شباهتهای تاریخی حکومت ایران با موارد مشابه خود
درسهايی از گذشته، درسهایی برای آينده
6 Mar 2010
■ تونی جات
چندي پيش شروين نكويی (سردبير TR) با تونی جات، مورخ نامدار بريتانيايی مقيم نيويورک، دربارهی جنبش سبز و بحران جاری در ايران ديدار و گفتوگو كرد. جات برخی از انديشهها و دريافتهايش پس از آن بحثهای طولانی را در قالب يک نامه به نكويی نوشته که متن نامه در زير آمده است. پرسش اين است كه حكومت ايران را با كداميک از حكومتهای حاكم بر يك كشور در قرن بيستم میشود مقايسه كرد و امروز ناراضيان ايرانی چه درسهای تاريخی را بايد پيش چشم آورند و از آنها پند و يا عبرت گيرند.
شروين عزيز،
گفتوگوهايمان دربارهی ايران، خاطرم را قدری پريشان كرد؛ چرا که هرچه با وضع ايران آشناتر میشوم، ترسم از احتمال سازش غرب با بخش “كمتر اسلامی” نظام اقتدارگرای حاكم بر ايران بيشتر میشود. با توجه به مخمصهای كه در افغانستان و پاكستان دامنگير باراک اوباما است (مخمصه میگويم چون گفتن حقيقتِ ماجرا يا تغيير استراتژی برايش هزينههای سياسی داخلی سنگينی در بر دارد)، واضح است كه حكومتی همراه و بی دردسر در ايران بايد خوشايند واشنگتن باشد و از آن استقبال كند. فكر میكنم تهران هم چندان بیرغبت نيست كه چنين پيامی دريافت كند.
نمونهها و كشورهای نسبتاً مشابه كم نيستند. اروپای شرقی نمونهی جالب توجهی است. در آنجا اپوزيسيون داخلی كه مخالف ديكتاتوری كمونيست و سركوب بود، دست کم تا سال 1968، به اصول ايدئولوژيک رژيم وفادار بود و تازه رژيم را به خيانت به آرمانهای خودش متهم میكرد. به اين ترتيب، هم نيروهای “سطح خيابان” (كه البته كمياب بودند) و هم روشنفكران، تا حدی در دام تمايلشان به “كارآمد ساختن” كمونيسم گرفتار بودند.
از 68 به بعد تا 1989، مردان و زنان جوان روش جديدی را در پيش گرفتند: آنها متوجه شدند كه قادر نيستند با رويارويی مستقيم، حكومت را ساقط كنند و به آرمانهای نظام حاكم هم باور نداشتند؛ بدین ترتیب، بنا را گذاشتند بر انديشيدن به راه و روشی تازه كه میتوان آن را “استراتژی انگار نه انگار” خواند. آنان میتوانستند به گونهای زندگی كنند كه انگار بايد موقعيت حقيقی و حقوقی و آموزههای نظام حاكم را جدی بگيرند و واقعيت موجود را بپذيرند. استدلالشان هم اين بود كه به این شکل، دست كم احساس آزادی بيشتری خواهند كرد؛ اما در عين حال، حقیق آشكار خواهد شد و مردم عادی خواهند فهميد كه وضع ديگر به اين ترتيب نمیتواند پيش برود.
درک اين كه وضع موجود ديگر نمیتواند دوام بياورد، مهم است. ممكن است در عالم ذهن و نظر دوام داشته باشد (بسياری از جوانان اين گونه فكر میكردند و حرف میزدند)، اما نظام كمونيستی نمیتوانست تا ابد با اتكا به وامهای خارجی و تانکهای روسی دوام بياورد و چند دانشجو و نويسنده و نمايشنامهنويس را ناديده بگيرد كه “در حقيقت” زندگی میكردند. در اواخر دههی 1980 بيشتر مردمی كه در اروپای شرقی زندگی میكردند، بدبين و بیتفاوت و غيرسياسی شده بودند. آنها وانمود میكردند كه طرفدار ذهن و زبان و قلم و قدم نظام حكومتیاند؛ اما در عمل و واقع امر او را به خود واگذاشته بودند. نظام هم به نوبهی خود، حتا زمانی كه خود رهبران هم اعتقاداتشان را از دست داده و وانهاده بودند، وانمود میكرد كه باور دارد مردم به او و نظراتش ایمان دارند.
