Home

Titleعدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک ـ گفتگو با رسول نفیسی ـ نه

آینده جنبش سبز، غیرقابل پیش‌بینی است

20 May 2011

■ سعید جعفری ـ شروین نکویی
Font Size + | - Reset

در نهمین و آخرین بخش از سلسله گفتگوهایی که تهران‌ریویو با صاحبنظران ایرانی در مورد مبحث خشونت و نقش آن در جنبش‌های مردمی انجام داده، این بار با رسول نفیسی به گفتگو نشسته‌ایم. نفیسی؛ جامعه‌شناس، استاد دانشگاه استرایر واشنگتن و متخصص امور کشورهای خاورمیانه است. وی معتقد است که هرگونه مبارزه با دولت‌های خودکامه و تلاش برای محدود کردن یا واژگون کردن آنها لاجرم خشونت‌آمیز است چرا که این قبیل دولت‌ها، قدرت را دو دستی به مخالفانشان تقدیم نخواهند کرد.

آقای نفیسی، همانطور که می‌دانید در آستانه سالگرد دومین سال از جنبش اجتماعی مردم ایران، موسوم به جنبش سبز هستیم. به نظر شما جنبش سبز در دو سالگی خود چه تغییر یا تغییرات اساسی کرده است؟ آیا خواسته‌ها و شاخص‌های این جنبش تغییر کرده یا اینکه این جنبش با شاخص‌هایی که نزدیک به شاخص‌های دو سال گذشته است (شاخص‌هایی همچون داشتن رهبران نمادین، نداشتن سازماندهی قوی، عدم تراکم معترضان، اعتراض‌های خیابانی) و استراتژی‌ها و موارد مشابه برای رسیدن به هدف‌های خود مثل سابق تلاش می‌کند؟

جنبش سبز عنوان سیاسی یک جریان عظیم دموکراتیک است که در بطن جامعه‌های اکثرا عقب افتاده و استبدادی کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا در حال شکل‌گیری است که دارای نظام‌های بسته اقتصادی، دولت‌مدار و رژیم‌های قبیله‌ای، نظامی و یا مستبد دینی هستند.

جنبه‌ی دموکراتیک جنبش سبز و جنبش‌های آزادی‌خواهانه منطقه از این جهت قابل اهمیت است که جوانان اکثریت تشکیل دهنده آن هستند. این جوانان خصائص مشترک هشت‌گانه‌ای دارند که به آنان سرنوشت مشترک می‌بخشد:

۱- این جوانان اکثرا تحصیل کرده و محصول سالهای آموزش و پرورش مجانی و عمومی در این کشورها هستند.

۲- این جوانان جهانی فکر می‌کنند، به این معنا که از جهان خارج از کشورهای خود و آنچه در آن می‌گذرد آگاهی دارند و خواستار هم سنگی با جوانان کشورهای دیگر و عزت فردی و هویت شهروندی هستند.

۳- ابزار این آگاهی تکنولوزی انقلابی قرن بیست و یکم است، بدین معنا که تلفن بی‌سیم، ماهواره و اینترنت به طور مطلق در اختیار دولت‌های مستبد نیست و تا حدودی ارتباط مستقیم بین آحاد مردم را ممکن می‌کند. باید توجه کرد که از بدو تولد «تجدد» در این کشورها برای اولین بار است که وسائط ارتباط جمعی از انحصار دولت و ایدئولوژی دولتی خلاصی یافته و در خدمت مردم قرار گرفته و این سیستم انقلابی به راحتی قابل کنترل دولت نیست.

۴- افزایش بی سابقه جمعیت در نیم قرن اخیر دول متحجر و مستبد را از لحاظ فاصله سنی و فرهنگی دچار مشکل کرده است. ارزیابی‌ها و پیام‌های روسای دول خاورمیانه در رودر رویی با بحران نشان می‌دهد که چقدر از درک آنچه در کشورهایشان می‌گذرد غافلند. زنان و جوانان اصولا در این رژیم‌ها نمایندگی موثر ندارند و رژیمی مثل جمهوری اسلامی واقعا نمونه «پیرمرد سالاری» است. خیزش‌های جوانان این رهبران را به کلی گیج کرده است. آنان نه به فهم و خواسته‌های جوانان قادرند و نه امکان و اراده حل مسائل را دارند. به همین دلیل در همان اول کار به آخرین حربه یعنی سرکوب مسلحانه متوسل می‌شوند.

