گفتگو با عبدالقادر بلوچ
آنچه از دور، مبارزه مسلحانه مینامیم؛ ممکن است دفاع باشد
12 Apr 2011
■ فریبرز سروش
سیستان و بلوچستان پهناورترین استان ایران است که جمعیتی بیش از دو و نیم میلیون نفر را در خود جا داده است. دو سوم این جمعیت را جوانان تشکیل می دهند، سهم عمده ای در اقتصاد غیر نفتی ایران داشته و طولانی ترین مزر مشترک را نیز با دو کشور پاکستان و افغانستان دارد. با این همه و با وجود منابع طبیعی فراوان و بکر، محروم ترین استان از نظر اقتصادی، پرشمارترین منطقه از نظر تعداد بی سوادان و خلوت ترین ناحیه جغرافیایی از نظر تراکم جمعیت به شمار می آید.
سیستان در شمال و بلوچستان در جنوب از دو فرهنگ، ساختار اجتماعی و مذهبی و نیز سیاسی برخوردار است که از این نظر نیز با هیچ کجای دیگر در ایران قابل مقایسه نیست. از سوی دیگر در سدهی اخیر نیز خاستگاه بسیاری از رخدادهای مهم و تاثیرگذار سیاسی در ایران بوده است. این رخدادها از زمان تقسیم بلوچستان میان سه کشور ایران، افغانستان و پاکستان شکل و رنگ تازه ای به مطالبات مردم منطقه داد تا جایی که در چند سال گذشته، گروههایی با شعار جدایی و استقلال سربرآوردند. در این میان تشکل هایی که پیگیر خواسته های قومی- مذهبی خود بودند نیز با انگ تجزیه طلبی سرکوب شدند.
از سوی دیگر حکومت جمهوری اسلامی ظاهرا برای تشدید فضای ارعاب و سرکوب در کشور به خصوص در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، به کرات تعدادی از معترضان و منتقدان بلوچ را به بهانه های گوناگون به چوبه ی دار سپرده است، درست همانند آنچه که کردستان رخ داد.
تهران ریویو، برای روشن شدن گوشه ای از واقعیت هایی که این روزها در سیستان و بلوچستان می گذرد، مصاحبه ای با عبدالقادر بلوچ ترتیب داده است. عبدالقادر بلوچ متولد 1334 خورشیدی در شهرستان مرزی خاش است. وی تحصیلات ابتدایی خود را در شهرهای کرمان، تربت حیدریه و زاهدان به پایان رسانده و از مدرسه عالی و امور اداری و بازرگانی کرمان لیسانس گرفته. او که سرپرست خوابگاههای دانشجویی دانشگاه بلوچستان بود به خاطر فعالیتهای اجتماعی و سخنرانیهایی که علیه سیاستهای نظام جدید پس از انقلاب فرهنگی ایراد میکرد، مورد تعقیب قرار گرفت و در سال 1361 به داخل ایل شهبخش رفت و زندگی مخفی خود را آغاز کرد که پس از دو سال و نا امن شدن شرایط به پاکستان و از آنجا به کانادا نقل مکان کرد.
عبدالقادر بلوچ همچنین عضو کانون نویسندگان در تبعید هست و از او تا کنون سه مجموعه داستان (فرمایش و غیره، مسافران خانم لیندا وانگ، دنیاهای زیر یک سقف)، دو رمان (یک وجب از تاریکی، کشف دیوار حضور)، یک گزیدهی طنزها (ایماها و اشارهها) و یک مجموعه شعر (یک آسمان اندوه) منتشر شده است.
عبدالقادر بلوچ علاوه بر همکاری با نشریات برون مرزی مدت نه سال است که به صورت فعال وبلاگنویسی می کند و در امور سیستان و بلوچستان در زمره صاحب نظران است. آنچه در زیر می آید نتیجه این گفت و گو است.
آقای بلوچ طی سی و سه سال گذشته، حکومت جمهوری اسلامی بر خلاف ادعاهای مسوولان و نیز نص صریح قانون اساسی، تبعیض های بارز و آشکاری میان اقوام ایرانی به ویژه مرز نشینان شرق و غرب کشور قایل شده است، به نظر شما دلیل این رفتار دوگانه چیست؟
حکومت جمهوری اسلامی، حکومتی است تهی از تواناییهای لازمه برای اداره یک مملکت. رهبران و مسوولین این نظام در بهترین و بالاترین شرایط افرادی هستند که توانایی اداره یک مسجد را دارند. کشور داری به مراتب چیزی بیشتر از روایت و حدیث و عبا و عمامه و لقب و عنوان لازم دارد. اینها خودشان عامل هستند، توصل به قرائتی خاص و قشری گری و غلطیدن در درهی بی انتهای جهل و خرافات و تعصبات چارهای برای این نظام باقی نمی گذارد جز مخالفت روز افزون با دگر اندیشان و اقوامی که دارای باورها و اعتقادات متفاوت هستند.
