چگونه قدرت را باوقار از دست بدهیم
18 Mar 2011
■ بیل کیلر ـ نیویورکتایمز
من در سده ای که گذشت به عنوان یک خبرنگار، اخبار مربوط به دو تن از بزرگ ترین بازندگان را پوشش دادم. صفت عالی «بزرگترین» در مقیاس باخت اطلاق می شود به شخص میخاییل گورباچف، که روسیه و تمام ایالاتش را باخت و شخص ف. و. دکلرک، که غنی ترین کشور آفریقا را باخت، و نیز به شیوه باخت شان.
طبیعتا دل مان برای شهامت آن هایی که سد راه قدرت شدند می تپد، چه در میدان تیان آن من یا میدان تحریر و چه در تمام خیابان هایی که امروز مملو از جوانان و تشنگان آزادی اند؛ اما گونه دیگری از تهور نیز هست که ندید گرفته می شود و عاید معدود افرادی می شود که می دانند چگونه دست از قدرت بشویند.
کاری که گورباچف و دکلرک کردند چندان خوشایند نبود و امروزه هیچیک از این دو در کشور خود مورد تمجید قرار نمی گیرد. اما هر دو بی آن که کشورشان را گرفتار حمام خون نزاع های داخلی کنند، قدرت سوء استفاده گر سران را تسلیم کردند. بعدتر نیز به آسایش حاصل از حساب های بانکی سوئیس پناه نبردند. بلکه شاهکاری به هم زدند که برای تمامیت خواهان طغیان زده امروزی کمابیش غیرقابل تصور است: پس از این که در برابر دموکراسی به زانو درآمدند با نامزد شدن برای رأس دولت در مشروعیت دموکراسی مشارکت کردند و مرد و مردانه باختند. دکلرک آخرین رئیس جمهور سفید آفریقای جنوبی که قرن ها سیاهان را سرکوب کرده بود، با ابراز نوعی از روابط شهروندی که به گمان من آن را از روی واقع بینی دریافته بود، در شهرهای سیاه نشین برای مردم دست تکان داد و جلب حمایت کرد. دکلرک و گورباچف مشترکا پیروز میدان باخت و در نتیجه پیروزی کشورهای شان بودند.
همیشه مشکل بتوان تجربیات کشوری را با کشور دیگری مقایسه کرد، اما در مثال این بازندگان بزرگ آموزه های آشکاری است برای همه کشورهایی که اکنون در تشنج روح انقلابی به سر می برند و برای آن دسته از ما که این کشورها را به نظاره و ارزیابی نشسته اند و البته حرفی از آن هایی که این کشورها را از نظر مالی و تسلیحات پشتیبانی می کنند، نمی زنم.
آزادی ریسمان لغزنده ایست
هم گورباچف و هم دکلرک با اصلاحات شروع به کار کردند، به این معنی که تلاش شان را به این امر اختصاص دادند که از هول انگیزی یک سیستم مخوف بکاهند و در واقع موجب براندازی آن نشدند.
تصادفی نیست که نوک پیکان آشوب های سیاسی رایج متوجه تدفین هاست، مرگ چون شاهدی بر ستم یک رژیم به حیات خود ادامه می دهد. و فرهنگ هایی چند شهیدان شان را عزیز می دارند چنان که در اسلام به آن ایمان دارند
شاید به دلیل فشار ناشی از سال ها تحریم بین المللی و دهه ها شورش داخلی، دکلرک سریع تر از گورباچف دریافت که طرح طویل المدت حزب حاکمش، یعنی آفریقای جنوبی تقسیم شده به ایالت های مستقل و مجزایی از سیاه های فقیر و سفیدهای مرفه، اساسا پوچ و غیرقابل اجراست. زمانی که من در سال ۱۹۹۲ به آن جا رسیدم، دکلرک شروع کرده بود به کشاندن حزبش و برخی از تجزیه طلبان سفید مرتجع در اصل آشوب و بی نظمی اقلیت ها، نژادها و قبایل به سوی نوشتن یک قانون اساسی جدید. دوره حاکمیت سفیدها آشکارا به سرمی آمد و مساله بر سر این موضوع بود که این پایان چگونه می توانست باشد. گرچه گورباچف تا روزی که طرفداران پروپاقرص حزب کمونیست سعی کردند او را از قدرت ساقط کنند حزب کمونیست را نجات داد.
آن دسته از رژیم های مجاور دریای مدیترانه که سعی می کنند موج خشم را با بازسازی و تغییر در کابینه یا وعده و وعیدهای به اصطلاح اصلاحاتی فروبنشانند – مانند اردن، مراکش، عربستان سعودی- شاید بتوانند وقت بیشتری بخرند اما انقلاب ها هم راهی برای دورزدن این اصلاحات دارند.
اندکی فضای باز سیاسی چیز خطرناکی است
رژیم هایی که تبهکاران شان را برای مقابله با مطبوعات فرستاده اند و سعی کرده اند اینترنت را قطع کنند به راستی که رسانه ها را می ترسانند. تنم از باتوم پاسدارهای دولت ایران لرزیده و هر روزه نگران جان روزنامه نگارانی هستم که در مصر، بحرین، لیبی و جاهای دیگر وارد میدان کرده ایم. اما خوب می فهم چرا روزنامه نگاران را هدف گرفته اند.