عاملی كه كل ماجرا را بر هم زد، گورباچف بود. امپرياليست خارجی (كه البته در مورد ايران مصداق ندارد) چندان تاثیرگذار نبود؛ بلکه آنچه احتمالاً تأثير داشت اين تصميم آگاهانهی گورباچف بود كه ديگر از تانک استفاده نكند. اگر او تصميمی عكس اين تصميم میگرفت، میتوانست قدرت را همچنان در قبضهی خود نگاه دارد و نظامهای كمونيستی میتوانستند مدت بيشتری در اروپای شرقی دوام بیاورند. پس خطر نيروی سركوب محض را نبايد دست كم گرفت. حتا در عصر تلفنهای همراه و اينترنت، عاملی جز كشورهای قدرتمند نمیتواند ياریگر باشد و نخواهد بود. به ياد داشته باش كه حتا رژيمهای كمونيستی، مثلاً در بوداپست (1956)، پراگ (1968)، ورشو (1981) و پكن (1989) همه چشم به دهان واشنگتن دوخته بودند و وقتي كه ديدند صدايش درآمد، آرام عقب نشستند. نگرانم كه اتفاق مشابهی در تهران رخ بدهد.
غرور ملی جريحهدار شدهی جوانان ايراني ممكن است موجب برآمدن گونهای حكومت دموكراتیک چپِ ملی ـ اسلامي شود كه غرب درک كاملاً نادرستی از آن داشته باشد
نمونهی شبيهتر تركيه است؛ زیرا ملغمهی مدرنيتهی پيچيدهی شهری، عقبماندگی روستايی و تعهدات و تعصبات مذهبی در تركيه، يادآور برخی جنبههای تاريخی ايران است. در تركيه هنوز كه هنوز است نظاميان خود را در برابر دو دسته از دشمنان، كه يكی تحجر اسلامی است و ديگری تلاش دموكراتيک چپها؛ “پاسداران” جمهوريت آتاتورک میدانند. از 1920 تاكنون، تقريباً در نيم دوجين از موقعيتها؛ سرهنگها و ديگران قدرت را مدتی به دست گرفتهاند و در”بازآفرينی” الگوی آتاتوركی موفق بودند و تا حدی هم از حمايت مردم برخوردار. ارتش، با القاي اينكه شريعت و اَعمال اسلامی و هر گونه وابستگی و رابطهی جهانی به اين يا آن طريق “ضدتركي” است، موفق شد تا اين پندار واهی را ایجاد کند که تنها ارتش است که نمايندهی هويّت ملی و مدرنيته در تركيه است. البته اين وضع اكنون تغيير كرده چون اتحاديهی اروپا شرط عضويت تركيه در اين اتحاديه را منوط به رعايت رشتهای از الزامات و ضروريات عرفی و مدنی كرده كه نتيجهاش اين بوده كه هم اسلامگرايان و هم ارتش احساس میكنند اتحاديهی اروپا در واقع دست رد بر سينهشان گذاشته و لذا نگاهشان به جاهايی ديگر معطوف شده است.
نمیدانم از حرفهای من چه نتيجهای میگيری؛ اما روشن است كه غرور ملی جريحهدار شدهی جوانان ايراني (اين حس كه هم زمامداران كشورشان و هم جهان خارج، آنها و میهنشان را خوار و كوچک شمرده و تحقيرشان كردهاند) ممكن است موجب برآمدن گونهای حكومت دموكراتیک چپِ ملی ـ اسلامي شود كه غرب درک كاملاً نادرستی از آن داشته باشد و ترجيح دهد كه به جای آن با “مردمی از خودمان” طرف باشد.
واشنگتن سخت به كسانی نياز دارد كه جداً اين نكته را به او گوشزد كنند كه اين تفكر ممكن است منجر به چه اشتباهات بزرگی شود. حتی طبع نخبگان آزادیخواه دستاندركار سياست خارجی آمريكا همواره پيروی و تبعيت از استراتژی سنتی دهههای پيشين بوده است؛ البته با تغيير شگردها و لحن گفتار و تطبيق دادن آن با موقعيت تازه. هرچه پيرتر میشوم ارادتم به يک نظريهپرداز “ژئوپوليتيک” زمان جوانیام بيشتر میشود كه همواره میگفت اگر میخواهيد بفهميد كه قدرتهای بزرگ چه خواهند كرد، بهترين كار اين است كه از خود بپرسيد: 1) موقعيت ژئوپوليتيکشان چيست؟ 2) منفعت پايدارشان كدام است؟ و 3) در آخرين مورد مشابه چه تدبيری كردند و چه راهی رفتند؟ اين پرسشها همچنان به قوت خود باقیاند.