وقتی شما سالها لعن و نفرین را بر باورهای دسته و گروهی روا میدارید و آنها را تایید و تشویق و گسترش میدهید و آیه و حدیث و روایت دال بر کافر و نجس و مرتد بودنشان در میآورید وقتی که حاکم میشوید باید تکلیفتان را روشن کنید.
شعارت میشود برادری و برابری، عملت میشود: یا به دین من دربیا و برادر و برابر شو یا تبعیضهای بارز و آشکار را تحمل کن و اعتراضی هم نکن.
بلوچ ها همانند دیگر ایرانیان دارای مطالباتی قومی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی هستند، مهم ترین این درخواست ها و مطالبات کدام است؟
در مرحله نخست و در حضور یک نظام دیکتاتور، تمام یک مملکت احتیاج به فضای باز سیاسی و شرایطی برای زیستن دارد. مطالبات قومی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی قبل از اینکه «مطالبه» باشند «حق و حقوق» مسلم و بدیهی هستند که اگر کشور به دست کشورداران مدبر و سیاستمداران تحصیلکرده اداره شود در برنامهریزیهای منطقهای نه تنها در نظر گرفته میشوند، بلکه با مطالعه تجارب ملل و اقوام دیگری که در آنها تنوع اقوام و باورها وجود دارد برنامه ریزیهایی برای رشد و گسترش آنها هم می شود.
نگاه کنید به سیاستهایی که در کشورهای غربی با فرهنگهای متفاوت و برنامهها و حمایتهایی که برای تقویت و گسترش آنها می شود.
اصولاً وقتی حکومتها به سمت دیکتاتوری پیش میروند همیشه از سقوط در وحشت هستند و روز به روز دامنهی آزادیها را محدودتر میکنند و همواره از اقوامی شروع میکنند که مردم با فرهنگ و باورها و سنن آنها ناآشنایند. مارکهای جدایی طلب، استقلال طلب و جاسوس اجنبی، به مردمی بهتر میچسبد که زبان و لباس و قیافهاشان با سایرین متفاوت باشد. از سویی وقتی شما حق و حقوقِ یک انسان را زیر پا بگذارید طبیعی است که او طالب حقوق خود باشد و مطالباتی را مطرح کند: داشتن سهمی عادلانه از بودجه و در آمد منابع طبیعی، توجه خاص نسبت به عقب افتادگی در همه زمینهها از جمله آموزشی و کشاورزی و راه و مسکن و … حق آزادی داشتن اعتقادات و باورها و پرستشگاهها. حق استفاده از زبان و لباس و آداب و رسوم و فرهنگ و حق مشارکت برابر در اداره کشور و حق مسلم اداره استان و منطقه خود از آن جمله اند.
بر اثر رفتارهای سوء حاکمیت، اعتراض و نارضایتیهایی در مناطق گوناگون کشور بروز کرده که در برخی مناطق مانند کردستان و بلوچستان گروههایی در قالب مبارزه مسلحانه مطالبات خود را پی گیری میکنند. آیا چنین واکنش هایی باعث دورتر شدن مردم از دستیابی به خواسته هایشان و برخوردهای خشونت بار بیشتر توسط حکومت نمی شود؟
وقتی حکومتها به سمت دیکتاتوری پیش میروند همیشه از سقوط در وحشت هستند و روز به روز دامنهی آزادیها را محدودتر میکنند و همواره از اقوامی شروع میکنند که مردم با فرهنگ و باورها و سنن آنها ناآشنایند. مارکهای جدایی طلب، استقلال طلب و جاسوس اجنبی، به مردمی بهتر میچسبد که زبان و لباس و قیافهاشان با سایرین متفاوت باشد
همینگونه است که میفرمایید اما آنچه که ما از دور مبارزه مسلحانهاش مینامیم، آنها دفاع مینامند. جالب اینجاست که در اکثر موارد در سرتاسر جهان افرادی که دست به مبارزه مسلحانه (از نظر ما) و دفاع (ازنظر خودشان) می زنند وقتی با همین سوال مواجه میشوند همین عواقب را تایید میکنند؛ اما استدلال می کنند که وقتی که عملی به تجاوز بیشتر بیانجامد و مبارزهی سیاسی عقوبتی جز نیستی و نابودی نداشته باشد، آنها نیز خود را در عملی انجام شده می بینند و اسلحه را به عنوان تنها گزینه انتخاب می کنند. متاسفانه کسانی که به مرحلهای از خفقان و درد میرسند که جانشان به لب میرسد استدلالشان با استدلال ما که هنوز عشق به زندگی داریم متفاوت است. من شخصاً با خون ریزی مخالفم اما در مقابل حملهی جانوران وحشی از عزیزانم دفاع خواهم کرد.
