نگاهی به دعوای احمدینژاد و خامنهای
رویکرد مناسب نیروهای دموکراسیخواه در منازعات جدید حاکمیت
14 May 2011
■ علی افشاری
کشمکش های اخیر بین هواداران رهبری و حلقه یاران احمدی نژاد، فصل جدیدی در عرصه سیاسی کشور گشود. یکی از سئوالات اساسی در این دوره، چگونگی مواجهه جنبش دموکراسی خواهی و یا جنبش سبز با این شکاف است.
رصد کردن واقعیت های کنونی صحنه سیاسی ایران گوشزد می سازد که با توجه به رکود جنبش سبز و سر بر آوردن دوباره سرخوردگی و یاس در میان برخی از نیروهای اجتماعی خواهان تغییر، ناگزیر دور جدید منازعات در بلوک قدرت به مساله اصلی کوتاه مدت سیاسی ایران تبدیل خواهد شد.
رقابت جریان احمدی نژاد با اصول گرایان سنتی و افراطی، ویژگی اصلی انتخابات مجلس نهم را تشکیل می دهد که مهمترین رویداد سیاسی پیش روی ایران است. این واقعیت که در فراسوی اراده و خواست بازیگران سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه ایران قرار دارد ، اتخاذ رهیافت مناسب را ضروری می سازد.
شکاف آشکار شده فرصتی را در اختیار مردم ایران قرار می دهد که در صورت بهره برداری مناسب می تواند فرایند گذار مسالمت آمیز به دموکراسی را شتاب بخشد، اما برخورد انفعالی، فرصتی را تلف می سازد که بهره برداری مناسب از آن مهلت معینی دارد.
شدت درگیری ها، نوع برخوردهای صورت گرفته، برخوردهای امنیتی، هزینه های بالایی که آقای خامنه ای تا کنون پرداخت کرده است و عمق دامنه بحران، درستی فرضیه ساختگی بودن این منازعات را زیر سئوال می برد. بررسی شواهد موید جدی بودن کشمکش ها است. در اصل سطح دعوا در حدی است که ظرفیت دارد به یک بحران بزرگ برای نظام سیاسی بدل شود. اطلاق فتنه پیچیده و خطرناک تر از فتنه نخست ازسوی مخالفان به جریان احمدی نژاد صحت این مدعا را تایید می کند.
هر چه تکثر و واگرایی در درون نظام سیاسی بیشتر شود، پارادایم تک صدایی و حکومت سلطانی ضعیف می شود. انتقال سطوح تصمیم گیری از یک نقطه متمرکز فردی به چند مرکز غیر متمرکز و افزایش بازیگران و عامل ها در درون ساختار قدرت، ناخواسته زمینه را برای بسط تکثرگرایی سیاسی مساعد می سازد
بنابراین دلایل متعددی وجود دارد که باید این شکاف را جدی گرفت و واکنش مناسبی در قبال آن اتخاذ کرد. چنین واکنشی محتاج در نظر گرفتن اصولی است. نخست پرهیز از شتابزدگی برای اقدام عمل مستقل از سوی نیروهای تحول خواه در مقطع فعلی است. هر گونه تحرک و دعوت به تجمع و تحصن در این روزها می تواند در روند گسترش شکاف در درون حاکمیت اخلال ایجاد کند و زمینه را برای متحد شدن دوباره آنها علیه جنبش سبز مساعد سازد. خویشتن داری و صبر هوشمندانه کمک می نماید تا سطح درگیری به نقطه بازگشت ناپذیر ارتقاء یابد.
مولفه مهم دیگر، اجتناب از سمت گیری به نفع طرفین ماجرا و ادغام در پروژه های آنان است. به عبارت دیگر حفظ استقلال و مرزهای تمایز جنبش دموکراسی خواهی اهمیت استراتژیک دارد. انگیزه این منازعات جنگ قدرت و ترکیب آینده حاکمیت است و طرفین در حفظ اقتدارگرایی سیاسی، ستیزه جویی در سیاست خارجی، دشمنی با دموکراسی و حقوق بشر متفق القول هستند. فقط حلقه یاران احمدی نژاد به صورت نسبی به سیاست های فرهنگی باز اعتقاد دارند، اما در حوزه اعتقادی واپس گراتر و خرافاتی تر هستند.
بنابراین این شکاف مردم سالاری و آمریت قابل تحویل به کشمکش های اخیر نیست. اما برخورد فعال با این شکاف و گسترش آن کمک می کند تا هم فشار بر روی نیروهای جامعه مدنی و اپوزیسیون کاهش یابد و هم فرصت برای تحرک سیاسی و اجتماعی آنان مهیا گردد. افزایش اختلافات در درون بلوک قدرت، باعث تقویت و افزایش فرصت عمل نیروهای مدافع تغییرات دموکراسی محور می شود. بنابراین مشارکت قعال در این منازعات ضمن حفظ استقلال اهمیت کلیدی دارد.
