معضلات نظرسنجی از ایرانیان
هویت سیال ایرانی و نظرسنجی تلفنی از راه دور
18 May 2011
■ مجتبی هروی ـ مقدمه: مهدی جامی
پیشخوان: سالهاست که مصاحبه تلفنی تصادفی با ایرانیان به عنوان روشی برای نظرسنجی از طرف آمریکایی ها انجام می شود. همیشه هم نتایجی که دست کم من دیده ام با آنچه از ایران می فهمم متضاد بوده است. یادم هست که یک سال قبل از راه اندازی رادیو زمانه یکی از مقامات ارشد رادیو آزادی می گفت وبلاگها هیچ نقشی در جامعه ایران ندارند و استنادش به همین روش نظرسنجی بود. من که با او صحبت می کردم گفتم این نتیجه گیری نادرست است و او شاکی شده بود که یعنی شما با روش علمی مخالف اید؟!
طبعا با روش علمی مخالف نبودم و نیستم اما وقتی روش به کارگرفته شده به نتایجی می رسد که آشکارا خلاف واقعیت های جاری در ایران است دست کم باید به آن شک کرد و روش و نتایج اش را شالوده شکنی کرد. اگر پس از این اوراق سازی باز هم سالم بود به نتیجه گردن می گذاریم.
تازه ترین نظرسنجی از این شمار، که باز هم در موسسه ای که در ترکیه مستقر است انجام شده، نتایج اش همچنان خلاف انتظار است. سفارش دهنده و ناشر نظرسنجی موسسه تحقیق و توسعه (RAND) است که هدف اش را «تحلیل واقع بینانه و چاره جویی موثر» اعلام می کند.
این موسسه در شرح این نظرسنجی با عنوان «ایرانیان چه فکر می کنند؟» می نویسد که قرار بوده نظر ایرانیان در مورد آمریکا، برنامه هسته ای و وضع اقتصادی سنجیده شود:
نظرسنجی تلفنی از افکار عمومی ایرانیان نشان داد که آنها با برقراری مجدد رابطه با آمریکا مخالفت قابل توجهی دارند و از توسعه سلاح های اتمی در کشورشان به طور معناداری حمایت می کنند. نگاه منفی به وضع اقتصادی کمتر از آنی است که انتظار می رفت و بسیاری از پاسخ دهندگان تحریم های غرب را دارای تاثیر جدی اقتصادی نمی دانستند.
این شرح در دو خط اشاره می کند که: «باید توجه داد که میزان احساس راحتی با این تماس تلفنی بر روی جواب ها در شماری از مسائل تاثیر داشته است.» در متن گزارش اشاره می شود که مثلا هر جا پاسخ دهنده احساس راحتی بیشتری می کرده نظرات اش نسبت به وضع اقتصادی منفی تر یا در باره امریکا مثبت تر بوده است.
از نظر من این وضعیت اعتبار کل نظرسنجی را کاملا با تردید روبرو می کند. اما برای اینکه به خطا نرفته باشم با دوستان متعددی مشورت کردم و نظر ایشان را هم گرفتم. در این میان دوست نازنین مجتبی هروی که پژوهشگر این حوزه است نظری تفصیلی فرستاد که بهتر دیدم همان را به به جای شرح و بسط موضوع به قلم خود، منتشر کنم. – مهدی جامی
۱. اصل نظرسنجی
خواستهها، امیال، و افکار جامعه ایرانی به خاطر پیچیدگیهایی که دارد را کمتر میتوان با نظرسنجیهای مستقیم و خطی شناسایی کرد. این گفته به معنای بیهودهگی و بیمعنایی نظرسنجی در ایران نیست، اما به ویژه در حوزههای داغ روز نمیتوان با نظرسنجی مستقیم به کنه ذهن فرد یا جامعه ایرانی پی برد. همه موضوعات مورد بحث در این نظرسنجی، موضوعاتی سیاسی ساده نیستند و بیشتر ماهیتی نظامی / امنیتی پیدا کردهاند. یک نظر رسمی و حکومتی درباره همه این موضوعات وجود دارد و رسانههای رسمی و غیررسمی حاکمیت به صورت دورهای افراد مخالف با این نظر رسمی را محاکمه میکند.
بیشتر از هزار نفر در سراسر این در این نظرسنجی شرکت کردهاند. نظرسنجی به صورت تلفنی انجام شده است. همان طور که در گزارش هم آمده است افرادی که احساس راحتی بیشتری میکردند نظرهای متفاوتی نسبت به اکثریت پاسخ دهندگان داشتهاند. بنابراین اگر افراد بیشتری احساس راحتی میکردند نتایج نهایی نظرسنجی دگرگون میشد. به این ترتیب نمیتوان نتایج این نظرسنجی را چندان معتبر دانست.
