آنچه در جنبش زنان میگذرد ـ بخش نخست
حقوق زنان در فصل سبز؛ روایتی تازه
8 Mar 2011
■ آیدا قجر
برای درک بهتر آنچه در میان فعالان جنبش زنان میگذرد با تنی چند از چهرههای مطرح این جنبش که یا در داخل کشور حضور دارند و یا به تازگی خارج شدهاند و یا تجربه “نسل تبعید” را با خود دارند به گفتوگو نشستم؛ نیره توحیدی، شهلا شفیق، شادی امین، محبوبه عباسقلی زاده، آزاده دواچی و جلوه جواهری در مجموعه ای که بخش نخست اش را پیش رو دارید با بررسی تغییر شرایط و تحولات، از آینده جنبش زنان میگویند.
چارهای برای هویت گمشده
تا وقتی شرقی نباشی، ایرانی نباشی و در نهایت یک زن در این خطه پهناور؛ با گوشت و پوست و احساست «گمشدگی هویت» رادرک نمیکنی؛ درد خلاء را نمیچشی و شاید هیچکس جز خودت زنان نتواند فریادرسات باشد، همانطور که میتوانی ریشه خود را بسوزانی!
زمانیکه با کلمه «جنبش زنان» آشنا شدم، ایران زندگی نمیکردم اما مثل هنوز، خواب ایران و خیابانها، رویایم بود و نبودن و نفس نکشیدن در آن خاک، کابوسم، اما خیابانهای وطن دوم هم میزبان ترسها و دلهرههایم شد.
وقتی تنها قدم زدن در ساعاتی که خورشیدی در آسمان نیست خیابانها را برایت سنگین میکند و مردم را زشت نشان میدهد، صدای موتور از پشت سرت، تو را به پیادهروها پرت میکند که مبادا تنت مورد لمس بیگانهای قرار گیرد، نگاه به ظاهر تحسین آمیز دیگران جز عریانبینی مجازیات معنایی نداشته باشد، برای حضور در مجامع عمومی حضور همسرت در کنارت الزامی باشد تا مبادا با پیشنهادی روبرو شوی…
کمی آن طرفتر، نگرانی از فضای کار و محیط همیشه مردانه، عرق سردی بر بدنت مینشاند به طوریکه سردیاش را بر ستون فقراتت حس میکنی و با هر لغزشی فشارت دو درجه پائینتر میرود…
شاید برای مردان قابل تصور نباشد که وقتی در بازار میوه مشغول خرید هستی، چگونه میشود با برخورد یک «ته خیار» به تنت حس کنی مورد تجاوز قرار گرفتهای و سختتر وقتی است که سکوت و شرم همه وجودت را فرا میگیرد.
شاید هرگز درک نشود که وقتی یکی از دوستان پدر، برادر یا اقوام به بهانه رساندنت به مدرسه دستی بر بدنت بکشد و تو از شرم سکوت کنی ولی حس گناه تا سالها بر تو مستولی باشد.
وقتی زمستان است و از کلاس درس برمیگردی و در گل و شل خیابان ماندهای و با حمله کارگری که زیپ شلوارش باز است روبرو میشوی، کفشات جا میماند اما شرافتت را با پای زخمی با خودت تا خانه میکشی و در کنار خانوادهات سکوت میکنی.
قصه کسی که برای طلاق ۸ سال دوید تا شاید بتواند شبی بدون حضور همسری که میهمان کمربندش بود بدون کبودی و در آرامش بخوابد، شنیدن صدای دوستی که با عشق، به همسری مردی غیر ایرانی درآمده بود و در حسرت ایرانی بودن فرزندش هر روز دادگاهها و قاضیها را ملاقات میکرد، طعم تلخ بیکاری و نگاههای آلوده صاحبان کار به مدل مانتو و روسریات، دویدنهای هرروزه به دنبال کاری که شاید هویتی جز «جنسیت» داشته باشد؛ تنها بخشی از سرگشتگی زن ایرانی میان هویت و جنسیت است.
شاید هیچوقت چنین تجربههایی را هیچ مردی درک نکند، هرچند که همه زنان شرقی- ایرانی نوعی از آن را چشیدهاند؛ اینها تنها بخش کوچکی از جامعهایست که از «زن»، تنها جسم او را میشناسد که وظیفهای جز تمکین، خانهداری و تربیت فرزند ندارد.
«جنبش زنان» برایم یک روزنه امید بود، یک دریچه برای آن که خودم را بازشناسم، بتوانم در خیابانها راه بروم بدون آنکه از خودم شرمگین باشم، صدایی که شاید میتوانست هویت مرا به من بازگرداند و باور کنم که برای این همه قصه تلخ، میتوان پایانی متفاوت نوشت.
