گزیدند.
وضعیت منطقه و به ویژه مسألهی فلسطین و قرار گرفتن مصر در خط مقدم جبهه، عامل بیرونی شکل گیری و گسترش این گروهها و انسداد سیاسی و بی توجهی حکومت به خواست گروههای سیاسی و سرکوب آنان، عامل درونی پیدایش و گسترش خشونت سیاسی در مصر بود. خشونت علیه گردش گران خارجی به عنوان نمونهی بارز فساد در جامعهای اسلامی و نیز هدف ایده آل برای وارد آوردن فشار اقتصادی به حکومت و محروم کردن آن از بزرگترین منبع درآمدش و در نهایت برانداختن آن، شیوهی عملیاتی گروههای اسلام گرا در دههی هشتاد و نود میلادی بود.
وطن پرستی مصری به جای دوگانهی اسلام گرایی – قوم گرایی؟
در برابر جریانهای اسلام گرا یا قومیت گرای عرب، جریان مستقلی وجود داشت که میتوانست راه برون شدی برای بحران مصر در روزگار معاصر و پرهیز از رویارویی اسلام گرایی و قوم گرایی عربی باشد، و به مثابهی راه سوم، میان این دو صلحی برقرار کند. حمید عنایت این جریان را وطن پرستی مصری مینامد، و مصطفی کامل و لطفی السید و شیخ محمد عبده (مفتی مصر) را از نمایندگان آن به شمار میآورد. ملاک اینان از وطن، مفهومی متفاوت از امت عرب بود که بر پایههای «ارج نهادن بر وحدت ساکنان سرزمین مصر بیش و پیش از دیگر ارزشهای مشترک قومی و نژادی با دیگر عربان» استوار بود. این جریان از جهت تکیه بر مفهوم ملیت به جای مفهوم امت عربی یا اسلامی، و تبیین جایگاه اقلیتهای قومی و دینی در هویت ملی چشم از اهمیت بالایی برخوردار بود. شاید بتوان رویکرد به خشونت و توجیه دینی یا قومی آن را نتیجهی عدم موفقیت وطن پرستی مصری دانست.
عبده که از شاگردان و همراهان سید جمال و از نویسندگان عروة الوثقای او در پاریس بود، و بعدها به منصب ریاست دار الافتاء رسید، در تبیین مفهوم ملیت و عدم تناقض آن با دینداری تا آن جا پیش رفت که در عمل و نظر به سازگاری و هم زیستی میان هم وطنان از هر دین و قومیتی حکم کرد. عنایت دیدگاه عبده را چنین خلاصه میکند: «کسانی که تاریخ و سرزمین مشترک داشته باشند، به رغم اختلافات مسلکی و مذهبی، از پیوند دوستی پایداری برخوردار میشوند. بر این اساس به نظر او غبر مسلمانان مصری به همان اندازهی مسلمان مصر به ملیت بستگی دارند. پس هیچ مسلمان مصری حق ندارد که قبطی ها را به دلیل آن که مسیحیاند، پستتر از خود بشمرد. اما برای آن که افراد به وطن خود دلبستگی یابند؛ به جز زاده شدن در سرزمین آن، شروطی دیگر میخواهد .» (7) عبده در مقالهای در مجلهی جهان اسلام، دیدگاه خود را در باب ملیت روشنتر بیان میکند:
«…. رومیان باستان، وطن را جایی میدانستند که فرد در آن دارای حقوق و تکالیف سیاسی باشد. این عقیدهی رومیان با آن گفتهی [فیلسوف فرانسوی لابروئی یر] که» وطن بی آزادی وجود ندارد مباین نیست. آزادی عبارت است از حق اجرای وظایف معلوم [هر کس]؛ اگر آزادی نباشد، وطن هم نیست؛ زیرا حقی وجود ندارد. وجود وظایف سیاسی متضمن وجود حق و وظیفه است؛ و حق و وظیفه، شعار همهی وطن پرستانی است که جان و مال خود را در راه وطن فدا میکنند و حق و وظیفه را از [خرسندی] دوست و خویشاوند برتر مینهند. عشق به وطن نزد مردم گرانمایه به بالاترین پایهی پرستش و شوق میرسد. ولی زیستگاهی که ساکنانش هیچ حقی نداشته باشند و جان و مالشان در آن ایمن نباشد، جایگاه مردم عاجزی است که راه به جایی دیگر ندارند. چنین وطنی اگر بزرگتر شود، بر آسودگی مردمش چیزی نمیافزاید و اگر خردتر شود، زندگی کردنش از آن چه هست بدتر نمیشود. (8)