خواستهها، امیال، و افکار جامعه ایرانی به خاطر پیچیدگیهایی که دارد را کمتر میتوان با نظرسنجیهای مستقیم و خطی شناسایی کرد. این گفته به معنای بیهودهگی و بیمعنایی نظرسنجی در ایران نیست، اما به ویژه در حوزههای داغ روز نمیتوان با نظرسنجی مستقیم به کنه ذهن فرد یا جامعه ایرانی پی برد
۲. هویت در جامعه ایرانی
هر شکلی از نظرسنجی نمیتواند فارغ از شیوههای نمود هویت باشد. این نظرسنجی با توجه به فاصله زیادی که از انجام (دسامبر 2009) تا انتشار آن (می 2011) میگذرد، هویت را امری ثابت و ایستا فرض کرده است. در حالی که در جامعه ایرانی با تلاشهای مستقیم و غیرمستقیم و آشکار و پنهان دولت ـ که به اسم رسمی «مهندسی فرهنگی» انجام میشود ـ و البته در اثر برخی رخدادهای تاریخی و ویژگیهای درونی، «هویت» مقولهای بیشتر سیال و غیرایستا است. حاکمیت به خاطر تناقضهای درونی و به خاطر بیریشگی و ماهیت موتورسواری که دارد، ناچار است تابعان منفعلی را پرورش دهد تا بتواند هر لحظه آنها را بر سکوی هویتی متفاوتی بنشاند. برای مثال،حداقل از شش ماه گذشته به این سو ـ به هر دلیلی ـ انرژی هستهای از گفتارهای رسمی حذف شده و کمتر در گفتار حاکمیتی نمود داشته و به جای آن گفتمان تحول اقتصادی نشسته است. به عنوان مثالی دیگر، این روزها شاهد حکم حاکمیت به تابعان خود برای خالی کردن فوری پشت احمدینژاد و صف کشیدن پشت رهبری هستیم. همین پدیده در یک جامعه متعارف میتواند به سرگشتگیهای هویتی و حتی خودکشیهای زیاد بیانجامد. (برای مثال به شخصیتی مثل وزیر ارشاد فکر میکنم که یک پایه هویتی خودش را در احمدینژاد و پایه دیگر را در رهبری تعریف کرده. شخصیت او میتوانست دو شقه شود اما چنین اتفاقی نخواهد افتاد و به خاطر شخصیت خمیرگونهای که دارد با تغییر شرایط همراه خواهد شد. البته همه تابعان مثل ایشان نیستند و بدبختها در این بازی دو شقه میشوند، مثل سعید [هم او که به فائزه هاشمی دشنام میداد])
در واقع میتوان گفت بعد از تجربه انقلاب ۱۳۵۷ بود که هویت فردی و اجتماعی ایرانی این چنین سیال و روان شده است. انتظار میرفت با نگارش یک قانون اساسی دقیق و محکم و با اتکا به متون اسلامی و شیعی، پایههای مستحکمی برای بنای هویتی ثابت ریخته شود؛ اما اولی به دست مفسرانی که مصالح روزمره فکر میکردند و دومی با تأکید بر تفسیرپذیری بر اساس شرایط به صورت مایعی روان درآمد و گاه حالت گازی گرفت: و هی تمر کمر السحاب (مثل ابر در گذر است)!
علت این سیالیت در هویت محدود به تلاشها یا بیعقلیهای دولت نیست و افراد جامعه بر اساس نیازها و اقتضائات روز هویت متفاوتی را اتخاذ میکنند. بهترین نمود این سیالیت هویت را میتوان در رفتار زنان مشاهده کرد ( گرچه با اندکی دقت میتوان سیالیت را در همه اجزای سازنده جامعه ایرانی دید). زنان ایرانی در طول روز و به فراخور محیطهای مختلفی که در آن حضور مییابند هویتهای بسیار متفاوتی را برمیگزینند. برای مثال، در همین ایام موسوم به فاطمیه زنان را میبینید که در مراسم سوگواری شرکت میکنند و به محض خروج از مراسم و با چند متر فاصله گرفتن از محل مراسم حجاب خود را عوض میکنند. همان زنان وقتی در محیطهای بازتری مثل پارک یا سینما حضور مییابند تفاوت هویتی قابل ملاحظهای با سایر حاضران در محیط ندارند.
سیالیت جامعه ایرانی این روزها در معماری و شهرسازی هم نمود یافته است. شهر تهران و شهرهای بزرگ به صورت مایع درآمدهاند. حتی با نگاهی کوتاه مدت هم میتوان شاهد از جا کنده شدن ساختمانها و جایگزینی آنها با جادهها شد. جنگ اصلی در شهر جنگ بین راه و ساختمان است. شهر تهران به صورت طولی و عرضی در فاصلههای کوتاه با اتوبان جدولکشی شده است. هیچ چیز ثابتی وجود ندارد. نمیتوان برای آیندهای کوتاه برنامهریزی کرد. ثابتترین اجزای جامعه (رهبری، پلیس و نهادهای مستقر) هم احساس ثبات ندارند.
