نگاهی به ضرباهنگ سریع تحولات در لبنان
حریری در اپوزیسیون: هوشمندی حزبالله یا مخمصه؟
28 Jan 2011
■ علی مهتدی
عصر دهم فوریه 2008 و در بیست کیلومتری جنوب شرق بیروت، مردی در برابر دوربینهای خبری قرار گرفته و سخنانی تکاندهنده بر زبان آورد. وی با پشت سر گذاشتن تمامی خطوط قرمز در لبنان از مربع امنیتی حزبالله و دست داشتن این حزب در پروژهای بزرگ خبر داد. پروژهای که طراح آن ایران و بازوهای اجرایی آن حزبالله بودند.
ولید جنبلاط استراتژیست و مهمترین چهره آن روز جریان 14 مارس خبر داد که ایران و حزبالله مشغول خرید زمینها و خانههای مسیحیان هستند تا رفته رفته لبنان را از وجود آنها خالی کرده و طرحی را اجرا کنند که شصت سال قبل از آن، اسراییل در فلسطین پیاده کرده بود.
جنبلاط سخنان خود را با این وعده به پایان برد که دادگاه بینالمللی ویژه لبنان، دست حزبالله را سرانجام خالی خواهد کرد، موشکهای آن را گرفته و طرحهای این حزب در لبنان را خنثی خواهد کرد.
تنها چهار روز بعد، جنبلاط در میدان شهدای بیروت و در برابر جمعیت عظیمی که برای گرامیداشت سومین سالگرد ترور رفیق حریری جمع شده بودند، سخنرانی حماسی خود را با این عبارت به پایان برد که: «دادگاه میآید، میآید، میآید».
اکنون سه سال از آن روز میگذرد. جنبلاط تغییر موضع داده؛ حزبالله خواستهاش را بر کرسی نشانده و دولت حریری را کنار گذاشته و بالاخره جای اکثریت و اپوزیسیون در لبنان عوض شد؛ اما تکلیف دادگاه هنوز مشخص نشده است.
میقاتی کیست و چرا دولت حریری سقوط کرد؟
نجیب میقاتی از سرمایهداران بزرگ لبنان و چهرهای مقبول و معتدل در لبنان است. وی روابط بسیار نزدیکی با عربستان و غرب دارد و از سوی دیگر سوریه نیز به عنوان حامی حزبالله، احترام ویژهای برای او قائل است.
میقاتی که توسط رفیق حریری وارد فعالیت سیاسی شد، یک دوره نیز به نخستوزیری لبنان انتخاب شد. پس از ترور رفیق حریری و استعفای زودهنگام عمر کرامی نخستوزیر وقت، میقاتی دولتی انتقالی را تشکیل داد تا سرانجام پس از چند ماه، فواد سنیوره نخستوزیری را بر عهده بگیرد.
در عرصه داخلی لبنان میقاتی به عنوان مرد لحظات دشوار و کسی که میتواند مراحل انتقالی را رهبری کند، معروف است. با توجه به اینکه سقوط دولت حریری از چند ماه قبل پیشبینی میشد، این سوال جدی وجود داشت که کدام چهره سنی جرأت جانشینی حریری به عنوان رهبر فعلی اهل سنت لبنان را دارد؛ چرا که واضح بود حزبالله قصد دارد با برکناری دولت حریری، دولت جدیدی را بر سر کار بیاورد که با خواستههای آن در مورد دادگاه بینالمللی همراهی کند.
این نکته در مورد لبنان بسیار حائز اهمیت است که پرونده ترور رفیق حریری برای اهل سنت، تبدیل به یک موضوع کم و بیش ناموسی شده است. آنها به همان اندازه که نمیتوانند اجازه دهند، نخستوزیر سنی با رای شیعیان بر سر کار بیاید، نمی توانند از این پرونده حیاتی نیز عبور کرده و پشت سعد حریری به عنوان ولیدم را خالی نمایند.
در عین حال، تصمیمگیری در مورد مسائل مربوط به اهل سنت لبنان نه در بیروت؛ بلکه در ریاض اتخاذ میشود و عربستان به شکل سنتی حامی اصلی و بازیگر اساسی در عرصه اهل سنت است.