در دیدگاه شیخ عبده، در کنار عناصری چون زیست گاه مشترک، حقوق و تکالیف سیاسی مشترک، و احساس تعلق و احترام شخصی نسبت به وطن، از عنصر غیرت [ملی] نیز ذکری به میان آمده است. هر چند سیاق سخن او مبتنی بر تقدم منطقی هویت ملی بر هویت دینی است، اما این جا دقیقاً همان بزنگاه اصلی نسبت میان غیرت ملی و حمیت قومی و دینی است که او نشکافته است؛ اما شاید بتوان با قرینهی دیگر سخنان او در باب نسبت آزادی و شهروندی و حقوق و تکالیف، آن را در چهارچوب آزادیهای مصرح در قانون معنا کرد. (9)
مقاومتها و خشونتها نشانهی قوت سنت و عدم پذیرش راه حلهای عرفی برون دینی است. تا زمانی که راه حلهای درون دینی برای چنین موقعیتهایی از طریق به روز شدن دستگاه فقهی و کلامی اندیشیده نشوند، فتنهی طائفی و خشونت به نام دین از سوی اقلیت یا اکثریت توجیه شدنی خواهد بود و قربانی خواهد گرفت
دیگر نویسندهی جریان وطن پرستی مصری، مصطفی کامل در شتیات خود مینویسد:
«وجود هر ملت در اصل، ناشی از همزیستی گروهی خاص در سرزمینی خاص است؛ یعنی پرورش در محیط طبیعی و جغرافیایی واحد، بزرگترین پیوند همبستگی قومی میان افراد است. هر ملت همانند تنی است که سلامت هر اندامی در آن به سلامت اندامهای دیگر وابسته است؛ و اما شرط پایداری هر ملت آن است که همهی افرادش نفع و مصلحتی مشترک داشته باشند و به خصوص از تعصب نژادی به ضد یکدیگر به پرهیزند.» (10)
این دیدگاه، با مفهوم مدرن دولت-ملت سازگار است و به یک نسبت دیدگاه انحصارگرایانه ی قبطیان (که مصریان اصیل آنانند) و ملی گرایان مذهبی را (که با تکیه بر مفهوم امت، اقلیتهای دینی را بیرون از امت مصر میدانستند ) (11) بی اعتبار میکند.
دیدگاه مصطفی کامل در باب نسبت دین و ملی گرایی، در شرایط کنونی مصر و بحران هویت ملی و دینی از یک سو، و بحران آمریت دولت موقت آن از سوی دیگر آن گاه میتواند راهی بگشاید که مسألهی تقدم و تأخر دو هویت دینی و ملی و تعارض برداشتهای فرهنگی-هویتی از هر دو آئین پیشاپیش حل شده باشد.
وی مینویسد: «ما همگی در مصر، از یک ملتم. برخی از مردم ما قبطی هستند و بقیه مسلمان. ما دو فریضهی بزرگ داریم؛ یکی دینی و دیگری میهنی. فریضهی دینی قبطیان در هور آن است که باورهای دینی خود را پاش دارند. از این رو، اگر با هم کیشان خود در جاهای دیگر جهان همدردی کنند، ایشان را سرزنش نتوان کرد. فریضهی دینی مسلمانان نیز این است که به اصول درست دین اسلام روی آورند و شایست نشایست آن را به دیده گیرند و یگانگی خویش را نگاه دارند. آنان نیز اگر با برادران دینی خود در جاهی دیگر جهان همدردی نمایند، کسی بر ایشان خرده نتواند گرفت. ولی قبطیان و مسلمانان مصر (به رغم اختلافهای دینی) فقط یک فریضهی میهنی دارند و آن خدمت به میهن گرامی خویش و پیکار در راه استقلال و آزادی است.» (12)
به نظر میرسد هم اولویتهای جامعهی مصر و هم صورت بندی هویت دینی و ملی آنان دگرگون شدهاند. بحران کنونی پیش روی مصر نوین، دیگر فقط بحران مرجعیت و نسبت ملیت مصری با قومیت عربی یا امت اسلامی نیست تا مسألهی اصلی آن نسبت مسلمانان مصر با دیگر اعضای امت اسلامی و عربی یا رابطهی قبطیان با دیگر اعضای کلیسا در بیرون مصر باشد. در کنار بحران آمریت دولت و نبود نهادهای کارآمد مدیریت بحران و بر زمین ماندن وظائف ذاتی دولت مانند حفظ نظم و امنیت، در مرحلهی بعدی، پرسش فعلی، پرسش از حقوق شهروندی (فارغ از دین و نژاد) و نخست آزادی انتخاب دین (13) و سپس آزادی عمل به فرائض و مناسک دینی به دور از اجبار و تهدید و خشونت است.
جایگاه اقلیت قبطی در ساختار اجتماعی مصر
آمار دقیقی از شمار اقلیت مسیحی وابسته به کلیسای قبطی در دست نیست؛ ولی پارهای آمار قبطیان را بین 5 تا 8 میلیون نفر (6 تا 10 درصد جمعیت هشتاد میلیون نفری مصر) برآورد میکنند. بر این اساس، قبطیان مصر بزرگترین جمعیت از اقلیتهای مسیحی در خاورمیانه و شمال افریقا را شکل میدهند.