آخرين نكته اینکه ايران در ميان مدت و بلند مدت، متحد طبيعی و دوستی جذاب برای بسياری از كشورها مثل آمریکا، روسیه و اسراییل است؛ بله تعجب نكنيد، زیرا اسرائيلیها در اين گونه موارد آن قدر بیبند و بار و بیقيد هستند كه با هر كسی كه قول بدهد دشمن دشمنانشان باشد، همبستر میشوند، و همچنین تركيه که اين روزها در پی يافتن دوستان میانهرو در آسيای ميانه است. چيزی كه منطق همهی اين معادلات را به هم میزند، ميل ايرانيان به آزادی و استقرار دولتی قانونی است و البته، هراس و وسواس غرب نسبت به تروريسم پس از 11 سپتامبر و حتی پس از دورهی بوش، خواه اين هراس و وسواس واقعي باشد يا خيالی. تصور اينكه كسانی كه چنين نگرانی دارند، نزاعهای تند در خيابانهای تهران را بالقوه عاملی برای دامن زدن به تروريسم قلمداد كنند، چندان دور از ذهن نيست.
ديگر آنكه ناراضيان ايرانی هم تا حدی همانند فلسطينیها، تنها نبايد از خود بپرسند كه چه چيز درست و عادلانه است؛ بلكه بايد بدانند كه كدام راه عملی است و چگونه میتوان به آن رسيد و با چه كسانی بايد راه به منزل مقصود برد. هر حركت انقلابی كه از اين پرسشها غفلت ورزد (میتوانم مثالهای متعدد و متأسفكنندهای را ذکر كنم) با اين خطر مواجه خواهد بود كه به حاشيهی دايرهی كشورهايی كه به ظاهر آرمانهای مشتركی با او دارند، رانده شود.
باز هم دربارهی آيندهی كشورت با هم تبادل نظر خواهيم كرد.
با بهترين آرزوها،
تونی

کلیدواژه ها: ايران, تركيه, جنبش, غرب, كمونيست, مدرنيته, واشنگتن |

برنامه ای پیشنهادی برای چهارشنبه سوری سبز
به نام خداوند بخشنده ي مهربان
دوستان عزيز اين تنها پيشنهادي است به شما دوستان عزيز و هم ميهنان گرامي
هشت ماه گذشته است..هشت ماه از تحول عظيمي که در تاريخ ايران رخ داد گذشته است
مردم ايران هشت ماه است که به مبارزه با استبداد و ظلم به پا خاستند..هشت ماه است که تهديد ها شکنجه ها و ريخته شدن خون جوانان بي گناه را تحمل کردند..و هشت ماه استقامتي سبز از خود نشان دادند.اما هم اکنون جنبش سبز ايران به مرحله اي رسيده است.که نياز به تحولي عظيم تر در بدنه ي خود دارد.دوستان سبز من..يادمان باشد که مهم ترين اصل اگاهي است.مردم بايد با اگاهي حرکتي را انجام دهند نه با احساسات…جنبش سبز ايران نه تنها که يک جنبش اعتراضي و ازادي خواه است بلکه جنبشي اگاهي بخش است.که در جاي جاي اين سرزمين و در همه ي ابعاد زندگي مردم اين سرزمين نقش دارد.و به ما اگاهي مي دهد که اگر از سرنوشت کشور و مردم خود غفلت کنيم و بي توجه باشيم..سرنوشتي بد نصيب مان خواهد شد.
در اين شرايط از زمان..مهم ترين اصل هايي که بايد به ان توجه شود.اين است:
درخواست مردم از رهبران نمادين جنبش سبز(اقايان موسوي و کروبي)براي پذيرش رهبري اين جنبش و هدايت ان به سمت تحقق اهداف سبز مردم ايران…زيرا اين امر سبب هدفمند شدن برنامه ها و نظم بخشيدن به فعاليت هاي جنبش مي شود.و يادمان باشد که هرجنبشي براي پيروزي نياز به رهبري دارد.
مردم ايران اگاه باشند که غرب نشيناني که پشت دوربين هاي تلوزيوني از مردم تقاضاهاي بي جا و احساسي دارند و تا به حال هزينه اي در قبال پيروزي جنبش سبز نپرداخته اند..به عنوان يک تحليل گر سياسي نگاه کنند..نه به عنوان يک رهبر و تعيين کننده ي استراتژي جنبش سبز.