بخشی از آنچه تحلیلگران ایرانی، «بازی سیاسی هوشمندانه حزبالله» میخوانند، عدم نام بردن از نامزد اصلی حزبالله برای نخستوزیری و دست گذاشتن بر روی اسامی افرادی چون عمر کرامی یا حتی عبدالرحیم مراد بود؛ در حالیکه هیچکس در لبنان حتی برای یک لحظه باور نکرد که احتمال دارد این چهرهها به نخستوزیری برسند.
به جز حریری و میقاتی، باقی چهرههای سیاسی اهل تسنن لبنان از جمله افرادی هستند که هیچگونه پایگاه مردمی ندارند. این اتفاق عینا در زمان انتخابات پارلمانی سال 2009 نیز رخ داد. در آن زمان جناح 14 مارس که اکثریت مطلق را در اختیار داشت برای اینکه حزبالله و امل را بترساند اعلام کرد که برای ریاست مجلس ممکن است به نبیه بری رای نداده و باسم السبع نماینده شیعه عضو فراکسیون حریری را به جای وی انتخاب کنند.
هیچکس در لبنان از این خبر تعجب نکرد و چنین امری صرفا در حد یک تهدید توخالی باقی ماند. دلیل این امر نه به قدرت حزبالله و امل و نه ضعف 14 مارس ارتباط ندارد؛ بلکه تعیین روسا و توزیع پستها در لبنان از پیچیدگی و ظرافتهای خاصی برخوردار است. جامعه شیعه لبنان هرگز اجازه نمیدهد رییس مجلس که از سهمیه شیعیان است را نمایندگان سنی یا مسیحی تعیین کنند و این موضوع عینا برای دیگر پستهای سیاسی نیز صدق میکند.
در اینجا مشخص میشود که مانوری سیاسی از طرف حزبالله در جریان نبوده؛ بلکه هدف این حزب تنها به زیر کشیدن حریری بود که این امر نیز تنها پس از موافقت عربستان سعودی محقق شد. در زمانی که امیل لحود رییسجمهور لبنان بود، با اینکه هیچکس به جز حزبالله خواستار ادامه حضور او در پست ریاست جمهوری نبود، اما مسیحیان ناراضی به این دلیل که قدرت سیاسی به شکل کلی در آن مرحله (پس از ترور حریری) در اختیار اهل سنت بود، رضایت ندادند که لحود سقوط کرده و در تاریخ لبنان این سقوط رییسجمهور مارونی به نام اهل سنت ثبت شود و جالب بود که در این همراهی تلخ با امیل لحود، فرانسه هم به عنوان حامی سنتی مسیحیان لبنان با آنها همقدم شده بود.
دادگاه بینالمللی و رای آن که به زودی اعلام خواهد شد، تمامی قواعد بازی را در لبنان بر هم خواهد زد. در این مرحله دیگر رنگ در لبنان مفهومی نداشته و همه چیز به شکل سیاه و سفید خواهد بود. اگر هر دو روایت جریانهای 8 و 14 مارس از دادگاه را در نظر داشته باشیم، در خواهیم یافت که هر دو هر چه در توان دارند را در این مرحله به کار خواهند بست
حال، هنگامی که دولت حریری سقوط میکند؛ باید نسبت به دو امر اطمینانخاطر داشت. نخست اینکه این سقوط با موافقت عربستان سعودی بوده و دوم اینکه نخستوزیر بعدی چهرهای میانهرو و مورد تائید ریاض خواهد بود.
اپوزیسیون جدید چه خواهد کرد؟
با عدم مشارکت سعد حریری و دیگر همپیمانان وی در جریان 14 مارس در دولت نجیب میقاتی، به نظر میرسد که عربستان قصد دارد اپوزیسیونی قدرتمند را در برابر دولتی که اکنون شاهد حضور حزبالله و همپیمانانش است، شکل دهد. این اپوزیسیون بیش از هر زمان دیگری در لبنان موفق خواهد شد حمایت جامعه بینالمللی را با خود همراه کند و چه بسا این حمایت به تحریم جهانی دولت نیز بیانجامد.