ساختار اجتماعی و اقتصادی در مصر بر پایهی شکافهای قومی و مذهبی بنا شده است و جدال قبطی-مسلمان در آن از دو وجه قومی و طائفی (به مفهوم دینی آن) قابل بررسی است. در وجه قومی، قبطیان اقلیتی مسیحی تلقی میشوند که بنیهی اجتماعی و اقتصادی ضعیفی دارند. اقلیتی کم شمار از آنان توانسته اند با تکیه بر تحصیلات عالی و حمایت جامعهی مسیحی بیرون مصر به مناصب دولتی راه یابند. نمونهی پطرس پطرس غالی در این اقلیت بختیار قبطی مصر قابل ذکر است که توانست به مناصبی چون وزارت خارجهی مصر و دبیرکلی سازمان ملل متحد دست یابد. اما اکثریت قبطیان را فقیران ساکن حلبی آبادهای حومهی قاهره شکل میدهند که برای ارتزاق خود به زباله دان های قاهره متکیاند. با توجه به فقر عمومی حاکم بر مصر و اقتصاد ضعیف آن، زندگی فلاکت بار مسیحیان حومهی قاهره، گمان تبعیض مضاعف دینی و اقتصادی در سیاست گذاری کلان مصر را تقویت میکند. البته نقش مفهوم زهد و رهبانیت مسیحی زاده و پروردهی مصر (به به شیوه و سنت راهبان صومعه نشین پیرو قدیس آنتوان) را نباید در شیوهی تعامل قبطیان با دنیا و خوارداشت آن نادیده گرفت.
قبطیان در مکانیسمی جبرانی و در برابر هر آن چه ندارند، میکوشند با تفاخر به نام رسمی مصر (که از کلمهی قبط در زبان یونانی گرفته شده است)، خود را مصریان اصیل و صاحبان اصلی سرزمین مصر معرفی کنند و با تکیه بر تبار خود و تاریخ مصر، غرور جریحه دارشان را به رخ دیگر اقوام ساکن مصر بکشند. آنان مسلمانان مصر را از قومیت عرب میشمرند که پس از اسلام به این سرزمین آمدهاند. این در حالی است که در میان عربان، مصریان خود اقوام غیر عرب گرویده به آئین اسلام و عرب شده (مستعرب) شمرده میشوند.
در وجه دینی، نزاع مسلمان و مسیحی به سبب فعالیتهای تبشیری هر دو طائفه و تلاشی سنتی برای جذب مؤمنان بیشتر به نشانهی تفوق و برتری دینی بر دین دیگر و حقانیت مدعیان آن، نزاعی متداول بوده و در مقاطعی مانند مداخلهی نظامی کشورهای اروپائی در کشورهای اسلامی (مانند افغانستان و عراق) با یادآوری جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان تشدید میشده است. مصر نیز مانند دیگر کشورهای عربی و اسلامی از تبعیض آشکار در عمل آزادانهی اقلیتها به فرائض و مناسک دینی مستثنی نیست. پارهای از این تبعیضها ریشه در قرآن و سنت دارند؛ ولی عنصر فرهنگی و تاریخی نیز در فعال شدن شکافها و نیز شیوهی تعامل میان اقلیتهای دینی بی تأثیر نیست.
در خیزش مردمی مصر، قبطیان نیز مانند دیگر شهروندان مصری، و پا به پای مسلمانان مشارکت داشتند. مخابرهی عکسهایی که در آن زمان، جوانان قبطی را با نشان صلیب بر گردن آویخته در زنجیرهی نگهبانی از نمازگزاران مسلمان در میدان تحریر نشان میداد، بشارت عصری جدید برای مصر بود که در آن قبطی و مسلمان در کنار هم به صورت مسالمت آمیز و آزادانه زندگی کنند و به زندگی اجتماعی و دینی خود بپردازند. اما حوادث این روزهای مصر، این رؤیا را دست کم در کوتاه مدت دست نیافتنی مینمایند.
رویدادهای ششم می در امبابة در کجا ریشه دارند؟
داستان هجوم به کلیساهای قبطی عذرا و مارمینا در روز ششم ماه می 2011 در محلهی امبابة در حاشیهی جنوبی قاهره دراز دامن است. بحث بر سر دگرآئینی و سرنوشت نو ایمانان مسلمانی است که به طوع یا به کره و به دلیل ایمانی یا اجتماعی، اسلام را بر مسیحیت ترجیح دادهاند، اما از سوی کلیسای قبطی برای انکار دگرآئینی شان تحت فشار قرار گرفتهاند. این امر بهانهای به دست مسلمان و قبطی داده و اسباب آتش زدن بر جان و مال انسانها و تخریب کلیساها را فراهم کرده است. در نبود پلیس و نهادهای امنیتی، مسلمانان سلفی ساعتی محلهی قبطی نشین را در اختیار خود میگیرند و بی آن که مشخص شود چه کسی حمله را آغاز کرده، خشونت به سرعت بالا میگیرد و نزاع خیابانی به کاربرد سلاح گرم و شلیک مستقیم گلوله و پرتاب مواد آتش زا کشیده میشود که به کشته شدن حدود شانزده نفر و زخمی شدن دویست تن می انجامد.
