Home

Titleعدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک ـ گفتگو با حسن شریعتمداری ـ هشت

استراتژی عدم خشونت، گسترش فرهنگ زندگی است

11 May 2011

■ علی مهتدی ـ شروین نکویی
Font Size + | - Reset

در ادامه بررسی خشونت و اینکه آیا تکیه بر عدم خشونت نوعی استراتژی است یا تاکتیک، در این بخش با حسن شریعتمداری گفتگو کرده‌ایم. شریعتمداری فرزند آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری است. وی کارشناس و تحلیلگری سیاسی است که عضو حزب جمهوری خلق مسلمان نیز بوده و اکنون ساکن هامبورگ آلمان است. شریعتمداری معتقد است که نسل جوان ایران، نسلی‌ست که به دنبال گسترش فرهنگ زندگی است و تکیه این نسل بر عدم به کارگیری خشونت، ریشه در همین فرهنگ زندگی دارد که حاکمیت در عرصه مبارزه با آن ناتوان است.


یکی از مهم‌ترین مسائلی که مراجع تقلید در گذشته بدان اهتمام داشتند، نوعی خرافات‌زدایی از مذهب شیعه بود. اکنون با توجه به دعوای جدیدی که بین ولی فقیه و هوادارانش از یک طرف و محمود احمدی‌نژاد و حامیانش از طرف دیگر در گرفته و ریشه‌ آن هم به نوعی خرافی است، شما فکر می‌کنید این دعوا به چه سمت و سویی خواهد رفت و چرا علمای قم در این زمینه کم و بیش ساکت هستند؟

اشکال اساسی در حقیقت پیدا شدن اسلام سیاسی در جهان تشیع است. حکومت مذهبی اصولا از همه وسایل برای بهره‌برداری از علما در موقع مناسب به سود خودش استفاده می‌کند و علما هم معمولا از آن استنکاف نکرده‌اند. کما اینکه اگر شما به تاریخ جمهوری اسلامی نگاه کنید، ابتدا جمهوری اسلامی با وجود اینکه مورد مخالفت اغلب مراجع بود، با وجود یک مرجع در رهبری خود و تعداد زیادی مدرس حوزه پیرامونش شکل گرفت. سپس بعد از درگذشت آقای خمینی نوبت به یک فرد منبری مثل آقای خامنه‌ای رسید و پیرامون وی را مداحان و روضه‌خوان‌ها و افراد درجه دو و سه گرفتند که با حوزه نیز فاصله داشتند و به تدریج هم بازار این مداحان به گونه‌ای کساد شد که اکنون نوبت به رمال‌ها و جن‌گیرها رسیده و اگر این روند همین طور ادامه داشته باشد، ممکن است کار به سطح‌های پایین‌تری نیز برسد. آنچه که مهم است، اینکه متاسفانه روحانیت نتوانسته حساب خودش را از حساب اسلام سیاسی به گونه‌ای جدا بکند که با این روند مبارزه کرده و این انحرافات را برجسته بکند. در نتیجه حتی اگر فرض کنیم که عده زیادی از مراجع مخالف چنین روندی هستند، مادامی که نتوانند به صدای بلند حرف خودشان را گفته یا حساب خود را از حساب حکومت جدا کنند، همچنان آلوده تصویری از اسلام خواهند بود که این تصویر غالب در ایران است و آن چیزی جز اسلام حکومتی و سیاسی نیست.

به عنوان مثال بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم دیدیم که خیلی از مراجع موضع گرفتند و حتی کار به جایی رسید که مثلا آقای جوادی آملی در قم نیز موضعگیری کرد. در حالیکه این بحث وجود دارد که مراجع به نحوی در طول دوره رهبری آقای خامنه‌ای تبدیل به مراجع حکومتی شدند، آیا ممکن است که چنین روندی تغییر کرده و استقلال مراجع به شکلی حفظ شود؟ وابستگی مراجع به حکومت به یک نوع وابستگی مالی تبدیل شده است. چه تغییری لازم است صورت بگیرد تا در نهایت مراجع استقلال سابق خود را به دست آورند؟