جریان 14 مارس، بسیار آگاهانه از مشارکت در دولت کنار کشیده و توپ را به شکل کامل در زمین بازی حزبالله انداخته است. پیش از این و در تمام شش سالی که از ترور رفیق حریری گذشته، همواره حزبالله و همپیمانانش در برابر دادگاه سنگاندازی کردهاند و همزمان از لزوم کشف حقیقت ترور حریری نیز سخن به میان آوردهاند.
نکته غریب در این بین این بود که چندی بعد از ترور حریری، حزبالله مدعی شد که در اواخر عمر حریری رابطه نزدیکی با او داشته و اصلا رفیق حریری مدافع سینهچاک مقاومت بود. در لبنان اصطلاحی به نام «تعبئة» وجود دارد که در مفهوم سیاسی به معنای «پر کردن مردم» به کار میرود. رهبران حزبالله در این مرحله به گونهای از «تعبئة» استفاده کردند که بسیاری از هوادارانش فراموش کردند با ترور حریری چه موجی از خوشحالی حومه جنوبی بیروت را فرا گرفت و چگونه مردم در منطقه اوزاعی به خودرو حریری حمله کرده بودند یا چگونه تمام مشکلات مقاومت و جامعه شیعه لبنان را به حریری ربط میدادند. رفیق حریری در جامعه شیعه مانند انگلیس برای «دائی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد بود.
در این مرحله حزبالله مدعی بود که اهل سنت و خانواده مقتول، فریب غرب و اسراییل را خوردهاند و این تنها حزبالله است که میدانست حریری کشته شد چرا که سعی داشت با نفوذ خود، حمایتی جهانی برای مقاومت دست و پا کند. این حزب هرگز تائید نکرد که دست به تحرکی علیه دادگاه زده و همواره تحرکات خود را که به شکل کاملا اتفاقی همزمان با تصمیمات مهم دولت در راستای دادگاه صورت میگرفت، به مطالبات و خواستههای اقتصادی یا سیاسی گوناگون ربط میداد.
اکنون اما، دیگر جریان 14 مارس و شخص سعد حریری، در دولت نیستند تا متهم به توطئه شوند. این حزبالله است و گوی و میدان دادگاه بینالمللی. حزبالله لبنان در واقع در برابر مخمصهای قرار گرفته است، چرا که اگر به شکل علنی مانع کار دادگاه شود این اتهام را به جان خریده که در دیگر ترورها و فعالیتهای خرابکارانه نیز دست داشته و اگر با آن موافقت کند، که خود را به مسلخ برده است.
میقاتی نیز در این بین چهرهای نیست که وابسته به ایران یا سوریه باشد. وی در عین اینکه جانشین حریری در پست نخستوزیری شده؛ ولی میداند که رهبر واقعی اهل سنت کسی جز سعد حریری نیست و هر موضعی علیه این خانواده یا دادگاه بینالمللی، سرنوشت سیاسیاش را در خطر جدی قرار خواهد داد. بنا بر این بسیار عقلانی است اگر قدمهای خود را با عربستان هماهنگ کند و در عین حال بکوشد تا کف خواستههای حزبالله را نیز برآورده کند.
لبنان و نگاه تحلیلگران ایرانی به آن
آنچه در این بین و با توجه به ضرباهنگ تند تغییرات در لبنان به چشم میآید؛ موضعگیری جالب تحلیلگران ایرانی و رسانهها در برابر حوادث لبنان است. باید باور داشته باشیم که لبنان از اهمیت ویژهای در منطقه برخوردار است. بسیاری از اتفاقات سرنوشتساز منطقه ابتدا در لبنان کلید میخورد. آنچه در خاورمیانه رخ میدهد، همیشه قبل از شروع بارقههایی از آن در لبنان هویدا میشود، اما مشکل در اینجاست که نگاه تحلیلی ایران به لبنان هیچگاه نگاه درستی نبوده است.
