از خیابانهای تهران ـ بخش دهم
تونس توانست ما هم میتوانیم
31 Jan 2011
■ شفق آشنا
این روزها در خاورمیانه و شمال آفریقا اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است که هر کدام از آنها باعث میشود آدم نفساش بند بیاید و دائما پشت کامپیوترش بنشیند و اخبار را دنبال کند. اتفاقاتی که به دلیل تشابهاتشان با حوادث سال گذشته ایران محل بحث شده است و هرکس بنا بر تحلیلهای شخصیاش راجع به آن قضاوت میکند.
یادداشت این بار من در واقع بیشتر پاسخ به کسانی است که دارند با حسرت روند حوادث کشورهای عربی را دنبال میکنند و با هر موفقیتی که مردم این کشورها به دست میآورند شروع میکنند به قیاس کردن و بد و بیراه گفتن: اینکه چرا تونس توانست، اما ما نتونستیم. اینکه ای کاش به جای بیانیه دادن، آقایان کار دیگری میکردند. اینکه چرا ما در بیست و پنجم خرداد کار را یکسره نکردیم و قس علی هذا. این دوستان همان کسانی هستند که سال پیش و در بحبوحه تظاهرات خیابانی به روند حوادث بسیار خوشبین بودند و هنوز رای خود را پس نگرفته، کار حکومت را تمام شده میدانستند. همان کسانی که رفتارهای گاها خشن انجام میدادند و با هر حرکت مسالمت جویانهای مخالفت میکردند. دائما هم دوست داشتند که سر تظاهرات را به سمت صدا و سیما یا حوالی میدان پاستور کج کنند. دلم میخواهد در این چند سطر کمی جواب این دوستانم را بدهم تا شاید بتوانیم درک بهتری از شرایط واقعی ایران داشته باشیم.
همین ابتدا میخواهم با همه خوشحالی و احترامم نسبت به مردم کشورهای عربی به صراحت بگویم آنچه سال پیش در خیابانهای ایران شکل گرفت و جنبش سبز نامیده شد، هرچه باشد به مراتب از قیامهای امروز کشورهای تونس و مصر ریشهدارتر و پیشروتر است و در واقع این جنبش به نوعی پدرخوانده اعتراضات این روزهاست. همچنین جنبش سبز چه در شکل خیابانیاش و چه حالا که در خانههای مردم و دالانهای اینترنت به حیات خود ادامه میدهد جنبشی متکثر است که از طیفهای مختلف مردم ایران تشکیل شده است. به علاوه نوع رفتار مردم ایران و خواستهای که مطرح میکردند (پس گرفتن رای دزدیده شدهشان) حکایت از یک نوع بلوغ نسبی فکری حداقل در طبقه شهرنشین دارد.
غرغر میکنند، نق میزنند و عصبانی میشوند که آخر چرا مردم تونس با یک هفته تظاهرات دیکتاتورشان را از کشور بیرون انداختند؛ اما ما هنوز بعد از بیست و یک ماه رایمان را پس نگرفتهایم؟ به آنها میگویم تونس را روی نقشه دیدهاید؟ از بعضی از استانهای ایران کوچکتر است. جمعیتش به ده میلیون نفر نمیرسد. معلوم است که میشود آنجا یک هفتهای به نتیجه رسید. تازه مگر در تونس انقلاب نشده؟ مگر ما سی سال پیش انقلاب نکردیم و دیکتاتور را از کشور بیرون نیانداختیم؟ نتیجهاش؟ حالا آنها باید همین راهی را که ما رفتیم طی کنند. تازه چه کسی گفته است که با یک انقلاب همه چیز درست میشود؟
جایی برای ناامیدی نیست همان طوری که ما این روزها داریم به افتخار مردم کشورهای عربی کلاه از سر بر میداریم، روزهای پرفروغی میرسد که احساس کنیم تلاشهای نافرجام صد ساله آزادیخواهی سرانجام به نتیجه رسیده است
میگویند مصریها را ببین چطور دارند مبارک را ذله میکنند. ببین پسرش از کشور فرار کرده است. ببین میگویند مبارک باید برود. شبها میخوابند توی خیابان. تازه قرقیزستان را یادت رفته است که آنها هم یک هفتهای قال قضیه را کندند؟ جواب من بازهم این است که صبر کنید. آخر اولا بگذارید ببینیم وضعیت مصر به کجا میرسد، ثانیا مگر پارسال را فراموش کردهاید؟ دختر بیگناهی که توی خیابانهای فرعی امیرآباد داشت راه میرفت ناغافل تیر خورد. پسر جوانی که سنگ پرانده بود برایش حکم اعدام زدند و فقط در یک ماه اخیر بیش از صد نفر را اعدام کردهاند؟ یادتان نمیآید ماشین وانت چه طور از روی مردم رد شد؟ یادتان نمیآید گفتند اینها محارباند؟ محارب یعنی چه؟ یعنی کسی که علیه خدا میجنگد. مسلما جنگیدن علیه خدا به مراتب سختتر از مبارزه با حسنی مبارک است!