همچنین هر چه تکثر و واگرایی در درون نظام سیاسی بیشتر شود، پارادایم تک صدایی و حکومت سلطانی ضعیف می شود. انتقال سطوح تصمیم گیری از یک نقطه متمرکز فردی به چند منبع غیر متمرکز و افزایش بازیگران و عامل ها در درون ساختار قدرت، ناخواسته زمینه را برای بسط تکثرگرایی سیاسی مساعد می سازد. البته هدف گروه های درگیر در رقابت های کنونی، پلورالیسم نیست ولی تبعات ناخواسته درگیری آنها به ناتوانی نظام سیاسی در استقرار حاکمیت یکپارچه منجر می شود که به نوبه خود پذیرش سرمشق تکثرگرایی و دوری از حکومت فردی و خودکامگی را تقویت می کند.
شکل گیری دموکراسی، بهبود حقوق بشر و یا افزایش رفاه مردم در مسیر تاریخ، لزوما از تلاش گروه های معتقد به این آرمان ها بدست نیامده است. در برخی موارد جنگ قدرت و تضاد منافع عملا چنین فرجامی را رقم زده است.
در واقع تلاش نیروهای دموکراتیک یکی از عوامل مهم استقرار دموکراسی است، اما کلیت آن نیست. در نهایت برآیند مبارزات و کشمشهای گروها های مختلف که هر کدام بر اساس بینش و منافع خود اهداف معینی را دنبال می کنند، بر زمینه عوامل مساعد ساختاری، اقتصادی و فرهنگی ختم به دموکراسی میگردد. سخن مارکس که می گوید مردم تاریخ را ساخته اند ولی نه آنگونه که می خواسته اند و حرف مارکس وبر که تاریخ را محصول تبعات ناخواسته کنش های انسانی بشمار می آورد، دو دیدگاهی است که وجوه مختلفی از این واقعیت را بازتاب می دهند.
بنابراین هر جنگ قدرتی می تواند یک فرصت باشد. البته بدیهی است که نباید به این جنگ قدرت وجهه دیگری داد و ماهیت آن را در لفافه اختلافات بینشی و هویتی پوشاند. عمق استراتژیک و مزیت این منازعات فقط در سطح تاکتیک است که باید از آن بهره جست نه اینکه آنها را بمثابه یک هدف قرار داد و به جانبداری پرداخت.
نوع مواجهه بسیار حساس است و دقت زیادی می طلبد تا به نتایج خطرناک منتهی نشود. مسیر دموکراسی در ایران از تغییر بنیادین نظام سیاسی می گذرد. منتها این مسیر طولانی، یک فرایند است که می تواند مراحل مختلف داشته باشد.
از سوی دیگر بعضی وقت ها، دعواهای قدرت طلبانه نقطه عزیمت تحول و تغییر در برخی نیروهای سیاسی می شود. از این رو باید راه را برای تغییر مثبت باز گذاشت و از آن استقبال نمود. تشویق نیروهای مردد و مسئله دار شده نقش موثری دارد که البته باید با دوراندیشی و واقعبینی همراه باشد. برخورد بدبینانه و بی ارزش تلقی کردن مقاومت ها و رویارویی جریان احمدی نژاد در برابر دخالت های فرا قانونی رهبری، عرصه را بر دگرگونی آنها می بندد.
انسان ها در طول زندگی تغییرات زیادی پیدا می کنند. سابقه منفی در گذشته دلیل نمی شود تا امکان نفش آفرینی مثبت احتمالی در آینده به صورت مطلق نفی گردد. برخورد تعالی طلبانه و استقبال از تغییر به جای تخطئه و نگاه مبتنی بر نظریه توطئه ممکن است باعث تحول در برخی از نیروهای هوادار رئیس جمهور شود که اینک زیر تیغ برخورد بخش های امنیتی و لباس شخصی ها هستند. بدین ترتیب فرجام کار هم ریزش ارتش اقتدار گرایان خواهد بود و هم پیکره نیروهای دموکراسی خواه و مدافع تغییر وضع موجود، فربه تر می شود.
