خیزش مردمی در لیبی و نقش رسانههای خرد و کلان
26 Apr 2011
■ مهدی غریب
درآمد:
دو ماه از خیزش مردمی لیبی و شورش آنان بر ضد نظام تمامیت خواه قذافی میگذرد. آمار درستی از قربانیان کشمکشهای داخلی و شمار کشتگان دو سوی منازعه در دست نیست. تازهترین گمانه زنیها از احتمال کشته شدن ده هزار تن و مجروح شدن بیش از پنجاه هزار نفر از طرفین مخاصمه و مردم بی دفاع در خلال این دو ماه خبر میدهند. در باب علت یا علل طولانی شدن نزاع و روند تبادل قدرت در لیبی، در مقایسه با دو همسایهی آن مصر و تونس، سخن بسیار میتوان گفت. از عوامل اجتماعی نظیر بافت جمعیتی قبیله محور، ترکیب جمعیتی ناهمگن، دخالت گروههای لیبیائی و غیر لیبیائی مزدور، از عوامل اقتصادی مانند مسألهی فقر آشکار در بیرون پایتخت و شهرهای بزرگ، مشکل کار و نیروی کار ارزان خارجی، شیوهی توزیع و هزینهی درآمد نفت، از عوامل سیاسی همچون نظام شخص محور و ایدئولوژی تمامیت خواه قذافی که در ساختار جماهیریه متبلور شده، ریاکاری و دوچهرگی نظام سیاسی و رهبر آن، توانایی دستگاه نظامی و عقیدتی رژیم در وارونه کردن حقایق، کاربرد رسانه به عنوان مکمل دستگاه سرکوب و ارعاب و تفاوتهای عمیق میان نظامهای تمامیت خواه لائیکی مثل مصر و تونس که در آنها ارتش، به جهت تاریخی در کسب و حفظ استقلال نقش اساسی و بی طرف داشته و از دستگاه سرکوب فاصله گرفته است و …
این نوشتار در صدد بیان و تبیین ضعف های رسانهای است که در کنار عوامل دیگر در درون معارضان لیبیائی (نبود آلترناتیو کارآمد مشخص و عدم تجانس و هماهنگی گروههای معارض با وجود مشترک فعلی) و در بیرون لیبی (در سازمانهای بین المللی تصمیم گیرنده و در میان دولتهای غربی و عربی درگیر در جنگ با نظام قذافی، و نبود نگاه بلند مدت و روشن از وضعیت منطقه پس از قذافی از یک سو و تزلزل آنان در برابر توان آسیب رسانی قذافی زخم خورده از سوی دیگر) میتواند یکی از دلائل عمدهی ناکامی معارضان لیبیائی در سرنگونی نظام قذافی تا به حال باشد. پرداختن به این وجه به معنی نادیده انگاشتن وجوه مختلف و دلائل دیگر مانند بافت پیچیدهی اجتماعی و سیاسی لیبی و توان دستگاه سرکوب حاکم برای بسیج هواداران خود (با بهره گیری از روشهای مختلف تهدید و تطمیع) نیست.
در این نوشته کوشش خواهد شد با تشریح فضای رسانههای مجازی و غیرمجازی خرد و کلان در منازعهی لیبی، به این پرسش پاسخ داده شود که «اگر در تونس و مصر رسانههای کلان مانند شبکههای تلویزیونی بین المللی توانستند وارد این کشورها شوند و با پوشش رویدادها به عمومی شدن آن و شکل دهی افکار عمومی بین المللی و حتی اقناع افکار عمومی ملی برای همراهی با معارضان دولت کمک کنند و از طریق باز نشر مطالب و ویدئوهای خبرنگار- شهروندان به یاری رسانههای خرد در درون شبکههای اجتماعی بیایند، آیا ضعف اطلاع رسانی در جنبش لیبیائیان و نبود نقش مکمل رسانههای بین المللی و ناتوانی رسانههای خرد لیبیائی در شبکههای اجتماعی برای بسیج مردمی و پوشش خبری رویدادها میتواند در ناکامی خیزش مردمی لیبی مؤثر باشد؟»
شکل گیری خیزش مردمی لیبی و نقش رسانههای خرد در آن
در اوایل ماه فوریهی جاری گروههای معدود فیس بوکی معارضان لیبیائی با الهام از خیزش مردم تونس و مصر، کارزار دعوت از شهروندان لیبیائی برای اعتراض به نظام حاکم را آغاز کردند. تاریخ پیشنهاد شده به عنوان «روز خشم» مردم لیبی هفدهم فوریه ۲۰۱۱ بود. بهانهی این دعوت، یادبود کشتگان واقعهی هفدهم فوریه ۲۰۰۶ بود که در آن در اعتراض به بازنشر کاریکاتورهای اهانت آمیز نسبت به پیامبر اسلام (ص)، عدهای به کنسولگری ایتالیا در بنغازی حمله کردند و با دخالت نظامیان لیبیائی، شماری از آنان کشته شدند. انتخاب این روز به خودی خود، انتخاب خوبی نبود؛ چرا که در مقایسه با فجایعی مانند شورش ابوسلیم طرابلس در ژوئیه ۱۹۹۶ که به قتل عام حدود ۱۲۰۰ زندانی انجامید، از امکان بسیج همگانی و انسجام بخشی ملی کمتری برخوردار بود.(1)
از سوی دیگر، اعلان روز خشم دو هفته پیش از تاریخ وقوع آن، به طرفین منازعه به صورتی نامتوازن فرصت کافی برای تجهیز بیشتر میداد. به این معنا که هرچند معارضان در نبود رسانههای فراگیر، فرصت بیشتری برای خبررسانی مییافتند؛ اما به همان نسبت نظام حاکم نیز امکان و فرصت بیشتری برای چاره اندیشی جهت مقابله با اعتراضها و رویارویی و سرکوب و شناسایی نیروهای فعال و بازداشت معترضان پیدا میکرد و با بهره گیری از پوشش رسانهای کلان و گسترده، میتوانست افکار عمومی را به سمت مقابله با فتنه آماده کند.