۵- جوانان به طور واقع‌بینانه آینده خود و کشورهایشان را تاریک می‌بینند و از لحاظ امکانات شغلی و تامین زندگی خانوادگی امیدی به آینده ندارند.

۶- در حالیکه جوانان خواستار شناخت حقوق خود به عنوان شهروند مستقل و سربلند هستند، دولت‌ها به طور منظم به حریم حرمت و عزت جوانان تجاوز کرده و آنان را به صور مختلف تحقیر می‌کنند. دولت ایران و عربستان سرآمد همه کشورها از این لحاظ هستند که مرزی برای تجاوز به حریم خصوصی و یا فضای عمومی زندگی مردم نمی‌شناسند.

۷- تجربه عینی نشان داده است که امید تحول و تغییر در این رژیم‌ها عبث است و حتی مختصر اصلاحات مجازهم در اندک مدتی از طرف دولت مستبد انکار و نفی می‌شود. تجربه دولت اصلاحات محمد خاتمی نشان داد که تمام کوشش‌های هشت ساله در سطح فرهنگی و اجتماعی و اندکی هم در سپهر سیاسی نتوانست در رژیم و جامعه ریشه بدواند و با خشونت کامل نفی شد.

۸- رویکرد بین‌الملل به این جوانان دو موضوع را خاطر نشان کرده و می‌کند. نقش دول قدر قدرت در ایجاد تغییر در کشورهاشان محدود و ناچیز است و چه بسا هم که این دول در جهت دولت مستبد سمت‌گیری کرده‌اند و طبیعتا به دنبال منافع خود هستند. بدین لحاظ جوانان بر این شده‌اند که در فقدان نقش جوامع و دول خارجی، خود بایستی سرنوشت خود را بدست گیرند و این سرآغاز یک شکوفایی عمده در جوامع خاورمیانه و شمال افریقاست.

در حال حاضر رهبران جنبش سبز در حصر خانگی به سر می‌برند و ارتباط آنها با جنبش به طور کامل قطع شده است. اگرچه رهبری نمادین آقایان موسوی و کروبی برای بسیاری از اپوزیسیون و مخالفان حاکمیت تثبیت شده، اما برخی معتقدند که خواسته‌های مردم در آستانه دومین سال جنبش سبز با نظرات رهبران تغییر کرده است. مخالفان در ابتدا همراه و همگام با رهبران شعار «رای من کو» سر می‌دادند و مثل رهبران خواستار اجرای قانون اساسی در چارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی بوند اما یک سال پس از سرکوب تظاهرات در ایران، خواسته‌های آنان فراتر رفت و شعارهایی همچون «مرگ بر خامنه‌ای» نیز از سوی معترضان شنیدیم. به نظر شما آیا اکنون فصل جدیدی از جنبش آغاز شده و انتظار معترضان فراتر از مواضع رهبران (که همچنان حکومت اسلامی را تایید می‌کنند و خواستار اجرای قانون اساسی هستند) است یا رهبران و معترضان همچنان مثل سابق در یک خط فکری با مواضع مشترک برای پیروزی جنبش تلاش می‌کنند؟

