دادخواه تازهای از حوزههای علمیه بر نخواهد خواست
ناکارآمدی مرجعیت دینی در دین دولتی
1 Mar 2011
■ مهدی اورند
روزهای آغازین تابستان 1388، وقتی محسن رضایی هنوز در قامت یک شاکی «ناموسپرست» از اعلام تعداد آرایی که در انتخابات نمایشی ریاست جمهوری به نام او ثبت شده بود، برافروخته می نمود، در بوق هفته نامه ای می دمید که ناگفته به او وابستگی داشت؛ هفته نامه «میهن». روزهایی بود که بیش از همیشه نگاههای خشمگین و نگران گروهی از مردم ایران به حوزههای علمیه دوخته شده بود تا شاید مدافعان شریعت اسلام به داد ملت اسلام برسند. شایعه پشت شایعه، پشته پشته پوشال امید بار جنبش اعتراضی تازه ای می کرد که آن روزها سبک بار بودن از امیدهای واهی بیشتر به کارش میآمد تا سنگین بار شدن از پشته امیدهای پوشالی. از شایعه عزیمت عنقریب آیت الله سیستانی به ایران برای کشیدن مهار ولایت فقیه و فرستادن نماینده ویژه از نجف به قم و برگزاری محرمانه جلسات زعمای قوم برای چاره اندیشی در کار فقیه نیمبندی که به خودرایی خوکرده بود گرفته، تا واقعیت نامه نگاری مردم به علمای قم و نجف مگر عبای خود را بر آتشی بیاندازند که در خانه مردم افتاده بود.(1) همان روزها گزارشی در میهن منتشر شد با عنوان «چرا مردم به علما نامه مینویسند».
در آن گزارش با یکی دو تن از پژوهشگران تاریخ حوزههای علمیه و مشروطه و یکی دو جامعه شناس هم به بحث نشسته بودیم اما آنچه از سد سانسور خودکرده و سیاستهای نشریه گذشت تمام آن چیزی نبود که باید گفته می شد. علمای اسلام هم در جواب نامه مردم چیزی نگفتند و جز منتقدان صاحب نام آیت الله خامنه ای از میان هم لباسان او منتقد تازه ای به پاسخ مردم برنخاست. اکنون پس از یک سال و نیم از آن روزها باز پشته پشته امید بی پشتوانه است که سربار جنبشی می شود که ماههاست با بار شیشه و پای خونچکان از سنگلاخ میگذرد. تا آنجا که حتی در روزهای اخیر به هوای نامه نگاری جمعی از فرماندهان میانی سپاه پاسداران به فرمانده کل، برخی از فعالان سیاسی به پیوستن جلاد به قربانی امید بسته اند و در احتمال وقوع آن اغراق می کنند. صحبت از نامه ای است که حتی در واقعیت آن تردیدهاست؛ همچنین به اعتصاب بازار چشم دارند و این روزها باز مثل روزهای آغاز تابستان 88 از علما و مراجع گله میکنند که چرا در برابر ظلم دشمن خانگی سکوت پیشه کردهاند؟ و میاندیشند که چگونه می توان بازار، سپاه و مراجع تقلید را به نفع جنبش ضدحاکمیت برانگیخت. حال آنکه بهره در آن است تا اندک توان تبلیغاتی و رسانهاییمان را که از نفوذ حاکمیت بیرون است، در شکوفا کردن استعدادها و توانمندیهای بالقوه جنبش صرف کنیم و آن را در پرورش امیدهای واهی هدر ندهیم. این روزها که باز غالبا از مراجع تقلید شیعه گله می شود و در این گلهها امید ضمنی به شکستن قفل سکوت و همراهی مراجع با مردم نهفته است، به بخشهای حذف شده گزارشی فکر میکنم که در میهن منتشر شد. برای توضیح بیشتر سعی میکنم به مدد حافظه همان بخشها را که از انتشار بازماند، دوباره بنویسم.
