جنبش مردمی؛ از تونس تا بحرین
گلاسنوست عربی
18 Mar 2011
■ علی مهتدی
هنگامی که در سال 1985 میخاییل گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی به قدرت رسید، سکان هدایت کشوری را در دست گرفت که دست کم چهل سال بود زیر چکمههای استبداد استالینی نفسش به شماره افتاده بود. وی بدون اینکه از طرف مردمش هدف فشار سختی قرار گرفته باشد، سیاست معروفش موسوم به گلاسنوست را در پیش گرفت تا میوه این سیاست را تنها شش سال بعد با سقوط و فروپاشی ابرقدرت شرق بچیند.
اتفاقاتی که این روزها در کشورهای عربی رخ میدهد و به تبع آن، دنیا را تکان داده است؛ نوعی تحول تاریخی است. گویی تاریخ ورق خورده و دیگر بازگشت به گذشته نزدیک به محال است. دهها سال بعد از معاهده سایکس ـ پیکو، این بار مردم کشورهای عربی عزم خود را جزم کردهاند تا سرنوشت را با دستهای خود رقم بزنند و دیگر اجازه ندهند، قلم خارجی مرزهای آنها را ترسیم و رهبرانشان را تعیین کند، اما این همه ماجرا نیست؛ چرا که جهان نیز دیگر جهان قدیم نیست. ما در دهکدهای جهانی زندگی میکنیم. دیگر سایکس و پیکو نمیتوانند در خلوتی نشسته و سرنوشت چندین و چند ملت را رقم بزنند، بدون اینکه این ملتها در جریان بوده یا رضایت داشته باشند.
همه چیز از تونس شروع شد. جریانی که با خودسوزی یک جوان دورهگرد تونسی آغاز شد، رهبر این کشور را بعد از بیست سال تکیه بر اریکه قدرت به سرعت به زیر کشاند تا پس از آن طوفان میدان تحریر و سقوط حسنی مبارک را شاهد باشیم و سپس نوبت به یمن، بحرین و لیبی برسد. در این گردونه قطعا نوبت به عربستان، کویت و دیگران نیز خواهد رسید. همه جلوی شبکههای خبری میخکوب شده و منتظر سقوط رهبر فاسد عربی دیگری به دست ملتش هستند.
اما در این بین سوالاتی جدی وجود دارد. چرا جنبشهای تونس و مصر به سرعت به نتیجه رسید و لیبی و بحرین تا این حد به درازا کشیده است؟ چرا برخورد غرب با این جنبشها تا این حد سرشار از دوگانگی و تضاد است؟
به جرات میتوان گفت که تاریخ کشورهای عربی پس از راهاندازی شبکه خبری الجزیره تغییر کرد و آنچه از همبستگی و پیوستگی انقلابهای عربی شاهد هستیم، ناشی از حضور بسیار قدرتمند این شبکه محبوب در هر خانه از خانههای اعراب است. الجزیره با پیگیری سیاستی مستقل و شفاف و بسیار حرفهای موفق شد خیلی سریع مخاطبان خود را افزایش داده و در این مسیر دولت قطر را نیز به عنوان یکی از کوچکترین و بیتاثیرترین کشورهای عربی، به یک قطب سیاسی بلامنازع تبدیل کند.
حضور یک شبکه خبری فعال و حرفهای توانست جنبش را از تونس به یمن منتقل کند و سر راه خود تمام اعراب را نیز به تکاپو وادارد. این مشخصه، چیزیست که دقیقا جنبش مردمی ایران از آن بیبهره است. صفحه فیسبوک یا توئیتر هر چند در بسیج بدنه مردم نقش موثری دارد، اما این صفحه فیسبوک وقتی به اشکال مستقیم و غیرمستقیم در الجزیره تبلیغ میشود، نتیجهاش جز این نیست که عرب بدوی صحرانشین در جنوب یمن که از دنیای ارتباطات تنها یک تلویزیون دارد نیز آن را دیده و متوجه میشود
الجزیره با پوشش خبری فعال و 24 ساعته خود به تحولات تونس و با بهکارگیری شیوههایی که مخاطب را به هیچ وجه از پیگیری خبر و مشاهده میزگردها خسته نمیکند، توانست ملت عرب را به حرکت درآورده و آنها را متوجه این واقعیت بکند که با همبستگی و الگوبرداری از یکدیگر میتوانند در برابر حاکمان مستبد خود بایستند. در واقع آنچه هرگز میان اعراب وجود نداشت، یک حلقه وصل بود تا آنها را به هم مرتبط کند و آنچه همیشه وجود داشت، نوعی حس نزدیکی میان تمامی آنها بود. اعراب اهل مراکش و تونس در غربیترین نقطه آفریقا همواره و به خصوص پس از تلاشهای ملیگرایانه جمال عبدالناصر رهبر مصر در دهه شصت و هفتاد، با اعراب ساکن یمن در شرقیترین نقطه جهان عرب احساس قرابت و نزدیکی میکنند و الجزیره تنها این حلقه را تبدیل به زنجیری پیوسته میان اعراب کرد.
