Home

Titleاز خیابان‌های تهران ـ بخش نهم

خیابان ندا

18 Jan 2011

■ شفق آشنا
Font Size + | - Reset

میدان انقلاب را که بگیری و راست بالا بروی بعد از تقاطع کارگر و اتوبان گمنام به محله امیر آباد می‌رسی که همه چیزش با محله‌های دیگر تهران فرق دارد. سمت چپ خیابان از همان تقاطع تا جایی که دیگر خیابان تمام می‌شود یکسره دانشکده‌های مختلف و خوابگاه‌های دانشجویی است. سمت راست خیابان هم در کنار مغازه‌ها و پاساژها پر است از لوزم‌التحریر فروشی‌ها با دستگا‌های تکثیر و اغذیه‌فروشی‌هایی با خوراک ارزان قیمت. در این خیابان دخترها و پسرهایی را می‌بینی که دسته دسته از درهای دانشکده‌های مختلف بیرون می‌آیند و قاه قاه می‌خندند یا پسران دمپایی به پایی را که معلوم است از خوابگاه بیرون آمده‌اند تا تخم‌مرغی چیزی بخرند یا دخترانی که عجله دارند سریع به اتاق‌هایشان برگردند تا تکالیفشان را انجام بدهند. کوی دانشگاه آنجاست. قلب تپنده دانشجویی ایران در خیابان و محله‌ای که اسم‌شان از زمین تا آسمان با هم فرق دارد. یکی یادآور دوران شاه است و دیگری نامی است برخاسته از خوی انقلابی‌گری مردمی که سی سال پیش آبادگری‌های امیر را برنتافتند و نظم جدیدی را پایه گذاشتند.

تقریبا تمام خوابگاه‌های دانشجویی دانشگاه تهران در محله امیرآباد قرار دارد. اول خوابگاه پسران است و کنار آن خوابگاه دختران یا همان فاطمیه. قدیم‌ها ورود به کوی دانشگاه کار سختی نبود و اغلب رفت و آمدها به سادگی صورت می‌پذیرفت. حتی گاهی پیش می‌آمد که شخصی می‌آمد و ماه‌ها در کوی می‌ماند بدون اینکه کسی بو ببرد یا ترم بالایی‌ها و فارغ‌‌التحصیلانی که دیگر مجاز به ماندن نبودند همچنان به زندگی خود در خوابگاه ادامه می‌دادند. اغلب شاغل بودند و چون هزینه اجاره مسکن در تهران خیلی بالاست ترجیح می‌دادند در همان اتاق‌های چندنفره سرکنند. اما در سال‌های اخیر کنترل روی کوی بسیار زیاد شده است. برای ورود باید از گیت‌های امنیتی عبور کنی و نگهبان‌ها هر دفعه کارت دانشجویی تو را چک می‌کنند. مقررات پذیرش مهمان هم بسیار سخت شده است. تو دیگر نمی‌توانی مهمان را به صورت نامحدود به خوابگاه بیاوری. در ماه سه روز و نه بیشتر تازه آنهایی هم که می‌آیند باید پول بپردازند.

معماری ساختمان‌های کوی متفاوت است. بعضی برمی‌گردد به دوران شاه که آجرهای سرخ‌رنگش گواهی آن است. بعضی‌ها هم مال دوران اخیر است. یعنی همین چند سال پیش. درخت‌های کوی هم سن و سال متفاوتی دارند گاهی کاج‌های قطوری می‌بینی که مشخص است شاهد حضور چند نسل دانشجو بوده‌اند؛ گرچه از یک مقطعی به بعد دیگر فقط پسرهای دانشجو یا فقط دخترهای دانشجو روی نیمکت‌های زیر شاخه‌هایشان می‌نشسته‌اند تا سیگاری بکشند یا کتابی بخوانند یا گپ و گفت دوستانه‌ای بزنند. ساختمان‌های موازی هم که در هر کدام چند راهروی طولانی وجود دارد که هر دو طرفش اتاق‌های دانشجویان است و انتهای هر راهرو دستشویی و حمام و آشپزخانه. توی اتاق‌ها کیپ تا کیپ پر از دانشجوست.