با گذشت ده روز از اعلان دعوت و نزدیک شدن به تاریخ پیشنهادی، تعداد گروههای فیس بوکی معارضان لیبیائی و شمار اعضای آنها به صورت ناامید کنندهای اندک بود. بر همین اساس، احتمال استقبال مردم لیبی از روز خشم پیشنهادی در مقایسه با آن چه در مصر و تونس دیده شد و یا حتی بعدها در سوریه مشاهده شد، بسیار ضعیف بود. تعداد گروههای فیس بوکی ویژهی اطلاع رسانی روز خشم لیبی در هفتهی اول خیزش، به ده گروه فعال نمیرسید و شمار کاربران هر گروه درخوش بینانه ترین حالت به هزار نفر نمیرسید. با توجه به همپوشانیها و عضویت کاربران در گروههای متعدد، شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که هستهی اصلی این گروهها را در داخل لیبی گروهی در حدود صد تا دویست نفر تشکیل میدادند. کاربرانی لیبیائی در خارج از این کشور هم بودند که مشارکت فعال میدانی نداشتند و بیشتر به همدردی و همفکری و دریافت خبر از این گروهها و گاه بازتاب فعالیتهایشان در حمایت از خیزش علیه نظام قذافی میپرداختند. باقی کاربران، شهروندان مصری و تونسی و دیگر کشورهای عربی و اسلامی بودند که برای آگاهی از روند تحولات این کشور در گروههای معارضان عضو شده بودند. به طبع، شمار قابل توجهی از کاربران نفوذی هوادار قذافی نیز در این گروهها عضو بودند که به شیوههای مختلف به هرزه نگاری میپرداختند. اسامی کاربری نشان گر اعلام هواداری از قذافی، یا حمایت از یکپارچگی لیبی در برابر خائنان، عکسهای کاربران با نمادهای نظام قذافی (نقشهی لیبی پوشیده در پرچم تمام سبز قذافی، عکسهای قذافی)، انتشار مطالب یا کامنت هایی ایذائی (با طرح جدالهای لفظی و یا در لفافهی استدلالهای دینی در راستای منافع نظام حاکم از بیان آیه و روایت برای هدایت یا نابودی فتنه گران و خائنان به لیبی و عاملان سلب آسایش و امنیت مؤمنان و ریختن خون بی گناهان؛ تا دعا برای بقای امام المسلمین و ملک ملوک افریقا و عمید امراء العرب و…) و طرح اطلاعات میدانی غلط مواردی بودند که در روند اطلاع رسانی این گروهها اختلال ایجاد میکردند.
کاربست فیلتر و امکانات صفحات فیس بوکی توانست پارهای از این اختلالها را مهار کند، و نزاع را در دو پرده به سطح بالاتر به منظور هک و تصاحب نشانی گروهها و شناسایی کاربران داخل لیبی، و یا در سطح پائین تر نزاع مخاطبان در کامنت دانی ها منتقل کند. به هر روی، شمار اندک کاربران عضو در صفحههای معارضان لیبیائی در مقایسه با صفحههای مشابه در مصر و تونس، هر گونه احتمال تحول دفعی و دراز مدت را کاهش میداد و امید به تکرار تجربههای مصر و تونس را ناامید میکرد. چیزی که در عمل هم مشاهده شد و دامنهی درگیریها به خشونتی متفاوت از دو کشور یاد شده کشیده شد و رسانههای خرد در آن نقش تجهیزات جنگ روانی و حتی در بیشتر اوقات جنگ حقیقی را پیدا کردند.
مقایسهی میان دو گروه بزرگ فیس بوکی لیبی با گروههای معادل در تونس، مصر و سوریه تفاوتها را به خوبی نشان میدهد. گروه المنارة بزرگترین گروه خبری معارضان، نزدیک به چهل هزار نفر (۴۱۷۸۴) عضو دارد. در حالی که گروههای مصری الرصد و الدستور (الموقع الاصلی) به ترتیب ۶۳۴۵۰۴ و ۲۲۱۹۶۸ نفر عضو دارند .(2) گروه سوری «الثورة السورية ضد بشار» ۱۲۲۹۶۸ نفر است .(3) این در حالی است که از تشکیل این گروه زمان چندانی نمیگذرد. آمار گروه انتفاضهی ۱۷ فوریه ( انتفاضة ۱۷ فبرایر ۲۰۱۱- لنجعله یوم للغضب فی لیبیا) یکی از نخستین گروههای هماهنگ کنندهی روز خشم در خلال روزهای دهم تا بیستم آوریل ۲۰۱۱ به صورت غیر عادی رشد داشت و از ۸۷۷ نفر به ۱۲۸۵۳۸ نفر ارتقا یافت. دو گروه عمدهی دیگر معارض، لیبیا المستقبل (4)و جبههی ملی نجات لیبی هر کدام به ترتیب ۶۳۱۵ و ۱۸۱۲ نفر عضو و گروه جوانان لیبی الآن ۱۷۵۹ عضو داشت. دیگر گروهها در ارقامی دو تا سه رقمی درنوسان اند.
در این میان سه نکته را نباید از نظر دور داشت:
نخست؛ عامل جمعیتی: لیبی در حدود شش و نیم میلیون نفر جمعیت دارد. نرخ سوادآموزی و ضریب نفوذ اینترنت در آن از مصر و تونس پائین تر است. نظام قبیلهای حاکم بر لیبی، همگرایی و یا واگرایی میان قبائل با هم (مانند جدال قبائل تبو در جنوب و شرق لیبی در منطقهی کفرة و در مرزهای سودان و چاد؛ یا جدال عربی و امازیغی به عنوان فرهنگ و زبانی مستقل از لیبیائی ها) و با دولت مرکزی و شخص قذافی از یک طرف، و رقابتها و یا دست کم تفاوتهای میان سه منطقهی سیرنیاک (به مرکزیت بنغازی)، تریپولیتن (به مرکزیت طرابلس) و فزان (به مرکزیت سبها) – که دولت لیبی پس از استقلال با پیشنهاد ملک ادریس سنوسی به سازمان ملل متحد، تنها پادشاه لیبی از خاندان امرای سنوسی بنغازی، از ترکیب این سه منطقه پدید آمد- امکان ائتلاف بر سر دشمن مشترک را دشوار کرده است. پیش کشیدن و پر رنگ کردن گزینهی تجزیهی لیبی ناظر بر همین اختلاف سیاسی و جمعیتی دارای ریشههای فرهنگی و تاریخی است.
