نگاهی به «دیپلماسی عمومی» و تبلیغات جمهوری اسلامی
تبلیغات دولتی؛ چاقویی که همه چیز را نمیبرد
5 Mar 2010
■ مهدی خلجی
زبان سیاسی رهبران جمهوری اسلامی، آکنده از رجز و بلوف و هیاهوگری و تحریک دیگران است. این زبان و نیز منش سیاسی سردمداران حکومت نشان میدهد که جمهوری اسلامی به ويژه در برابر کشورهای غربی، تبلیغات دولتی را روشی دیپلماتیک در فقدان دیپلماسی واقعی و ارتباط موثر و فعال به کار میگیرد. انکار مکرر هولوکاست و تهدید غرب، بخشی از این تبلیغات است. ایران تهدیدگری را ابزاری برای مصونیت سیاسی یا پیشبرد اهداف خود در منطقه قلمداد میکند. هر جا دیپلماسی واقعی و ارتباط و گفتوگو کمتر، تبلیغات تند و تیز بیشتر. هیچ موضوعی در سیاست خارجی به اندازهی آمریکا آماج تبلیغات جمهوری اسلامی نیست، درست به دلیل فقدان روابط دیپلماتیک میان ایران و ایالات متحده.
طبیعی است که تبلیغات نمیتواند برای مدتی طولانی جایگزین دیپلماسی شود. تبلیغات دولتی مکمل دیپلماسی است نه مقوم اصلی آن. تعیینکنندهی واقعی سمت و سوی مناسبات میان کشورها دیپلماسی دولتهاست؛ نه صرفاً تبلیغاتی که دولتی برای اثرگذاری بر افکار عمومی کشورهای دیگر انجام میدهد. نمونهی روابط روسیه و چین با ایران گویاست. هیچ کدام از این دو کشور، تبلیغات دولتی پررنگی برای ایران ندارند. به ویژه نسل جوان ایران بیشتر به غرب تمایل دارد تا به چین و روسیه. اما روابط عمیق دیپلماتیک ایران با این دو کشور باعث نزدیکی و اشتراک منافع جمهوری اسلامی با دو قدرت بزرگ جهان شده است. به عکس، تبلیغات جمهوری اسلامی علیه آمریکا در داخل ایران چندان مؤثر نبوده است؛ زیرا مردم ایران، آمریکادوستترین ملت خاورمیانه پس از اسراییل خوانده شدهاند.
آيتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در دیدار با دیپلماتهای ایرانی (09-12-1388) از ضرورت استفاده از «دیپلماسی قوی» سخن گفته و تصریح کرده است: “دیپلماسی عمومی، از ابتکارات جمهوری اسلامی ایران است و باید توجه بیشتری به آن بشود”.
اصطلاح «دیپلماسی عمومی» به جای «دیپلماسی معطوف به افکار عمومی» یا «تبلیغات دولتی»، تقریباً از پنج سال پيش در ایران بر سر زبان دولتمردان يا موسسات استراتژيک وابسته به دولت افتاد. تقریباً همزمان با رواج این اصطلاح در محافل حکومتی ایران، این ادعا نیز قرین اصطلاح شد که «دیپلماسی عمومی از ابداعات امام راحل» بوده است. سید حمید مولانا، مشاور محمود احمدینژاد در امور آمریکا، گفته است «بهترین دیپلماتهای ما که دیپلماسی عمومی را به حد اعلا رساندهاند، مقام معظم رهبری و رييس جمهور هستند». از نظر او «دیپلماسی غرب همان جنگ سرد است».
اگر کسی تصور کند «دیپلماسی عمومی» از ابتکارات جمهوری اسلامی يا از ابداعات «امام راحل» است، به درستی روشن نیست چه تصویری از این مفهوم دارد. اما حتا کسانی که این ادعا را طرح میکنند، بسیار بعید است از خاستگاه آمریکایی آن در دهه شصت میلادی و پیش از انقلاب ایران آگاهی نداشته باشند.
اما خود این ادعاها ظاهراً بخشی از «دیپلماسی عمومی» جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی که بر پایهی ایدئولوژی جزمی و بستهای شکل گرفته و اداره میشود، مانند ایدئولوژیهای مشابهِ خود، حرص میورزد همهی چیزهای خوب را از آنِ خود و همهی چیزهای بد را از آنِ «دشمن» فرانماید. اگر «دیپلماسی عمومی» چیز خوبی است، پس نباید محصول فکر دیگران، مخصوصاً آمریکاییها باشد و حتماً ريشه در آموزههای اسلام يا دستکم سخنان و رفتار رهبران جمهوری اسلامی دارد. در ایدئولوژی جزمی، «خودی» و «بومی» بودن معیار مشروعیت، حقانیت و حقیقت است.