بر خلاف خواست رهبری و منتقدین اصول گرای احمدی نژاد که بنا دارند از تنش ها کاسته شود و فضا به سمت آرامش برود، تشدید دعواها و تندتر شدن فضای سیاسی به نفع مردم هست. در حال حاضر چهره های تندرویی مانند حسین فدایی و حمید رسایی که تا پیش از این میدان داران اصلی بحران سازی در کشور بوده اند، اینک حزب الله و نیروهای ارزشی ـ ولایی را به سکوت و صبر و شکیبایی دعوت می کنند چون به خوبی از آسیب پذیری نظام نسبت به هزینه های گزاف افزایش شعله های درگیری های اخیر آگاه هستند.
اگر منازعه به سطح زور آزمایی خیابانی کشیده شود، فرصت بسیار مناسبی برای جنبش سبز است تا با نیرویی بیشتر در مقابل حاکمیت پادگانی و دستگاه سرکوب قرار بگیرد. در حال حاضر نیروهای امنیتی و نظامی در بحران بسر می برند و موقعیت خودشان در فضای جدید را نیافته اند. آرایش جدید محتاج پاکسازی حلقه یاران احمدی نژاد از تمامی سطوح بسیج، سپاه و دیگر نهادهای دولتی است. پشتیبانان احمدی نژاد بعضا در سطوح پایین نهاد های نظامی ـ اطلاعاتی قرار دارند که شمار آنها به میزان زیادی کمتر از نیروهای وفادار به رهبری است. لذا به نظر می رسد در مقطع فعلی، ماشین سرکوب حکومت آسیب پذیرتر از ایام اعتراضات خیابانی جنبش سبز است.
در دعوای دو طرف میدان، در مجموع تضعیف خامنه ای و ولایت فقیه ارزش بیشتری برای مردم و فرایند دموکراسی دارد. زیرا ولایت فقیه جنبه نهادی و دائمی دارد. همچنین نیروهای تندرو و حاضران همیشگی صحنه های جنایت و سرکوب حول این نهاد سازماندهی شده اند. آنها ریشه دارتر از جریان احمدی نژاد هستند که پایگاهی مشخص در درون نظام سیاسی ندارد.
ممکن است عده ای جریان احمدی نژاد را به فاشیست ها تشبیه کنند و به این دلیل آنها را خطرناک تر ارزیابی نمایند. در پاسخ باید گفت: “خصلت فاشیستی حلقه یاران احمدی نژاد از نیروهای ولایت مدار کمتر نباشد، قطعا بیشتر نیست. اکثر قریب به اتفاق کسانی که دست شان به خون بیگناهان آلوده است و ظلم و ستم بر مردم روا کرده اند حواریون رهبری هستند و به فرمان وی عمل می کنند”.
فاشیسم نیازمند حمیات توده ای مردم است که احمدی نژاد چنین امکانی در داخل ایران ندارد. همچنین باید توجه کرد که مرکز تجمیع نیروهای افراطی، رهبری است. البته احمدی نژاد نیز خلق و خوی دیکتاتوری دارد و عملکردش نشان می دهد اراده خودسرانه داشته و از نظارت و محدود شدن اختیارات گریزان است؛ اما وزن آقای خامنه ای در بقای اقتدار گرایی و جباریت سیاسی و سهم وی در معضلات کنونی کشور به مراتب بیشتر است.
جریان احمدی نژاد بدون اتکاء به رهبری توان بقای مستقل ندارد و و ماهیتش به جریان میرا و گذرا نزدیک تر است. از سویی دیگر به لحاظ نهادی و ساختاری، نهاد ولایت فقیه و هر نهادی که بخواهد قدرت را در یک فرد متمرکز کند، برای توسعه کشور و کرامت انسانی افراد به نحو چشمگیری خطرناک تر است. خصلت خودکامه و اعمال خودسرانه آقای خامنه ای علاوه بر آنکه اراده شخصی حاکم را نشان می دهد، از ناحیه ساختار ولایت فقیه تغذیه می شود. در حالی که قلدری احمدی نژاد حالت شخصی دارد و جنبه نهادی و ساختاری پیدا نکرده است.
احیا و تداوم ولایت خود کامه در نبود احمدی نژاد بسیار محتمل تر از برقراری دیکتاتوری احمدی نژادی در غیاب جایگاه ولایت فقیه مقتدر است. بنابراین معطوف کردن لبه اصلی حملات به رهبری و جایگاه ولایت فقیه به مراتب کارامدتر است تا بدین ترتیب مقاومت آخرین بازمانده ساختار قدرت سنتی و میراث فرهنگ دیر پای «شه پدری» در برابر تشکیل دولت دمکراتیک، مدرن و توسعه گرا مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر بشکند و زمینه برای پایان یافتن بحران دولت و توزیع قدرت در تاریخ معاصر ایران هموار گردد.

کلیدواژه ها: احمدینژاد, اختلاف, اقتدارگرایی, جنبش سبز, خامنهای, علی افشاری |