دوم؛ کنترل دولتی بر سایتهای لیبیائی موجود در داخل و خارج کشور: با توجه به نظام سیاسی ایدئولوژیک حاکم بر جماهیریه ی شعبی لیبی، نظام اطلاع رسانی در انحصار حکومت مستقر است و هر چند نوعی تمرکز زدایی در راستای سیاستهای رسانهای بر اساس الگوی جماهیریه تبلیغ میشود ولی کنترل دستگاههای امنیتی با بازوی اجرایی نیروهای انقلابی (الگویی مشابه بسیج مردمی در ایران) بر تمام شؤون زندگی اجتماعی و سیاسی حاکم است. بر همین اساس، معدود سایتهای خبر رسانی معارضان لیبیائی پیش از آغاز خیزش هفدهم فوریه ۲۰۱۱ در دسترس کاربران داخل لیبی قرار داشت. هر از چندی، این سایتها مورد حملهی هکرهای هوادار یا مزدور قذافی قرار میگرفتند و پس از مدتی اختلال در اطلاع رسانی با نشانههای جدید وارد شبکهی جهانی اینترنت میشدند. اما افزون بر روند معمول برای مهار دسترسی کاربران در درون لیبی به صفحات معارضان و حذف آنان در فضای مجازی، در ماههای اخیر و با بالا گرفتن خیزشهای مردمی در منطقه و به ویژه در تونس و مصر و روشن شدن شیوهی عملیاتی و اطلاع رسانی تظاهر کنندگان، بیشتر سایتهای اینترنتی، وبلاگهای شخصی مخالفان و ای میلهایشان به دست ارتش سایبری هوادار قذافی هک و از کار افتادند؛ سایتهای اینترنتی و گروههای فیس بوکی با نامهای مشابه ایجاد شدند تا با تزریق اطلاعات غلط و شناسایی کاربران فعال و هک کردن پروفایل آنها، به نوعی بحران پیش رو، اگر نه مهار، دست کم کنترل شود و از دامنهی نفوذ و گسترش آن کاسته شود.
بیش از چهل سال لازم است تا اثرات کودتای سفید ایدئولوژی سبز جناب سرهنگ از فرهنگ و سیاست شمال افریقا و ذهن و باور مردم لیبی زدوده شود. تجربهی ناکام روزنامههای آزاد لیبیائی در این دو ماه نشان میدهد که روزنامه نگاری مستقل در لیبی راه درازی در پیش رو دارد
سوم؛ توان دستگاه سرکوب و خشونت حاکم بر لیبی: فروپاشی نظام حاکم در تونس و لیبی علاوه بر توان و استقامت مردمی، به میزان ارادهی سیاسی نظام حاکم و توان دستگاه اقناع و سرکوب آن هم بستگی داشت. در لیبی دستگاه اقناع و سرکوب در دست خاندان قذافی است و هماهنگ عمل میکند و افکار عمومی را دست کم در محدودهی استراتژیک پایتخت، با روشهای گوناگون پیش بینی و محدود کرده است. گزارشهای معارضان از تغییر ترکیب جمعیتی طرابلس و آمایش سرزمینی و چینش محلات آن بر اساس حمایت از ایدئولوزی و خاندان حاکم خبر میدهند. به عبارت دیگر، نظام قذافی چنین روزی را با تغییر بافت جمعیتی و نگه داشتن پایتخت به هر قیمت در صورت شورشهای قبائل دیگر پیش بینی کرده بود. تلاشهای پسر دوم قذافی، سیف الاسلام، برای برقراری پیوندهای خانوادگی با قبائل شرقی و زمینه سازی جانشینی خود بر مسند پدر نیز ظاهراً بی ثمر بوده است. درآمدهای نفتی در خدمت ایدئولوژی شخصی حاکم نیز مزید بر علتند. گزارشهای مستند متعدد از پیشنهادهای مالی قابل توجه به مخالفان برای بازگشت به اردوگاه قذافی، استخدام نیروهای مزدور در کشورهای همجوار لیبی (چاد و موریتانی و نبجر تا سوریه و مصر و تونس و حتی صربستان) از طریق ارسال پول و هواپیما تا نام نویسی در سفارت برخی کشورها در افریقا برای اعزام به لیبی وجود دارند. توان مالی قذافی و برق اسکناسهای سبز رنگش در کنار فقر و جهل گسترده در افریقا و سیمای قذافی با هالهی شاه شاهان افریقا و پرچمدار مبارزه با دشمن صلیبی در جذب نیروها با انگیزههای مختلف به اردوی او کمک میکنند.
نبرد رسانههای خرد و کلان با رسانهی فراگیر حاکم
به صورت مشخص چهار کارزار عمدهی تبلیغاتی در خلال دو ماه گذشته در جبههی نبرد رسانهای میان هواداران و معارضان نظام قذافی در فضای مجازی شکل گرفته است. شیوهی عملیاتی این جنگهای روانی متفاوت بوده است؛ از شایعه شروع شده و به سمت مستند شدن کشیده شده؛ برای مستند کردن از روشهای مختلف خرده رسانهها تا رسانههای کلان استفاده شده و ابتکار در این کارزارها گاه با رسانههای خرد و گاه با رسانههای کلان بوده است.
کارزار نخست؛ کارزار نمایش پیش روی و پیروزی معارضان و شکست هواداران قذافی و بالعکس: آتش خشم مردمی دو روز پیشتر از موعد مقرر در بنغازی زبانه کشید. در شامگاه پانزدهم فوریه، تظاهرات خیابانی و شعارهای سیاسی و مذهبی در بنغازی آغاز شد و با واکنش خشن گردان های انقلابی قذافی و نیروهای نظامی (کتیبهی خمیس) مستقر در پایگاه فضیل بن عمرو مواجه شد. خفقان رسانهای و نبود امکان خبر رسانی مستقل در لیبی، فهم وقایع روی داده در روزهای آغازین خیزش را دشوار میکرد. چندان که هفتهها گذشت تا نام و نشان نخستین قهرمان خیزش در بنغازی مخابره شود. مهدی زیو (۴۹٬ ساله) اتومبیل مملو از کپسولهای گاز و مواد منفجره را به در پادگان کوبید و با گشودن آن نشان داد که امکان فتح نظامی و پیروزیهای دیگر وجود دارد. ارسال نخستین خبرها همراه با تصویر و فیلم از نخستین پیروزی مخالفان قذافی، نمایش پادگان فتح شده، سربازان متمرد اعدام شده و زندان زیر زمینی آن، آغاز جنگ رسانهای تمام عیاری بود که تصویری چهل سال پنهان مانده از شهروندان عادی لیبی و افکار عمومی جهانی را در برابر دیدگان شگفت زدهی آنان قرار میداد.