مشکل عمده جنبش سبز در دو امر خلاصه می‌شود: یکی اینکه جنبش سبز به خاطر خودجوشی اهداف مشخصی را دنبال نمی‌کند و اصولا بر خلاف کل نظم موجود است. دوم مشکل شکاف بین رهبران و بدنه جنبش است. رهبران جنبش سبز تصادفی و از سر ناچاری به رهبری رسیده‌اند. شعارهای اولیه آقای موسوی نشان می‌داد که فاصله عمیقی بین آنچه او می‌خواست و آنچه جنبش می‌خواست موجود است. موسوی با محافظه‌کاری یک دولتمرد قهر کرده و رژیم «چارچوب قانون اساسی» را مطرح کرده و می‌کند. در حالیکه این چارچوب به هیچ وچه مورد پذیرش کل جنبش نبوده و نیست. این قانون بر اساس حکومت مطلقه استوار است و اصلاح آن ممکن نیست. اصولی از قانون که جنبه آزادی‌خواهانه و ملی دارد توسط اصول کلی دیگری نفی شده است. رویکرد کجدار و مریز موسوی و امید به جذب نیروهایی از داخل رژیم به جایی نرسید ولی در خواباندن شور جنبش موفق بود. ولی اینکه بگوییم جنبش به این لحاظ عقیم ماند سندیت ندارد چون خواست دگرگونی کلی نظام امر ساده‌ای نیست. بطور فرضی می‌توان سناریوهایی را بررسی کرد که اگر موسوی محافظه کاری نکرده بود جنبش می‌توانست رژیم را تهدید کند و امتیازاتی را بدست آورد. حتی سرنگون کردن رژیم را می‌توان فرض کرد. آخر و عاقبت آنچه در لیبی و سوریه صورت خواهد پذیرفت می‌تواند به ما از لحاظ تجربی در این زمینه کمک کند. در صورت بقای این دو رژیم که همتاهای رژیم اسلامی ایران هستند ما به این نتیجه خواهیم رسید که جنبش بدون سازمان سیاسی، حتی با وجود جذب قستمی از نیروهای نظامی، توفیقی برای سرنگونی رژیم‌هایی که ارتش خود را به گارد محافظ خود تبدیل کرده‌اند ندارند. مشکل جنبشهای اخیر درواقع همان تکنولوژی ارتباطی آنست: تکنولوزی های جدید حرکات مقطعی شورشی را امکان پذیر میکند ولی جایگزین سازماندهی مدنی-سیاسی نیست.توفیق حرکت سیاسی در گروکاربرد این ابزارها در جهت ایجاد سازمانهای ماندگار مدنی- سیاسی است.

دخالت مستقیم نیروهای خارجی در لیبی در جهت حرکت مردمی البته مساله تازه و قابل بررسی است. ولی به هر صورت اگر این رژیم‌ها بتوانند سرپا بمانند نتیجه خواهیم گرفت که رهبری تصادفی موسوی- کروبی اتفاقا کارساز بوده است چون در حال حاضر تنها کشوری که دارای یک جنبش هرچند بی‌سازمان ولی با رهبری مشخص برای جایگزین شدن به جای رژیم موجود است، ایران است. در کشورهای دیگر مثل تونس و مصر ارتش این مهم را بر عهده گرفته و بهمین دلیل پیشرفتی حاصل نشده است. آلترناتیو دیگر هم اخوان المسلمین است البته نوع آن در ایران دیگر طرفداری نخواهد داشت ولی در کشورهای دیگر مسلمان هنوز گزینه‌ای به شمار می‌آید.

باید در نظر داشت که رژیم اسلامی ایران از روز اول خود را برای مقابله با کل جامعه مدنی تجهیز کرده و امر سرکوب مردم را تا حد یک تخصص بالا برده است و حتی به کشورهایی مثل سوریه نیز متخصص سرکوب اعزام می‌کند. موضوع دیگر اینکه ارتش در ایران نقش حاشیه‌ای دارد و سپاه و نیروهای بسیج که یکی از نیروهای پنج‌گانه آن به حساب می‌آید تنها نقش گارد محافظ بیت رهبری را ایفا می‌کنند. در حالیکه در مصر و تونس ارتش ملی در مقابل خیزش عمومی دیکتاتورها را رها کرد و طرف مردم را گرفت تا در دور دیگر آب را به آسیاب بازگرداند. در ایران سپاه پاسداران مستقیما زیر نظر بیت رهبری و نگهبان آن است. در معادلات مربوط به آینده ایران چنانکه گفته شد، بررسی سرنوشت رژیم‌های قذافی و اسد به عنوان شاهد مثال‌های زنده آموزنده خواهد بود.