در ابتدای انقلاب که سران و مسئولان جمهوری اسلامی نوپا، با اصرار قصد داشتند نخستین انقلاب اسلامی پس از ایران را در لبنان اجرا کنند. چه خونها که به خاطر این تحلیل ناصواب بر زمین ریخته نشد و چه انسانهایی که در اثر این برداشت غلط ناپدید نشدند.
پس از آن نیز این تحلیل اشتباه همواره وجود داشته و رفته رفته با تغییر دولتهای مکرر در ایران مشخص شد که اصلاحطلبان، محافظهکاران و اصولگرایان در مورد لبنان و حزبالله نظر واحدی داشته و حمایت بیقید و شرط از این حزب و تائید کورکورانه سیاستهای آن را امری واجب میدانند. کار این تائید به جایی میرسد که عملا این ایران نیست که برای حزبالله تصمیم میگیرد؛ بلکه برعکس آن صادق است، بطوریکه حتی سفیر ایران در لبنان نیز باید از صافی حزبالله عبور کند.
تحلیلگران ایرانی که به موضوع لبنان میپردازند، یا هرگز به این خاک قدم نگذاشته و تنوع و چند دستگی آشکار آن را از نزدیک لمس نکردهاند و یا بدتر، به لبنان رفتهاند اما هرگز نخواستهاند برای دیگر گروهها و مردم لبنان نیز حقی قائل شوند. این مردم همان مردمی هستند که از هر طائفهای، پیروزی حزبالله بر اسراییل در سال 2000 را در تمامی روستاها و شهرهای لبنان جشن گرفته و سید حسن نصرالله را تبدیل به اسطورهای تاریخی کردند، اما اکنون که این حزب از مبارزه مستمر با اسراییل اندکی فراغت یافته و دست خود را به سیاست آلوده کرده، از آن متنفر شدهاند.
در روزهای ماه می 2008 و پس از آنکه حزبالله در اعتراض به تصمیمات دولت فواد سنیوره، بیروت را به عنوان مقر سنتی اهل سنت اشغال کرد؛ مردم متوجه نکته غریبی شدند. افراد حزبالله ظرف چند ساعت از تاکتیکی پیروی کردند که پیش از آن اسراییل در دهه هفتاد میلادی آن را در بیروت اجرا کرده بود.
در آن سالها، اسراییل که از فعالیت مستمر فلسطینیان علیه خود به تنگ آمده بود، تصمیم گرفت تا رهبران و چهرههای اصلی و متفکر و تاثیرگذار فلسطینی را شناسایی کرده و آنها را از بین ببرد. ظرف تنها یک شب، کماندوهای اسراییلی به شکلی منظم به درب خانهی این افراد رفته و هر کدام را با شلیک گلولهای به قتل رساندند.
مردم بیروت در سال 2008 به ناگاه چشم باز کردند و افراد حزبالله را دیدند در شهری محاصره شده و سوت و کور، با خودروهای آمریکایی غولپیکر و سیاه رنگ و بدون پلاک وارد پارکینگ ساختمانها شده و از درون واحدهای آپارتمانی از قبل نشان شده، برخی افراد و کامپیوترهای آنها را خارج کرده و تحویل ارتش میدهد. مردم بیروت اصولا مردمی مسالمتجو هستند؛ ولی این خاصیت در منطقه جبل لبنان به چشم نمیخورد. از همین رو گروهی از مردم خشمگین، شبانه یک مسئول حزبالله را به همراه چهار همراهش متوقف کرده و آنها را به قتل رساندند. نتیجه این تعرض نابخشودنی به لباس مقدس حزبالله، به توپ بسته شدن منطقه جبل و کشته شدن نزدیک به بیست نفر بود که یکی از آنها به شکل فجیع و البته نامعلومی مثله شده بود.
حزبالله با این عمل تنها و تنها قصد داشتن ضرب شستی به اهل سنت و حریری نشان دهد و اعلام کند که هر گاه اراده کند، میتواند هر کاری در لبنان انجام دهد. از همین روست که مخالفت با این حزب تا این اندازه در لبنان افزایش یافته است.