سیالیت هویت پدیدهای است که فارغ از خوبی یا بدی آن در جامعه ایرانی وجود دارد و حاکمیت فعلی با آگاهی از آن، سوء استفادههای سیاسی / اقتصادی زیادی از آن میبرد. در کنار عوامل سیاسی، میتوان علتهای فرهنگی زیادی را هم برای این پدیده برشمرد. به نظر میرسد مهمترین عامل در وجه فرهنگی را باید در ضعف فرهنگ نوشتار و مطالعه دید. نوشتار هویت را در سطح فردی و جمعی تعیین میکند در حالی که حتی متون مقدس ایرانی (اعم از قرآن، احادیث، ادعیه، و حتی تاریخ باستان) به صورت روزمره و در قالبی شفاهی بازنویسی میشوند. در ایران هر روز یک آیه از قرآن اهمیت پیدا میکند و حتی همان یک آیه به تفسیرهای مختلف خوانده میشود. در ماههای اخیر شاهد ظهور احادیث زیادی هم بودیم که از مخفیترین پستوهای زیرزمینی به میان جامعه پرتاب شده بودند. به همین ترتیب میشود که از قانون اساسی فقط یک اصل باقی میماند (اصلی اینسرتی inserted که ناقض همه اصول دیگر است) و بقیه اصول خوانده نمیشوند.
سیالیت هویت محدود به گروههای پایین دست از نظر سواد یا رتبه اجتماعی هم نیست. در مصاحبهای که با دانشآموختگان دانشگاه امام صادق داشتم یکی از ویژگیهای بارز آنها را ـ به بیان مستقیم خودشان و نه تفسیر خودم ـ در توانایی تطبیق با هر شرایطی یافتم. به بیان یکی از دوستان درس خوانده در این دانشگاه ـ که الان استاد رسمی دانشگاه است ـ هویت این دانشآموختهها بسیار بیشتر از میانگین جامعه، سیال و غیرقابل اتکا است.
نمونه دیگر این سیالیت هویت در روزهای اخیر را باید در خالی کردن لحظهای پشت احمدینژاد دید. نه تنها مداحان و سخنرانان شفاهی، که نویسندگان وبلاگها و کتابهایی که به تمجید از احمدینژاد میپرداختند هم به یکباره تغییر موضع دادند بدون آن که به یاد آورند خودشان چه سهمی در بالا آمدن او داشتهاند.
در این میان، اگر بخواهیم از استثناها بگوییم، باید از گروههایی هم بگوییم که هویت ثابت و مستقلی را برای خود ساختهاند. بیشک در سراسر جهان فرهنگ، جامعه، آموزش، و اقتصاد چهار پایهی اصلی ساخت هویت فردی هستند. اما به نظرم میآید در ایران این عناصر فقط رویهی هویت را میسازند (همانها که در نظرسنجی ملاحظه شدهاند و در واقع سیال هستند). در حالی که هسته اصلی هویت در ایران بیشتر به صورت سلبی و در اثر تجربههای منفی و برخورد با هویتهای رسمی ساخته میشود. برای مثال طرد شدگان از نظام رسمی از جمله افرادی هستند که هویت به نسبت ثابت و مستقلی دارند. شمار افرادی که توانستهاند خارج از این روش سلبی هویت خود را بسازند رو به کاهش است.
به هر حال، سیالیت هویت در جامعه ایرانی چه محصول تلاش دولت باشد و چه امری درونی در مردم، در این نظرسنجی لحاظ نشده است. اگر این نظرسنجی در مورد مردم فرانسه یا حتی اندونزی انجام میشد، شاید نتیجهای معتبرتر به دست میآمد اما با توجه به مقولهی سیالیت هویت در جامعه ایرانی نمیتوان نتایج آن را چندان معتبر دانست.
۳. نظرسنجی در ایران
به رغم اساس اصل سیالیت هویت در جامعه ایرانی باز هم نمیتوان نظرسنجی در جامعه ایرانی را امری ممتنع دانست. تا جایی که من دیدهام غالب افراد در جامعه ایرانی از ارائه نظر رک و صریح به ویژه در مورد موضوعات حساس و داغ امتناع میکنند. در عین حال میتوان نظرسنجی در خصوص موضوعات داغ را به صورتی غیرمستقیم و با پرسشهای جایگزین و نمادین انتخاب کرد. علاوه بر این بررسی و مطالعه نوع برخورد جامعه ایرانی با پدیدههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که در فضاهای مجازی و در رفتارهای عمومی نمود مییابد هم نسبت به این نظرسنجی از اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود. نوع مصرف کالاهای فرهنگی، نوع واکنش و بازخورد نسبت به پدیدههای خبری و سیاسی و تولیدات فرهنگی و گزارههای خاص، شیوههای ابراز بیان غیرمستقیم (مثل لباس و مد و سبک زندگی) از جمله مهمترین شاخصهای قابل مطالعه برای سنجش ذهنیت فردی و اجتماعی در جامعه ایران هستند.