برای من صورت مساله روشن نیست که چه مبارزه‌ای مسالمت آمیز و چه مبارزه‌ای خشونت آمیز است و کیست که آن را تعریف می‌کند. اصولا هر مبارزه‌ای برای محدود کردن دولت خودکامه یا سرنگون کردن آن خشونت آمیز است چون دولتها قرار نیست که قدرت را دو دستی تقدیم مخالفین کنند وگرنه از طرق دیگر مثل انتخابات به این مهم پرداخته بودند

بیش از صد سال است که کشور ما شاهد «فصل‌های آزادی‌خواهی» در مقاطع مختلف زمانی بوده که در هر دوره به پیروزی‌هایی نیز رسیده اما پس از آن یک دوره خفقان و سرکوب جایگزین آن پیروزی شده و معترضان به آزادی و دموکراسی مطلوب خود نرسیده‌اند. به عنوان نمونه، از «قیام مشروطه» تا پیروزی و فضای سرکوب چند سال پس از آن، از آزادی نسبی بعد از جنگ جهانی دوم تا کودتای سال ۱۳۳۲، از آزادی‌های نسبی اوایل سال ۴۰ به نخست‌وزیری امینی تا سرکوب‌های پیش از انقلاب ۵۷، آزادی‌های ابتدای انقلاب و سپس سرکوب‌های دهه ۶۰، آزادی‌های نسبی سال ۷۶ در دولت اصلاحات و در نهایت دوره سرکوب فعلی. برخی جنبش سبز را پس از دو سال به دلیل سرکوب‌های حاکمیت دیگر «زنده» نمی‌دانند. پرسش این است که آیا کشور ما دوباره یک فصل دیگر آزادی‌خواهی را به پایان رسانده و چندین سال در خفقان مطلق خواهد بود یا اینکه جنبش سبز همچنان زنده است و این سرکوب و خفقان به پایان خواهد رسید؟ به عبارت دیگر ارزیابی شما از آینده نزدیک جنبش سبز چیست؟

آینده جنبش سبز مثل گذشته آن غیر قابل پیش‌بینی است. این خیزش‌های اجتماعی به لحاظ اینکه سازمان یافته نیستند در محل اول دارای «شتاب» خاصی هستند که اگر از آن به موقع و درست استفاده نشود بازسازی آن مشکل خواهد بود. ولی اعم از اینکه جنبش در چه اشکالی بروز خواهد کرد – که این با توجه به شرایطی که گفتیم ناگریز است- در این مرحله دو دست آورد مشخص جنبش عبارت است از روشن کردن تکلیف مردم در مقابل بیت و دیگری نشان دادن راه مبارزه به کشورهای منطقه است. در اول کار، هنگامی که شورش علیه نتیجه انتخابات بپا خواست توهمی در مورد نقش رئیس جمهور وجود داشت. ولی جنبش در تجربه کوتاه خود به این نتیجه رسید که قدرت فقط در بیت است. این تجربه به نقش درون پرده‌ای آقای خامنه‌ای پایان داد و ایشان را به جلوی نظام راند واین به متمرکز کردن قوای مخالف کمک کرد. تا زمانی که رژیم نقش لا اقل نقش صوری رئیس جمهور را محفوظ می‌داشت تکلیف روشن نبود حال آنکه آقای خامنه‌ای از زمان انتخاب احمدی‌نژاد آشکارا قدرت را یکطرفه کرده بود، ولی این امر به مردم ثابت نشده بود و شعارهای اولیه جنبش نشان داد که حریم آقای خامنه‌ای هنوز محفوظ است. ولی این درس اساسی جنبش بود که در ایران هم مثل همه رژیم‌های دیگر منطقه فرد حاکم است واز این لحاظ تکلیف مردم روشن شد.