پرهيز از شتاب زدگي:زيزا شتاب زدگي باعث مي شود تا تصميمات اشتباه بگيريم..تصميماتي که تاثير گذار نيستند..حرکت جنبش سبز ايران يک حرکت اجتماعي و فرهنگي است و نياز به زمان دارد..زيرا ما نمي خواهيم همان اشتباهي که در سال 1357 انجام شد..دوباره تکرار شود.اگر مردم در سال 1357 و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي..اگاهي داشتند.هيچ گاه اين اتفاقات نمي افتاد و اين حاکمان ظالم سرنوشت اين مردم را به اينجا نمي کشاندند.
و با توجه به اين که شتاب زدگي باعث نا اميدي مي شود
پرهيز از خشونت:زيرا خشونت از جمله عواملي است که به سرکوب جنبش سبز و مردم کمک مي کند.براي مثال در گيري هاي مسلحانه تنها به ريخته شدن خون جوانان بي گناه مي انجامد که بايد از ان پرهيز کرد..اتش زدن مغازها و اماکن عمومي که اين کار تنها از عاملان حکومت و عده اي معدود از نااگاهان بر مي ايد
حفظ اتحاد و همدلي با مردم..يادمان باشد که در حکومتي.. مردم تعيين کننده اند.پس با يکديگر متحد باشيم تا پيروز شويم.
در رابطه با اخرين چهارشنبه ي سال(چهارشنبه سوري)که در پيش رو است.در اين روز هرگونه اعتراضات با به همراه داشتن مواد منفجره از قبيل نارنجک و امثال ان..تنها به ريخته شدن خون جوانان بي گناه مي انجامد و تنها بهانه اي است که به حکومت مي دهيم تا سرکوب را بيشتر کند و اعلام کند که جنبش سبز اعلام جنگ مسلحانه کرده است.نبايد به حکومت اجازه دهيم تا با تبليغات رسانه اي خود اعلام کند که عده اي از مردم توسط حاميان جنبش سبز مورد اثابت نارنجک و ديگر مواد منفجره قرار گرفته اند.و برنامه اي مانند کارناوال عاشورا را به راه بيندازند
براي اخرين چهارشنبه ي سال در همه جاي ايران به تظاهرات دست مي زنيم اما بدون مواد منفجره زيرا براي حاميان جنبش و مردم سبزمان نيز خطر افرين است.در اين صورت چون نيرو هاي حکومت در سراسر ايران هستند.در تهران فرصت خوبي است که پس از تظاهرات چهارشنبه سوري فرداي ان روز نيز به خيابان مي اييم و تظاهرات جنبش سبز را با شکوه هر چه بيشتر برگذار مي کنيم
در اين فرصت پيش رو تا اغاز سال 1389 فرصت داريم تا با اگاهي دادن به مردم ان ها را با روند جنبش سبز اشنا کنيم و انها را نيز سبز کنيم. و اين که و به تعداد سبزها بيافزاييم
پرهيز از هرگونه نا اميدي:چون اميد اولين شرط پيروزي است..و به ياري خداوند اميدوار باشيم..و اگر هر ايراني اميدوار باشد در اين صورت همه ي ما اميدوار خواهيم بود
بهترين روز براي اعلام اعتراض جنبش سبز به صورت گسترده اولين روز سال 1389 است.يعني 1 فروردين 1389.
سال 1389 را به عنوان سال راه سبز اميد اغاز مي کنيم..در روزهاي اوليه فروردين ماه با وجود تعطيلي هاي پياپي فرصت بسيار مناسبي براي پيوستن مردم به تظاهرات است.
سال 1389 را با بهاري سبزتر از هميشه اغاز خواهيم کرد.
از 1 فروردين ماه تا 12 فروردين ماه اعتصاب مي کنيم و 12 شب را بر پشت بام ها الله اکبر مي گوييم.
تظاهرات اصلي جنبش سبز يکم و دوازدهم فروردين ماه است.اما در صورت توانايي جنبش سبز در بين اين دو روز نيز برنامه تظاهرات را مي شود اعلام کرد.در اين روزها حکومت به ندرت مي تواند مردم را سرکوب کند..واين که جمع کردن نيروهاي حکومت در اين روزها کاري بس دشوار است
يادمان باشد که حرکت جنبش سبز ايران يک حرکت اجتماعي و فرهنگي است و بايد با اگاهي دادن به مردم و با تفکر و انديشه باشد نه از روي احساسات
در پايان نيز از شما درخواست مي کنم تا هر نظري در اين رابطه داريد..اعلام کنيد تا اين پيشنهادات اصلاح و کامل شود.و بهترين برنامه را براي جنبش سبز داشته باشيم.
با تشکر