ماجرا آن گاه آغاز شد که شایع شد که دختری قبطی به نام «عبیر طلعت خیری» که به اسلام گرویده و نام خود را به اسماء تغییر داده، در کلیسای مارمینا در امبابة نگهداری میشود. منبع این شایعه همسر مسلمان او اعلام شده بود که با مراجعه به مسجد این محله، ادعا کرده بود که همسر او که در اسیوط ناپدید شده، در تماسی تلفنی خبر داده که در ساختمان خدماتی (سرای سالمندان) جنب کلیسا نگهداری میشود. ظهر شنبه گروهی پرشمار از سلفیان این کلیسا را محاصره کردند و قبطیان به ظن هجوم سلفیان به کلیسا، در درون و برون آن تجمع کردند. با پرتاب سنگ و شیشههای حاوی مواد آتش زا، آسیبهایی به مراکز خدماتی کلیسا و خانهها و مغازههای قبطی اطراف آن وارد شد. مسؤولیت آغاز حمله را هر دو طرف به گروه مقابل نسبت میدهند. با شلیک مستقیم گلوله در این درگیریها 16 تن جان خود را از دست دادند. شمار کشتگان مسلمان و قبطی تفکیک نشده است.
دست کم دو روایت متناقض از این زن در باب پیشینه و حوادث روز ششم می نقل شده است که با یکدیگر متناقضند. وی در گفت و گویی با الدستور ادعا کرده که کلیسای قبطی در تلاش برای باز گرداندن او به کلیسا و رد اسلام آوردنش، او را در مکانهای مختلف زندانی کرده است و او شش روز در کلیسای مارمینا زندانی بوده است. او تأکید کرده که آشناییاش را با اسلام وامدار رادیوی قرآن مصر است و در 23 سپتامبر 2010 به خواست خود به اسلام گرویده است و منتظر حکم دادگاه برای دادخواست طلاق است تا بتواند با مسلمانی ازدواج کند. جماعت اسلامی که از آغاز در این قضیه درگیر بوده است، روایتی متفاوت از ماجرا میدهد. در این روایت، وی پس از آشنایی با جوانی مسلمان، خانه و شهر را ترک میکند. اسلام میآورد و در انتظار جدایی از همسر قبطی خود، قرار ازدواج با این جوان میگذارد. اما دیری نمیگذرد که قربانی اختلافی مالی با صاحب خانه میشود، و خانوادهاش پس از آگاهی از اقامت گاه او، وی را میرباید و به اسیوط باز میگرداند و به کلیسای قبطی تحویل میدهد. وی در این مدت زیر فشار برای انکار مسلمانی خود، از شهری به شهری و از مرکز به مرکزی دیگر در درون سازمانهای کلیسای قبطی گردانده میشود.
در باب شیوهی اطلاع جماعت اسلامی از حضور عبیر در کلیسا تناقضهایی وجود دارد. در حالی که در روایتی، عبیر میپذیرد که هنگام انتقال به دفتر وکیلش از طرف کلیسای قبطی برای اعلام مسیحی بودن خود، توانسته با تلفن همراه دوست و نامزدش تماس بگیرد، روایت دیگر هر گونه تماس را رد میکند و اظهار بی اطلاعی میکند. به هر حال، این دوست اوست که با مراجعه به مسجد سلفیان در امبابة آنان را بر گرد کلیسا جمع میکند. از آن سو، کلیسا با دیدن تجمع مسلمانان او را رها میکند و عبیر نیز بدون اطلاع دادن به کسی از محل دور میشود و از ما بقی ماجرا و کشته شدن 16 نفر بعدها خبردار میشود. در هر صورت و در هر دو روایت، عبیر از حادثهی روز شنبه 6 ماه می بهت زده است. از کشته شدن انسانها در آن متعجب و متأسف است و از همه خواسته است تا رهای اش کنند تا به زندگی طبیعی خود بازگردد و گناه کشته شدن مسلمانان و قبطیان را بر دوش ناتوان اونگذارند.
جماعت اسلامی که به عبیر پناه داده بوده، وی را به مقامات مصری و شورای نظامی حاکم تحویل داده است تا روایت او در ضمن بررسی ماجراهای ششم می و پروندهی او مد نظر قرار بگیرد.
واکنشهای رسمی
هراس از آغاز جنگ داخلی بر پایهی نزاعهای دینی در این کشور چندان بالا گرفته است که شخصیتهای سیاسی و دینی از طیفهای سیاسی و قومی گوناگون به آن واکنش نشان دادهاند. نخست وزیر، عصایم شرف متهمان را به دادگاه عالی امنیت ملی احاله داده و اتهام تروریسم را متوجه آنان دانسته است. این در حالی است که مشاور رسانهای او گفته است نخست قرار بود اتهام آشوبگری متوجه آنان شود و به دادگاه نظامی ارجاع شوند؛ ولی نخست وزیر پس از گفت و گو با شورای نظامیان و بررسی ابعاد قضایا نظر به وضعیت فوق العاده ی کشور به این نتیجه رسیده است.