رفتار مراجع حتی مراجع وابسته به حکومت با آقای خامنه‌ای یک رفتار کج دار و مریز است. آقای خامنه‌ای ظرف مدت گذشته، ده‌ها سفر به قم داشت تا بتواند برای برخورد با احمدی‌نژاد و آینده‌ای که برای خودش به عنوان یک رهبر و ولی فقیه مطلق می‌بیند، موافقت آنها را جلب کند؛ ولی گویا در این سفرها توفیقی پیدا نکرده است؛ اما در هر حال همچنان مجبور است که به مراجع باج مالی فراوانی بدهد تا این حالت کج دار و مریز آنها را حفظ کند. به مجردی که این مراجع فکر کنند جمهوری اسلامی آینده‌ای ندارد، حساب خودشان را از حساب آقای خامنه‌ای جدا خواهند کرد. البته این رفتار آنها صدمه زیادی به ایمان مردم زده است؛ زیرا این نوع عمل‌گرایی صرف که نشان از یک بی‌اعتقادی عمیق به مبانی اخلاقی و اسلامی دارد، در نظر بسیاری از مردم قابل توجیه نیست؛ ولی به شکل کلی می‌توان گفت که روحانیت شیعه متحد قابل اعتمادی برای آقای خامنه‌ای نیست و نخواهد بود.

وقتی حکومتی از یک طرف مشروعیت خودش را از دست می‌دهد و از طرف دیگر از به کار بردن قهر در مجرای قانونی خودداری می‌کند، در حقیقت قرارداد اجتماعی بین خودش و مردم را شکسته و هر کسی مجاز است که در مقابل هجوم مأمورین چنین حکومتی از نفس خودش دفاع کند و در این هیچ شکی نیست

در واقع منظور شما این است که جدایی بین حوزه و ولی فقیه در حال شکل‌گیری و تکوین است و روند امور به همین سمت در حال حرکت است؟

اینطور باید فکر کرد که روحانیت شیعه هیچ موقع استقلال خودش را در طول 32 سال جمهوری اسلامی به شکل کامل از دست نداده است و با وجود اینکه دستگاه حکومت تمام تلاش خود را کرده که وابستگی مالی و وابستگی سازمانی به وجود بیاورد و موفق شده حوزه علمیه را از شکل سابق خود در بیاورد؛ ولی باز هم موفق نشده شکل ایده‌آل خود را پیاده بکند تا مراجع در حقیقت مثل روحانیت اهل سنت تبدیل به مستخدمین دولت شوند. مراجع در ایران برای خودشان شأن و مرتبه‌ای بالاتر از آقای خامنه‌ای قائل هستند و اصولا آقای خامنه‌ای را از نظر سواد و موقعیت مذهبی در موقعیتی نمی‌بینند که از او تمکین کنند و این مشکل بزرگ دستگاه حکومت جمهوری اسلامی است که روحانیت شیعه با وجود همه وابستگی‌های مالی، هنوز هم مستقل باقی مانده است.

به نظر شما می‌کنید این بحث جدید و دعوای جدید بین دو جناح حکومتی تا چه حد جدی هست؟ یک روایت این هست که بعد از حذف اصلاح‌طلبان از چرخه سیاسی ایران، این دعوا یک دعوای نمادین برای ایجاد یک حالت دو قطبی در جامعه هست و برخی تحلیل‌ها حاکی از این است که آقای احمدی‌نژاد، باور کرده که 25 میلیون رأی در انتخابات کسب کرده و این آراء متعلق به خودش است و می‌تواند با تکیه بر آن در برابر آقای خامنه‌ای بیاستد. شما فکر می‌کنید این دعوا به چه سمت و سویی حرکت خواهد کرد؟

ظرف 32 سالی که از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد، عده‌ای وجود داشتند که گمان می‌کردندن همه دعواهایی که در جمهوری اسلامی شروع شده جنگ زرگری است؛ ولی در همه این دعواها یک طرف یا عده‌ای به گونه‌ای حذف شده‌اند که مجبور شدند پیامدهای سنگین آن را تحمل کنند. این ریزش طوری بر بدنه جمهوری اسلامی اثر گذاشته که دیگر آنهایی که معتقد بودند این یک بازی است، نتوانستند اعتقاد خود را حفظ کنند. اصولا سیاست یک تئاتر بزرگ نیست که بتوان در آن چنان بازی کرد که کسی نفهمد و بتوان سال‌ها به این بازی ادامه داد و افراد، موقعیت و حیثیت و مقام خود را به خطر بیاندازند تا مثلا انتخابات بعدی گرم شود. دعوای کنونی بسیار جدی است و سال‌هاست که این دعوا و مقدماتش مشخص شده است. من از ابتدا معتقد بودم که ورود سپاه به سیاست، نافرمانی آقای احمدی‌نژاد را نیز به دنبال خواهد داشت و اینکه خودش را تقویت خواهد کرد و در برابر آقای خامنه‌ای خواهد ایستاد. جمهوری اسلامی قاعده تقسیم بر دوی خودش را همیشه حفظ خواهد کرد و اصولا نظامی نیست که در آن رقابت قدرت بتواند به یک وحدت منجر شود. این دعوا جدی است و همچنان جدی باقی خواهد ماند.

