خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش چهارم
آیا انقلاب ایران یک انقلاب مذهبی بود؟
25 Jan 2011
■ جمشید فاروقی
در گفتارهای پیشین به گسستها و پیوستهای ناشی از انقلاب و برخی از خصلتهای آن پرداختیم. گفتار مربوط به خصلتشناسی انقلاب ایران را با بررسی خصلت مذهبی این انقلاب پی میگیریم. نگاهی به تحلیلهای عرضه شده پیرامون انقلاب ایران حکایت از آن میکند که برخلاف خصلت اجتماعی انقلاب ایران که کمابیش مورد توافق پژوهشگران قرار دارد، خصلت مذهبی این انقلاب از سوی همه پژوهشگران به یکسان مورد پذیرش واقع نشده است. در گفتار کنونی نگاهی خواهیم داشت به مبانی نظری مربوط به ماهیت و گرایش غالب انقلاب و در گفتارهای بعدی نمونههایی از تحلیلهای پژوهشگران پیرامون خصلت مذهبی انقلاب ایران را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بسیاری از تحلیلگران انقلاب ایران را “انقلاب اسلامی” نامیدهاند. گزینش عنوانی برای یک انقلاب امری اختیاری و ذهنی نیست، بلکه برآمده از آن چیزی است که پژوهشگران ماهیت یا “ذات” انقلاب مینامند. در گفتارهای پیشین بر این نکته تاکید شد که در سلسله مقالاتی که پیرامون خصلتشناسی و بازخوانی انقلاب ایران منتشر میشوند، ما بین “انقلاب ایران” و “انقلاب اسلامی” تفاوتی قائل نمیشویم و این دو را به لحاظ سیاسی مترادف یکدیگر میدانیم. حال پرسش این است که آیا “انقلاب ایران” واقعا یک “انقلاب اسلامی” بود؟ یا به سخن دیگر آیا میتوان انقلاب ایران را یک انقلاب مذهبی دانست؟ و اگر این انقلاب، انقلابی مذهبی نبود، پس چه الزامی برای بهره گرفتن از صفت “اسلامی” برای نامیدن آن وجود دارد؟
اگر انقلاب صنعتی انقلابی است در صنعت و انقلاب علمی انقلابی است در علم، آیا انقلاب اسلامی انقلابی است در اسلام؟ یا انقلابی در فقه اسلامی؟ یا انقلابی است اجتماعی و سیاسی توسط نیرویی که از دین استفادهای ابزاری و ایدئولوژیک کرده است؟ به این پرسشها در مجموعه این گفتارها خواهیم پرداخت.
نگاهی گذرا به پژوهشهای منتشر شده پیرامون انقلاب ایران حکایت از آن دارد که پژوهشگران درک واحد و مشابهی از ماهیت این پدیده تاریخی نداشته و به انقلاب ایران و ماهیت آن از منظرهای گوناگونی مینگرند. انقلاب ایران همچون هر انقلاب دیگری، رویدادی بیهمتا (unique) و منحصر به فرد است و از آنجا که دامنه تغییرات و پیآمدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن از سطح جابهجایی صرف در آرایش نیروها و توزیع قدرت سیاسی فراتر میرود، پدیدهای نادر است.
تشخیص ماهیت و گرایش غالب یک انقلاب تنها از طریق خصلتشناسی آن انقلاب ممکن است و همین امر دستهبندی آن انقلاب را در زیرمجموعههای بزرگتر ممکن میسازد. اما بدیهی است که خصلت “بیهمتایی” انقلاب که ناظر بر جنبههای ویژه و منحصر به فرد آن انقلاب است، زمینههای تمایز آن انقلاب از سایر انقلابها را فراهم میآورد، اما به کار دسته بندی آن انقلاب در زیر مجموعه سایر انقلابها نمیآید.
گونهشناسی تحلیلی (analytical typology) انقلابهای مختلف مبتنی است بر تجربهای نظری که با عزیمت از آن، ماهیت انقلابها با یکدیگر مقایسه شده و این انقلابها دستهبندی میشوند. در واقعیت امر، پذیرش تعریفی تئوریک از ماهیت انقلابها امر گونهشناسی آنها را بهمثابه انقلابهای دموکراتیک، سوسیالیستی، صنعتی، علمی و… ممکن و میسر میسازد.