ارسال فیلمهای کوتاه آماتور که توسط موبایلهای دوربین دار گرفته شده و به دست خبرنگار رزمندگان ارسال میشدند و تصاویری از مکانهای فتح شده، قربانیان غیرنظامی به ویژه کودکان، کاربرد سلاحهای غیرمتعارف (مانند سلاحهای بیولوژیک خردکنندهی استخوان)، استفادهی نامتعارف از سلاحهای سنگین مانند تیرهای ضدهوایی علیه انسانها، جنازههای مثله و تکه تکه شدهی افراد، گزارشهای متعدد از حمله به بیمارستانها و آمبولانسها و کشتار زخمیها و بیماران، بخشی از این آگاهی بخشی (در برابر ضدآگهی حکومت) را شکل میداد.
بخش دیگر نمایش اسیران و کشتگان رقیب بود که در آن معارضان میکوشیدند با نشان دادن برگههای هویت اسیران خارجی ثابت کنند که با نظامی تا بن دندان فاسد میجنگند که برای کشتن شهروندان خود مزدور خارجی استخدام میکند؛ و جنگ آنان جنگ با مزدوران بیگانهی قذافی است، نه با هم میهنانشان. چاشنی اخباری از این دست، تصاویری از اسیران سیه چردهای بود که سودانی، مالیائی یا نیجری خوانده میشدند. هرچند قبائلی مانند قبائل تبو در جنوب لیبی و در مرز چاد هم در سیاهی چهره با این افراد مشترک بودند. تصویر کارگران مهاجر سیه چهرهای که از ترس جان به مرزهای مصر و تونس پناه آوده بودند، نشان از واقعیتی داشت که هیچ گاه تصویری از آن مخابره نشد: کشتار بی دلیل اسیران سیه چهرهای که به دست معارضان میافتادند، به صرف رنگ پوستشان. دلارهایی که در تصاویر مخابره شده از سوی معارضان از جیب کشتگان بیرون کشیده میشد تا نشان مزدور بودن آنان باشد، در عمل با تصاویر تکمیلی و نشان دادن بوسههای معارضان بر دلارها و انتقال به جیب خودشان به ضدتبلیغ بدل میشد و شائبهی فقر و وضع بد معیشتی را در میان نیروهای معارض به عنوان عامل شورش تقویت میکرد.
در سمت دیگر، دستگاه رسانهای قذافی با تکرار دروغ و انکار اصل تظاهرات مردمی، با انکار پیش رویهای معارضان، کوشش میکرد با اتکا به شیوههای القاعده در سربریدن مخالفان، آنان را به القاعده و مشخصاً شاخهی اردنی آن (هواداران ابومصعب الزرقاوی) منتسب کند و در این کار تا حدودد زیادی موفق عمل کرد؛ چرا که حضور معدودی از افغانهای عرب در صف معارضان و پوشش خبری مشکوک فعالیتهایشان از سوی رسانههای خاص کافی بود تا ادعای قذافی ثابت شود. در این میان هیچ رسانهای نکوشید تناقض این منطق رابرملا کند که اگر القاعده در عراق و افغانستان با نیروهای بیگانهی غربی میجنگد، به طریق اولی در نبرد با نیروهای متحد تحت فرماندهی ناتو در لیبی نیز باید هم پیمان قذافی باشد.
کوشش برای انحراف رسانهای با تکرار عبارتهایی چون جنگ صلیبی استعمارگران در سخنان قذافی و گویندگان اخبار هم بی ثمر بود. گاه همین عبارات از سوی دیگر مدیترانه برای مقابله با رژیم قذافی تکرار میشد. سخنان وزیر کشور جدید فرانسه و یار دیرین سارکوزی که جنگ با لیبی را جنگ صلیبی نامیده بود، در چنین مقطع حساسی، نمونهای قابل ذکر است. قذافی با طرح این پرسش و شبهه که معارضان از سوی القاعده پشتیبانی میشوند و او در مبارزه با تروریسم دست کم در ده سال گذشته همکاری گستردهای با غرب داشته و علت لشکرکشی غرب به لیبی را نمیفهمد، توانست منطق مداخلهی نظامی محدود در لیبی را به چالش بکشد و با طرح ادعاهایی چون کمک مالی به ستاد انتخاباتی سارکوزی، نبرد رهایی لیبی را به نبرد شخصی حاکمان غربی با شخص قذافی فرو بکاهد. با این وجود، استراتژی تبلیغی قذافی بر دروغ بزرگ و تکرار آن برای تبدیل شدن به حقیقت استوار بود. بارزترین نمونهی این دروغ گویی در مصاحبهی قذافی با خبرنگاران سه رسانهی غربی آشکار شد؛ دروغی که هوشمندانه با قرائن حال و مقال منتقل میشد. راهپیمایی های ساختگی و فرمایشی به درخواست رژیم در برابر خبرنگاران خارجی دیگر کارساز نبود؛ حتی گاه بر خلاف انتظار نظام قذافی در سفرهای ترتیب داده شده برای خبرنگاران خارجی، با تظاهرات ضد دولتی مواجه میشد. اما دستگاه تبلیغاتی رژیم به اندازهی رهبر آن دروغ پرداز بود که در روز روشن خبرنگاران را به دروغ و جعل خبر متهم کند و تظاهرات ضد خود را مصادره به مطلوب کند؛ چنان که خود قذافی نیز به خبرنگار بی بی سی که مدعی بود تظاهرات مخالفان را به چشم دیده، به چشم استهزاء نگریست و گفت که او زبان نمیداند و آن تظاهرات در حمایت از او بوده است. نبرد رهایی لیبی به درازا کشید و با گسستن چهرههایی از درون نظام و پیوستن به معارضان، نامهای آشنا و دوستان دیروز در دو سوی میدان نبرد رویاروی هم قرار گرفتند و دولت مردانی چون عبدالفتاح یونس العبیدی وزیر پیشین کشور و مصطفی عبدالجلیل وزیر پیشین دادگستری در قالب دولت انتقالی و مجلس ملی انتقالی در برابر قذافی و یاران باقی ماندهاش صف بستند.