بدین ترتیب حضور یک شبکه خبری فعال و حرفهای توانست جنبش را از تونس به یمن منتقل کند و سر راه خود تمام اعراب را نیز به تکاپو وادارد. این مشخصه، چیزیست که دقیقا جنبش مردمی ایران از آن بیبهره است. صفحه فیسبوک یا توئیتر هر چند در بسیج بدنه مردم نقش موثری دارد، اما این صفحه فیسبوک وقتی به اشکال مستقیم و غیرمستقیم در الجزیره تبلیغ میشود، نتیجهاش جز این نیست که عرب بدوی صحرانشین در جنوب یمن که از دنیای ارتباطات تنها یک تلویزیون دارد نیز آن را دیده و متوجه میشود.
حجم اطلاعرسانی و سپس تکیه بر همبستگی عربی و دلخوری ریشهدار در سالها استبداد حاکمان عرب کافیست تا جرقه در انبار کاه افتاده و خرمن چندین و چند ساله را بسوزاند. در این بین، برخورد حکام با جنبشهای مردمی که علیه آنها به راه افتاد تفاوتی اساسی و ماهوی با یکدیگر دارد. در تونس، این تنها ترس و شوکه شدن زینالعابدین بنعلی بود که سبب شد جنبش مردمی این کشور خیلی زودتر از تصور به نتیجه برسد. حاکمی که سالها با این باور حکومت میکند که مردم دوستش دارند و پیشرفت اقتصادی و مالی کشور را نیز دیده و مدیون سیاستهای مدبرانه او میدانند؛ وقتی با سیل جمعیت مواجه شود، نخستین کاری که میکند، صرف فعل «رفتن» است، دقیقا همان کاری که محمدرضا پهلوی انجام داد. در تونس حتی کار به جلب حمایت جهانی از جنبش نیز نرسید و جهان در شوک این سقوط سریع فرو رفت.
در مصر شرایط اندکی فرق کرد. حسنی مبارک 84 ساله، تمام چشم امیدش به آمریکا دوخته شده بود. اگر بدانیم که آمریکا بیشترین کمک مالی خود در جهان را چندین سال است به مصر اختصاص داده، این تکیه بیش از حد به آمریکا بیش از پیش روشن میشود. مدتی که طول کشید تا آمریکا به این نتیجه برسد که ناآرامی در مرزهای اسراییل در حالی که گروههایی مثل حماس نیز وجود دارند و مصریها نیز از اسراییل دل خوشی ندارند، نباید به طول بیانجامد؛ باراک اوباما بر صفحه تلویزیون ظاهر شده و پیام شفاف و واضح خود را صادر کرد: «حسنی مبارک باید برود» و مبارک رفت.
این بدان معنی نیست که جنبش مردم مصر هیچ تاثیری بر رفتن مبارک نداشته و این تنها آمریکا و غرب بودند که او را از تخت سلطنت سی سالهاش پایین کشیدند؛ بلکه آن مردم بالقوه توان این را داشتند که مبارک را با تاج و تختش به آتش بکشند و میدان تحریر را هرگز تخلیه نکنند، اما در نهایت پیام تمامی کشورهای غربی نیز بیش از انتظار صریح و روشن بود. رهبری که متوجه شود، ملتش و همپیمانانش دیگر او را نمیخواهند دو راه بیشتر ندارد: راه حسنی مبارک و راه معمر قذافی.
قذافی با گذشت چهار هفته از شروع حرکت قدرتمند و بسیار ناگهانی مردمش، راه رفتن را انتخاب نکرده و دست به سرکوب وحشیانه ملت لیبی زد. دلیل آن جدا از شخصیت پیچیده و عجیب خود قذافی به تشتت و تزلزل در تصمیمگیری غرب در قبال بحران لیبی نیز باز میگردد، گویی کشورهای غربی باید منتظر میماندند تا دهها هزار نفر از مردم لیبی کشته و زخمی و آواره شوند تا سرانجام قطعنامهای جدی را علیه لیبی در شورای امنیت تصویب کنند.