مفتی جمهوری مصر، دکتر شیخ علی جمعة با واکنش نشان دادن به این رویدادها، مصریان را از درگیر شدن در فتنهی طائفی و دینی و برپایی جنگ داخلی بر حذر داشته و حمله کنندگان به کلیساها را گروه مغرض دانسته است که با زیر پا گذاشتن حاکمیت قانون و اقتدار دولت، در میان فرزندان امتی واحد اختلاف میافکنند. وی از شورای نظامی حاکم بر مصر و نیروهای امنیتی خواست تا به وظائف خود عمل کنند و اقدامات مناسب را برای تکرار نشدن این واقعه و صدمه به امنیت ملی انجام دهند. اخوان المسلمین مصر نیز این حملات را محکوم کرده است.
واکنش مسلمانان
مساجد سلفی از هواداران خود در اسکندریه خواستهاند تا در اعتراض به آن چه آنان آن را «سریال ربودن زنان تازه مسلمان و حبس آنان در کلیساها و اجبارشان به بازگشت به آئین مسیح» خواندهاند، تظاهرات کنند. گروه «الدعوة السلفیة» نیز در بیانیهای ادعا کرد که قبطیان میکوشند تا کشور را به حالت انفجار برسانند و مسؤولیت حادثهی امبابة را متوجه آنان کرد. این گروه با اشارهی به قضیهی «کاملیا شحاتة»، ادعای خود را تکرار کرده است که وی اسلام آورده اما دولت وی را به قبطیان تسلیم کرده است. این گرو ه با رد اظهارات خانم شحاتة را در تلویزیون قبطیان مصر، از وی خواست تا در برابر دادستان مصر حاضر شود.
مفتی رسمی مصر، شیخ دکتر علی جمعة نیز در واکنش به رویدادهای اسف بار و خونین شنبه، آنها را تقبیح کرده و گفته است: امکان ندارد که مسلمانانی متدین که به حقیقت دینشان آگاهی دارند، چنین عملی را مرتکب شوند. این عمل را نباید به گروهی که به مسلمانان گرایش دارند، نسبت داد. هیچ انسان عاقلی آن چه را مصریان در این روزها تجربه کردند، تصدیق نمیکند. نفرین پیامبر (ص) بر کسانی که فتنه بر انگیختند و فتنهی خفته را بیدار کردند. عمل به وصیت پیامبر (ص) به تعامل بر اساس رحمت و ذمه با قبطیان مصر، بر ما مسلمانان واجب است. وی از تمامی شهروندان و اندیشمندان و شخصیتهای دینی مسلمان و مسیحی خواست تا به مسؤولیت میهنی خویش عمل کنند و تلاش برای ایجاد فتنهی دینی در بافت یکپارچهی ملت مصر را ناکام بگذارند. او افزود که مصر تا کنون در برابر توطئههای بسیاری در طول زمان سربلند بوده و اکنون در نقطهی عطف تاریخ معاصر خود قرار دارد و دستهایی پنهان با غوغاافکنی و برای تضعیف آن میکوشند. وی از تمامی جریانها و طیفهای سیاسی دعوت کرد تا برای حل مسائل اختلافی و رفع سوء تفاهمها در کنفرانسی گرد هم آیند.
واکنش قبطیان
هزاران تن از قبطیان از روز یکشنبه تحصن نامحدودی را در برابر ساختمان رادیو و تلویزیون دولتی مصر آغاز کردهاند. حدود دویست تن از جوانان قبطی نیز در اعتراض به حملات مسلمانان سلفی در برابر سفارت امریکا در قاهره تحصن کردهاند و خواستار مداخلهی این کشور برای توقف حملات به اقلیت مسیحی قبطی و تضمین آزادیهای دینی آنان شدند. امری که با واکنش کشیش کلیسای مارمینا فریج فهمی (14) مواجه شد. وی گفت: «کلیسا احساس زخم خوردهی این جوانان را درک میکند. آنان میکوشند صدای خودشان را (به بیرون از مصر) برسانند. اما در باب حمایت امریکا از قبطیان، ما با آن چه بابا شنودة ی سوم (پاپ قبطیان) گفته، ملتزمم. آن چه در مصر روی میدهد، به مصریان مربوط است و امری داخلی است. ما برای جلب حمایت امریکا تلاشی نمیکنیم.».