کشورهای منطقه و مسلمان دیگر هم آگاهانه و ناآگاهانه جنبش ایران را تکرار کردند. در واقع اگر جنبش‌های رنگی اختصاصی کشورهای اروپای شرقی بود، جنبش سبز توفیق یافت آن را در کشورهای اسلامی «بومی» کند. این دست‌آورد دوم جنبش سبز است.

اگر موافق باشید به پرسش‌هایی درباره «اعتراض‌های خیابانی» و «عدم خشونت» بپردازیم. موضوعی که «تهران ریویو» چند وقتی‌ست به بررسی آن می‌پردازد و این موضوع را تاکنون با کارشناسان و تحلیل‌گرانی که نظرات متفاوتی در این زمینه داشته‌اند، مطرح کرده است. شما در روز ۲۵ بهمن سال گذشته و در روزی که در کشور شاهد تظاهرات خیابانی و خشونت حاکمیت بودیم، در گفتگویی با صدای آمریکا، اعلام کردید که تظاهرات خیابانی کافی نیست و این سیاست یک «تاکتیک» است و باید راههای دیگری هم برای نافرمانی مدنی در پیش گرفت. راههای چون اعتصابات و اعتراض‌هایی از نوع «غیر خیابانی». به نظر شما در فضای فعلی «فعالیت‌های غیر خیابانی» تا چه حد موثر است؟ و اگر قرار باشد این نافرمانی‌های مدنی به جز اعتراضات خیابانی عملی شود چه شرایطی باید ایجاد کرد؟

برای من صورت مساله روشن نیست که چه مبارزه‌ای مسالمت آمیز و چه مبارزه‌ای خشونت آمیز است و کیست که آن را تعریف می‌کند. اصولا هر مبارزه‌ای برای محدود کردن دولت خودکامه یا سرنگون کردن آن خشونت آمیز است چون دولتها قرار نیست که قدرت را دو دستی تقدیم مخالفین کنند وگرنه از طرق دیگر مثل انتخابات به این مهم پرداخته بودند. جریان‌های مسلحانه سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ هم که تحت تاثیر انقلاب چین و به خصوص تاثیر جاذبه جوانانه چریک‌های عاصی لاتین آمریکایی مثل چه گوارا شکل گرفته بود امرزه محلی از اعراب ندارد و آخرین بازمانده آن نوع جنبش در «پرو» تار و مار شد و در نپال قدرت را در انتخابات بدست گرفت و تبدیل به دولت معمولی جهان سومی فاسد و بوروکراتیک شد. بنابر این آن نوع مبارزه مربوط به دوره خاصی بود و آن دوره به سرانجام خود رسید و بعضی از آن نوع مبارزین که در این راه پافشاری می‌کردند – مثل سازمان مجاهدین خلق ایران- سرانجام به گروههای مسلح در خدمت بیگانگان تغییر شکل دادند. بنابر این می‌ماند جنبش‌های معاصر که همه بر اساس تظاهرات خیابانی شکل گرفته است. ولی آن عاملی که باعث تغییر ماهیت در جنبش‌ها شده و به برخورد مسلحانه منجر شده، دولت‌ها هستند. تظاهرات حتی در لیبی در شکل تظاهرات خیابانی بود که قذافی با هواپیما و توپ و تانک با آن برخورد کرد. بنابراین به نظر می‌رسد جنبش مسالمت‌آمیز محدودیت‌های خودش را داشته باشد.