با ورود رسانههای بین المللی به مناطق بیرون از کنترل نظام حاکم، خبررسانی تحولات دگرگون شد. ارسال تصاویر نبردها و کشته شدگان و مناطق آزاد شده، چالشی برای نظام حاکم و دستگاه تبلیغی آن بود که هم چنان مدعی تسلط کامل بر لیبی بود و هرگونه تظاهرات در مخالفت با نظام حاکم و برای درخواست کناره گیری قذافی را رد میکرد.
کارزار دوم؛ کارزار جنگ روانی علیه قذافی با ادعاهای مکرر کشته شدن او و فرزندانش: قذافی در واکنش به ادعاهای مطرح شده، نخست در گزارش کوتاهی چتر در دست در میدان الخضراء طرابلس و در حال سوار شدن به جیپ نظامی خود، کلماتی را ادا کرد و سپس در مصاحبهای با سه خبرنگار غربی از جمله کریستیان امان پور در رستورانی کنار ساحل مدیترانه، کوشش کرد تا با این شیوهی غیر معمول مصاحبه (در بیرون خیمهی معروف خود) نشان دهد که شهر امن و امان است و تبلیغات معارضان پوچ است. او بارها تکرار کرد که منصبی ندارد و اگر مردم بخواهند، میرود؛ اما مردم مدنظر او، همانانی بودند که حاضر بودند برای او کشته شوند و تعدادی از آنها در میدان الخضرا در پای دیوار قلعهی حکومتی ایستادند و به فرمان حاکم بزرگ شعر سرودند و خواندند و رقصیدند و دست افشاندند.
آغاز بمبارانهای هدف دار و محدود غربی و ارسال تصویرهای این حملات و شایعهی کشته شدن نزدیکان قذافی هم چالش دیگری بود. این مرحله با خبر کشته شدن خمیس، پسر قذافی، در عملیات انتحاری خلبانی که هواپیمای خود را به منطقهی ممنوعهی باب العزیزیه کوبید، آغاز شد و با ظهور مجدد او در پای سخنرانی پدر پایان یافت. در این میان، نام خلبان انتحاری هم از سوی معارضان به تجلیل و احترام ویژه اعلام شد؛ اما با مصاحبهی فردی همنام خلبان نام برده مشخص شد که حتی در صورت صحت اصل خبر و کشته شدن دو نفر از نزدیکان قذافی و دفن آنان در سبها، منابع معارضان رو دست خوردهاند و نه فرد کشته شده خمیس قذافی بوده و نه خلبان فرد نام برده بوده است.
سومین و مهمترین کارزار رسانهای و تبلیغاتی معارضان؛ ماجرای ایمان العبیدی: دختر جوانی با ورود به هتل محل اقامت خبرنگاران خارجی، ادعا کرد که توسط افرادی منسوب به گردان های انقلابی قذافی، به هنگام ورود به طرابلس در ایست بازرسی ربوده شده و در خلال دو روز بازداشت توسط پانزده تن مورد هتک حرمت قرار گرفته است. او از افرادی هم در این گزارش جنجالی نام برد. رسانههای بین المللی به رغم تهدیدها و توقیف فیلمها، بخشهای عمدهای از این اعترافات را همراه با برخورد خشن هواداران قذافی و نیروهای امنیتی لیبی و دستگیری و انتقال او به مکانی نامعلوم مخابره کردند. این مورد از معدود مواردی بود که ورود رسانههای کلان و خبر رسانی گسترده میان گروههای معارضان به کمک رانه های خرد و در کل جبههی مخالفان قذافی میآمد. فراموش نباید کرد که حضور خبرنگاران در هتل طرابلس برای پوشش مواضع رسمی دولت لیبی و نشان دادن عادی بودن شرایط زندگی پایتخت تضمین و تدارک دیده شده بود. اقدام ایمان العبیدی در ظرف چند لحظه پس از مخابرهی خبر، از او قهرمانی ساخت که راز مگوی رژیم قذافی را برملا کرده و لختی پادشاه را بر زبان آورده است. او از روشهای معمول و سیستماتیک گروههای وابسته به رژیم در کاربرد تجاوز به عنوان سلاحی علیه مخالفان و خانوادههای شان، و شکستن روحیهی مقاومتشان پرده بر میداشت.
رژیم قذافی کوشش کرده بود تا پیش از این، تصویر ملتی یک پارچه در پشت سر پیشوای انقلابی خود ترسیم و مخابره کند و شورشها را به بیگانگان و القاعده منتسب کند. اما در ماجرای عبیدی، ادعای زن جوان و برخورد نیروهای امنیتی با مدعی، هر دو همزمان گزارش شده بود و اگر امکان رد ادعای تجاوز وجود داشت، وجود فردی به نام ایمان العبیدی که در برابر خبرنگاران دستگیر شده بود، قابل انکار نبود.
سخنگوی رسمی حکومت او را نخست مست و سپس دیوانه اعلام کرد و ادعاهای او را رد کرد. در جامعهای به شدت سنتی که آداب قبیلهای در آن هنوز زنده است و ذکر نام طائفه و تیره بخشی از هویت شهروندان را تشکیل میدهد، و از سوی دیگر، اتهام و جرم ناموسی در هر صورت به معنای مرگ فیزیکی به دست عامل خشونت یا جامعهی قبیلهای غیرت باور، یا دست کم پایان حیات اجتماعی قربانی است، اقدام ایمان العبیدی اقدامی جسورانه و همراه با مخاطرات فراوان بود. اقدامی که گزینهی دشواری را پیش پای معارضان قذافی قرار میداد. آنان یا باید به رسم دیرین چشم بر ماجرا و سرنوشت قربانی میبستند تا فراموشی مسأله را حل کند؛ یا با سوء استفادهی سیاسی از وضعیت پیش آمده، وضعیت قربانی را وضعیتی عمومی نشان میدادند و خطری که نه تنها بالقوه که بالفعل وجود دارد و پرده از ابزارهای خشونت بر گروههای مختلف مردم بی دفاع برمی دارد. انتخاب دوم مستلزم قربانی شدن فرد در ساختار سنتی قبیله محور لیبی بود؛ چرا که در گام اول نیازمند عینی و ملموس کردن وضعیت از طریق اعلام مشخصات قربانی و روشن کردن ظروف ماجرا بود.