یادگرفتهام که به دنبال نتیجه زودهنگام نباشم و خسته نشوم؛ همان که شادی امین (فعال جنبش زنان و حقوق همجنسگرایان) می گوید؛ او که از نسل اول تبعیدیهاست موفقیت این جنبش در “پیدا کردن این هویت گمشده” را حاصل یک روند میداند:
«در تاریخ فعالیت جنبش زنان همچون دیگر دگرگونیهای اجتماعی ما با یک روند روبرو هستیم؛ تحولات یک شبه رخ نمیدهند. در سالهای ۵۶ و ۵۷ زنان تحت عنوان مبارزه علیه شاه به خیابانها آمدند و در تظاهراتها شرکت کردند، در آن زمان هنوز صحبتی از خواستههای ویژه زنان مطرح نبود. به فاصله کوتاهی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی تلنگری خوردند و برای طرح معضلات جنسیتی به خیابانها آمدند، یعنی تظاهرات مقابله با حجاب اجباری در اسفند 57.، تداوم این مبارزات که در آن دوره سرکوب شد را در دهه ۷۰ و پس از آن شاهدیم. یعنی هم آنهایی که در روزهای انقلاب به خیابانها آمده بودند و هم نسل جدید به عنوان یک زن برای طرح مطالبات جنسیتیشان و اعلام هویت مستقل به خیابانها آمدند.
آنکه به دنبال حق زندگی است، به دنبال برابری نیز هست و آنکه به دنبال برابری است به دنبال حق تحصیل است و این رشته ناگسستنی است، شاید بتوان امروز را دوره «گذار» تعریف کرد یا شاید باید قبول کرد که این آمیختگی هویتی ناخواسته و ناگزیر بوده است. آیا این دوره گذار یا سکوت، خموشی یا سکون را میتوان شرایط «بحران» نام گذاشت؟
قبل از انتخابات با اوج حضور زنان در عرصه علنی و دخالتشان در سیاست کلان روبرو هستیم . متاسفانه این موج، با سرکوب عقب نشست و امروز ما در ایران دچار یک خاموشی ناشی از سرکوب شدهایم ، سرکوبی که فضا را برای آنهایی که در داخل ماندهاند به شدت تنگ کرده است و البته خروج اجباری بسیاری از فعالان جنبش زنان و دستگیری بسیاری از آنان نیزدرفروکش کردن این فعالیتها مزید بر علت است.»
برگی تازه بر قصهای کهن
به قول «سوسن تسلیمی» در زندگی انسانها ممکن است لحظهای پیش آید که «پشت چراغ قرمز بایستی و تصمیم بگیری به جای راهی که باید، راهی دیگر را انتخاب کنی»، لحظهای در خلاء و حرکتی خلاف عادت.
دانشگاه و درس کنار رفت و مانند خیلی دیگر در یک لحظه تصمیم گرفتم نه فقط به دنبال هویت خود باشم بلکه شاید بتوانم این لحظه را برای خیلیها فراهم کنم؛ کسانیکه به دنبال آرامشی در سرگشتگیهای خود بودند تا پاهایشان بر پلههای دادگاه ورم نکند و تنشان طعمهای برای رضایت دیگران نباشد، شاید میشد حقایق را قبل از وقوع واقعیت به رخ کشید و شاید میتوانستم ذرهای خلاف جهت رودخانه ظلم باشم پس، قلم به دست گرفتم تا برگی تازه بنویسم بر قصهای کهن.
از فعالیت در جنبش زنان تا روزنامهنگاری، از جمعکردن امضا برای تغییر تا مصاحبه با صاحبنظرانی که مدتها قبل از من پشت چراغ قرمز زندگی «مکث» کرده بودند.
روزنهها و دریچهها هر روز بیشتر از قبل باز میشد تا امید رنگ حقیقی گرفت؛ بر این باور بودیم که پس از ۲۲ خرداد ۸۸، رویای خیابانهای ایران برایمان واقعی شود؛ بیخبر از سناریویی که از مدتها قبل طرحریزی شده بود.
پس از انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری، رویاهایمان باز به کابوس تبدیل شد؛ شمار بیشمار بازداشت، زندان، باتوم و گلوله، تجاوز و شکنجه، محرومیتها و قلمشکنیها و موج خروج چهرههای فعال جنبش زنان از ایران.
انتخابات تمام شد و به جای آنکه تبعیدیها به وطن بازگردند ، پدیدهی «تبعید» بار دیگر پررنگ شد، امیدها با شوک تقلب و سرکوب رنگ باخت و سکوت بر خاک پر تلاطم ایران مستولی شد.