۴. انتشار نظرسنجی
نظرسنجی انجام شده حداقل به این دلیل ساده که انتظار داشته در برابر سئوالاتی رک و شفاف پاسخهایی شفاف دریافت کند یک نظرسنجی فاقد اعتبار است. انتشار نتایج این نظرسنجی که دو سال پس از اجرای آن انجام صورت گرفته من را به عنوان ناظر درونی و شنونده نظر مردم کوچه و بازار به شک میاندازد. البته بخشی از این خطا به خاطر دوری مرکز برنامهریزی و طراح چارچوب نظری نظرسنجی از جامعه مورد نظر طبیعی است اما همین انتشار ساده، پیامدهای مشخصی هم دارد. وقتی گفته میشود جامعه ایرانی از وضعیت اقتصادی خود راضی است همه صداهای ناراضی به حاشیه رانده میشود، همانطور که غالب کسانی که نسبت به برنامه انرژی هستهای انتقاد دارند و آن را به معنای نابودی مستقیم همه صورتهای رایج انرژی میدانند نیز سرکوب میشوند. (بعد از مرگ بنلادن به نیاز غرب به یک دیگر بزرگ برای پوشاندن ضعفهایش فکر میکنم و هراس دارم که جامعه ایرانی به عنوان این دیگر بزرگ معرفی شود. میدانم مقداری توطئهاندیشی است اما انتشار این نظرسنجی میتواند در خدمت تبدیل جامعه ایرانی به عنوان آن «دیگر بزرگ» باشد. )
۵. سخن آخر
اگر نظر و نتیجه مشاهدات شخصی من را درباره پرسشهای این نظرسنجی بخواهید بر این باورم: که پاسخگویان به دلایل مختلف پاسخ اصلی خود را نگفته و با مخفی شدن پشت ایدئولوژی رسمی راه را بر «دردسرهای احتمالی» بستهاند؛ که به جز در حین حوادث که هویتها شفافتر میشوند، در شرایط عادی برای شناسایی ذهنیت افراد نیاز زیادی به ایجاد صمیمیت و گذر زمان هستیم؛ که بیان واقعی ذهنیت در مواجهه اول رخ نمیدهد و حتی بعد از آن هم صورتی نمادین و کنایی دارد؛ که به ویژه بعد از اجرای طرح تحول اقتصادی و در همین پایگاه طبقه متوسط رو به پایینی که من سکونت دارم کمتر صدایی از تأیید و رضایت شنیدهام؛ که در مورد انرژی هستهای با توجه به غلبه گفتار فعالیت اقتصادی زودبازده کمتر کسی هست که همه ریسکهای این نوع فعالیت را بپذیرد و علاوه بر این همانطور که اشاره شد روی آوردن دولت / حاکمیت به تحول اقتصادی در کنار حوادثی مثل زلزله و سونامی در ژاپن و البته مخالفت مستقیم غرب انرژی مادی و غیرمادی کمی برای اجرای این پروژه باقی گذاشته؛ مردم هم به همین ترتیب پرونده این پروژه را بایگانی کردهاند؛ که در مورد تحریمها همه میدانند که هدف اصلی گروهی خاص است و چون آثار آن به صورت غیرمستقیم در میان عامه ظاهر میشود توجه زیادی را جلب نکرده است. در مورد رابطه با امریکا هم بیشتر مردم هنوز به دهان حاکمیت چشم دوختهاند و در فضاهای رسمی همان حرفها را تکرار میکنند و صد البته دلیل اصلی قطع رابطه را نمیدانند و آن را بیشتر از آن که مسئلهای ملی یا میهنی بدانند، مسئله شخصی یکی از حاکمان میدانند، حاکمی که تبعیت از او به معنای امکان ادامه زندگی به عنوان عضوی از جامعه است. خود حاکمیت هم این اصل را پذیرفته و آشکارا هر تصمیمی در این خصوص را منوط به نظر همان یک نفر میداند و نه دلایل تاریخی و ایدئولوژیک.
* فایل پی دی اف متن کامل نظرسنجی را می توانید از اینجا دریافت کنید که از جمله حاوی تمام پرسشهای فارسی هم هست.

کلیدواژه ها: آمریکا, ایران, تلفن, مجتبی هروی, مهدی جامی, نظرسنجی |