آيت الله خامنهای در همان سخنرانی با اشاره به «برخی تصورات غلط در سالهای گذشته مبنی بر لزوم استفاده از مفاهیم، روشها و تشريفات مورد نظر غربیها، برای همرنگشدن و نزدیکی با آنها» گفته است: «اين عده تصور میکردند با تکرار مفاهیم غربیها و تسليم در برابر آنها، جايگاه و منزلت ما ارتقا پیدا میکند، در حالیکه سخنان و مفاهیم غربیها کهنه و مربوط به دویست سال قبل است، اما سخن و سیاست جمهوری اسلامی ایران، سخنی نو و تأثیرگذار است.»
این ادعای آيت الله خامنهای او را در برابر پرسشهای دشواری قرار میدهد. اولاً در همین جمهوری اسلامی مفاهیمی چون قانون اساسی، همهپرسی، مجلس، دادگستری، ریاست جمهوری و صدها مانند آن، همه خاستگاهی اروپایی دارند. ثانیاً کهنگی هیچ عقیدهای دلیل منسوخ بودن آن و نو بودن سخنی نشانهی حقانیت آن نیست. به ويژه اديان و صاحبان آنان نمیتوانند چنین ادعایی کنند. و ثالثاً مگر شريعت اسلام و مبانی دینی و شرعی، شالودهی مشروعیت و سیاستگذاری جمهوری اسلامی نیست؟ چطور میتوان گفت این مبانی تازهاند؟ چرا جمهوری اسلامی با افتخار خود را اسلامگرا میخواند و دعوت به پیروی از اصولی در هزار و چهارصد سال پیش میکند؟
این دلمشغولی مزمن به «اصالت» و اوريژناليتهی گفتارها و مفهومها البته خود گواه جزمی بودن ایدئولوژی است. در ايدئولوژیها يا نظامهای فکری باز و انتقادی، معیار حقانیت یا سودمندی سخن یا مفهومی به هیچ روی «خاستگاه بومی» يا «خودی» آن نيست. ایدئولوژیهای جزمی با چنین تأکيدی بر «اصالت» خود را به تدریج ضعیف و در نهایت زمینهی زوال خود را فراهم میکنند.
در همان سخنرانی شاید بتوان راز این «اصالتگرایی» را دریافت. رهبر جمهوری اسلامی افتخار میکند که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، «سیاست ضدنظام سلطه» است و تأکيد میورزد «اجرای عملی سیاست ضدنظام سلطه منحصر به جمهوری اسلامی ایران است». از نظر او، «لازمه اجرای اين سیاست، ايستادگی منطقی بر اصول انقلاب و مبانی شرعی و رودربایستی نداشتن نسبت به این اصول و مبانی است».
در گفتار رهبران ایران، «سیاست ضد نظام سلطه» به ويژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، همان سیاست آمریکاستیزی است. بسیاری از فعالان چپ و یا به اصطلاح «پسااستعمارگرایان» تقریباً در چنین درکی از «نظام سلطه» با آیت الله خامنهای و دیگر رهبران بنیادگرای جمهوری اسلامی شریکاند. آقای خامنهای مانند دیگر مسئولان حکومت، همواره از «نظام سرمایهداری غربی» يا «نظام لبیرال دموکراسی» و «اختاپوس سرمایهداری جهانی» سخن میگوید، اما قدرتهای سیاسی و اقتصادی بزرگ مانند چین، ژاپن در آسیا و روسیه و حتا اروپا را نادیده میگیرد یا کموزن میشمارد.
اما نکتهی جالب در این برداشت از اوضاع و احوال جهان این است که آمریکا را مهمترین کشور جهان و قادر مطلق در تعیین سیاست و اقتصاد و فرهنگ جهان میداند. اعتراض کسانی مثل آيت الله خامنهای فقط به این است که چرا چنین است؛ ولی آنها تردیدی در واقعیت داشتن آن ندارند.
