اسلامگرايان کجا هستند؟
8 Feb 2011
■ ایان بوروما
زمانی در دههی ۱۹۸۰ که رژيم کمونيستی لهستان با چالشهای جدی تودههای روگردانشده مواجه شده بود، سخنگوی رسمی رژيم، يرزی اوربان به روزنامهنگاری خارجی گفت که در لهستان تنها دو گزينه وجود دارد، يا کمونيسم يا سلطهی کليسای کاتولیک: «يا ما يا مريمِ مقدسِ سياهِ چستوکوا».
هشدارهایی مشابهی را بارها از زبان حاکمان ستمگر خاورميانه، از جمله حسنی مبارک شنيدهايم: يا دولت پليسی سکولار يا اسلامگراها، يا مبارک يا اخوان المسلمين. اين پيام آنقدر برای دولتهای غربی، به ويژه برای آمريکا، قانعکننده بود که باعث شد همچنان ولخرجانه به مبارک و ساير «متحدان» عرب پول و سلاح برسانند.
برای کسانی که مدافع گسترش دموکراسی در جهان هستند، این ماجرا دو راهی معضلآفرينی است. بسیاری میگویند که اسلام تهدیدی برای دموکراسی است. میگويند که – به گفتهی ایان هرشی علی فعال سوماليايی الاصل – «غرب با اسلام در جنگ است». اما آيا معنای اين سخن اين است که اگر احزاب اسلامگرا بخت پيروزی در انتخابات را داشته باشد، بايد از دموکراسی دل بکنيم؟
وقتی که جبههی نجات اسلامی در نخستين دور انتخابات در دسامبر ۱۹۹۱ در الجزاير پيروزی شد، فرانسویها چنين سياستی داشتند. فرانسه سال بعد از کودتای نظامیای که رخ داد حمايت کرد. آمریکا نيز بعد از پيروزی حماس در انتخابات ۲۰۰۶ در فلسطين سياست مشابهی داشت. حماس به رسميت شناخته نشد. آمریکا از دولتهای پليسی در مصر، عربستان سعودی و آسيای ميانه حمايت کرده است چون گمان میکند جايگزين آنها بدتر است.
از دل این انتخاب دشوار، معضل ديگری هم زاده میشود. سرکوبهای خشن به ندرت منجر به ميانهروی میشوند. هر چه احزاب دينی با سرکوب بيشتری در برابر دولتهای پليسی سکولار مواجه شوند، احتمال اینکه سياستهایشان افراطیتر شود بیشتر است. هر چه که باعث افراطیگری اسامه بن لادن باشد، اگر رژيمهای مصر، عربستان سعودی يا الجزيره ظلم کمتری میکردند و فساد کمتری داشتند، او نمیتوانست اين اندازه ياران موافق برای کشتارهای گستردهاش پیدا کند.
اما مصريان باید اجازه داشته باشند که خودشان این تصميم را بگيرند. محروم کردن آنها از این آزادی تقریباً به طور حتم اوضاع را بدتر خواهد کرد و شاید منجر به دقيقاً همان نوع افراطیگری دينی شود که بسیاری به حق از آن هراس دارند
سياستهای دينی، یا سياستِ مبتنی بر اعتقاد دینی، هميشه خشن نيستند حتی در جهان اسلام. مسلمانان هم تنها کسانی نيستند که در برابر رژيمهای سکولار به نام دينشان قد علم میکنند. سخن اوربان لُب حقیقت را در خود دارد: کليسای کاتوليک نقش مهمی در شورش علیه کمونيسم داشته است. همین مضمون دربارهی بوداییهای برمه نيز صادق است که شورای حاکمان نظامی مخالفاند. سازمانهای دینی میتوانند مردم را در برابر حاکمان فاسد و ستمگر بسیج کنند. بالاخره بيشتر شورشها علاوه بر سیاسی بودن، جنبهای اخلاقی نيز دارند.
درست است که وقتی نهادهای دینی قدرت سياسی را به دست بگیرند، هرگز دموکراتيک نخواهند بود. نهادهای دينی نمیتوانند دموکراتیک باشند چون اتوریتهی دينی فرمانبرداری از قدرت الهی را میطلبد که بنا به تعریفاش مشمول چالش عقلی نيست. وقتی آيتالله روحالله خمينی و پیرواناش انقلاب ايران را در سال ۱۹۷۹ مصادره کردند، دموکراسی غيرممکن شد: روحانی دینی تبديل به ديکتاتور شد.