حتی در شرایطی کودتای عامل تغییر و پیشرفت بوده است. حکومت عثمانی و حکومت قاجار با نوعی کودتای نظامی نابود شدند و البته اگر تکامل تدریجی در این کشورها صورت می‌گرفت آینده بهتری در انتظار ملت‌ها بود. ولی هیچ کس قادر به پیش‌بینی آینده نیست. تکامل تدریجی دولت قاجار می‌توانست نوعی سلطنت مشروطه را به خاطر ضعف شاهان قاجار و قدرت جامعه مدنی تولید کند. کودتای رضا خان کشور را سریعا به طرف تجدد آمرانه راند و روحانیت به عنوان رقیب کهن دولت مدنی تجدید قوا کرد و سرانجام آن را از پای درآورد. ولی خلع سلطنت اسپانیا توسط فرانکو و سپس بازگرداندن سلطنت پس از بازسازی کشور نمونه‌ای از اعمال خشونت مثبت است. پس آنچه در این میان اهمیت دارد «فرهنگ سیاسی» کشورها و هنجارهای اجتماعی است. در کشورهای اسلامی به خصوص با حضور استبداد دینی مثل ایران، بعید است بتوان از قبل برای نوع جنبش نسخه پیچی کرد. طبیعتا برخورد مسلحانه با این رژیم عاقلانه نیست. حتی نوع امتحان شده تظاهرات خیابانی را این رژیم بر نمی‌تابد. به امید اصلاحات هم نمی‌توان نشست چون آزموده را آزمودن خطاست. آنچه «بیت» از مردم می‌خواهد، تسلیم شدن مطلق به اراده مستبد است و این باخواست شهروندی مردم تناقض تاریخی دارد. پس ماده مستعد برای تغییر وجود دارد ولی راههای تغییر را دولت مستبد با پیگیری دائمی مسدود می‌کند. اینکار به کجا می‌انجامد؟ انتخاب یکی از راههای مسالمت‌آمیز و خشونت‌آمیزاز پیش مطرح نیست. بایستی دید موازنه نیروی دولت- ملت چه اقتضا دارد. برای رژیم مستبد اسلامی، چه تظاهرات خیابانی وچه درگیری مسلحانه هر دو درحکم «محاربه» است. باید راههای جدیدی که آن‌هم از طرف مردم در میدان تعیین می‌شود برای محدود کردن قدرت مستبد جستجو کرد. بحث انتزاعی مبارزه خشونت آمیز فقط در سطح فلسفه باقی می‌ماند و در سپهر سیاسی راهگشا نیست.

دست‌آورد جنبش‌های منطقه هرچه باشد، لااقل مردم مخالفت خود را با «ریاست جمهوری میراثی» و حکومت نظامی ابدی نشان داده و تا حدودی آن را محدود کرده‌اند. اینکه آیا ایرانی‌ها هم در این امر توفیق نصیبشان خواهد شد یا نه، روشن نیست

در مصاحبه با صدای آمریکا، آنچنان که اشاره کرده اید، من در تاثیر تظاهرات خیابانی مردد بودم. گذشته از حد کاربرد تظاهرات خیابانی، من از لحاظ اخلاقی مشکل می بینم که از حریم امن واشنگتن برای مردم ایران نسخه بپیچم و تشویقشان کنم که با رژیم درنده خوی ایران درگیر شوند. مسلم اینکه این تعادل ناپایدار ملت – دولت در ایران تداوم نخواهد داشت. سوال من اینست که آیا تنها راه مبارزه تظاهرات خیابانیست؟ در ایران مردم از فرصتهای نادری که پیش میاید استفادههای خلاقه ای میکنند که نمونه آن استفاده از مسابقات ورزشی است. گذشته از این، مهمتر از همه چیز برای آینده ایران ایجاد سازمان سیاسی – مدنی است. آیا میتوان از تکنولوژی جدید برای ایجاد سازمان سود جست؟ آیا میتوان از مبارزان جنبش سبز برای شبکه های شهری استفاده کرد؟ مطالعه و بررسی مبارزات اخیر کشورهای منطقه از این لحاظ سودمند خواهد بود.

برخی تحلیل‌گران بر این‌باورند که کشورهایی همچون مصر و تونس که در مدت کوتاهی به «پیروزی» رسیدند به این دلیل بود که سرکوب گسترده‌ای از سوی حاکمان آنها صورت نگرفت اما کشورهایی چون لیبی، بحرین، سوریه و همچنین ایران بدلیل سرکوب شدید نتوانستند (نمی‌توانند) در کوتاه مدت به پیروزی برسند. پرسش این است که اگر توانایی و عزم سرکوب انقدر قوی باشد، آیا عدم خشونت به عنوان یک «مطلق» می‌تواند جوابگو باشد؟ به نظر شما خشونت در مقابل خشونت پسندیده است (مثل معترضان لیبی که برای مقابله با حاکمیت دست به اسلحه شده‌اند) یا خط قرمز مطلق جنبش‌های اجتماعی از جمله جنبش سبز را عدم خشونت می‌دانید؟