وی ادعاهای عبیر مبنی بر زندانی شدنش در این کلیسا را نیز رد کرده و او را متهم به تهمت بستن بر کلیسا کرده است. وی میپرسد چرا عبیر پس از رهایی از بند کلیسا (چنان که مدعی است) خود را به مهاجمان معرفی نکرده است تا از ریختن خون مسیحیان جلوگیری کند؟ کلیسا هیچ کس را زندانی نکرده است و درهای کلیسا برای بازرسی باز است.
چهرههای متنفذ قبطی از دولت مصر خواستهاند تا قبطیان را برای دفاع از خود مسلح کند؛ این پیشنهاد خطرناک نه تنها میتواند به تضعیف دولت و تحقیر ارتش مصر در ناتوانی در برقراری امنیت شهروندان بیانجامد، بلکه اسباب شعله ورتر کردن آتش نزاع و مقدمه چینی برای جنگ تمام عیار داخلی به شیوهی لبنان در دههی هفتاد و هشتاد را نیز فراهم میکند.
واکنشهای مستقل
در اعتراض به حمله به کلسیای مارمینا تظاهراتی علیه گرایشهای تندروی ضد مسیحی با شرکت مسلمانان و مسیحیان در جنوب قاهره صورت گرفت که در آن شعارهایی برای درخواست رفتار برابر میان شهروندان از سوی دولت و حمایت از کلیساها سر داده شد. شعارهایی چون «مسلمان و مسیحی یک دستند»؛ «تروریست به برادرانت بگو که ملت مصر دوستت ندارد»؛ «نه چپ و نه راست؛ مسلمان و مسیحی» سر داده شده و بر حفظ وحدت ملی و هویت مصری تأکید شده است.
محمد حسنین هیکل روزنامه نگار پرآوازهی مصری نیز در گفت و گویی با روزنامهی مصری الاهرام، رویدادهای چند روز گذشتهی مصر را بحرانی فراتر و بزرگتر از فتنهی طائفی شمرد که دولتهای گذشته با از دست دادن پیاپی فرصتها، حل آن را به تأخیر افکندهاند. هیکل افزوده است که این بحران به سبب آشوب عمومی و ضعف دولت در اعمال قدرت که به سبب تحولات جاری تا حدودی طبیعی است، ممکن است ابعاد تازهای بیابد و فراتر از مسألهی طائفی شود. قدرت اجرائی در دست هیأت وزیران است و ادارهی امور با شورای عالی نیروهای مسلح و ارتش است. پلیس توان اعمال قدرت ندارد و ارتش که ادارهی کشور را در دست دارد، در برخورد با مشکلات داخلی کم تجربه است. راه حل این مشکل، گذار از مرحلهی انتقالی با تأسیس نهادهای مقتدر برای آینده است. گذار صرف به آیندهای نامتعین، بحرانها را افزایش خواهد داد و مسألهی طائفی یکی از این بحرانهاست.
خاتمه:
این حادثه زنگ خطری برای دولت انتقالی مصر و نشانهی ناتوانی آن در انجام وظائف ذاتیاش در تأمین امنیت و برقراری نظم برای همهی شهروندان است. قدرت گرفتن گروههای سلفی و عرض اندام آنها در حوزهی عمومی و کاربرد بی مهابی خشونت، میتواند زمینه ساز تکرار رفتارهای مشابه در موارد دیگر و در قالب خشونت سازمان یافته باشد. شاید بر این اساس است، که دولت دیرهنگام ولی بجا وارد پرونده شده است و آن را تهدیدی برای امنیت ملی مصر شمرده است.
پیچیدگی این پرونده آن گاه آشکار میشود که بدانیم به رغم اتمام ظاهری ماجرا، جنگ روانی اطراف مختلف درگیر در آن، روز به روز پیچیدهتر میشود. تا کنون مصاحبههای متناقضی از فردی که خود را عبیر معرفی میکند، از سوی سایت جماعت اسلامی و دیگر سایتهای خبری عربی (مانند الدستور و العربیة) منتشر شدهاند که هر کدام ابعاد جدیدی از ماجرا را روشن میکنند؛ ولی پرسشهای تازهای در میافکنند. از یک سو، گروهی به درستی معتقدند که این رویداد را نباید به فتنهی طائفی و دین خاصی نسبت داد؛ چرا که مسألهای شخصی است. این زن جوان از مشکلی خانوادگی رنج میبرده است و زندگی زناشویی او با بن بستی مواجه شده بود که شریعت مسیحی و مشی کلیسای قبطی به سبب اعتقاد به حرمت طلاق (جز در مورد اثبات زنا) از حل آن ناتوان است.
دکتر ناجح (از جماعت اسلامی) در باب قضیهی عبیر میگوید: «این قضیه بر خلاف ادعای جریانهای اسلام گرا و تعصب کور آنان دینی نیست. ما در برابر پدیدهای اجتماعی قرار داریم. زنی که با همسرش ناسازگار است و درخواست جدایی دارد. مسألهی حقوقی دیگر، حبس این زن بر خلاف خواست و ارادهاش است. این زن هر دینی داشته باشد، باید به این دو مسأله رسیدگی حقوقی شود.».