… و به پاریس رسیدیم تا مرکز تجمع بسیاری از روشنفکران در این سه دهه، میزبان روحهای خسته اما امیدوارمان باشد.
از برابری خواهی تا آمیختگی هویت
می شد در همه تصاویر و گزارش ها دید که در بهار و تابستان 88، جنبش زنان، صف اول جنبش سبز مردمی بود. پلاکاردهای «تغییر برای برابری»، «برابری جنسیتی»، «زن با مرد برابر است» دیگر به چشم نمیخورد. فعالان جنبش زنان، زندانی یا در حال انتخاب تبعید بودند و تنها عکس زنان و مردانی خونین، نظر نهادهای بینالمللی را به خود جلب کرده بود و ما هر کدام با چمدانی از خاطرات، آوارهی خیابانهای بیخاطره بودیم.
هرچند آنهایی که ماندند همصدا با مردم فریاد تظلمخواهی سردادند اما نمادهای حقوق زنان و برابری خواهی در غوغای این هجوم نابرابر، کمرنگ شدند؛ این کمرنگی و گاه ناپیدایی، تا کی ادامه خواهد یافت و تا کجا خواسته های اصلی جنبش زنان باید دوران سکوت را بگذرانند تا فریادهایی بلندتر به ثمر برسند؟
امروز پس از گذشت یکسال و نیم از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نیره توحیدی (استاد جامعهشناسی و توسعه زنان) این ابهام را روشن میکند. او که “مدیر دپارتمان مطالعات زنان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا” نیز هست این کمرنگی را “گریزناپذیر” می داند:
«این اتفاق طبیعی و ناگزیر بود و تا مدتی هم این امر منفی نیست، چراکه وقتی جنبش وسیعتر ملی و سراسری به وجود می آید طبیعتا خرده جنبشها را تحت الشعاع قرار میدهد. به همین دلیل فکر میکنم این مساله تا مدتی به این شکل وجود داشت و اکثرا زنان کنشگر و فعال ما وارد عرصه وسیعتر دموکراسیخواهی شدند و زنان متعدد دیگری هم که قبلا فعال نبودند به این حرکت پیوستند و عملا یک سرمایه اجتماعی وسیعتری فراهم شد؛ یعنی با حضور فعال زنانی که در هیچ یک از خرده جنبشها هم نبودند و حتی از زنان سنتی یا زنانی که بخشی ازحکومت بودند نیز اعتراض داشتند که حقشان و رأیشان ضایع شده است.
ما با وضعیت خاص و جدیدی روبرو شدیم. قاعدتا کنشگران جنبش زنان میتوانستند ازاین سرمایهها و نیروهای جدید و جوانی که وارد عرصه مبارزه مدنی یا سیاسی شده بودند برای خود زنان یارگیری کنند تا بتوانند هم جنبش زنان را وسعت دهند و هم در گفتمان و مطالبات عمومی جنبش دموکراسی خواهی مداخله فمینیستی کنند ونسبت به خواسته های مربوط به حقوق زنان حساسیت و آگاهی ایجاد کرده خواسته های مربوط را ارتقا دهند. اما این کارها در آن حدی نشد که همه ما میخواستیم چون جنبش زنان مانند بقیه خرده جنبشها بیش از پیش مورد هجوم و سرکوب قرارگرفت وبه جای گسترش و رشد، بخش عمده نیرویش صرف دفاع از خود شد».
انتظاری دور از واقع بینی
نیّره توحیدی این دیدگاه را که “درهمان روزهای اولیه جنبش سبز، زنان باید با پرچم خودشان به خیابانها میآمدند” را انتظاری “واقعبینانه” نمیداند و میگوید:
«در مقاطعی بایستی آنقدر همراهی کرد که خود جنبش عمومی زنان را طرح کند لزومی ندارد در همه شرایط و لحظات همبستگی با پرچم جداگانه حضور خودرا به نمایش بگذاریم. میشود این حضور را با زبان و خواستهها وا نواع عاملیتها و خلافیت ها بارز و اثرگذار کرد. ما دیدیم که چگونه حضور وسیع ، شجاعانه و فعال زنان درتظاهرات وانواع تلاشهای جنبش سبزدموکراسی خواهی، رسانه های بین المللی و افکار عمومی دنیا را تحت تاثیر مثبت قرار داده و به تحسین واداشته بود. شما امروز میتوانید حضور پر رنگ زنان ایرانی در جنبش دموکراسی را با حضور کمرنگ زنان در قیام مردم مصرمقایسه کنید. میزان کمی ونیز کیفیت چنین حضوری خود معیار مهمی است برای ارزیابی از ماهیت هر کدام از این جنبشها».