هر انقلابی را میتوان از دو منظر متفاوت نگریست. نخست از منظر ویژگیها و مشخصههای منحصر به فرد آن و دوم از منظر تشابهات و نقاط اشتراک آن انقلاب با رویدادهای نظیر خود. نکته مهم و تعیین کننده در تعریف یک انقلاب آن است که این دو عرصه نظری متفاوت به طور همزمان مورد توجه قرار گیرند. یعنی مجموعه آن خصلتهایی که یک انقلاب را از سایر انقلابها متمایز میسازد و آن خصلتهایی که زمینههای مقایسه و دستهبندی انقلابها را فراهم میآورد.
تعریف انقلاب همچون تعریف هر پدیده و شئی دیگری “مرزکشی” بین آن و غیر آن است. این مرزکشی البته همه خصلتها و خصوصیات آن را میبایست شامل شود. تعریف انقلاب از این منظر تفاوتی با تعریف یک شئی ندارد. مثالی بیاوریم.
تعریف “طلا” از این قرار است: طلا یک فلز است. فلزی زرد رنگ است. فلزی براق است. قابلیت انعطاف دارد و در عین حال چکشخوار است. طلا فلزی شکلپذیر است. طلا فلزی کمیاب است و از این رو فلزی گرانبهاست. طلا معمولا به طور خالص یافت نمیشود، از وزن مخصوص بالایی برخوردار است، وزن اتمی آن ۱۹۶ است و …
قائل شدن گرایشهای گوناگون برای انقلاب ایران به معنی آن نیست که رهبری مذهبی این انقلاب، همه این گرایشها را نمایندگی میکرده است، بلکه این گرایشها حکایت از محرکهای متفاوتی دارد که جامعه ایران را در سطحی گسترده به رویارویی با دولت پهلوی کشیده است
اگر به تعریفی که از طلا عرضه کردیم دقت کنیم در مییابیم که طلا در فلز بودن خود در زیر مجموعه فلزات قرار میگیرد و به علت جرم اتمیاش از سایر فلزات متمایز میشود. سایر خصلتها و خصوصیات طلا و از آن جمله براق بودن آن، چکشخوار بودن آن، منعطف بودن آن و… در این یا آن فلز نیز دیده میشود. بنابراین تنها آن تعریفی از طلا صحیح است که هم خصلتهای عام آن را شامل شود، یعنی همان خصلتهایی که امکان دستهبندی این فلز در زیرمجموعههای متفاوتی را ممکن میسازد و هم خصلتهایی که آن را از سایر فلزات و غیرفلزات متمایز میکند. تعریف انقلاب و از آن جمله تعریف انقلاب ایران نیز شامل همین قاعده میشود.
به سخن دیگر، یک انقلاب را میتوان در دو سطح خرد یعنی پرداختن به ویژگی و مشخصههای منحصر به فرد آن انقلاب و کلان، یعنی بر بستر آن خصلتهای عامی که در چنین انقلابهایی روی مینمایند، مورد ارزیابی قرار داد. مهم اما آن است که ما در تعریف انقلاب، از هر دو سطح خرد و کلان بررسی آن بهره گیریم. همه پژوهشگران البته این قاعده را رعایت نکردهاند و عدم رعایت این قاعده منطقا ره به خطا میبرد.
تعریف یک انقلاب تنها بر بستر “بیهمتایی” آن، یعنی با عزیمت از خودویژگیهای آن انقلاب منجر به آن میشود که ما از آن انقلاب نتوانیم تعریفی عرضه کنیم که زمینههای مقایسه سیاسی و اجتماعی آن را با سایر انقلابها فراهم آورد. پژوهشگرانی که مدعی شدهاند تجربه نظری پیرامون انقلابهای مذهبی وجود ندارد، در عمل، گستره این انقلاب را تا حد ظرفیت مذهبی آن فروکاستهاند. حال آنکه تعریف یک انقلاب صرفا بر بستر تشابهات آن با سایر انقلابها نیز مانع از دیدن ویژگیهای آن انقلاب میشود.