عمده تحلیلگران ایرانی که از این تاریخ خبر دقیق نداشته و آن را از نزدیک لمس نکردهاند، اما هنوز مشغول بررسی این هستند که حزبالله را خط قرمز خود قرار دهند یا خیر و در خوشبینانهترین حالت ژستی دموکراتیک به خود گرفته و تحرک حزبالله را «بازی هوشمندانه» یا «در چارچوب قواعد دموکراتیک» میخوانند.
امام موسی صدر که شیعه لبنان را از حضیض ذلت به اوج عزت رساند، چندین سال پس از ورود به لبنان، لب به سخن گشود و در پاسخ به این سوال که چرا حرف نمیزند، همواره میگفت لبنان را باید ابتدا زندگی کرد، آموخت و سپس در موردش اظهار نظر کرد.
هنگامی که دولت ایران بخش مهمی از سیاستهای بینالمللی خود را با اهرمی به نام حزبالله و لبنان پیش میبرد، بسیار ضروری است که نگاهی دقیق و واقعبینانه به لبنان داشته باشیم تا بتوانیم دست کم کورسویی از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد را ببینیم.
دادگاه و تاثیر رای آن بر لبنان
دادگاه بینالمللی و رای آن که به زودی اعلام خواهد شد، تمامی قواعد بازی را در لبنان بر هم خواهد زد. در این مرحله دیگر رنگ در لبنان مفهومی نداشته و همه چیز به شکل سیاه و سفید خواهد بود. اگر هر دو روایت جریانهای 8 و 14 مارس از دادگاه را در نظر داشته باشیم، در خواهیم یافت که هر دو هر چه در توان دارند را در این مرحله به کار خواهند بست. این دادگاه چه وابسته به آمریکا باشد یا نه، چه قصد ضربه زدن به مقاومت را داشته باشید یا نه، تاثیری شگرف بر این خاک و به تبع آن پیرامونش خواهد گذاشت.
برخی میگویند، رای دادگاه بینالمللی بعد از دادگاه نورنبرگ هیچگاه اهرم اجرایی مناسب نداشته و بیشتر یک امر تبلیغاتی است، چنانچه در مورد سودان و حکم دادگاه علیه عمر البشیر نیز دیده شد. این موضوع برای لبنان چندان صدق نمیکند، چرا که لبنان همواره محل رقابت نزدیک و فشرده کشورهای مختلف بوده است. رای دادگاه علیه حزبالله به شورشی عمومی از طرف شیعیان در لبنان با حمایت ایران و سوریه میانجامد و در مقابل گروه 14 مارس سلاحی در اختیار ندارد تا بتواند با آن مقابله کند. درست است که تمام لبنانیها حداقل یک قبضه سلاح در منزل خود دارند، اما این سلاحها در برابر آنچه حزبالله در اختیار دارد به اسباببازی بیشتر میماند.
برای جلوگیری از وقوع چنین شرایطی، باید حریری بیرون از دولت باشد، رضایت سوریه جلب شود، پیشبینیهای لازم برای جلوگیری از جنگ صورت بگیرد، اسراییل گوش به زنگ باشد و سیاستی برای مرحله خطر تدوین شده باشد، تا بتوان به راحتی حزبالله را متهم به دست داشتن در ترور رهبر اهل سنت لبنان کرد. تعویق اعلام رای دادگاه، تنها به این مفهوم است که این قدمها هنوز برداشته نشده است، هر چند فروپاشی دولت حریری برعکس تصور عمومی، چندان جایی برای خوشبینی باقی نمیگذارد.
ولید جنبلاط دیگر در گروه 14 مارس نیست و مردم (حتی هواداران حزبالله) دیگر مانند آن سالها منتظر سخنان پرشور و حماسی و بسیار تند او نیستند، اما طنین صدای او که گفت «دادگاه میآید، میآید، میآید» هنوز در گوش لبنانیها زنگ میزند.

کلیدواژه ها: حریری, حزبالله, دادگاه بینالمللی, علی مهتدی, لبنان |
