برای پویایی جنبش سبز چه باید کرد؟ ـ گفتگو با محمدجواد اکبرین ـ چهار
تشيّع موسوى در رفتار سياسى؛ عدم مماشات با حكومت ظالم
31 May 2011
■ احسان اشراقی
نزدیک به دو سال از آنچه به نام جنبش سبز در تاریخ ایران ثبت خواهد شد، میگذرد. این جنبش که نتیجه مستقیم انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و پافشاری میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان دو نامزد معترض و سپس حمایت بخش قابل توجهی از جامعه با آنها شکل گرفت، پس از سه دهه موفق شد تا اقشار مختلف مردم ایران را در تهران و شهرهای بزرگ دیگر را بار دیگر به خیابانها آورد تا احیای حقوق سیاسی و شهروندی خود را استیفا کنند. مردم ایران گویی بسان انقلاب ۱۳۵۷ اعتقاد داشتند که سرنوشت سیاسی کشور به دست آنها و در خیابانها تعیین خواهد شد.
اما در دیگر سو، حکومت جمهوری اسلامی موفق شد با استفاده از خشونت در مقابل تظاهر کنندگان و حبس و حصر کادر اصلی اتاق فکر دو نامزد ریاست جمهوری و به موازات آن ایجاد جو پلیسی ـ نظامی، سرانجام پس از ماهها جنگ و گریز با مردم معترض به اعتراضات پایان دهد. آنچه مسلم است اینکه دو سال پس از آغاز جنبش سبز از نارضایتی شدید جمع کثیری از مردم نسبت به عدم وجود حقوق شهروندی کاسته نشده است. اما از سوی دیگر کنشهای سرنوشتساز فعالان این جنبش اعم از تظاهرات، اعتصابات و کار تشکیلاتی سیاسی به حداقلی از آنچه که باید باشد، افول کرده است.
چه راهحلها و راهبردهایی پیش پای جنبش سبز و برای به ثمر رسیدن نهال امیدی که این جنبش در دل آزادیخواهان ایران کاشته، در پیش رو داریم؟ تهران ریویو در آستانه سالروز حضور میلیونی مردم ایران با هدف حقخواهی و بازپسگیری حقوق شهروندی و مدنی خود به گفتگو با نظریهپردازان و اساتید ایرانی میپردازد.
در چهارمین بخش از این سلسله مطالب، با محمدجواد اکبرین دینپژوه و روزنامهنگار به گفتگو نشستیم.
سالیان درازی است که گفتمانهای اسطورهای اسلامی در میدان سیاست تأثیرگذار و تعیینکننده است؛ اقتدارگرایان و نیروهای خواهان تغییر هریک به نوبت و قرائت خود از این اسطوره ها بهره میبرند. هواداران رهبر جمهوری اسلامی، نزاع وی با مخالفانش را به “نسبت خوارج با امام اول شیعیان” در صدر اسلام تشبیه میکنند و میرحسین موسوی و مهدی کروبی در برخی از سخنان خود به “مقاومت عاشورایی امام سوم شیعیان در برابر ظلم” استناد کردهاند اگرچه در مقابل، محمد خاتمی بارها از صلح و مذاکره سخن گفته و برخی دوستانش روش او را با “صلح امام دوم شیعیان با معاویه” میسنجند. آیا گفتمان جنبش سبز با گفتمان متکی بر اسطوره ها متفاوت است و تا کجا چنین استنادهایی موجّه و قابل دفاع است؟
نخست اینکه مبنای نظری استناد شیعه به تجربه تاریخی امامان شان چیست؟
از همین ابتدا باید تفاوت “استناد به تجربه تاریخی” و “اقتدا به سرمشق معرفتی” را روشن کنم. فقط یادمان باشد که فعلا بنای ارزشداوری ندارم و میخواهم تصویری را روشن کنم. ببینید! مبنای نظری شیعه، استناد به تاریخ گذشته نیست بلکه اقتدا به سیره و مسیر کسانی است که رفتار آنها را اخلاقی، عقلانی و عاری از خطا میداند. مثلا مدل استناد به سیره امام حسین این نیست که چون او در زمان خودش رفته و با حاکم نامشروع جنگیده ما هم می جنگیم؛ اگر چنین باشد باید پاسخ دهد که پس چرا برادرش امام حسن مجتبی با معاویه که او هم از نظر شیعیان، حاکم نامشروع بود صلح کرد؟ نه! داستان این است که حسین بر این باور بود که “لایبایع مثلی بمثل یزید بن معاویة” یعنی نه تنها من با یزید بیعت و صلح نمی کنم بلکه مثل من هم با مثل او چنین نمی کند؛ بعد هم می شمارد مختصات یزید را و مثلا تأکید می کند که او به روانی و فراوانی خون مردم را میریزد؛ اینجا دیگر بحث یک تجربه تاریخی نیست بحث یک باور و سلوک اخلاقی قابل پیروی است که شیعیان، پیروی از آن را نه قابل که واجب میشمارند. در قرآن آمده است که “إنّ لکم فی رسول الله اسوة حسنة” و از مؤمنان خواسته شده است که به این اسوه و به اصطلاح پارادایم اقتدا کنند. شیعه، باور و سلوک اهل بیت پیامبر را نیز ادامه همان پارادایم می داند.