این گونه بود که معارضان اعلام کردند که این دختر جوان به نام ایمان العبیدی، متولد ۱۹۸۲ در طبرق (شهری در نزدیکی بنغازی و از شهرهای در دست معارضان رژیم قذافی)، فارغ التحصیل از دانشکدهی حقوق در شهر الزاویة، برای دیدار خواهر خود، امل، به طرابلس میرفته است. در برابر انتشار این اطلاعات، دستگاه رسانهای و تلویزیون رسمی لیبی کوشید تا به مدد مجری مطرح خود، هالة المصراتی، با مشوش نمودن چهرهی ایمان العبیدی، ماجرای مطرح شده را داستان پردازی بشمارد و شعار جدیدی برای مظلوم نمایی نظام قذافی، شخص او و هوادارانش بسازد با این عنوان که: «به یاری قذافی بشتابید؛ خواه ظالم باشد و خواه مظلوم!».
در پی ناکامی دستگاه تبلیغاتی لیبی برای واداشتن ایمان العبیدی به مصاحبه، روش تهدید و تطمیع نزدیکان او و سپس انحراف افکار عمومی با انتشار اخبار متناقض به کار گرفته شد. خواهر او، امل، که به همراه فرزند و همسرش بازداشت شده بود، در مصاحبهای ایمان را دارای مشکلات روانی خواند. مادر ایمان نیز از تماس برای اعلام جنون و اختلال حواس دخترش در قبال دریافت خانه و پول خبرداد و پیشنهاد دولتیان را رد کرد.
واکنش رسانههای رسمی به واقعهی دستگیری ایمان العبیدی و پخش اعترافات بستگان او سبب شد تا گروه بیشتری از مردم لیبی که به اینترنت دسترسی ندارند، یا اعتمادی به منابع دیگر ندارند و از طرفی اعتماد خودشان را به نظام از دست ندادهاند، در جریان اصل ماجرا و ادعای تجاوز گردان های انقلابی به زنان و دختران بی گناه قرار بگیرند. در جامعهی سنتی لیبی پخش چنین خبری از تلویزیون رسمی به جای آن که به اعتماد سازی نسبت به رسانهی رسمی کمک کند، به شایعات بیشتری دامن زد. بخش دیگر خانواده، این گفتهها را رد کرد و حاصل فشارهای امنیتی دانست. دختر خالهی ایمان در مصاحبه با معارضان و رسانههای بین المللی گفت این که فارغ التحصبل حقوق و وکیل را دیوانه بخوانیم، خود به خود تناقض دارد و با اشاره به تداوم بی خبری از او اضافه کرد که «ما مطمئنم که ایمان در سلامت عقلی و با علم به خطرات چنین اقدامی، دست به چنین انتخابی زده و مطمئنم که تصاویر مخابره شده از او به هنگام بازداشت آخرین تصاویر او خواهد بود. پدر و مادر و نزدیکان او چند روز است به عزاداری مشغولند و ما امیدی به زنده بازگشتن ایمان نداریم! ایمان تمام شد.» در واکنش به سخنانی از این دست، سایتهای هوادار نظام حاکم از آزادی ایمان العبیدی و شناسایی و دستگیری شماری از افراد متهم به تعدی به او خبر دادند. پس از چند روز در فرآیندی متناقض، همین منابع خبر دادند که افراد نام برده شده در ماجرای مصاحبهی ایمان العبیدی، از او به اتهام طرح نسبتهای غیراخلاقی به اشخاص حقیقی در حوزهی عمومی شکایت کردهاند.
نکتهی جالبتر این است که در مقطعی سرنوشت قربانی کاملاً فراموش شد و خود او در میانهی بازیهای سنتی و سیاسی به ابزاری کارآمد برای تضعیف یا تقویت روحیهی طرفین ماجرا بدل شد. نمونهی این مقطع، اعلام آمادگی رسمی جوانی از معارضان به نام فرج الغیثی برای ازدواج با ایمان العبیدی و فرستادن خانوادهاش به زادگاه او در طبرق برای خواستگاری از خانوادهی او بود. او شجاعت و جسارت ایمان را در آشکار کردن ظلمی که بر او رفته بود، میستود و در عمل، در چهارچوب سنتی لیبی و قواعد قبیله ای حاکم بر آن مبتنی بر غیرت و حمیت و تعصب، میخواست تا به نوعی در خلاف آمد عادت، و برای اعادهی حیثیت قربانی خشونتی ناخواسته به دلجویی از مظلومی برآید و در ضمن کامی بطلبد. مراسم خطبهی عقد ایمان در مسجد طبرق با حضور خانوادهی دو طرف و زنان و مردان شهر ودر میانهی شلیک رگبار گلولههای هوایی به نشان سرور برگزار شد و در این میان تنها کسی که نامی از او و رضایت او نبود، عروس بخت برگشتهای بود که حتی سرنوشت او معلوم نبود. دستگاه تیلبغاتی لیبی آزادی او را اعلام کرده بود ولی خانوادهی او در طبرق و طرابلس از سرنوشت او بی اطلاع بودند. تأثیر شوک وارد آمده بر جبههی معارضان از برملا شدن استراتژی تجاوز به قربانیان، چنان بود که در روزهای پس از پخش ماجرای ایمان و خبرنگاران خارجی در طرابلس، معارضان پبش رویهایی پیاپی در میدان نبرد داشتند و پس از رکودی چند روزه بار دیگر تا بندر نفتی راس لانوف پیش آمدند.
این کارزار با دو مصاحبهی ایمان العبیدی با شبکهی لیبیا الحرة (در قطر) و سی ان ان عربی پیچیدهتر شد، چنان که سرانجام مشخص شد وی آزاد اما تحت نظر است و اجازهی خروج از طرابلس را ندارد. کوششهای او برای فرار از لیبی نافرجام مانده و او بر جان خود بیم دارد. پس از آن عملاً رسانههای بزرگ در این مورد سکوت کردند. خانوادهی او هم چنان خود را از سرنوشت دخترشان بی خبر نشان میدهند؛ و مشخص نیست اگر چنین است چرا و چگونه خبرنگاران رسانههای بین المللی به آسانی گفت و گوی تلفنی و حتی تلویزیونی با او انجام میدهند. در این میان نامزد ناکام (که معلوم نیست ایمان از اصل ماجرای ازدواج با او با خبر و به آن راضی باشد) خواستار رهایی و تعیین سرنوشت همسرش شده است.