فکر می‌کنید نتیجه این دعوا به حذف آقای احمدی‌نژاد یا مثلا تضعیف آقای خامنه‌ای بیانجامد یا یک جایی طرفین کوتاه آمده و با هم صلح خواهند کرد؟

تردیدی نیست که نتیجه هر چه باشد، به تضعیف کل نظام منجر خواهد شد؛ اما اگر بخواهیم دقیق‌تر نگاه کنیم باید بگویم که هنوز خیلی زود است که نتیجه قاطعی را بتوان پیش‌بینی کرد. سناریوهای مختلفی را می‌توان پیش‌بینی کرد؛ ولی با توجه به رفتار آقای احمدی‌نژاد و همچنین لج‌بازی آقای خامنه‌ای، احتمال اینکه راه‌های میانه یا عقلانی‌تر شانس پیروزی داشته باشند، بسیار کم است. بالاخره تعادل قوا به نحوی است که آقای خامنه‌ای پذیرفته رییس‌جمهوری که تا مدتی پیش نزدیک‌ترین آدم به خودش می‌دانست و او را انتخاب کرد تا آقای موسوی و دیگران را از نظام حذف کند، امروز مجبور است جلوی او بایستد و به او پیام بدهد که یا اطاعت کامل کند و یا استعفا دهد. به نظر نمی‌رسد که آقای احمدی‌نژاد هم آدمی باشد که به آسانی و بدون دردسر استعفا داده و گوشه‌نشین شود. به نظر من باید منتظر وقایعی چه بسا خون‌آلود و بدخیم باشیم؛ مضافا بر اینکه با حذف آقای احمدی‌نژاد، همچنان نیروهایی که ایشان را تقویت کرده‌اند و ادعا دارند نیروی بزرگی در جمهوری اسلامی هستند و حاضر نیستند ولایت مطلقه آقای خامنه‌ای را بپذیرند، همچنان وجود دارند و این دعوا حتی بدون وجود آقای احمدی‌نژاد هم ادامه خواهد یافت.

با توجه به شکافی که در حاکمیت ایجاد شده، فکر نمی‌کنید فرصت مناسبی باشد تا جنبش سبز با یک استراتژی جدید دست به خودنمایی زده و یک بار دیگر فعالیت خودش را از سر بگیرد؟ به هر حال بعد از دستگیری آقایان موسوی و کروبی برنامه و استراتژی جدیدی از طرف جنبش به چشم نخورده و به عمل در نیامد.

با وجود اینکه تایید می‌کنم که ضعف نظام و به هم ریختن اوضاع و همچنین انتخاباتی که در پیش است، زمینه‌های بسیار مثبتی را برای گرم شدن مجدد صحنه‌های خیابان ایجاد خواهد کرد؛ ولی دلیل فروکش جنبش سبز را باید در ضعف‌هایی بدانیم که مستقل از این وضعیت بوده و ابتدا باید این ضعف‌ها جبران شود و آنگاه مردم با آرایش و اراده‌ای جدید به میدان بیایند.

به نظر من شورای هماهنگی راه سبز امید تا کنون هیچ ابتکار سیاسی اساسی به خرج نداده و اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند، باید جریان را خاتمه یافته تلقی کرد

یکی از نکاتی که به عنوان ضعف جنبش سبز در مدت اخیر از آن یاد شد، این است که رهبری منسجم یا اتاق فکری نداشته که طی مراحل مختلف بتوند استراتژی‌های جدیدی باب طبع روز و شرایط آن برای مردم ارائه بکند تا مردم در قالب آن استراتژی حرکت بکنند. بعد از انتخابات عملا تا 25 بهمن گذشته، حرکت‌های مردمی محدود بود به تجمع و یا تظاهرات خیابانی که هم حاکمیت روش مقابله با آن را یاد گرفت و هم رفته رفته از تعداد مردم کم شد. اکنون با توجه به حصر آقایان موسوی و کروبی و غیبت آنها از صحنه عمومی، جای خالی رهبری یا نماد یا حتی اتاق فکر چگونه باید پر شود و آیا شورای هماهنگی راه سبز امید توانسته این خلأ را پر کند یا خیر؟