جنبش سبز 21 ماه است که مقاومت می کند، امکاناتش هر روز محدودتر می شود، اگر چه باز شدن مسیرهای تازه دور از انتظار نیست اما نباید توان محدودش را در کاری هزینه کند که دستاوردی برایش ندارد. شاید بزرگترین پیروزی ما امروز دست شستن از امیدهای واهی و گذشتن از خیر منابعی ست که به تسخیرمان در نمی آیند. یاسین خواندن زیر گوش سپاه، بازار و مراجع تقلید گریستن بر گوری است که از مرده تهی ست
حوزههای علمیه در تسخیر جمهوری اسلامی
چشمداشت فعالان جنبش سبز به حمایت علمای مذهبی و بازار ریشه در حوادث تاریخی ای دارد که در آنها این دو نهاد اجتماعی نقش موثری ایفا کردند بدون آنکه بخواهیم نتایج آن را ارزشگذاری کنیم.
معمولا بزرگنمایی نقش بازار و مراجع دینی در اثربخشی مبارزات اجتماعی با تکیه بر نقش آنها در انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب 57 توجیه می شود. اما در این میان از این نکته غفلت می شود که نه روزگار ما روزگار انقلاب مشروطه و سالهای 31-1329 و انقلاب 57 است و نه مدارس و علمای دینی و بازار همان هستند که در دوره قاجار و بعدها در دوره پهلوی بودند.
پس از بنیانگذاری جمهوری «اسلامی» به مثابه یک حکومت دینی، یکی از مهمترین اقدامات برای حفظ آن، دستبرد در سازوکار مراکز علوم دینی و دولتیسازی آنها بود. هر چند سلب استقلال حوزه های علمیه مخالفانی در میان روحانیان غیرسیاسی داشته است اما در 32 سال گذشته دین دولتی موفق شد مراکز علمیاش را نیز پدید آورد و حتی مراکز علمی قدیم را نمکگیر حاکمیتی کند که معتقد بود کارگزارانش فقیه تر از هر فقیهی هستند و هر جزیی از ارکانش کانون معرفت اسلامی ست. طبیعی ست حوزه های علمیه ای که به لحاظ اقتصادی و تبلیغی به نظام سیاسی حاکم وابسته می شوند و حتی مراجع تقلیدی که صلاحیت علمی و مذهبی آنها با عبور از مسیر ممیزی های سیاسی، تائید شده است(2) تا چه اندازه با حکومتی در می افتند که حیات مادی و معنویاشان را از آن می گیرند.
تلاش موثر آیتالله خامنهای برای خنثیسازی حوزههای علمیه
در چند صد سال گذشته و تا همین سال های قبل از مسندنشینی آیت الله خامنهای، اعتبار مراجع تقلید در تعداد مقلدان آنها نهفته بود؛ تا آنجا که اگرچه مرجعی در نجف و دور از مرکز قدرت سیاسی کنج دانشورزی دینی اختیار کرده بود چهبسا نیمی از مردم ایران را در بند تقلید خود داشت و حتی نمایندگانش وجوهات شرعی را در دورترین روستاها جمع می کردند. چنین مرجعی بیتردید و به شهادت روایت های تاریخی از آخوندی در دربار معتبرتر و صاحب نفوذتر بود و به چرخش قلمی که نه فتوا بود و نه تهدید، حکومت را به هزار کرنش وا می داشت و اگر فتوایی صادر می کرد جای خود داشت،(3) اما در سال های پس از انقلاب با سیاسی شدن حوزه های علمیه ، وابستگی های سیاسی حوزه و حاکمیت به یکدیگر و به ویژه مصادر و قدرت سیاسی و قضایی ای که منطبق با قانون اساسی به روحانیون طراز اول تنفیذ می شود، رابطه علمای مذهبی و حاکمیت کاملا تغییر کرد. این تغییر در سال های