اگر پختهتر عمل میکردیم
جلوه جواهری (فعال جنبش زنان و نویسنده سایت تغییر برای برابری) که روزهای پر تلاطم را برخلاف من در ایران بود و شاهدی است بر وقایع خیابانهای تهران و گواهی است برای تحولات جنبش زنان؛ آمیختگی هویتی را چنین تحلیل میکند: «من معتقد بودم زنان بایستی مستقل و بر اساس مطالبات خود پیش روند اما به نظر من فعالان جنبش زنان یا حداقل برخی از آنها، ناگزیر از دخالت در اتفاقات بعد از انتخابات ریاست جمهوری 88 بودند، اما موضوع مهم این بود که تا چه حد این درگیری و یا رابطه با جنبش سبز هدفهمند و آگاهانه بود و تا چه حد توانستند استقلال خود را حفظ کنند و در نهایت تا چه حد این رابطه برابر بود. به نظر من، این اتفاق بیشتر از همه از سوی زنان به صورت خام و به اصطلاح همراه با جو عمومی جامعه همراه بود که اگر پخته تر عمل می کردیم هم به نفع جنبش زنان بود و هم به نفع جنبش سبز. البته این را به طور کل می گویم وگرنه در برخی مقاطع ارتباط های سازنده و حتی برابرتری اتفاق افتاد. در رابطه با اینکه چگونه این اتفاق افتاد من شخصن نمی توانم قضاوت کنم و در هر صورت قضاوت و تحلیل در این زمینه دشوار است تنها چیزی که می توانم بگویم پیشامدهای سریعی بود که حتی اجازه برنامه های کوتاه مدت را از گروه های اجتماعی کوچک می گرفت چه برسد به برنامه میان مدتِ بین جنبشی. اما چیزی که به هر دلیل شاهد آن بودیم ضعف سازماندهی و تدوین استراتژی های لازم در این زمینه بود که بتواند به یک عمل جمعی موفقیت آمیز میان جنبشی منجر شود».
سرکوب، ارمغان چند ماهه نیست
اما آیا این سرکوب که ارمغان آمیختگی هویت را برای فعالان حقوق بشر، حقوق زنان، دانشجوها، کارگران و معلمان به همراه داشت؛ محصول چند ماه آخر انتخابات بود؟ یا از زمانی که محبوبیت موسوی بالا رفت؟ شاید هم هیچ کدام و از همان روزهای اول انقلاب رقم خورده بود… بعد از دهه شصت؟ یا هر چه بود پس از دوران خاتمی اوج گرفت؟
شهلا شفیق (جامعهشناس، فعال حقوق بشر و پژوهشگر) با نگاهی نقادانه به اصلاحطلبان، ریشه چنین سرکوبی را در مدتها قبل میداند:
«زمانیکه اصلاحطلبان حکومتی به تئوری فشار از پائین و چانهزنی از بالا مشغول بودند»، شهلا نیز مانند دیگر فعالان حقوق زنان که در این مطلب مرا همراهی کردند معتقد است «شدت سرکوب وجه سیاسی جنبش زنان و دیگر جنبشهای مدنی را آشکارتر کرده است، از سوی دیگر با هرچه روشنتر شدن اصلاحناپذیری این نظام و راندهشدن اصلاحطلبان به صف سرکوبشدگان، امکان حرکت در حاشیه برای جنبشهای مدنی محدودتر شده است. فضای غالب ایمد به استحالهی رژیم که از دوره ریاست جمهوری رفسنجانی آغاز شد، علیرغم تاثیر مشوق بر رشد جنبشهای مدنی، به نوعی مسبب خلع سلاح شدن آنان نیز گشت چرا که کمتر کسی به این موضوع میاندیشید که در صورت به بنبست رسیدن اصلاحطلبی حکومتی، چه سرنوشتی در انتظار است. باید اذعان کرد که بسیاری از تحلیلها از بازشناسی ساختار ایدئولوژیک نظام حاکم غفلت میورزیدند تا رقبا همه ابزارهای اصلی قدرت نظامی و اقتصادی را قبضه کردند.