اغلب جنبش‌هایی که امروز در منطقه وجود دارد، رهبری مشخصی ندارد. شاید ضعف جنبش سبز در این بود که رهبری که از درون انتخابات برآمده بود، خودش نمی‌دانست که حقیقتا چه می‌خواهد و برای چه مردم را به خیابان می‌آورد. رهبری شعار واحد مناسبی نداشت و حتی اگر چنین رهبری نبود و مردم به طور طبیعی شورش کرده و بیرون می‌آمدند، شعارشان جز این نبود که تغییرات باید اعمال شود یا نظام باید برود. رهبری نمادین جنبش سبز حتی حق خودش را مبنی بر در اختیار گرفتن ریاست جمهوری مطالبه نمی‌کرد و تسلیم این واقعیت شده بود که رییس‌جمهوری با تقلب آمده و امروز حاکم است و باید راه‌های آگاهی دادن به مردم و راه‌های مبارزه طولانی‌مدت را جستجو کرد نه راه‌هایی را که مردم را به خیابان آورد و صفوف آنها را منسجم کرده و به ‌آنها روحیه بخشید. این تردید و دو دلی و ندانستن خواسته‌ها و اینکه مردم را نه رها کرده و نه رهبری کنیم، در حقیقت یک ضعف اساسی جنبش سبز بود که باعث شد در جنبش سبز یک شعار واحد و خواست واحد تبلور پیدا نکند.

اکنون آیا این شورای هماهنگی راه سبز امید توانسته جای خالی را اندکی پر کند یا باید تغییر و تحولی اساسی ایجاد شود؟

به نظر من شورای هماهنگی راه سبز امید تا کنون هیچ ابتکار سیاسی اساسی به خرج نداده و اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند، باید جریان را خاتمه یافته تلقی کرد. این شورا در حقیقت تشکیل شد تا چند اعتراض کوچک خیابانی را شکل دهد؛ ولی در مفهوم و در انگیزه و در هدف هیچ تجدیدنظری نکرده و هیچ برخورد انتقادی به آنچه پیش آمد، انجام نداد. به نظر من به این ترتیب جنبش سبز با این محتوا حتی اگر به خیابان هم بیاید موفق نخواهد شد به خاطر اینکه نمی‌داند چه می‌خواهد و آنچه را که تاکنون خواسته به اندازه‌ای پراکنده و متنوع بوده که قابل جمع در یک شعار واحد نیست.

ما اکنون وقتی به جنبش‌های کشورهای عربی مثلا سوریه نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در این جنبش‌ها، نماد یا رهبری وجود نداشته و این خود جوانان هستند که مشغول هدایت آن بوده و با هم کار می‌کنند و به مقاومت هم خاتمه نمی‌دهند. مثلا در سوریه می‌بینیم که ظرف چند هفته، نزدیک به هفتصد نفر جان خودشان را از دست داده‌اند؛ ولی کماکان در خیابان‌ها هستند و به اعتراض خودشان ادامه می‌دهند. آیا فکر می‌کنید که این فضا فراهم است تا جوان‌ها به میدان آمده و جایی را بگیرند که رهبران و نمادهای جنبش سبز تاکنون نتوانستند آن جا را اشغال کنند و نوعی الگوبرداری از کشورهای عربی صورت بگیرد یا اینکه فضای ایران با این کشورها به طور کلی متفاوت است و اجازه چنین کاری را نمی‌دهد؟

اگر جوان‌ها خودشان بر اثر ناراحتی از یک نظام به خیابان می‌آمدند، شعار طبیعی آنها تغییر نظام یا محتوای نظام بود و این شعار تبدیل به یک شعار واحد می‌شد؛ اما تاکنون نشانه‌ای از اینکه جوانان به تنهایی و به ابتکار خودشان بخواهند رهبری نمادین را فراموش کرده و زمام امور را در دست بگیرند بروز نکرده و از طرف دیگر رهبری نیز پیدا نشده که بخواهد به معنای واقعی رهبری کرده و سخنگوی نارضایتی مردم باشد. چون این دو به وجود نیامده من فکر می‌کنم در فرصت آتی باید یکی از این دو ظهور کند بدین معنا که یا باید چنان رهبری در درون مبارزات پیدا شود که خواسته مردم مبنی بر نارضایتی از نظام موجود را به صورت یک خواست علنی و شفاف بیان کند و یا اینکه مردم خودشان به خیابان آمده و خواست غریزی خودشان که بر اثر 32 سال ناملایمتی ایجاد شده را بیان بکنند. در غیر این صورت باید بگویم این نظام، نظامی نیست که با تظاهرات خیابانی تن به رفرم یا اصلاحات بدهد برای اینکه شما می‌بینید حتی مهره‌هایی که آقای خامنه‌ای در آستین خود پرورده بود، اگر کاری مخالف اراده او انجام دهند، دستگاه حاکمیت و او تحمل نمی‌کنند؛ چه برسد به خواسته‌های مدنی مردمی که در خیابان هستند. اصولا این نظام از برآورده کردن خواسته‌های مدنی مردم عاجز است؛ زیرا در این صورت دیگر نظامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه نخواهد بود.