رهبری علی خامنه ای وارد فاز تازه ای شد و با مرگ چند مرجع تقلید برجسته که به طور سنتی بر بخش ها و اقشاری از مردم ایران نفوذ داشتند و از استادان علی خامنه ای در دوران تحصیلات حوزوی بشمار می رفتند و از نشستن او در مقام ولایت امر دلخوش نبودند، فضا برای تصرف حوزه های علمیه از سوی علی خامنه ای مهیا شد تا هم مشروعیت علمی و فقهی خود را به مهر تایید روحانیان نوخاسته تر بیاراید و هم چتر ولایت خود را بر سر رقبای احتمالی بگستراند. این اقدام با انتشار اسامی مراجع معتبر از سوی دستگاههای شبه دولتی هوادار آیت الله خامنه ای در سال 73 آغاز شد و با حکم خامنه ای بر ارجحیت فتوای ولی فقیه بر حکم مراجع تقلید فاقد قدرت سیاسی و حتی نظارت مخفی بر رساله های علمیه از سوی دستپروردگان او تا امروز ادامه یافت(4) تا نظام اجتماعی سابق درحوزه های علمیه به کلی از دست رفته و رابطه آن با مردم به کلی دگرگون شود و امکان و امید کسب حمایت از مراجع تقلید در برابر حاکمان جور، میخ آهنین فرصت بر سنگ دنیادوستی خرفشدگان کوفتن باشد.
هر چند رهبر جمهوری اسلامی برای خانه زاد کردن مراجع نو وارد مناسبات اقتصادی مدرسان و طلاب حوزه های علمیه شد(5) و برای نمک گیر کردن آنها سهم پرداختی از کیسه خلیفه در نظر گرفت اما با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد تلاش برای وابسته سازی بیشتر حوزه های علمیه در امور اقتصادی به دولت او محول شد تا مراجع تقلیدی که چند صد سال مواجب خود و دستگاه عظیم تبلیغ دینی شان را با نام وجوهات شرعی از دست مردم می گرفتند و بدین سبب نیم نگاهی هم به جانب مردم و نیمگوشی به شنیدن صدای آنها داشتند به تمامی مزدور حکومت اسلامی شوند (هرچند در میان آنها هستند کسانی که دامن نیالوده اند) برای این کار نه تنها سهم حوزه های علمیه از بودجه سالانه رشد چشمگیری پیدا کرد(6) بلکه دست مراجع تقلید و منسوبان آنها بر بنگاه های اقتصادی پرسود گشاده شد تا آنجا که هر گاه پرونده مفاسد اقتصادی در ایران ورق می خورد یا دست به دست می شود گوشه عبای روحانی بلندآوازه ای از آن بیرون می افتد.
حال دعوت کنندگان از علمای حوزه های علمیه و آنها که به همپایی هرچند دیرهنگام حوزه های علمیه با جنبش اعتراضی مردم امید بسته اند، در برابر این پرسش قرار دارند که با چه منطقی و بر اساس چه شواهدی امیدوارند جماعتی که با حاکمیت همسفرهاند، ضیافت هنوز تمام نشده غوغا کنند و کنار بکشند؟
انتظار ایفای نقش تکراری بازار روی صحنههای متفاوت
از سوی دیگر امید به اینکه «بازار» نیز دوباره به تکرار نقش تاریخی اش در همپایی با جنبشهای مردمی روی صحنه بیاید نیز چندان واقع بینانه نیست آن هم در شرایطی که صحنه و دکور کاملا تغییر کرده و مهیای ایفای نقشی تکراری برای بازار نیست. حاکمیتی که دروازههای واردات را چهارطاق گشوده و کرکره تولید را پایین کشیده و با چند قفل چند منی محکم کرده بهترین حامی شبکه توزیع است. درست که رشد واسطه گری و ارزش افزوده دلالی در کوتاه مدت فریبنده است اما مگر دولت هم عمر نوح دارد؟ همین چند صباح برای غارت کافی ست. چه انتظار بیهوده ای از بازار می رود که به جنبش ضد حاکمیت بپیوندد؟ شبکه توزیع و مبادله با سیاست های اقتصادی دولت فربه تر شده است.مگر حاکمیت با بلایی که بر سر تولید آورده و بالابردن ارزش افزوده برای شبکه توزیع پا روی دم بازار گذاشته است؟ روزگاری این دم مرکز معماری شهری بود که آشوبهای مشروطه و نفت را در سر داشت. اما در تهران امروز، بازار نه به عنوان یک موقعیت جغرافیایی آن اهمیت را دارد نه در معنای اجتماعی. عصر بده بستان های بازار و علمای اعلام هم تمام شده است. دیگر مراجع ساکن «پامنار» و «ری» و «دردار» نیستند. بازار سازوکار نوی خود را دارد و راضی ست، علمای مذهبی هم ارتزاق خودشان را دارند و راضی اند. پیوندهای اجتماعی بازار، علمای مذهبی و مردم گسسته شده و نمی توان روی این رشته های بریده، بریده پیامی را از فرستنده به گیرنده منتقل کرد.
در این میان اما انتظار از سپاه پاسداران برای پیوستن به مردم از همه غریبتر است. سپاه پاسداران که هدف خود را هم از آغاز، پاسداری از انقلاب اسلامی عنوان کرده بود نه تلاش برای براندازی نظام برآمده از آن و در هیچ دورهای در 32 سال گذشته به اندازه 6 سال گذشته پروار نشده و هرگز چون امروز تمام امکانات بالفعل شده اقتصادی در ایران، دو دستی به او تقدیم نشده است چگونه ممکن است بر گاوی بشورد که از پستانش شیر و خون میمکد؟ حتی اگر حکومت در برابر خواست مردم عقب نشینی کند بعید نیست سپاه پاسداران بر سرکوب بیشتر پایبفشارد. چه تضمینی برای سپاه، بازار و روحانیون وجود دارد که حاکمیت بعدی، اگر مستقر شود، موقعیت آنها محفوظ خواهد ماند.
جنبش سبز 21 ماه است که مقاومت می کند، امکاناتش هر روز محدودتر می شود، اگر چه باز شدن مسیرهای تازه دور از انتظار نیست اما نباید توان محدودش را در کاری هزینه کند که دستاوردی برایش ندارد. شاید بزرگترین پیروزی ما امروز دست شستن از امیدهای واهی و گذشتن از خیر منابعی ست که به تسخیرمان در نمی آیند. یاسین خواندن زیر گوش سپاه، بازار و مراجع تقلید گریستن بر گوری است که از مرده تهی ست.
———————————–
پانویسها:
1- به عنوان یک نمونه نامه سرگشاده رهبران جنبش سبز و جمعی از اصلاح طلبان را به مراجع تقلید در مرداد88 اینجا ببینید
2- درباره انتشار اسامی مراجع تقلید و سیاسی کاری های پیرامون آن اینجا را ببینید
3- به عنوان نمونه می توان به ماجرای اعلام جهاد از طرف علمای مذهبی در ماجرای جنگ ایران عهد فتحعلیشاه قاجار و روس و نقش روحانیت شیعه در جنبش تنباکو، لغو قرارداد رویتر، جنبش مشروطه و ملی شدن صنعت نفت اشاره کرد.
4- درباره کنترل محرمانه رساله های علمیه مراجع از سوی مجمع مدرسین این خبر را بخوانید
5- +
6- درباره شبهه ای که کمک های ویژه دولت به حوزه های علمیه ایجاد کرده است اینجا را ببینید و نیز درباره افزایش این بودجه نگاه کنید به + و + و +

کلیدواژه ها: ایران, حکومت, دین, مرجعیت, مهدی اورند |