در استان شما، سیستانی ها با بلوچ ها بر اثر اختلافات دینی، فرهنگی و بعضا سیاسی سالهاست که با یکدیگر سر ناسازگاری دارند، آگاهان بر این باورند که دستهایی در پی دامن زدن به این اختلافات هستند، این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
سایه روحانیتِ حکومتی در ایران سایه شومی است که بر تمام شئونات کشور سایه افکنده. علیالخصوص بر دولتهایی که در این نظام بر روی کار آمدهاند. دولتها وقتی توسط ملتها سر کار می آیند، خودشان را ناگزیر به پاسخگویی به ملت میدانند. مجلس و نمایندگانی وجود دارد که یقه گیر و پیگیر باشد اما دولتهایی که با کاریکاتوری از انتخابات روی کار می آیند و در پنهان همان سایه شوم، همای سعادتشان از ملت طلبکار میشوند و به مرور فاصله و بی اعتمادی بین آنها، مخصوصاً با اقوامی که مطالباتی هم دارند، پیدا می شود. وقتی که بازوی اجرایی یک حکومت که باید در ارتباط مستقیم با ملت باشد کج که چه عرض کنم دارای انحرافات بنیانی و ذاتی و بنیادی باشد مجبور است به دنبال بازوهای کمکی بگردد. از طرفی در طول تاریخ رابطه دو قوم (حالا صرفنظر از اختلافات مذهبی و نژادی) در ارتباط مستقیم با رابطه آنها با دولت مرکزی بوده است. به ویژه در مواردی که یک قوم از لحاظ مذهب و زبان و آداب و رسوم تفاوت هایی با سایر ملت و دین رسمی مملکت داشته باشد.
ما وقتی رابطه سیستانیها و بلوچها را منهای حضور سیاستهای تفرقه آمیز و حضور چنین دولتهایی بررسی میکنیم نه تنها اختلافی نمیبینیم بلکه شاهد یک زندگی مسالمت آمیز با حفظ استقلال در باورها و آداب و رسوم هستیم. زندگیای که در آن از داد و ستد گرفته تا نشست و برخواست و وصلت و شرکت در جشن و عزا چنان عادی و طبیعی صورت میگیرد که در پاره ای موارد جداً تشخیص دو گانه بودن دو قوم کار سختی است اما نظامی زشت همه چیز را به زشتی خود در آورده است. شرایطی پیش آورده که جوانان بی تجربهی هر دو قوم، همدیگر را دشمنان قسم خوردهی هم میپندارند و دستان خونین نظام را نمیبینند. شرایط غیر قابل قبول و خطرناکی که متاسفانه همیشه بعد از سقوط چنین نظامهای ناکارآمدی به زد و خوردهای خونین و دشمنیهای عمیق انجامیده.
نظام جمهوری اسلامی از طریق دولتها و علی الخصوص اکنون از طریق دولت صد درصد انتصابی احمدی نژاد و از طریق بازوهای فاسد و مخربی چون اداره اطلاعات و گروههای شبه نظامی عدیده علنی و غیر علنی و با استفاده از طلاب تندرو حوزهها به جذب و تقویت آن دسته از خانواد ههای سیستانی میپردازد که گوش به فرمان بودنِ بی چون چرا را جزو اعتقادات مذهبی خودشان میدانند، البته در این بین افعیهایی هم وجود دارند که صرفاً مال اندوزی و منافع مالی آنها را سردسته جانیان نظام کرده به قیمت: کشتن و زندانی و آواره کردن تحصیلکردگان و روشنفکران آگاه و ریش سپیدان اصیل سیستانی.
نظام در حال حاضر با سوء استفاده از چنین موقعیتی گروههای تیر و جوخههای اعدام را از میان چنین سیستانیهایی تشکیل داده و جنایات خود را در بلوچستان به دست آنها انجام میدهد و با بومی خطاب کردن آنها تمام سرنوشت استان را به دست آنها سپرده. خوشبختانه تحصیلکردگان و فعالین سیاسی و حقوق بشری هر دو قوم بر این امر آگاهند و از خطری که منطقه را تهدید میکند در ترسند. من خوشبینم که در بلند مدت آگاهی و هوشیاری بلوچها و سیستانیها این روابط کنونیِ بسیار تیره را، به درخشندگی قبل سوق خواهد داد.