در مبارزاتی که مردم ظرف دو سال گذشته داشتند، مبحثی جدی به نام «خشونت» وجود داشت. همه بر روی عدم خشونت توافق داشتند؛ اما بعدها این اختلاف ایجاد شد که آیا این روش در واقع عدم خشونت است یا تسلیم در برابر زور حکومت؟ وقتی حکومت رو به سرکوب خشن مردم می‌آورد، آیا واکنش مردم در چارچوب خشونت جای می‌گیرد یا در چارچوب دفاع از خود؟

این بحث را در دو مستوای حقوقی و سیاسی می‌توان پاسخ داد. در مستوای حقوقی دفاع از خود در هیچکدام از مکاتب حقوقی و از جمله بیانیه حقوق بشر رد نشده و انسان به طور غریزی مهم‌ترین وظیفه‌اش حفاظت از نفس است و این حق به او اجازه دفاع از خود را می‌دهد. این دفاع از خود که به صورت فردی وظیفه هر کسی است، می‌تواند به صورت اجتماعی نیز صورت بگیرد. بنا بر این از لحاظ حقوقی تکلیف معلوم است و وقتی یک دزد یا قاتل به انسان حمله می‌کند، همانطور که انسان در مقابل آن می‌ایستد؛ در مقابل قوای حکومتی که دیگر آن را مشروع نمی‌داند نیز موظف است بایستد. در فلسفه حکومت، انحصار قهر بر عهده حکومتی است که اولا از طرف مردم انتخاب شده و ثانیا قهر را از مجرای قانون به کار می‌برد. وقتی حکومتی از یک طرف مشروعیت خودش را از دست می‌دهد و از طرف دیگر از به کار بردن قهر در مجرای قانونی خودداری می‌کند، در حقیقت قرارداد اجتماعی بین خودش و مردم را شکسته و هر کسی مجاز است که در مقابل هجوم مأمورین چنین حکومتی از نفس خودش دفاع کند و در این هیچ شکی نیست. مساله در واقع سودمندی سیاسی قضیه است. همه‌ی آن شورش‌ها و حرکت‌هایی که در اقصی نقاط خاورمیانه دیده می‌شود، نشان می‌دهد که در اغلب آنها مردم خواسته‌اند که خیلی بدون خشونت رفتار بکنند. امثال لیبی در حقیقت یک استثنا هستند و آن حکومتی است که حاضر است هم‌وطنان خود را با توپ و تانک بکشد و در مقابل نظام قبیله‌ای این کشور نیز به مردم اجازه می‌دهد که به شکل مناسبی از خودشان دفاع بکنند. آنها از همان کیفیت و استاندارد خشونت حاکمیت برخوردار هستند. به نظر من چنین وضعی در ایران وجود ندارد و آنچه به عنوان مبارزه مسلحانه در برهه‌ای از زمان مطرح شد، علاوه بر اشکالاتی که دارد، اصولا محصول یک سازماندهی ایدئولوژیک دراز مدت با افراد مشخص و محدود است که به عنوان ارتش رهایی‌بخش یا چریکی با حکومت جنگ می‌کند و اغلب مردم نیز معمولا از چنین مبارزاتی دوری می‌گزینند و یا نهایتا از آن حمایت مدنی می‌کنند. اغلب مردم در نقاط مختلف دنیا به سمت مبارزه مسلحانه نمی‌روند. اضافه بر این، مبارزه مسلحانه این اشکال را دارد که گروه‌هایی که قدرت را به دست خواهند گرفت، حاضر نیستند قدرت خود را به کسی واگذار کنند و دوباره تکرار تراژدی استبداد را خواهیم داشت و بنا بر این چنین سازمان‌هایی بشارت‌دهنده دموکراسی نیستند. تا آنجایی که به مقاومت مردم مربوط است و اینکه در برابر ظالم نباید بی‌دفاع باقی ماند، این حق طبیعی مردم است و هیچکس نمی‌تواند منکر آن بشود.

