از خیابانهای تهران ـ بخش دوازدهم
چگونه فولاد آبدیده می شود
4 Mar 2011
■ شفق آشنا
بالاخره رسید آن روزی که نباید، رسید و میرحسین موسوی و مهدی کروبی بازداشت شدند. نگرانی که از سال پیش و بعد از شروع اعتراضات در دلهای مردم موج میزد و با تغییر آهنگ مخالفت مردم احتمال وقوع آن کم و زیاد میشد. حکومت در دستگیری رهبران جنبش سبز نهایت زیرکی را به خرج داد. نزدیک به دوسال صبر کرد و وقتی که دید جوانههای جنبش دارند از دل خاک دوباره سر برمیآورند قدم به قدم جلو خزید و در بیخبری مطلق، نیت شوم خود را عملی کرد و هنوز که هجده روز از دستگیری آنها میگذرد زیر بار پذیرش این مساله نرفته است. فکرش را بکنید، سایت کلمه میگوید که میرحسین و کروبی به همراه همسرانشان به زندان حشمتیه منتقل شدهاند و دادستان تهران میگوید که آنها در خانههایشان هستند. دختران موسوی و رهنورد میگویند که چراغهای خانه پدر و مادرشان خاموش است و کیهان تیتر میزند که سران فتنه با اعضای خانوادهشان ملاقات کردهاند. مشخص است که میخواهند خبر را به تدریج و گام به گام به جامعه تزریق کنند تا از شدت شوک وارده بکاهند.
طرح سهشنبههای سبز این بار با خبر دستگیری رهبران جنبش گره خورده بود و انتظار میرفت که مردم واکنش گستردهای نشان بدهند، همان طور که در شعارهایشان گفته بودند: ایران قیامت میشه. نمیتوانم بگویم مردم بیتفاوت بودند. با آن همه نیروی امنیتی که در خیابان ریخته بود بازهم پیادهروها شلوغ بود و مردم آمده بودند؛ اما نه آن چیزی که واقعا انتظار داشتم یا این طور بگویم که آرزویم بود. شاید هم انتظارم بیجاست. آخر مردم مسالمتجویی که میآیند تا با سکوت اعتراض خودشان را نشان بدهند، دیگر بیشتر از این نمیتوانند مفت و مسلم سینهشان را جلوی گلولهها سپر کنند. جنبش محتاج زمان است تا در شهرهای کوچک هم پا بگیرد و با مشکلات اقتصادی پیوند بخورد.
اما تمام مساله این نیست. من قبول دارم که در پرداختن به اهداف جنبش سبز، به مسائل اقتصادی کمتر از دیگر چیزها توجه شده است یا هنوز جنبش در شهرهای کوچک و روستاها ریشه ندوانده است؛ اما مگر نه این است که شروع جنبش با یک حرکت سیاسی که نشات گرفته از دل طبقه متوسط است همراه بود؟ مگر ما نخواندهایم که اتفاقات سیاسی و تحولهای بزرگ یک جامعه را همین طبقه متوسط رقم میزنند؟ مگر در زمان انقلاب پنجاه و هفت، روستاها و شهرهای کوچک نقش اصلی را داشتند؟ پس به نظر میرسد که جنبش و سران جنبش و مردم، گاهی در انتخاب استراتژیها و تاکتیکهای خود اشتباه کردهاند و این باعث شده که انرژیها هرز برود و فرصتسوزی شود.
جنبش بر سر یک دو راهی قرار گرفته است و عیار آن در روزهای آینده مشخص خواهد شد. عبور از این مرحله بسیار دشوار است و نیاز به هوشیاری بالایی دارد. ما نیازمند این هستیم که نسبت به اتفاقات پیش رو حساس باشیم تا روزی نرسد که دوباره مثل دوران مصدق، انقلاب یا اصلاحات، احساس غبن و ناامیدی کنیم
حکومت خیال میکند که با دستگیری میرحسین و شیخ مهدی، سر جنبش را از تنش جدا کرده است و با این کار حیات را از او گرفته است. درست است که این دستگیری ضربه بزرگی به جنبش سبز وارد میکند اما آن را از حرکت به جلو باز نمیدارد چرا که جنبش از ابتدا قائم به فرد خاصی نبود و گروهی از فعالین آن را رهبری میکردند. در ثانی مردم از رهبرانشان جلوتر بودند و کف خواستههایشان از خواستههای آنها بالاتر بود. حتی در بعضی موارد رهبران نقش ترمز را ایفا میکردند. در این دو سال، رهبران در کنار مردم بودند و در خیلی از موارد واکنشهای آنها پاسخی بود به خواستههای مردم.