من همه ضعفها را قبول دارم. قبول دارم سه ملیون نفر در بیست و پنجم خرداد خیلی کارها میتوانستند بکنند. میدانم اول مردم آمدند بعد موسوی آمد. بله از هاشمی آبی گرم نمیشود. خاتمی طبق معمول بیش از حد محافظه کاری میکند. اما نهایتا به جنبش سبز و رهبران آن نمره قبولی میدهم و میگویم مگر همه ما اینها را نمیدانستیم و تن در ندادیم به انتخاباتی که خودمان از قبل به نحوه برگزاریاش شک داشتیم؟ مگر ما نمیخواستیم رئیس جمهورمان موسوی باشد که میگفت من اصلاح طلب اصولگرا هستم؟ حالا که خیلی جلوتریم. حالا که خیلی از پردهها کنار رفته و تکلیف خیلیها با خیلی چیزها روشن شده است. یادم میآید در آن روزهایی که هر ساعتاش آبستن حوادث مختلفی بود، با استادم که حرف میزدم میگفت «صبر کن، من اگر این جنبش سریع به نتیجه برسد خوشحال نمیشوم. ما در پنجاه و هفت یک بار اشتباه کردیم نباید این اشتباه را تکرار کنیم».
هنوز خوشحالم از آن روز باشکوه که میلیونی از انقلاب تا آزادی در سکوت راه رفتیم و رسالت تاریخی خودمان را انجام دادیم. من افتخار میکنم به اینکه سکوتمان جهان را شگفت زده کرد و همه را به تحسین واداشت. دوستی میگفت این سکوت بخش اعظماش ناشی از ترسی بود که مردم از برخورد با حکومتی داشتند که از دل یک انقلاب بیرون آمده و هشت سال جنگ را سپری کرده است و هنوز بعد از سی سال سرپاست. در جوابش گفتم حتی اگر از ترس هم بود باز مردم عاقلانه رفتار کردند و بهانه به دست کسی ندادند. آن روزها وقتی در بین مردم راه میرفتم و آن همه تنوع پوشش و ظاهر را میدیدم، مطمئن شدم که این جنبش عمیقا در بین مردم ریشه دوانده است و با باتوم و گلوله نابود نمیشود. شاید واقعا اگر وقتی که به آزادی رسیدیم به خانه برنمیگشتیم نتیجه بهتری روی میداد و الان چند پله جلوتر بودیم؛ اما مطمئن هستم که اتفاقی که در تونس افتاد پیش نمیآمد. به قول معروف این قصه سر دراز دارد.
هیچ دیکتاتوری نیامده تا به حال که در آخر با خفت و خواری نرود. این رسم تاریخ است. منتهی هر فرد و هر کشور ویژگیهای خاص خودش را دارد. این طور نیست که بخواهیم نسخه کشورهای دیگر را برای خودمان بپیچیم. ما میتوانیم از الگوهای مبارزاتی آنها کمک بگیریم؛ اما قرار نیست که اگر گاندی با مبارزه بدون خشونت آنطور پیروز شد ما هم همان طور پیروز بشویم یا فردا اگر کسی خودش را در میدان آزادی آتش زد، سیل مردم در خیابانها به راه بیافتد.