تمام ارکان جنبش چه در داخل کشور یا خارج کشور با تمام اختلاف سلیقه‌ها، بر روی موضوع عدم خشونت به عنوان تنها نقطه مشترک توافق دارند. این توافق‌نظر چرا ایجاد شده؟ آیا این واکنشی به انقلاب 57 و خشونتی که آن زمان اعمال شده و نتیجه‌اش اکنون مشخص شده است و یا اینکه چون ایده یا استراتژی دیگری وجود ندارد، خودش تبدیل به ایده و استراتژی شده و یا اصلا این عدم خشونت به فرهنگ مردم ایران باز گشته و ریشه در آن دارد؟

مطمئن نیستم که این موضوع ریشه در فرهنگ مردم ایران داشته باشد. در ایران هم نمونه‌های بزرگی از خشونت دیده شده که مردم در آن شرکت داشتند و بنا بر این من فکر نمی‌کنم که فرهنگ‌هایی وجود دارند که ذاتا ضد خشونت هستند. اغلب نظام‌های دموکراتیک فعلی جهان، در جنگ‌هایی شرکت داشته و خشونت‌هایی به خرج دادند که انسان از مرور آنها تعجب می‌کند. من ریشه‌ای فرهنگی برای عدم خشونت قائل نیستم. دو عامل را می‌توان برای آن در نظر گرفت. نخست در نسل‌هایی مثل نسل من که انقلاب یادشان هست و بی‌حاصلی مبارزات مسلحانه و خشونت‌آمیز گروه‌های چریکی و مسلح آن زمان را در خاطر دارند و اینکه چنین خشونتی چگونه همراه با فرهنگ خشونت‌زای مردم در آن زمان باعث شد تا حکومتی که بر سر کار آمد بیش از حد لازم خشونت به خرج داد. آنها دیگر نمی‌خواهند چنین تجربه‌ای تکرار شود. با این حال لزوما این تجربه به نسل جوان منتقل نشده است. فکر می‌کنم که نسل جوان بیشتر به این خاطر عدم خشونت را انتخاب کرده که اولا یک جامعه مدنی با فرهنگ والاتری توانسته تشکیل بدهد. این نسل خشونت‌گریز است و به دنبال زندگی بهتر است و ثانیا خودش را حریف حکومتی نمی‌داند که تا بن دندان مسلح بوده و خودش یکی از زمامداران و مبتکرین خشونت در دنیاست. این جوانان در این زمینه خودشان را حریف حکومت نمی‌بینند و سعی می‌کنند مبارزه را به طرفی بکشانند که حکومت ضعف بیشتری داشته و برتری با جوانان است و این همان استراتژی «عدم خشونت» و گسترش فرهنگ «زندگی» است.

 

مرتبط:

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با رامین جهانبگلو ـ یک

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با محمد مالجو ـ دو

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با کورش عرفانی ـ سه

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟  ـگفتگو با آرش نراقی ـ چهار

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو میان رامین جهانبلگو و روبرتو توسکانی ـ پنج

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با علی علیزاده ـ شش

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با آصف بیات ـ هفت

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب

  1. nariman says:

    felan khodeshon oftadan jon ham neyaz be hich faliat sabzha nist gahei sokot ine faryade…..

What do you think | نظر شما چیست؟

Editor's choice
  • Egypt: the Power of the State and the Authority of the Street
  • Will the real Martin Luther King stand up? By Zihni Özdil
News Persian

titr کاهش ۴۰ ميليارد دلاری درآمد نفتی ایران در سال

گزارش آژانس بین‌المللی انرژی

titr اوباما خواهان حل دیپلماتیک مناقشه اتمی ایران شد

اسراییل: دیپلماسی و تحریم ناتوان است

titr رئیس مجلس ایران: در صحنه بین‌الملل با مصاف سختی مواجه هستیم

«ربط دادن مشکلات به تحریم، ندیدن واقعیت است»

News English

titr Iran’s supreme leader ‘likes’ Facebook despite ban

Critical comments removed

titr Iran sidesteps sanctions to export its fuel oil

Iran is dodging Western sanctions

titr Iran might let diplomats visit Parchin

“Allegations about Parchin is ridiculous”