اما سکوت رسانههای کلان، به معنای پایان این کارزار نبود. پروندهی ایمان العبیدی در گروههای فیس بوکی معارضان هم بازتابهایی داشت. گروهها و صفحات مستقلی برای حمایت از او و برای آزادیاش پدید آمدند ولی کم کم این صفحات هم کارکردی سیاسی یافتند و اخبار جنبش لیبی را به صورت عام منتشر میکردند. این گروهها هم از دستبرد کاربران وفادار به قذافی مصون نماندند و در ضمن هتاکیهای معمول چنین افرادی به معارضان و شخص ایمان العبیدی، کوشیدند تا به روشهای گوناگون این ماجرا را تحت الشعاع قرار دهند. نخست، ویدئویی از او منتشر شد که بر اساس آن کوشش میشد وی را از نظر اخلاقی غیرعفیف معرفی کند. بنابراین شهادت او نمیتوانست گواه معتبر تجاوز به او باشد. کسی در مورد این که آیا این فرد ایمان العبیدی است یا نه، تشکیک نکرد و این ویدئوها و پیوندهای مربوطه از گروههای معارضان حذف شدند.
در گامی دیگر، ویدئوهای مشابهی از دیگر زنان لیبیائی منتشر شد که در آنها ادعای تجاوز از سوی به اصطلاح انقلابیون لیبی تکرار شده بود. این ویدئوها به صورت محدود در گروههای حامی نظام قذافی پخش شده و به احتمال زیاد از تلویزیون رسمی لیبی نیز پخش شده است. با توجه به گزارشهای مبهم از کشتار اسرا به دست هر دوگروه، این احتمال وجود دارد که مواردی از چنین اقداماتی در جبههی معارضان هم دیده شود؛ اما کاربرد چنین روشی به عنوان ابزار سرکوب و مقابله با رژیم بسیار دور از ذهن است.
آخرین نکته در این بخش، اشارهای است که برخی کاربران گروههای معارض مبنی بر کوشش رژیم لیبی برای نفوذ در شبکهی معارضان لیبیائی در خارج از کشور و نزدیک شدن به معارضان اصلی رژیم از طریق قهرمان تراشی از چهرههای جوان به ویژه زنان و اجازهی مصاحبه با رسانههای بیگانه کردهاند. در گام بعدی رژیم این افراد را به خارج از کشور منتثل و به عنوان چهرههای اپوزیسیون در درون شبکههای معارضان وارد میکند و به شناسایی و ضربه زدن به کل جریان معارض میپردازد. این امکان را در مورد مدیریت رژیم لیبی و شیوهی برخورد متناقض او با پروندهی ایمان العبیدی نباید از نظر دور داشت.
کارزار چهارم؛ کارزار خبرنگاری مستقل از دولت لیبی: در نبرد رسانهای نابرابر میان دو اردوگاه، و در فقدان رسانهی فراگیر و حاشیه نشینی رسانههای کلان (بر خلاف میدان داری حوادث در تونس و مصر)، رسانههای خرد قهرمان اصلی کارزار نهاییاند. کاربرد گروههای رسانهای و انعکاس نبردهای واقعی چنان است که حالت مجازی خود را رفته رفته از دست میدهد. دیدن دست به دست شدن گروهها و هک شدن این یا آن گروه، تداعی کنندهی پیش رویها و عقب نشینی های مداوم دو اردو در نبرد رای لانوف و بریقه است. در نبود امکانات ابتدایی خبررسانی مانند بی سیم، عدم اعتماد به شبکههای تلفن همراه (در اختیار رژیم)، اینترنت و گروههای فیس بوکی جانشین رسانههای پیام رسان میدانهای نبرد شدهاند. دیدن گرای منطقهی تجمع نیروهای قذافی در منطقهای خاص و درخواست بمباران آن شاید در ابتدا سوررئالیست به نظر برسد ولی حقیقت دارد.
چهرهی شاخص نبرد رسانهای لیبی، محمد نبوس، مهندس جوان ساکن بنغازی بود که برای مستند کردن پیش رویهای معارضان یا به تصویر کشیدن قربانیان غیر نظامی و ارائهی گزارش واقعی از میدان نبرد در بنغازی با وسائلی ابتدائی مانند گوشی موبایل خود کوشید تا رادیویی به نام صدای لیبی آزاد (صوت لیبیا الحرة) را در گروهی فیس بوکی و سپس سایتی مستقل پدید آورد و اداره کند. صدای محمد نبوس، صدای لیبی آزاد و صدای گزارشگری پرتلاش ماند که با کمترین امکانات به هماهنگی و پشتیبانی جبههی رسانهای معارضان میپرداخت. سرانجام او در حال گزارشی مستقیم شکار تک تیراندازان هوادار قذافی شد و از پای درآمد. از قضا نفش رسانههای کلان در کشته شدن او را نباید نادیده گرفت؛ چرا که او درست چند روز پس از پخش فعالیتهای اش در گزارشی خبری و درست در روز افتتاح رادیوی صدای لیبی آزاد شناسایی و شکار شد. همان طور که نوجوان لیبیائی الاصل مقیم امریکا، نیز چند روز پس از مصاحبه گرفتار تیر بلای تک تیراندازان شد. کشته شدن محمد نبوس اثر محسوسی در ناهماهنگی نیروهای معارض در روزهای پس از آن داشت و عقب نشینی های پیاپی حاصل آن بود.