اما معنای این سخن اين نيست که احزابی سياسی که برنامههایشان مبتنی بر ايمان دينی است نمیتوانند دموکراتیک باشند. دموکرات مسیحیها هیچ تهدیدی برای دموکراسیهای اروپايی نيستند. حزب عدالت و توسعهی ترکیه که به دست اصلاحطلبان اسلامگرا پايهگذاری شد نيز غير-دموکراتیک نيست (مسأله اين است که آيا ليبرال است یا نه؟).
در واقع، يکی از جالبترین ويژگیهای قيام تونس و مصر – و شاید پرپیامدترینشان نيز – نقش بسیار اندکی است که اسلامگرایان در آن ايفا میکنند. در تونس، حزب ممنوعهی النهضة غايب بود. در مصر، اخوان المسلمين نیز، هر چند که ممنوع بود ولی از حمايت عمومی قابلملاحظهای برخوردار بود، در اين جريانات در صف عقب ايستاده است.
در هيچ يک از این کشورها چهرهای وجود ندارد که قابل مقايسه با خمینی باشد. هیچ نوع گفتار تبلیغی جهادی خشن نیز در اينها وجود ندارد. آنچه که به نظر میرسد باعث شده مردم به خیابانها بیايند حس مشترک سرخوردگی اقتصادی، انزجار از فساد مسؤولان، و تحقیری است که از ستم میکشند.
اين احساسات میتوانند الهامبخش باور دینی يا حتی خشونتهایی هولناک باشند که به نام دین اعمال میشوند. چنین عاقبتی همچنان محتمل باقی میماند به ویژه اگر شورشها شکست بخورند و سرکوب بيشتری در پی بيايد. اما حتی در بهترین حالت هم اگر انتخابات آزادی برگزار شود، شاید پس از دولت موقت به رهبری چهرههايی که نقشی پدرانه دارند مانند محمد البرادعی، احزاب اسلامگرا باز هم بتوانند نقشی مهم ایفا کنند. اخوان المسلمين در مصر با وجود ممنوع بودن، سازمانی قدرتمند است.
دلایل خوبی برای نگران بودن از اين احتمال وجود دارد که بیشتر به خاطر گرايشهای غير-لیبرالی اسلامگرايان است تا غیردموکراتیک بودنشان. نوعی از دولت اقتدارگرا میتواند جایی را برای ليبراليسم تا اندازهای باز کند. با این راحتتر میتوان کنار آمد تا با پوپوليسم دموکراتيک غيرليبرال. اما اقتدارگرایی لیبرال نتيجهی نامحتملی برای شورشهای فعلی به نظر میرسد. و در نتیجه، پيامد شکست برگزاری انتخابات، سرکوب خشونتآميز یا تصرف قدرت به دست رژيم اقتدارگرای ديگری بدون شک بدتر از خطر کردن برای پا گرفتن دموکراسی است.
مصر، ايران یا الجزاير نیست در نتیجه باید در شبيه دانستن اينها دقت کرد. اما دیدهایم که وقتی که آرزوها و آرمانهای دموکراتيک از بيم تندروی دینی منحرف میشوند چه اتفاقی ممکن است بیفتد. کودتای نظامی سال ۱۹۹۲ در الجزاير اسلامگرايان را سرکوب کرد که بسیاری از آنها نه ليبرال بودند و نه لزوماً متعهد به دموکراسی. اما جنگ داخلی هولناکی که پس از آن رخ داد – و هنوز هم به طور کامل خاتمه نیافته است – باعث مرگ خشونتبار حدود ۲۰۰.۰۰۰ نفر شد.
تا به حال، جمعیتی که در قاهره، اسکندريه و سوئز جمع شدهاند نه خشونت ورزیدهاند و نه شور و هیجان مذهبی دارند. درگیری شدید زمانی رخ داد که حاميان مبارک شروع به حمله به جمعيت کردند. هنوز غيرممکن است بگوييم چه اتفاقی در نهایت رخ میدهد. شاید اخوان المسلمين در انتخابات عمومی برنده شوند. شايد هم نه. اما مصريان باید اجازه داشته باشند که خودشان این تصميم را بگيرند. محروم کردن آنها از این آزادی تقریباً به طور حتم اوضاع را بدتر خواهد کرد و شاید منجر به دقيقاً همان نوع افراطیگری دينی شود که بسیاری به حق از آن هراس دارند.

کلیدواژه ها: اخوانالمسلمین, ایان بوروما, سرکوب, مصر |