روزگاری زنان پنجابی برای رهایی از ازدواج ناموفق و ناسازگاری همسر به تبدیل آئین روی میآوردند تا به یک باره از سنتهای متصلب رهایی یابند. به ظاهر فقه اهل سنت در باب مسألهی ارتداد با زنان بیش از مردان مدارا میکرده است. محمد اقبال لاهوری تجربهی ارتداد زنان در پاکستان را نمونهی تصلب و جمود در ظاهر دین و نافی روح اسلام میدانست . (15) این داستان به صورتی متفاوت در کلیسای مسیحی با اعتقاد به ابدی و مقدس بودن بنیان خانواده و تقدس عقد الهی ازدواج، به دشواری طلاق شرعی و به رسمیت نشناختن طلاق عرفی (در جوامع سنتی مسیحی) تکرار شده است. امری که زنان قبطی را به تکرار تجربهی زنان پنجابی وا میدارد. مقاومتها و خشونتها نشانهی قوت سنت و عدم پذیرش راه حلهای عرفی برون دینی است. تا زمانی که راه حلهای درون دینی برای چنین موقعیتهایی از طریق به روز شدن دستگاه فقهی و کلامی اندیشیده نشوند، فتنهی طائفی و خشونت به نام دین از سوی اقلیت یا اکثریت توجیه شدنی خواهد بود و قربانی خواهد گرفت.
—————————–
پانویسها:
[1] Gratuit
[2] در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شماری از پاسبانان عادی در شهری در استان آذربایجان شرقی کشته و مثله شدند و جنازه های شان در خیابان های شهر گردانده شد. در کوران انقلاب، این حادثه و عاملان آن به فراموشی سپرده شدند. بیش از دو دهه گذشت تا نامی از این قربانیان به میان آید و فرزند یکی از آنان بگوید روز پییروزی انقلاب احساس دوگانه ای دارد: غم از دست دادن پدر به آن شیوه ی هولناک؛ پدری که درست در روز پیروزی انقلابی قربانی خشم و کین و تسویه حساب های شخصی گروهی از انقلابیون شد؛ و شادی پیروزی انقلابی که به ظاهر نمی توانست با آن مخالف باشد.
[3] بعدها مشخص شد که ظاهراً این انفجار از درون نظام حاکم مصر و به مقاصد خاص سیاسی سامان داده شده بود و ربطی به گروه ها سلفی و جهادی تندروی مصری و یا گروه القاعده نداشت.
[4] خانواده ی سادات پس از خیزش 25 ژانویه شکایتی مبنی بر دخالت یا اهمال جانشین او، محمد حسنی مبارک به عنوان کسی که از این ترور سود برد، و از سوء قصد به طرز مشکوکی جان سالم به در برد، تنظیم و به دادگاه تسلیم کرده اند. اثبات این اتهام با توجه به مجموعه ی اقرار های روشن خالد اسلامبولی و یاران اش در باب ترور سادات دشوار است. به ویژه با رهایی باقی مانده ی اعضای گروه ترور سادات و انکار آن ها به نظر می رسد این شکایت بیشتر جنبه ی نمادین داشته باشد.
[5] حمید عنایت؛ «سیری در اندیشه ی سیاسی عرب»؛ تهران: انتشارات امیر کبیر؛ چاپ پنجم؛ 1376. صص 240-241.
[6] عنایت در اثر دیگر خود «اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر»، رابطه ی ناسیونالیسم عرب با اسلام را مبتنی بر «تجلیل از عروبت به عنوان ارزشی تعیین کننده در اسلام» (برای نمونه با معرفی پیامبر به عنوان نخستین قهرمان قومیت عرب) می داند. از ان سو، اسلام گرایان (اعم از هواخواهان اتحاد اسلام، هواداران وطن اسلامی تا پشتیبانان الازهری حکومت ناصر) در طیفی از تعارض تا سازگاری و حتی یکسان انگاری تام و تمام اسلام و قومیت عرب پراکنده شده بودند. عنایت با ذکر نمونه ای از خطبه ی یکی از علمای الازهر (محب الدین الخطیب) بادآوری می کند که درست در زمانی که حکومت ناصر به سرکوب بزرگترین تشکل اسلامی مصر یعنی اخوان المسلمین به اتهام شرکت در سوء قصد علیه ناصر مشغول بود، الخطیب، از تساوی کامل اسلام و عروبت، و عروبت و انسانیت، اتحاد اسلام و ناسیونالیسم عرب (و حتی فرو کشیدن دیگر اقوام از مرتبه ی انسانی) را نتیجه می گرفت. (حمید عنایت؛ «اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر»، تهران: خوارزمی؛ چاپ سوم؛ 1372. صص 210-212.)