جمهوری اسلامی، شبیه حکومتهای توتالیتر سدهی بیستم، کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی و نازیسم آلمان، سودایی جهانی دارد. در گفتارهای رهبران ایران، رقیب اصلی جمهوری اسلامی، کمتر از آمریکا نمیتواند باشد
دیدگاهِ آيت الله خامنهای و مانند او يک استثناانگاری آمریکایی (American Exceptionalism) وارونه است. در استثناانگاری آمریکایی از زمان آلکسی توکویل، آمریکا در مقام نخستین دموکراسی مدرن مهمترین کشور جهان با وظایف و تعهداتی ويژه در مناسبات بینالملل است. در برخی روایتهای تندروانهی مسیحی از این استثناانگاری، آمریکا کشور برگزیدهی الهی است و از نظر مذهبی موظف به مداخله در امور جهان و هدایت آن به سمت دموکراسی است. در دیدگاه رهبران ایران در واقعیت این امر شک و گمانی نیست، تنها بحث بر سر این است که نه آمریکا، بلکه ایران باید چنین نقشی را داشته باشد. آيت الله خامنهای نیز صریحاً حکومت ایران را طبق الگوی الهی میداند و پیروزی نهایی جمهوری اسلامی در شامگاه تاریخ را تضمینی و قطعی میشمرد.
از نظر رهبران جمهوری اسلامی، اساساً تشکیل جمهوری اسلامی مقدمهای برای سلطه بر سراسر جهان است. آيت الله خامنهای میگوید جمهوری اسلامی برای «ايجاد نظم عادلانهی جهانی» تلاش میکند و امیدوار است «بتوان پرچم عدالت را در سطح جهان بالا برد و نیروی عظیم مردمی را زیر این پرچم جمع کرد». در این راه دو هدف عمده «ایجاد و ساخت یک نمونه و نظام عادل» و «معرفی و نشان دادن آن نظام» به جهان است (گفتار در تاریخ 9-10-1388). محمود احمدینژاد نیز میگوید «نقطهی نهایی دیپلماسی ما بر پایهی حکومت جهانی است … و سیاست خارجی کشورمان نیز باید به سمتی حرکت کند که همهی زندگی بشریت تحت حاکمیت خدا و فرهنگ الهی اداره شود». او تصریح میکند «خلقت جهان بدون حکومت جهانی بیمفهوم است و همهی پیامبران به حکومت و انقلاب آخر وعده دادهاند و امروز باید متوجه بود که در متن انقلاب آخر قرار داریم.» (گفتار در تاریخ 12-12-1388). آيت الله خمینی نیز پس از انقلاب از صدور آن سخن ساز میکرد و میگفت: «تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست».
جمهوری اسلامی، شبیه حکومتهای توتالیتر سدهی بیستم، کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی و نازیسم آلمان، سودایی جهانی دارد. در گفتارهای رهبران ایران، رقیب اصلی جمهوری اسلامی، کمتر از آمریکا نمیتواند باشد. آيت الله خامنهای در دیدار با رهبران گروههای مسلح تندروی فلسطینی گفت «از آمریکا قویتریم» و «اسرائیل نابود میشود». او چنان سخن میگوید که گویا پیامد طبیعی نابودی اسرائیل و قویتر بودن از آمریکا، سلطهی جهانی جمهوری اسلامی است. بیهوده نیست که او در رسانههای رسمی جمهوری اسلامی، «ولی امر مسلمین جهان» خوانده میشود. آيت الله خامنهای ایران را جایگزین اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد میانگارد و میکوشد از تجربههای قطب فروپاشیدهی شرق عبرتهای لازم را بگیرد تا آمریکا را شکست دهد. از دیدگاه آيت الله خامنهای، نه اقتصاد یا استبداد، که جنگ نرم و سرد آمریکا علیه شوروی، امپراتوری کمونیسم را مغلوب کرد.
در واقع، کشف جدید رهبران ایران دربارهی پدیدهی «دیپلماسی عمومی» و اهمیت آن نیز از همین چشم و همچشمی با آمریکا برمیخیزد. کاربرد ناشیانه و مضحک این اصطلاح هم گویا خود ابزاری تبلیغاتی برای مبارزه با آمریکا قلمداد میشود. در حقیقت، آنان نه در زبان نه در عمل، هیچ نیازی واقعی برای به کاربردن اصطلاح «دیپلماسی عمومی» ندارند. آنچه آنان از اين اصطلاح نويافته طلب میکنند، همان روش و منش کهن خود آنهاست در تبلیغات برای حکومت.