انقلاب ایران ظرف سه دهه گذشته بارها موضوع نگرش ابتر این یا آن دسته از تحلیلگران بوده است. پژوهشگران مذهبی و بهویژه گروهی از تحلیلگران که گذران زندگی خود را وامدار حاکمان هستند، ظرف سی سالی که از انقلاب میگذرد، همواره کوشیدهاند انقلاب ایران را بر بستر ویژگیهای آن تعریف کنند.
اگر به انقلاب ایران نیک بنگریم، بیتردید شاهد آن خواهیم بود که خصلت مذهبی رهبری این انقلاب و برآیند نامتعارف سیاسی آن و تحولات فرهنگی ناشی از آن، به این انقلاب رنگی مذهبی میزند. از این منظر میتوان گفت که انقلاب ایران در قیاس با سایر انقلابها پدیدهای بینظیر است و هیچ انقلاب دیگری را نمیتوان یافت که رهبر یا رهبرانش از مذهب چنین استفاده ابزاری کرده باشند. اما قائل شدن خصلتی مذهبی برای این انقلاب بخشی از حقیقت انقلاب ایران است و نه همه حکایت آن.
پرداختن به انقلاب ایران از منظر ویژگیهای آن، ارزیابی آن را محدود به گستره خرد و محلی میکند، و عملا از این انقلاب، یک انقلاب مذهبی میسازد. بر پایه این نگرش، گویا مردم ایران تحت رهبری آیتالله خمینی برای حاکم کردن شریعت و شرعی کردن قوانین جزایی و مدنی و استقرار یک حکومت الهی شریعتمدار انقلاب کرده و با به قدرت رساندن دولتی اسلامی در صدد مهیا کردن زمینهها برای ظهور امام غایب بودهاند. چنین تحلیلی از انقلاب ایران در پی یک بررسی گذرای تاریخی این رویداد و بازبینی شعارهای مردم در دورههای متفاوت جنبش اعتراضی، بیمایگی و سستی خود را آشکار میسازد.(1)
خطای نظری بررسی انقلاب ایران در سطح خرد با کلاننگری روشنفکران چپ تکمیل میشود. روشنفکران چپ، به ویژه در سالهای پس از انقلاب با نادیده گرفتن ویژگیهای این انقلاب و از آن جمله خصلت مذهبی رهبر کاریسماتیک آن، آیتالله خمینی، تنها به خصلتهای عام انقلاب توجه کرده و در تحلیل خود عملا تفاوتی بین این انقلاب و مثلا انقلاب روسیه قائل نشده و کوشیدهاند سیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را از گاهشمار تجربه انقلاب روسیه بخوانند.
برای ارزیابی صحیح انقلاب ایران در هر دو سطح خرد و کلان میبایست از این پرسش پایهای حرکت کرد: گرایش غالب و هادی جنبش اعتراضی مردم که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد و دولتی اسلامی را پدید آورد، کدام بود؟ پاسخ به این پرسش ما را به فهم ماهیت انقلاب ایران نزدیک میکند.
در گفتارهای پیشین بر این نکته تاکید ورزیدیم که یک انقلاب و آن هم یک انقلاب اجتماعی یک پدیده چند علتی است. انقلاب ایران در عین حال انقلابی تودهای بود و توانست اقشار وسیع اجتماعی را با خود همراه سازد. این چنین است که نمیتوان پذیرفت همه اقشار و نیروهایی که در لحظهای از تاریخ انقلاب به نیروهای محرکه آن پیوستند، همه متاثر از یک ایده بوده و هدف واحدی را دنبال میکردهاند. از این رو، قائل شدن صرفا یک گرایش برای توضیح یک انقلاب اجتماعی کفایت نمیکند.
از جانب دیگر محدود کردن تاریخ یک انقلاب تنها به دوره کوتاه حاکم شدن موقعیت انقلابی بر جامعه خطاست و میتواند منجر به ارزیابی خطا از این انقلاب شود. بنابراین، گستره ارزیابی و بررسی انقلاب ایران را نمیتوان و نمیبایست به ماههای شهریور تا بهمنماه سال ۱۳۵۷ محدود کرد.
آناتومی جنبش اعتراضی-انقلابی ایران که به پیروزی انقلاب و قدرت گیری یک دولت اسلامی در ایران انجامید، حکایت از گرایشهای مختلفی دارد که هم همراهی بخش وسیعی از اجتماع با آن انقلاب را توضیح میدهد و هم هدفهای متفاوت و متنوعی که محرک شرکت در جنبش اعتراضی بوده است. از این منظر میتوان گفت که انقلاب ایران، انقلابی بود ضد سلطنتی (anti-monarchical)، ضد یکهسالاری (anti-autocratic)، دموکراتیک، عدالتخواهانه، اسلامی(2) و ضد امپریالیستی.