البته از ابتدا هم جنبشهای مدنی در ایران سیاسی بودهاند؛ سیاست به معنای وسیع کلمه. چراکه مفهوم سیاست، همانطور که آرنت اشاره میکند، یک ما به ازای خاص دارد که همانا احزاب و گروههای سیاسی، تشکیلات، حقوق شهروندی و وظائف فردی را در بر میگیرد، پس اگر سیاست را به معنای عمیق و وسیع مطرح کنیم، جنبشهای مدنی همه سیاسی هستند، در این معنا، جنبش زنان به مثابه یک جنبش مدنی در پی تبدیل به تسمه نقاله یک حزب سیاسی و تبلیغ برای آن نیست، در غیر این صورت سرش سیاسی مدنی خود را از دست میهد».
تبدیل یک فعال دانشجویی به روزنامهنگار، یک روزنامهنگار به فعال حقوق بشر، یک فعال جنبش زنان به زندانی سیاسی، یک زندانی سیاسی به محارب، یک محارب به یک اعدامی ناشی از سرکوبی بود که از مدتها قبل طرحریزی شده بود، آمیختگی هویتی حاصل این فشار و فضای سرکوب ناگزیر بود.
کاستیهای رخ داده در ترکیب و استراتژی فعالیتهای فعالان جنبش زنان نیز در اثر همین آمیختگی شاید قابل فهم و درک باشد که هست اما آیا زمان آن نرسیده است که بتوان به دنبال تفکیک خواستههای خود از دیگر گروهها بود؟ یا این آمیختگی خوب است و همانطور که «رای من کجاست؟» شد رای همه مردم، باید مطالبات برابریخواهی خود را در قالب دموکراسیخواهی که این روزها از سوی حکومت به «براندازی» تغییر نام داده است بیان کنیم؟
دورهی بحران یا گذار؟
محبوبه عباسقلیزاده (فعال جنبش زنان و از اعضای میدان زنان) این فصل را «دوره گذار» معرفی میکند بهطوریکه «مدتی طول خواهد کشید تا مجددا تعادلی برقرار شود، یافتن استراتژیهای جدید برای دستیافتن به تعادل جدید، شرایط سیاسی و گروهبندیهای جنبش زنان و تاثیرات سرکوب باعث شده تا ما نتوانیم مانند گذشته باشیم و هنوز نیز نتوانستهایم به هماهنگی برسیم».
اگر این سرکوب ادامه داشته باشد چطور؟ اگر تشنگان سیراب نشدهی قدرت از ترس و نگرانی جایگاه خود نه تنها کوتاه نیایند بلکه فشار را بر آزادیخواهان و برابریطلبان بیشتر کنند، تکلیف سر و سامان گرفتن این دوره گذار چه خواهد شد؟ چه میتوان کرد که این بیسروسامانی زودتر رنگ ببازد؟ آیا میتوان نام این دوران گذار را «بحران» گذاشت؟
***
دردهای ما یکی دوتا نیست که بتوان به این راحتی تقسیمبندیشان کرد یا مرزی برایشان ترسیم کرد، حقوق زنان زیر مجموعهای از حقوق بشر است؛ همان حقوقی که حتی اسمش نیز این روزها هزینه دارد؛ نامی که امروز مدافعان خود را محبوس دخمههای تیره از نفرت حاکمان کرده است.
حقوقی که تنها از فعالان یا «باهویتها» ضایع نشده است و شاید کمتر باید برای خبرنگاری که قلمی شکسته برای نوشتن یا صدایی گرفته برای فریاد زدن دارد دل سوزاند و باید نگران آنهایی بود که نه در تهران زندگی میکنند نه ماهواره و اینترنت و حتی شبکه ۴ و ۵ و ۶ دارند، آنهایی که شمار زیادی از زنان ایران هستند و هر روزه تن و روحشان از مردانگی و حکومت مردسالارانه زخم میخورد، همانهایی که محزونترین لالاییها را برای خواباندن فرزندشان میخوانند بیآنکه بدانند دردهای خود را فرو میخورند.
آنکه به دنبال حق زندگی است، به دنبال برابری نیز هست و آنکه به دنبال برابری است به دنبال حق تحصیل است و این رشته ناگسستنی است، شاید بتوان امروز را دوره «گذار» تعریف کرد یا شاید باید قبول کرد که این آمیختگی هویتی ناخواسته و ناگزیر بوده است اما برای آینده این جنبش و دیگر جنبشهایی که زیر مجموعهای از جنبش سبز اما الگوهایی برای آن بودهاند چه باید کرد؟
و آیا این دوره گذار یا سکوت، خموشی یا سکون را میتوان شرایط «بحران» نام گذاشت؟
در بخش بعدی این مقاله، باز هم به این پرسشها خواهیم پرداخت.

کلیدواژه ها: آیدا قجر, اصلاحات, ایران, جنبش زنان, جنبش سبز, هویت |