آنچه در کشورهای اسلامی دیگر اتفاق می‌افتد از لحاظ بافت جوان این کشورها شباهت‌های زیادی با ایران معاصر دارد. در عین حال جنبش در هر یک از این کشورها ساخت اجتماعی، ملی و قومی آنجا را منعکس کرده و نقش ارتش را برجسته‌تر می‌کند. در تونس و مصر جنبش ملی بود و ارتش هم ملی. پایان کار دیکتاتور ها زود فرا رسید ولی دیکتاتوری لطمه چندانی ندید. بررسی آنچه در مصر اتفاق افتاد آموزنده است: با وجود اینکه حسنی مبارک به قدرت چسبیده بود، ارتش عذر او را خواست. مردم آرام شدند. رفراندوم پیشنهاد شد که از طرف اخوان‌المسلمین هم تایید می‌شد و بر علیه خواست دولتمردان عرفی مثل البرادعی و عمر موسی بود که ضرورت مجلس موسسان را برای تغییر قانون اساسی پیشنهاد می‌کردند. حقیقت این است که رفراندوم ها هیچ وقت به دقائق امور نمی‌پردازند و کلیاتی را مطرح می‌کنند و قانون اساسی نویسی امری تخصصی است و احتیاج به کار متخصصان دارد. نتیجه دو رفراندوم در ایران فاجعه بار بود و اگر مصریان به احوال برادران و خواهران خود در ایران و آنچه در نتیجه رفراندوم آنان حاصل شد آگاهی داشتند، شاید تجدید نظر می‌کردند. ولی رفراندوم انجام شد و مواد ۷۶، ۷۷، ۸۸، ۹۳، ۱۳۹، ۱۴۸، ۱۷۹ و ۱۸۹ تغییر و یا ترمیم شد. در نتیجه دوره ریاست جمهوری محدود شد و قانون انتخابات تغییر پیدا کرد. ولی نقص اساسی قانون اساسی مصرکه همانا موکول کردن قانون اساسی به «قوانین جاری» است بر طرف نشد. بدین لحاظ قانون‌گذار بعدی به راحتی می‌تواند با ایجاد تبصره‌ها و استثناها همین دست‌آورد کوچک را نیز پایمال کند.

در سوریه و یمن و بحرین برخورد با دولت جنبه قومی و مذهبی دارد. در لیبی مبارزه به طرز وسیعی تحت تاثیر اختلافات قومی است. ولی در همه این کشورها زیرخواست اصلی همان تقاضای عمومی برای به رسمیت شناخت خود از طرف دولت‌ها به عنوان شهروند مستقل و دارای عزت و احترام است. یک سوریایی در مقابل سئوال مصاحبه گری گفت: «من برای اولین بار است که حس می‌کنم یک شهروند سوریایی هستم.»

دست‌آورد جنبش‌های منطقه هرچه باشد، لااقل مردم مخالفت خود را با «ریاست جمهوری میراثی» و حکومت نظامی ابدی نشان داده و تا حدودی آن را محدود کرده‌اند. اینکه آیا ایرانی‌ها هم در این امر توفیق نصیبشان خواهد شد یا نه، روشن نیست.