برای اینکه بدانیم «دیپلماسی معطوف به افکار عمومی» غربی چیست باید به صدها کتاب و مقالهای مراجعه کنیم که از حدود نیم قرن گذشته تا کنون در آمریکا منتشر شده است. اما تبلیغات دولتی در ایران با «دیپلماسی معطوف به افکار عمومی» غربی تفاوتهای عمدهای دارد.
اگر دولتی گمان کند دیپلماسی معطوف به افکار عمومی، میتواند جایگزین حتا نسبی دیپلماسی شود، بیگمان خطایی مهلک مرتکب شده است
تبلیغات دولتی ایران به ويژه در کشورهای استبدادی جهان عرب بیشترین موفقیت را دارد؛ به ويژه در میان گروههایی که آرمان خود را مبارزه با اسراییل یا پیروزی در رقابتهای مذهبی قرار دادهاند. اما تبلیغات دولتی ایران، در داخل ایران تأثیری محدود و در غرب تأثیری ناچیز دارد.
در ایران ذهنیت امنیتی و نظامی بر تبلیغات دولتی حاکم است و حتا مقولهی فرهنگ و دیپلماسی هر دو بیشتر به دست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اداره میشود. در این ذهنیت رسانه، هنر، ادبیات، دانشگاه، نظام آموزشی، حوزههای علمیه چیزی جز ابزارهای تبلیغاتی نیستند. به همین سبب است که رسانهها، آثار فرهنگی، دانشگاه و حوزهی علمیهی مستقل معنا ندارد. استقلال از دولت یعنی در خدمت «دشمن» بودن و «پیاهنظام دشمن بودن در جنگ نرم غرب علیه جمهوری اسلامی». در فقدان آزادی فرهنگی و اجتماعی، اثرگذاری بر افکار عمومی بسیار دشوار است. به همین سبب جمهوری اسلامی، همواره در کنار تبلیغات دولتی، در داخل ایران، سرکوب و در خارج ایران، ترور را چاشنی کار میکند.
از سوی دیگر، در جمهوری اسلامی، به همه چیز ابزاری نگاه میشود. تکنولوژی جدید هم ابزاری در خدمت روش سنتی تبلیغات است؛ اما تا کنون، دستکم آگاهانه، اثر چندانی بر محتوای تبلیغات و روشهای تبلیغاتی نگذاشته است. نگاهی به وبلاگها و وبسایتهای وابسته به حکومت و هواداراناش گواه این واقعیت است.
کسی که باور دارد دیپلماسی عمومی، «از ابتکارات جمهوری اسلامی» است، بیش از جهل خود دربارهی خاستگاه این پدیده، عزمی جزم برای ستیزی انعطافناپذیر با جهان بیرون دارد. این ستیزهگری گاه شکل وقاحت پیدا میکند. تفاوت دروغ با وقاحت آن است که دروغ گزارهای است که گوینده به درست بودن آن اعتقاد ندارد، اما امیدوار است شنونده آن را باور کند. سخن وقیحانه آن است که نه تنها گوینده به نادرست بودن آن آگاه است که حتا میداند شنونده نیز آن را راست نمیداند؛ اما باز هم میگوید، چون اگر نگوید باید واقعیتی را بپذیرد که چندان به مصلحتاش نیست. این ستیزهگری وقیحانه، شاید وجه تمایز اصلی «تبلیغات» جمهوری اسلامی و «دیپلماسی عمومی» غربی باشد.
ایدئولوژیهای جزمی سرشار از افراطگری، مبالغه و تناقضاند. سرنوشت ديپلماسی معطوف به افکار عمومی (Public Diplomacy) در ایران سويهای از این دست افراطگریها و تناقضهاست.
هیچ دولتی را نمیتوان به خاطر صرف بودجه و نیرو برای تبلیغات دولتی ملامت کرد. اگر آن دولت دموکراتیک باشد، تبلیغات دولتیاش در خدمت منافع ملی کشور خواهد بود. اگر آن دولتی خودکامه باشد، تبلیغاتاش رادیکالیسم و دیگر رذائل سیاسی را تقویت خواهد نمود. اما اگر دولتی گمان کند دیپلماسی معطوف به افکار عمومی، میتواند جایگزین حتا نسبی دیپلماسی شود، بیگمان خطایی مهلک مرتکب شده است.

کلیدواژه ها: آمریکا, احمدینژاد, افکار عمومی, ایران, تبلیغات, خامنهای, دیپلماسی |