این باور که آمریکا و همپیمانان اروپاییاش، بنگاه توزیع دموکراسی در بستهبندیهای زیبا هستند؛ باوری به غایت اشتباه است. در جهان امروز همه چیز بر اساس منافع ملتها تعریف میشود و دولتهایی موفق هستند که بتوانند هر چه بیشتر رضایت مردمشان را جلب کنند. این نکته طبیعتا در مورد کشورهایی که با سیستم دموکراتیک اداره میشوند بیش از دیگر کشورها صدق میکند، چون ساز و کار تغییر دولت در آنها بسیار ساده و انسانی بوده و نیازی به جانفشانی و خون ریختن ندارد.
دولت نیکلا سارکوزی که متوجه شد مالیاتدهنده فرانسوی از او انتظار داشته در بحران تونس، جانب مردم را بگیرد و چون نگرفت، از محبوبیتش کاسته شد؛ پس در بحران لیبی به تکاپو افتاده و یک تنه جهان را علیه قذافی بسیج کرد. این موضوع در مورد آمریکا نیز صدق میکند با این تفاوت که آگاهی مردم آمریکا از آنچه در جهان میگذرد به مراتب کمتر از مردم فرانسه یا بریتانیا است.
بدین ترتیب، آمریکا تا زمانی که به نتیجه نرسد جانشین مناسبی برای قذافی در لیبی وجود دارد که منافع نفتی مردم آمریکا را مانند آنچه در تجربه انقلاب ایران رخ داد به خطر نمیاندازد، این ریسک را نمیکند که به بهانه دفاع از دموکراسی در کنار مردم لیبی بایستد. پژوهشگران و متخصصان آمریکایی قطعا به این نتیجه رسیدهاند که سقوط قذافی برای آمریکا سود بیشتری دارد تا زیان و رسیدن به این نتیجه چهار هفته به طول انجامید.
این اتفاق عینا در بحرین نیز در حال رخ دادن است. در کشوری که 75 درصد جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند و این جمعیت شیعه از قضا احساس نزدیکی زیادی با ایران میکند؛ سقوط دولت این کشور قطعا منافع غرب را تامین نمیکند. سقوط بحرین به دست شیعیان، جای پای ایران حاضر به یراق را در این کشور محکم میکند و درس از تجربه عراق نیز قطعا برای غرب کافیست تا چنین اجازهای را برای بار دوم در منطقه استراتژیک خاورمیانه ندهد. این بازی، شباهت زیادی به بازی دومینو دارد؛ چرا که سقوط بحرین، شیعیان تحت فشار عربستان را که محل تجمعشان در نزدیکی مرزهای عربستان و بحرین قرار دارد را نیز تحریک میکند و سپس چه کسی میتواند جلوی شیعیان کویت و «بدون»های این کشور (گروهی از مردم کویت که تابعیت این کشور را نداشته و با شیعیان احساس نزدیکی زیادی دارند) را بگیرد که تحت تاثیر شیعه جنوب عراق قرار نگیرد! سقوط بحرین، کویت و تنش در عربستان و سرنوشت تلخ حمله آمریکا به عراق منطقه را به شکل کامل به ایران واگذار میکند و این برای غرب قابل تحمل نیست. بنا بر این برای اینکه نفت مالیاتدهنده آمریکایی و اروپایی تامین شود، چشمها بر قتل عام در میدان لولو بحرین و بنغازی در لیبی بسته میشود تا اطلاع ثانوی که یا تفاهمی با ایران ایجاد شود و یا سرکوب به نتیجه برسد و یا اینکه مانند نمونه لیبی، اطمینانخاطری نسبت به آینده ایجاد شود.
به اخبار و تصاویر الجزیره عربی از آنچه امروز در میدان تغییر یمن و میدان لولو بحرین میگذرد نگاه میکنم. هلیکوپترها چادرهای معترضان را در میدان لولو بمباران میکنند و سربازان باران گلوله را بر سر متحصان این میدان میریزند؛ اما آنها همچنان ایستادهاند. در یمن تصاویر بسیار دلخراش است. 28 نفر کشته ظرف دو ساعت از شروع حمله نظامی نیروهای علی عبدالله صالح. آنچه مشخص است، اینکه اعراب آن شجاعت لازم برای جانفشانی در راه آرمانشان را به دست آوردهاند و حاکمان عرب، با یا بی حمایت غرب راهی جز سقوط پشت سر هم ندارند.
اگر گورباچف با دست خود سیاست گلاسنوست را در پیش گرفت، اینک ماهوارهها و الجزیرهها این سیاست را بر خلاف میل حاکمان عرب در پیش گرفتهاند. چه کسی است که در صحت این معادله تردید کند که فضای باز سیاسی برای مردمی در خفقان، به سقوط حاکمان میانجامد؟

کلیدواژه ها: اعراب, الجزیره, جنبش, علی مهتدی, غرب |