چیزی که واضح است و میتوان راجع به آن با یقین قضاوت کرد این است که جنبش سبز مردم ایران زنده است به چند دلیل. یکی اینکه مردم سال پیش خشونت نکردند (در سطح وسیع) و حکومت نتوانست مردم را به طور کامل سرکوب کند. دیگر اینکه رهبران جنبش عقب ننشستند و با مردم جلو آمدند و مرحله به مرحله (هر چند به طور ناقص) پوست انداختند و در آخر اینکه جنبش سبز نه مثل دهه شصت و نه مثل تیر 78 محدود به بخش کوچکی از جامعه نشد. این بار اکثریت مردم بودند که اعتراض داشتند. راجع به اینها میتوان با قطعیت نظر داد و اینکه مردم گرسنهاند و وضع اقتصادی خوبی ندارند. از نظر اجتماعی تحت فشار هستند و بیکارند. آزادی ندارند و احساس تحقیر میکنند. اینها چیزهایی نیست که بتوان کتمان کرد. هم فریادهای مردم را در خیابانها دیدهایم و هم پچپچههایشان را شنیدهایم. جایی برای ناامیدی نیست همان طوری که ما این روزها داریم به افتخار مردم کشورهای عربی کلاه از سر بر میداریم، روزهای پرفروغی میرسد که احساس کنیم تلاشهای نافرجام صد ساله آزادیخواهی سرانجام به نتیجه رسیده است.

کلیدواژه ها: انقلاب, ایران, تونس, جنبش سبز, شفق آشنا |

به نظر من این دلایل فقط مثله ترمز دستی هستند.
تونس پیروز شد گفتیم اه اسلامی ها میاند بعد دیدیم که نه نیروهای دموکرات آمدند بعد گفتیم کوچیک است رو نقشه نگاه کردی ،،،،،،،
بعد مصر شد گفتیم اسلامی ها میاند دیدیم دموکراتها داران میان ، دیدیم حکومت مصر بسیار شبیه ایران اداره میشود. در زندانهایش برای سالهای بسیاری به زندانیان تجاوز میکردند و اگر مقاومت میکردند در جلوی چشم زندانی به زن و دخترش تجاوز میکردند تا به حرف بیا،،،،،، ۱۲۰۰،۰۰۰ لباس شخصی و بسیجی دارد ،،،،،،،،
حالا میگیم اصلان این جنبشها از ما یاد گرفتن و پیروز شدن و کسی نیست بگوید شاید ولی آنها به ما نشان دادند چه طوری تمام کنیم.
ما فقط نشستیم دلیلی برای شکست های خودمان پیدا کنیم و حاضر نیستیم واقیت را که در جلویی چشمانمان در aljzeera live میگذرد نگاه کنیم و بفهمیم دلیله شکستمان چی بوده ؟
ما فقط دنباله این هستیم که ببینیم اختلافهای رژیمه دیکیتاتوری در تونس و مصر با دیکتاتور ایران چیست … ولی دنباله شباهتهای زیاده آنها نیستیم و چه گونه با آنها مبارزه میشود .
دیکتاتورها هم مانند انقلابهای مردمی دارای شباهتهای زیاد و همچنین اختلافهای زیاد میباشند چه از نظر مذهبی، ناسیونالیستی ، قومی، فرهنگی،،،،،،،،،،،،،،،،
به نظر من ما باید به هدف اصلی فکر کنیم و ان سرنگونی دیکتاتور است و بعد انتخاباته آزاد … به نظر من ما به تعرفه یک جمهری ملی دموکراتیک در هاله حرکت هستیم و دنباله انقلاب مردمی ۵۷ است.
اگر دقت کنیم بعد از هر انقلابی در دنیا دیکتاتور ها برای مدتی به روی کار آمدند شاید این از خصلت های انقلابات مردمی باشد