بسیاری از تحلیل‌گران از «عدم خشونت» به عنوان وجه مشترک جنبش سبز نام می‌برند و «خودی» و «غیرخودی» اعضا و طرفداران جنبش را با گرایش آنان به «خشونت» می‌سنجند. به نظر شما آیا می‌توان از «عدم خشونت» به عنوان وجه مشترک جنبش سبز نام برد؟ به عبارت دیگر آیا می‌توان وجه مشترک دیگری پیدا کرد که تمام اپوزیسیون بر اساس آن در زیر چتر جنبش سبز گرد هم آیند؟ (به عنوان نمونه وجه مشترک گروههای مختلف اپوزیسیون حکومت شاه که توسط خمینی مطرح شد، عبارت «مرگ بر شاه» بود که از کمونیست تا مسلمان، از بی‌حجاب تا با حجاب و از سنتی‌ها تا مدرن‌ها را گرد هم آورد. یا مثال دیگر اینکه در جنبش مشروطه‌خواهی، چیزی که عموم مردم را با گرایش‌های مختلف فکری متحد کرد خواسته «تاسیس عدالتخوانه» بود.) خواسته محوری جنبش سبز در آستانه دو سالگی آن از دیدگاه شما چیست؟

شعار تاسیس عدالتخانه محصول نیم قرن مبارزه در سطوح مختلف دینی، سیاسی، و روشنفکری بود. بی قانونی بیحد و مرز دولت و مراجع مذهبی مردم شهری را که اطلاعات مبهمی از آنچه در خارج میگذشت داشتند بجان آورده بود. شیخ محمد باقر اصفهانی معروف به سید شفتی تنها در اصفهان هفتاد نفر را سنگسار کرده بود وجان و مال مردم حتی اشراف قابل خرید از دربار بود. مردم با انتخاب یک شعار ساده تمام خواستهای خود را خلاصه میکردند. درجنبش سبزایران شعارها در حال تحول است ولی خامنه ای اکنون هدف اصلیست و بلحاظ اولویت بیت بر همه تاسیسات دیگر، این هدف زائل شدنی نیست. اما دولت با زدودن یارانه ها و ایجاد فضایی جدید از فقر و وابستگی مردم به اعانه دولتی بازی را تغییر داده. مردم چندان گرفتاری معیشتی دارند که سیاست در اولویت نیست. بعید نیست که دور بعدی مبارزه در حول عدم پرداخت قبض گاز و برق صورت بگیرد.

آیا میتوان همه مخالفان را حول یک محور گرد آورد؟ این سوال را باید فعالان سیاسی جواب بدهند نه دانشگاهیان مثل اینجانب. تنها نکته ای که قابل ذکر است اینست که در آخرین تجمع مخالفین در نیویورک، یکی از برگزارکنندگان اصلی حتی اجازه نمیداد گروهها پرچمهای ویژه خودرا برافرازند. بنظرم تا رسیدن به یک مرحله اولیه ملی- شهروندی هنوز فاصله زیادی داریم، ولی این هم به تنهایی نمیتواند مانع ایجاد یک جبهه فراگیر باشد. در این زمینه آنچه در کشورهای مسلمان در حال شکل گیریست و نیز رویکردهای بین المللی قابل تامل است.

 

مرتبط:

 

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با رامین جهانبگلو ـ یک

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با محمد مالجو ـ دو

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با کورش عرفانی ـ سه

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟  ـگفتگو با آرش نراقی ـ چهار

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو میان رامین جهانبلگو و روبرتو توسکانی ـ پنج

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با علی علیزاده ـ شش

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با آصف بیات ـ هفت

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با حسن شریعتمداری ـ هشت

 

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

Editor's choice
  • Egypt: the Power of the State and the Authority of the Street
  • Will the real Martin Luther King stand up? By Zihni Özdil
News Persian

titr کاهش ۴۰ ميليارد دلاری درآمد نفتی ایران در سال

گزارش آژانس بین‌المللی انرژی

titr اوباما خواهان حل دیپلماتیک مناقشه اتمی ایران شد

اسراییل: دیپلماسی و تحریم ناتوان است

titr رئیس مجلس ایران: در صحنه بین‌الملل با مصاف سختی مواجه هستیم

«ربط دادن مشکلات به تحریم، ندیدن واقعیت است»

News English

titr Iran’s supreme leader ‘likes’ Facebook despite ban

Critical comments removed

titr Iran sidesteps sanctions to export its fuel oil

Iran is dodging Western sanctions

titr Iran might let diplomats visit Parchin

“Allegations about Parchin is ridiculous”