قائل شدن گرایشهای گوناگون برای انقلاب ایران البته به معنی آن نیست که رهبری مذهبی این انقلاب، همه این گرایشها را نمایندگی میکرده است، بلکه این گرایشها حکایت از محرکهای متفاوتی دارد که جامعه ایران را در سطحی گسترده به رویارویی با دولت پهلوی کشیده است. از آن گذشته، خصلت ضد یکهسالاری (anti-autocratic) لزوما به معنی خصلتی دموکراتیک نیست.
گرایش ضد سلطنتی (anti-monarchical) انقلاب ایران با چاشنی ضد امپریالیستی خود لحظه به لحظه در جنبش اعتراضی-انقلابی ایران به گرایش غالب بدل شد. انحصار رهبری جنبش اعتراضی در دست روحانیون و بهویژه به واسطه رهبری کاریسماتیک آیتالله خمینی عملا منجر به کاهش نقش گرایش دموکراتیک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم شد. از جانب دیگر خصلت آنتی اتوکراتیک انقلاب ایران به مقابله با اتوکراسی پهلوی محدود گشت. همین محدود شدن مقابله با اتوکراسی پهلوی خود را در بازتولید اتوکراسی و بنیان نهادن یک حکومت توتالیتر مذهبی پس از پیروزی انقلاب نشان داد.
شعار “بحث بعد از مرگ شاه” که توسط روحانیون و هواداران آنها تبلیغ میگشت عملا برآمده از سیاست زیرکانهای بود که توسط آیتالله خمینی دنبال میشد. وی دریافته بود که فصل مشترک همه گرایشهای ضد حکومتی در ایران نهاد سلطنت و بهویژه سلطنت پهلوی است. شعار “بحث بعد از مرگ شاه” عملا کانونیزه کردن همه نیروها و اعتراضها بر سر سرنگونی حکومت پهلوی بود. انقلاب ضد سلطنتی اما مضمون روشن و شفافی نداشت. همین امر به روحانیون و رهبر کاریسماتیک انقلاب، آیت الله خمینی این امکان را داد که با کسب رهبری جنبش اعتراضی “توی دهان دولت بزند” و “دولتی را تعیین کند” که هیچ تعریف روشنی از آن به مردم عرضه نشده بود. در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ نام این “دولت بیهویت” جمهوری اسلامی اعلام شد، “نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد”!
انقلاب ایران به وضوح نشان داد که هرگاه یک انقلاب ضد سلطنتی با گسترش مشارکت مردم در تصمیمگیریها همراه نشود، لزوما به دموکراتیزه شدن مناسبات جامعه و دولت ره نمیبرد. بنابراین گرایش دموکراتیک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم در اثر رهبری روحانیون به گرایشی ضد سلطنتی بدل شد و گرایش آنتی اتوکراتیک این جنبش به تدریج رنگ باخت و در سایه گرایشهای مذهبی روحانیون قرار گرفت.
————————
پانویسها:
[1] – به این موضوع در ادامه این گفتارها خواهیم پرداخت.
[2] – بدیهی است که بخشی از روحانیون با عزیمت از اسلام سیاسی از همراهی خود با جنبش اعتراضی-انقلابی، اهداف مذهبی خود را دنبال میکردند. اما آنان زیرکانه از طرح این اهداف در ماههای پیش از پیروزی انقلاب اجتناب ورزیده و سخنرانیها و اظهارات خود را بر گرایشهای عدالتخواهانه، ضد امپریالیستی، ضد یکهسالاری و ضد سلطنتی منطبق ساختند.
مرتبط:
ـ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش نخست: گسستها و پیوستها
ـ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش دوم: آیا انقلاب اسلامی یک رویداد ناگهانی بود؟
ـ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش سوم: آیا انقلاب اسلامی یک انقلاب اجتماعی بود؟

کلیدواژه ها: اسلام, انقلاب اسلامی, جمشید فاروقی, حاکمیت |