گروههای مسلحی که در منطقه فعالیت دارند تا چه اندازه در اعمال وارد شدن خشونت بیشتر بر منتقدان و معترضان موثر هستند؟
این هم ربط پیدا میکند به اینکه سر و کارمان با چه نظامی است. نظام جمهوری اسلامی آنقدر گله گرگهای مذهبی و شرعی و آسمانی برای وارد کردن خشونت بر منتقدان و معترضان خودش دارد که بود و نبود گروههای مسلح چیز جدیدی به او نه میدهد و نه آن را در تنگنا قرار میدهد. از خلع لباس آیتالله شریعتمداری بگیرید تا همین دستگیریِ ربایش گونه آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان. اینها در جایی و استانی صورت گرفته که تنها گروههای مسلح، سربازان صاحب نام و گمنام خود آقایانند. آیا آتو برای اعمال خشونت کم آوردند؟ نگاه کنید به قتلهای زنجیرهای، آنچه بر سعیدی سیرجانی و فروهرها رفت و یا جنایات و ترورهای خارج و کشتن دکتر بختیار و امثالهم. این نظام نیازی به بهانه ندارد. البته نظام از این گروهها سوء استفاده می کند، مثلاً وقتی از کشف و قلع و قمع همین گروهها که همیشه آنها را تعدادی فریب خورده می نامند عاجز می شوند، ریش سپیدان و معتمدین محلی را زیر انواع و اقسام فشارها قرار میدهند تا به جای نیروهای نظام، کار مهم دستگیری یاغیان را انجام بدهند. یا وقتی عزم جزم می کنند فعالین اجتماعیای مثل یعقوب مهرنهاد را اعدام کنند برای در پوست گردو گذاشتن دست فعالین حقوق بشر آنها را عضو این گروههای مسلح اعلام می کنند.

کلیدواژه ها: سیستان و بلوچستان, عبدالقادر بلوچ, فریبرز سروش, قوم, مطالبات, نژاد |

افتخار میکنم به عبدالقادر عزیز.همشهری آگاه وروشن اندیش .بدون شک نظرات این گونه ای اثراتش را در منطقه خواهد گذاشت.موفق باشی
یک سیستانی ساکن زاهدان که با شما احتمالا همکلاس بوده.
سلام
جناب آقای عبدالقادر و دیگر فعالان بلوچ
شما بر خلاف بسیاری از ایرانی ها، بدرستی میدانید که سیستان همانند سرحد، بشکرد، بم ، رودبار و مکوران بخشی از بلوچستان است. فرهنگ سیستان با فرهنگ شما سرحدی تفاوتی ندارد زیرا مردم سیستان بلوچ هستند. ما نباید فرهنگ یک چامعه زابلی(غیربلوچ) را معرف فرهنگ سیستان بدانیم. فرهنگ جماعت زابلی مهاجر مقیم سیستان همان فرهنگ فارسی است.
عبدالقادر بزرگوار سلام.سالها پيش همكلامي با شما را در دنياي مجازي پالتاك بياد دارم مجالي كه تكرار ان برايم از ان ارزوهاست…و اما مصاحبه شما بيان وصف حال جغرافياي مردميست كه مبارزه شان اگر به اجبار هست اما عاقلانه نيست .نه ميتوان انرا تاييد كرد نه تبري جست. ناگزيري يك تگناي تاريخي.كه صداي عقلانيت كمتر و انچه ديده و شنيده ميشود خون وقربانيست.
سلام و عرض ادب می خواستم بگم ولی نگفتن است ازگفتن ولی عالی بود اگه جرأت پیدا کردم و شما اجازه بدی برای شما مطالب می فرستم ارادتمند شما صالح بلوچ
khosham omad az nezareton zaboli ke baloch nist wa mohajer az zamane shah abbas koch kard be balochestan ta gorge darande bar melate baloch bashad
سلام
توضیحاتتون کامل بود.کاش روزی برسه که همه ی آدما ورای نژاد و عقیده همدیگرو دوست داشته باشن و روی سیاه منافقین رو به راحتی تشخیص بدن.این سرزمین ماست،سرزمین ایرانیها که همه حق بهترین زندگی رو دارن.بدون نفرت،تاسف و حسرت