جنس استنادات آقای موسوی به ایستادگی امام حسین در برابر ظلم از جنس همان اقتدا بوده است یعنی نمی توان با کسی که به روانی و فراوانی برای بقای قدرتش انسانها را می کشد کنار آمد و حکومت کنونی ما دست کم یکصد نفر را در اعتراضات خیابانی کشته و جمعی را شکنجه کرده و هزاران نفر را به زندان برده است
خب! ما اینجا با دو مغالطه روبرو هستیم؛ یکی روشی که در آن از ارزش ها و مختصات امروز، برای درک دیروز بهره میبریم و اصطلاحا به آن “زمان پریشی” یا آناکرونیسم می گویند و دیگری روشی که از شرایط و مختصات دیروز شروع می کنیم تا وضعیت حال را تفسیر کنیم؛ یعنی همین شبیه سازی تاریخی. آیا این دو مغالطه، مقوله “اقتدا به الگو” را تهدید نمی کند؟
کاملا درست است؛ در فرض اول، فهم ما از گذشته مختل می شود؛ زیرا هر چیزی را باید در بستر زمانی خودش سنجید و ما از این نظر دچار بحران سنجش ایم. اما در فرض دوم فهم ما از زمان حال دچار اختلال می شود زیرا با نادیده گرفتن تفاوت حوادث تاریخی گرفتار کژفهمی تاریخ میشویم. “اقتدا به الگو” قرار نیست مختصات گذشته را به حال سرایت دهد. گذشته ها گذشته و هیچ اتفاقی عین اتفاق دیگر نیست و هر یک واکنش و تفسیر خود را می طلبد. اما شیعه از یک سلوک جاودانه سخن می گوید نه یک تجربه گذشته؛ باز هم مثال میزنم:
امام علی علیه السلام در جنگ نهروان با خوارج جنگید. آنها فهم خود را از قرآن مطلق کرده بودند و امام علی را کافر می پنداشتند و از حکومت امام علی خارج شدند و در مقابل او ایستادند. در نهایت هم حاضر به صلح و احترام به بیعت اکثریت نشدند و جنگ را برگزیدند؛ خوب این روایت شیعه از ماجراست و یک اتفاق تاریخی است که می تواند به شدت در معرض تهدید همانی باشد که شما از آن به مغالطه شبیه سازی تاریخی تعبیر کرده اید.
اما در همین واقعه، امام علی سیره و منشی دارد؛ مثلا خطاب به آنها می گوید: “لانمنعکم من الفیء ما دامت ایدیکم معنا و لانقاتلکم حتی تبدؤنا” شما را از سهم تان از بیت المال و به اصطلاح حقوق اجتماعی تان محروم نمی کنیم تا زمانی که دست های تان علیه ما نباشد؛ نمی گوید عقل ها یا دل های تان با ما باشد مهم این است که دست به شمشیر نبرند و سپس می گوید بر فرض که دست به شمشیر بردید؛ ما آغازگر جنگ با شما نیستیم مگر آنکه شما جنگ را آغاز کنید. بعد هم جنگ، وقتی آغاز شد که خوارج، عبدالله بن خباب و همسرش را که از پیروان امام علی بودند کشتند و آنها را مثله کردند.