مشاهده این موضوع که نشت خبر چطور مردم عادی روس را آرام آرام از ترسی فلج کننده به حرکت درآورد یکی از لذت های واقعی پوشش خبری من در مسکو بود. صدای جنگ سرد از رادیو آزادی، نسخه های زیرزمینی نوشته های سولژنیتسین و به خصوص تلاش خود گورباچف با به عهده گرفتن نمایندگی خبرگزاری روسیه و باز گذاشتن دست آن در نمایش انحطاط و بی کفایتی شوروی، همه و همه منجر به تضعیف وجهه شکست ناپذیر اتحاد جماهیر شوروی شد. امروز هم نوبت الجزیره است، رابط های ویکیلکسی که زندگی اسرافکارانه و خوش گذران سران حاکم را برملا می کنند، و رسانه های اجتماعی که به شورش های مردمی سوخت رسانی می کنند. از همین راه است که معترض می آموزد اعتراضش قابل توجیه است و این که در این راه همراه دارد. و فیس بوک و توییتر، مانند چاپخانه های زیرزمینی تمام عیار روس، با آن گستردگی و سرعت شان نه تنها منبع اطلاعاتند بلکه ابزارسازی هم می کنند.
بعضی از بهترین هم پیمانان شما در زندانند
گورباچف، آندری ساخاروف را از تبعید آزاد کرد، دکلرک هم نلسون ماندلا را. سپس هر دو رهبر رقبای آزادشده شان را به عنوان طرف های مذاکره منظور کردند و شهرتی چند در داخل و خارج از کشورهای شان برای خود کسب کردند. این مشارکت به ناچار گرفتار سوء ظن شد اما اطمینان خاطری ایجاد کرد که این دستورکار قدیمی بیش از این که فاجعه بار باشد پایانی حساب شده دارد.
ارتش هم جزء ملت است
ما غالبا فکر می کنیم ارتش ها ابزارند. اما هرچه نباشد آن ها هم بخشی از بدنه خانواده هایی هستند که باید غذای شان داد، مشاغلی که باید حمایت شان کرد، سرمایه ای برای آینده و آرزویی که باید احترامش گذاشت. اگر رهبری تنها با تهدید مداوم ارتش به اعدام یا با گروگان گرفتن خانواده شان بتواند به آن ها دستور بدهد، چنان که امروز بنابر گزارش حاکم جبار لیبی معمر قذافی می کند، قطعا می توانید شرط ببندید که روزگارش به شمارش افتاده است.
یکی از هوشمندانه ترین کارهایی که دکلرک برای اجتناب از جنگ داخلی در آفریقای جنوبی که بسیاری از آن وحشت داشتند کرد، مذاکره بر سر امنیت شغلی ارتش آپارتاید بود و یکی از هوشمندانه ترین کارهایی که نلسون ماندلا کرد رضایت دادن به همین ضرورت بود، طوری که وقتی اولین رییس جمهور آفریقای جنوبیِ آزاد شد، ارتشی به او رسید که او را کارفرمای خود می دانست.
مزاحمی که این می کشد، شهید آن دیگری است
تصادفی نیست که نوک پیکان آشوب های سیاسی رایج متوجه تدفین هاست، همان طور که در آفریقای جنوبی و جمهوری های ناراضی چندی در شوروی بود. از قتل عام دسته جمعی شارپویل تا معترضانی که زیر چرخ تانک های ارتش رذل لیتوانی متحد له شدند، از میوه فروش دوره گردی که به ستوه آمد و خود را قربانی کرد تا جمعیتی که در لیبی به گلوله بسته شدند، مرگ چون شاهدی بر ستم یک رژیم به حیات خود ادامه می دهد. و فرهنگ هایی چند شهیدان شان را عزیز می دارند چنان که در اسلام به آن ایمان دارند.
برد قسمت ساده ماجراست
تبریک می گویم، شما دیکتاتور را عزل کردید، در انتخابات برنده شدید، خطاب تان در نطق آغاز به کارتان قلب مردم تان را به هیجان آورد. حالا کیسه بدبختی بزرگی پیش روی شماست -مصر!- ارتش بخش خصوصی را اداره می کند، ملاها شاید و شاید هم نه از وضعیت سوء استفاده کنند و احکام شریعت را تحمیل کنند، جهانگردان وحشتزده شده اند و بیکاری و فقر بیداد می کند و یک روز امتیازبندی شروع می شود.
امروزه روسیه و آفریقای جنوبی دموکراسی های سرخورده ای هستند. فقر و فلاکت، جرم و مملکت داری نادرست آفریقای جنوبی را گرفتار کرده است. روسیه به انحطاط افتاده و نسبت به مخالفان سیاسی، گاه به طرزی وحشیانه، کم تحمل است. با این حال قشر متوسط در هر دو کشور رشد کرده، بر آزادی های فردی افزوده شده و تا حدی ارتش در آرامش به سر می برد. و اگر ملت روسیه یا آفریقای جنوبی از دست رهبران ناکارامد شان به ستوه بیایند، امید به راه چاره دیگری جز خیابان ها خواهند داشت.
گورباچف اوایل این ماه پا به ۸۰ سالگی گذاشت و دکلرک هم به زودی ۷۵ ساله خواهد شد. تولد هر دوشان مبارک و این تبریک به آن هایی است که با وقار تسلیم موقعیتی تاریخی می شوند و تاریخ را رقم می زنند.
منبع: نیویورک تایمز

کلیدواژه ها: استبداد, بیل کیلر, دموکراسی, دکلرک, گورباچف |