رسانههای کلان به ویژه الجزیره در بحران لیبی، سر در گمند. علت سر در گمی این رسانهها در مقایسه با عملکرد همین رسانهها در مصر و تونس را افزون بر تفاوت رویدادهای لیبی با این دو کشور در چه عاملی باید جست و جو کرد؟ این درست است که شماری از خبرنگاران رسانههای بزرگ به محض این که پا را از خطوط قرمز نظام قذافی بیرون گذاشتهاند، ربوده شده یا دستگیر شدهاند. خبرنگاران رسانههای خارجی ربوده شده عملاً گروگانها و قربانیان بالقوهی نیروهای انقلابی هوادار قذافی و تضمین کنندهی سکوت رسانههای زبان دراز به شمار میروند. کشته شدن علي حسن الجابر تصویربردار الجزیره زنگ خطری برای این خبرنگاران بود. در دو ماه گذشته بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان مدنی لیبیائی نیز از سوی نیروهای هوادار قذافی ربوده شدهاند و گاه جنازههایشان در خیابانها یافته شده است. با شروع حملات نیروهای متحد، این افراد به قربانیان بالقوهای برای اثبات خسارت باری حملات غربیان به شهروندان نظامی تبدیل شدهاند و گزارشهایی از قتل عام آنان و سپس رونمایی جنازههای شان به عنوان شهدای یورشهای دشمنان صلیبی وجود دارد.(5)
خاتمه
نبرد در لیبی نبرد رسانههای خرد با رسانهی فراگیر حاکم است. رسانههای کلان بین المللی در عمل از صحنه ی واقعی جنگ غایبند. به نظر میرسد همان گونه که استراتژی نظامی نیروهای متحد بر عدم استفاده از پیاده نظام و درگیر نشدن زمینی با نیروهای دولتی لیبی استوار است، در عمل رسانههای رسمی نیز همین خط مشی را دنبال میکنند. به نظر میرسد این روش حتی در الجزیره نیز مقبول افتاده و پس از مرگ تصویربردار این شبکه و شاید نظر به عوامل روان شناختی مردم لیبی یا دشواری و مخاطرات کارکردن در لیبی و در برابر نظام غیر قابل پیش بینی قذافی، این شبکه نیز در پی پوشش با واسطهی رویدادهای لیبی از طریق شبکهی لیبیا (که گاه لیبیا الحرة هم خوانده میشود) بر آمده است و میکوشد خود را درگیر رویدادهای لیبی نشان ندهد و کار را به لیبیائی ها واگذار کند تا به وجههی فراملی این امیرنشین کوچک ولی قدرتمند خدشه وارد نشود. سیاست رسانهای الجزیره در مورد بحرین هم متمایز است.
بر این اساس در نبود رسانههای کلان فراگیر و با توجه به درگیری رسانههای خرد لیبیائی در نبردهای نرم روزمره، به نظر میرسد رسانهی دولتی لیبی بتواند در جهت دهی افکار عمومی پایتخت لیبی (مهمترین نقطهی استراتژیک رژیم قذافی) تفوق خود را حفظ کند. استراتژی رسانهای فعلی معارضان و نیروهای متحد مستلزم رسانهای کلان و فراگیر است و شیکه های تلویزیونی عربی و غربی نمیخواهند یا نمیتوانند این نقش را ایفا کنند. برای شکل گیری اعتماد مخاطبان به رسانهای فراگیر و ملی معارضان از جنس شبکهی لیبیا الحرة باید منتظر بود؛ انتظاری که هم پای پیشرویها و عقب نشینی های معارضان به کندی پیش خواهد رفت و نشان از نبردی فرسایشی دارد.
نگاهی به فرهنگ غالب در شیوهی خبررسانی معارضان در گروههای فیس بوکی نشان میدهد که نظام قذافی توانسته است روش متداول به رقیه نویسی و ارسال پیام تبریک و تلگراف فرستادن به مناسبتهای گوناگون به الاخ القائد را در فرهنگ لیبیائیان نهادینه کند. عمدهی سایتها و گروههای فیس بوکی معارضان به جای انتشار تحلیل و خبری مستقل نام و نشان دار، نامههایی از کاربران (6) را منتشر میکنند که حاوی نکاتی و گاه تحلیلهای خبری است. با توجه به محدودیتهای گروههای فیس بوکی و ناگزیری از استفاده از نامه شاید بتوان چنین پدیدهای را توجیه کرد؛ اما بیش از چهل سال لازم است تا اثرات کودتای سفید ایدئولوژی سبز جناب سرهنگ از فرهنگ و سیاست شمال افریقا و ذهن و باور مردم لیبی زدوده شود. تجربهی ناکام روزنامههای آزاد لیبیائی در این دو ماه (نمونههای روزنامههای بوسبریدس و برنیق که از دل مجموعهی روزنامه نگاری الغد زیر نظر سیف الاسلام القذافی بیرون آمدند) نشان میدهد که روزنامه نگاری مستقل در لیبی راه درازی در پیش رو دارد.
————————
پانویسها:
[1] پروندهی ابوسلیم، پروندهی حقوق بشری سنگینی است که سرنوشت بسیاری از قربانیان آن تا کنون پوشیده مانده است. نظام حاکم بر لیبی – از طریق جمعیت خیریهای زیر نظر پسر قذافی، سیف الاسلام- کوشیده است در راستای زمینه سازی جانشینی پسر، به حل و فصل جرائم پدر در سطح بین المللی و مظالم و جرائم داخلی او بپردازد و به تدریج به شماری از خانوادههای قربانیان زندان ابوسلیم خبر کشته شدن را ابلاغ کند و مبالغی را بابت غرامت تخلف نیروهای خودسر به ازاء عدم پی گیری شکایت به آنان هزینه کند. با این وجود بسیاری از خانوادههای زندانیان ابوسلیم با تشکیل انجمنهای مدنی به تظلم خواهی خود در داخل و خارج لیبی ادامه میدهند. نام فاجعهی بوسلیم به عنوان بزرگترین فاجعهی انسانی داخل لیبی همواره در گزارشهای دیده به ان حقوق بشد ذکر شده است.
[2] شبکهی رصد: http://www.facebook.com/RNN.NEWS : 634504
موقع الدستور الاصلی: http://www.facebook.com/El.Dostor.News : 221968
[3] The Syrian Revolution 2011: الثورة السورية ضد بشار الاسد https://www.facebook.com/Syrian.Revolution
[4] در خلال مشاهده ی ده روزه ی این گروه، گروه لیبیا المستقبل از سوی حامیان قذافی هک شد و صاحبان اصلی آن مجبور شدند تا با راه اندازی گروه جدید از کاربران بخواهند که از گروه قبلی خارج شوند.
[5] معارضان حتی از مصادرهی جنازههای انقلابیونی که در معرکهی نبرد افتادهاند، خبر دادهاند. در یک مورد در شهر مصراته، این جنازهها به عنوان سپر انسانی استفاده شدهاند و در برابر خبرنگاران خارجی به عنوان شاهد و نمونهی کشتار شهروندان غیر نظامی به نمایش گذاشته شدهاند.
[6] گزارش هایی از کاربرد شبکه های دوست یابی و همسرگزینی برای خبررسانی سیاسی در جنبش مصریان وجود دارند. شبکه هایی که در آن فردی با پروفایل جعلی مؤنث، عملاً به هدایت گروهی از هواداران خود – که در سایت خود را دلباخته ی فرد یاد شده و هواخواه او جا می زده اند- می پرداخته است.

کلیدواژه ها: انقلاب, رسانه, قذافی, لیبی, مهدی غریب |