نزاع امیر جامعه اسلامی با خوارج در معرض مغالطه است اما پیروی از این الگو که تا مخالف دست به شمشیر نبرد و آغازگر جنگ نباشد حاکم اسلامی حق تعرض به او را ندارد یک سرمشق است و قابل پیروی…
اگر اجازه بدهید کمی مصداقی تر گفتگو کنیم؛ در این سالها هم آقای خامنه ای به کربلا و عاشورا استناد کرده اند هم مخالفان او؛ از سوی دیگر میرحسین موسوی به صراحت مقاومت خود و همراهانش در جنبش سبز را الهام گرفته از ایستادگی امام حسین می داند. این وضعیت در سه دهه گذشته به نوعی تکرار شده است نظیر توصیفاتی که برای جنگ ایران و عراق به کار می بردند. شما این گفتمان را چگونه از آنچه پیروی از الگو خوانده اید تفکیک می کنید.
واقعیت این است که دلبستگان به ادیان، مذاهب و اسطوره ها عموما در معرض آن مغالطه ها هستند و این اختصاصی به اسطوره های اسلامی و شیعی ندارد. وقتی عواطف شان به اسطوره های شان گره خورده است گاهی با این مغالطه ها و سرایت دادن رفتارشان به آن گذشته های آمیخته با قداست، دل و وجدانشان را آرام می کنند به هر حال مهم این است که مبنا را درست بشناسیم حالا البته ارزشداوری اش بحث دیگری است؛ اگر فهمیدیم که جنس اقتدا به یک باور دینی و یک سلوک جاودانه اخلاقی با جنس شبیه سازی تاریخی فرق می کند حالا می توانیم وارد مصادیق شویم و البته هر مصداق را در این ترازو بسنجیم.
و سرانجام آیا بر همین اساس، تفاوتی در روش استنادهای آقای خامنه ای و مخالفانش در جنبش سبز می بینید؟
پاسخ را به همین نکته، کوتاه میکنم که آقای خامنه ای در توجیه جدایی یاران سابق از وی، به صراحت گفته است که «حکومت امام علی ریزش ها و رویش هایی داشته و اگر طلحه و زبیر از امام علی جدا شده اند مالک اشترها در کنار او روییده اند.» این عین کلام ایشان است؛ می بینید که نه تنها این ادبیات نشانه توهّم گوینده آنهم از جنس “خودعلیپنداری” است؛ بلکه مثال روشن همان مغالطه شبیه سازی تاریخی است. بحث بر سر یک سرمشق معرفتی نیست بلکه دقیقا تشبیه یک عده در زمان حال به یک عده دیگر در چهارده قرن پیش بدون اشتراک در مختصات است و این یک فاجعه تحلیلی است و در عین حال می تواند یک تلقین روانی عامدانه و آگاهانه باشد.
اما تا آنجا که من میدانم جنس استنادات آقای موسوی به ایستادگی امام حسین در برابر ظلم از جنس همان اقتدا بوده است یعنی نمی توان با کسی که به روانی و فراوانی برای بقای قدرتش انسانها را می کشد کنار آمد و حکومت کنونی ما دست کم یکصد نفر را در اعتراضات خیابانی کشته و جمعی را شکنجه کرده و هزاران نفر را به زندان برده است. حداقل آقای موسوی تصور می کند که منطق و باور امام حسین، عدم مماشات با چنین حکومتی بود و او بنا بر پیروی از او دارد. من البته شنیده ام که برخی دوستان آقای خاتمی، روش ایشان را در پیروی از صلح امام حسن با معاویه توصیف کرده اند اما از خودشان استنادی از این دست نشنیده ام و گمان میکنم مسئله ایشان، اولویت تأمین صلح بر ایفای حق است تا در برابر حکومتی چنین جبار و متصلّب، حقوق بیشتری از مردم ضایع نشود؛ اما به هر حال باید نقد کرد و مراقب بود تا دوستان مان در جنبش سبز گرفتار مغالطه هایی از آن جنس نشوند.
مرتبط:
ـ برای پویایی جنبش سبز چه باید کرد؟ ـ گفتگو با حمید دباشی ـ یک
ـ برای پویایی جنبش سبز چه باید کرد؟ ـ گفتگو با علیاکبر موسوی خوینی ـ دو
ـ برای پویایی جنبش سبز چه باید کرد؟ ـ گفتگو با مهدی جامی ـ سه

کلیدواژه ها: احسان اشراقی, تشیع, جنبش سبز, خامنهای, محمدجواد اکبرین, موسوی |