دقیقا به خاطر دارم که بعد از انقلاب تونس و شروع حرکت اعتراضی در مصر بود که مردم در سایتها مینوشتند که آقای موسوی! آقای کروبی! چرا دست روی دست گذاشتهاید؟ یک کاری بکنید.درخواست راهپیمایی بدهید! حتی بعضیها هم طعنه میزدند که در مصر و تونس مردم به جای اینکه بنشینند بیانیه بدهند و سکوت کنند، ریختند توی خیابانها و ظرف چند هفته کار را تمام کردند. این بود که موسوی و کروبی درخواست مجوز برای راهپیمایی کردند و با اینکه خودشان نتوانستند حضور پیدا کنند، مردم به هیجان آمده طوری به خیابان ریختند که حکومت بدجوری جا خورد و در پشت تمام آن بیانیهها و راهپیماییها و فحاشیها، مشخص بود که ترس در تمام بدنهاش نفوذ کرده است. پس تاکتیک همیشگی حمله را برگزید و دست به آزار و اذیت، حصر و دستگیری رهبران زد.
برگردیم به صحبت قبلیام راجع به اینکه آیا با توجه به پتانسیل کنونی جنبش سبز میتوان انتظار بیشتری از آن داشت و آیا همیشه تاکتیکها و استراتژیهایی که انتخاب کرده است مناسب است یا خیر؟ جواب پرسش اولم مثبت است، بله چرا که نه. انتظار من یکی حداقل از فعالین سیاسی، هنرمندان، روشنفکران و حتی مردم عادی بیشتر از این است. مدام بر طبل نا امیدی کوبیدن و غر زدن و بد و بیراه گفتن ما را به کجا میرساند؟ من فکر میکنم که این روزها نقش محمد خاتمی به عنوان کسی که دو دوره رئیس جمهور کشور بوده و در تمام دنیا شناخته شده است، میتواند بسیار اثرگذار و مفید باشد. در غیاب موسوی و کروبی و خلایی که به وجود آمده این انتظار از خاتمی میرود که پا جلو بگذارد و ناامیدیها را تبدیل به امید کند. یا مثلا شیرین عبادی کسی که تنها جایزه نوبل را برای ایران به ارمغان آورده است، میتواند بسیار بیشتر از اینها به جنبش کمک کند یا بسیاری از فعالینی که الان سکوت کردهاند یا بسیاری از کسانی که الان به جای اینکه روی هدف اصلی متمرکز شوند، مشغول نزاعهای بیمعنی و پوچ هستند.
پاسخام به سوال دوم هم منفی است. به نظر میرسد که جنبش باید از تاکتیکهای متفاوتی استفاده کند و با این کار به حکومت رو دست بزند و از داشتههای خودش به نحو احسن استفاده کند. مثال میزنم. الان بیست و یک ماه است که محل راهپیماییهایمان را از میدان امام حسین تا آزادی انتخاب کردهایم. خب این کار مزیتهایی دارد. یکی اینکه مردم عادت میکنند و در روزهایی که تلفنها قطع شده و سرعت اینترنت پائین است، میدانند که قرار ملاقات کجاست و دیگر اینکه این خیابانها بار نوستالژیکی دارند و یادآور انقلاب پنجاه و هفت هستند و در مرکز شهر واقع شدهاند و راههای دسترسی به آنها زیاد است اما هیچ فکر کردهایم که ما که بیست و یک ماه است داریم یک مسیر را انتخاب میکنیم، آیا این فرصت را به حکومت نمیدهیم که با آزمون و خطا، تمامی راهها را به روی ما ببندند و چنان سد امنیتی درست بکند که آن همه مردم به خیابان بیاید اما جرات اعتراض کردن نداشته باشند؟
به نظر من مهمترین چیزی که جنبش سبز همیشه به آن احتیاج دارد، نیروی فکری کارآمد است که اوضاع را تجزیه و تحلیل کند و راههای متنوعی را پیش پایش بگذارد. این روزها که رهبران جنبش در حبس هستند این مساله بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد. جنبش بر سر یک دو راهی قرار گرفته است و عیار آن در روزهای آینده مشخص خواهد شد. عبور از این مرحله بسیار دشوار است و نیاز به هوشیاری بالایی دارد. ما نیازمند این هستیم که نسبت به اتفاقات پیش رو حساس باشیم تا روزی نرسد که دوباره مثل دوران مصدق، انقلاب یا اصلاحات، احساس غبن و ناامیدی کنیم.

کلیدواژه ها: بازداشت, شفق آشنا, موسوی, کروبی |