سید قطب نماینده ی نظری اخوان در سال های دهه ی پنجاه و پس از آن، ناسیونالیسم را کیشی جاهلی و مطرود روح اسلام می دانست و در چهارچوب انتخاب نهایی بین اسلام و جاهلیت آن را همپایه ی سوسیالیسم و کمونیسم و دیگر مکاتب بشری رد می کرد. «در قلمرو اندیشه ها امروزه انتخاب واقعی، انتخاب بین اسلام و جاهلیت است. امروزه جاهلیت همه ی جوامع بشری را در برگرفته است. از جمله جوامعی که خود را اسلامی می نامند ولی در عمل از شریعت تخطی و تجاوز می کنند.» (همان؛ صص 262-263.)
بنا اخوان را چنین توصیف می کرد: «پیامی سلفی، طریقتی سنی، حقیقتی صوفی، سازمانی سیاسی، گروهی ورزشی، سازمانی علمی و فرهنگی، کوششی اقتصادی واندیشه ای اجتماعی؛ با دو برنامه ی کلی جهانی سازی نهضت (با مبارزه برای آزادی وطن اسلامی) و برقراری حکومت اسلامی و آزاد برای عمل به اصول اسلام، اخذ نظام اجتماعی و نشر دعوت. (عنایت؛ «اسلام معاصر»؛ 152-154.)»
[7] عنایت؛ «اندیشه ی سیاسی عرب»؛ ص 152.
[8] همان؛ صص 52-153.
[9] همان. این در صورتی است که تناقض های محسوس در نظر و عمل شیخ عبده را به ویژه در باب سیاست خارجی و داخلی (و به صورت اخص نظریه ی او در باب حکومت مسلمان تابع شریعت اسلامی با مشورت حل و عقد، و روایی حکومت مستبد و حتی بیگانه برای پیشرفت جامعه و لزوم تحمل آن) را به دیدگاه او در باب ملیت و نیست آن با دیانت تعمیم ندهیم. (ن. ک. عنایت؛ همان؛ صص 152-156.)
[10] همان؛ ص 202.
[11] همان؛ ص 203.
[12] همان؛ ص 204.
[13] Liberté de Conscience
[14] نکته ی جالب توجه این است که نام کشیش فریج فهمی در قضیه ی دیگری مشابه قضیه ی عبیر برده شده است؛ با این تفاوت که کلیسای قبطی توانسته است آن را بهتر مدیریت کند و از تبدیل آن به بحران جلوگیری کند. در قضیه ی خانم «کاملیا شحاتة» نیز -که از بد حادثه همسر همین کشیش قبطی است- ادعای اسلام آوردن خانم شحاتة و حبس او از سوی کلیسای قبطی از سوی گروه های سلفی مطرح شد؛ اما با ناپدید شدن این خانم مسأله مسکوت ماند. با تکرار نام خانم شحاتة در قضیه ی اخیر از سوی سلفیان، سرانجام وی در مصاحبه ای ویدئو کنفرانسی با شبکه ی تلویزیونی قبطیان (الحیاة)، همراه با همسر اش ظاهر شد و ادعاهای سلفیان را رد کرد. هر چند سلقیان پذیرش ادعای او را منوط به اظهار آزاد او در برابر دادگاه صالح نموده اند و استقلال رأی او را در گفت و گویی بسته با شبکه ی داخلی قبطیان نپذیرفتند.
[15] اقبال لاهوری در بررسی رشد پدیده ی ارتداد در میان زنان پنجابی، چنین وضعی را با جهان شمولی تعالیم اسلام متناقض می شمرد. او ارتداد را تنها دستاویز زن مسلمان برای رهایی از سنت و شریعت متصلبی می شمرد که راهی جز دگرگونی آئین برای رهایی از ازدواج نامطلوب باقی نمی گذارد؛ جمودی بر فرم و ظاهر شریعت که روح اسلام و باطن تعالیم آن را مسخ می کند و به جای بازبینی شرایط طلاق، فرد را به خروج از دین برای رهایی از نقصی در نظام حقوقی و ظاهری شریعت وا می دارد. اقبال در بازسازی فکر دینی می نویسد: « نظر به محافظه کاری شدید مسلمانان، قضات جز این نمیتوانند که به چیزی تمسک جویند که به نام کتابهای رسمی حقوق شناخته شده است؛ نتیجه این است که در عین آن که ملت در حال حرکت است؛ قانون، فقه و احکام ساکن و متوقف میمانند… امکان ندارد که در دین اسلام که هدف اش اتمام پروژه ی اخلاق است، آن چنان این احکام دگماتیک به صورت ضد اخلاقی در آیند، که زن مسلمان برای رهائی خود به ارتداد از کل آئین محمدی (ص) روی آورد. … کشف این مطلب دشوار است؛ چرا که روحانیت حافظ فقه اسلام هرگز در تشریح احکام اسلام به آداب و رسوم پیش از اسلام اشاره ای نکرده اند. » (اقبال لاهوری؛ «بازسازی فکر دینی»؛ فصل سوم)

کلیدواژه ها: انقلاب, خشونت, قبطیها, مصر, مهدی غریب |