با افزایش زاد و ولد که نتیجه تبلیغات دهه شصت بود، سال‌های اخیر متقاضیان ورود به دانشگاه به شدت افزایش پیدا کرده است. همه این آموزشگاه‌ها و نشریه‌هایی که کتاب‌های کنکور چاپ می‌کنند و مثل قارچ رشد کرده‌اند و این همه شعبه‌های مختلف دانشگاه آزاد در شهرهای دور افتاده و دانشگاه پیام نور و غیرانتفاعی و مجازی و دوره‌های شبانه دانشگاه‌های سراسری موید این مطب است. دانشگاه تهران هم از این وضع مستثنی نیست گرچه وضعیتش به مراتب از دیگر دانشگاه‌ها بهتر است. اتاق‌های کوچکی را که شاید در حالت عادی برای یک یا نهایتا دو نفر مناسب باشد به شش نفر اختصاص داده‌اند و دانشجویان در هم می‌لولند. ظرف‌های اغلب نشسته و لباس‌های کثیف هر کدام گوشه‌ای ولو شده است. با این همه زندگی پسران کوی در مقابل زندگی دخترها بسیار راحت‌تر است. دخترها هرجا که باشند مجبورند تا قبل از ساعت هشت شب خودشان را به خوابگاه برسانند و اگر دیر بکنند تاخیر می‌خورند. بابت هر تاخیر با خانواده‌شان تماس می‌گیرند و به آنها اطلاع می‌دهند. اگر تعداد این تاخیرها از حد معینی در ماه فراتر رود، دانشجو توبیخ می‌شود و اگر تکرار شود، اخراج می‌شوند. دخترها اجازه ندارند که از ساعت نه شب تا شش صبح از خوابگاهشان بیرون بیایند مگر اینکه پدر، برادر یا شوهر آنها دنبالشان بیاید. در ضمن باید در محوطه کوی حجاب داشته باشند چرا که نگهبان‌ها و مردهای نامحرمی در کوی رفت و آمد می‌کنند. اما هرچه باشد زندگی دانشجویی زندگی شیرینی است حتی اگر زندگیِ دانشجوییِ فقط پسرانه یا فقط دخترانه باشد و محدودیت‌ها زیاد باشد و کیفیت این زندگی را هم تا آنجا که ممکن باشد پائین آورده باشند.

تجربه دور شدن از خانواده و زندگی جمعی با آدم‌هایی که هرکدام روحیه خاص خودشان را دارند، آدم را انعطاف پذیر می‌کند و خاطرات این دوران از آن دست خاطراتی است که تا پایان عمر در یاد آدم باقی می‌ماند. خاطرات دوری و دلتنگی برای خانواده، خاطرات زندگی در شهری بزرگ، شب‌های دورهم‌نشینی، بازی‌های مشترک، دردها و لذت‌های مشترک، همه و همه.

خوابگاه‌های دانشجویی دیگر دانشگاه‌های شهر تهران و یا شهرهای دیگر هر چه را که داشته باشند دو چیز ندارند. یکی قرار گرفتن این همه دانشجوی نخبه در کنار یکدیگر و دیگری عقبه تاریخی این دانشگاه و خوابگاه‌های آن. در واقع هر بچه دبیرستانی که بعد از کنکور و قبولی از «سر در پنجاه تومانی» دانشگاه تهران بگذرد و وارد آن شود از آن لحظه به بعد خودش را متفاوت با دیگر دانشجویان احساس می‌کند؛ مخصوصا اگر در دانشکده فنی پذیرفته شده باشد. این مساله در مورد دانشگاه امیرکبیر هم (و نه خوابگاه‌های آن) صادق است. انگار که اگر دانشکده فنی‌ای باشی یا پلی‌تکنیکی، باید از همان روز اول شروع کنی به اعتراض کردن به اینکه چرا فلان استاد ممنوع‌التدریس شده یا چرا مثلا اتوبوس‌های دخترپسرها را از هم جدا کرده‌اند یا اینکه بروی عضو انجمن‌های مختلف بشوی و در آن جلسه بگذارید و دولت و سیاست‌هاش را نقد کنید.

مجید توکلی دانشجوی پلی تکنیک بود. جوان 24 ساله‌ای که این روزها اسمش در کنار بزرگان اصلاح‌طلب در بند برده می‌شود. اگر جنبش دانشجویی را سر جنبش سبز ایران بدانیم، دانشگاه تهران و کوی دانشگاه به مثابه چشم‌های آن هستند که همیشه اولین تحرکات را آنها رصد می‌کنند. برای همین هم هست که در 18 تیر 1378 دانشگاه و کوی دانشگاه آماج حملات نیروی انتظامی و لباس شخصی‌ها شد و به طرز وحشتناکی به کوی ریختند و آنجا را به خاک و خون کشاندند. جنبش دانشجویی 18 تیر از همین خیابان شروع شد از همین نرده‌های سبز رنگ که دانشجویان پشت آن در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام تظاهرات کردند. از همان سال به بعد است که از ترس تکرار شدن چنین حرکت‌هایی در سالگرد 18 تیر امتحانات را چند هفته زودتر برگزار می‌کنند و تا 18 تیر درِ خوابگاه‌ها را می‌بندند.

اما سال پیش به 18 تیر نرسید در همان روزهای خاطره و خون بعد از 22 خرداد بود که دوباره شب‌های الله‌اکبر جان گرفتند و دوباره پشت‌بام‌ها و پنجره‌های کوی دانشگاه شد نقطه شروع فریادهایی که 10 سال در گلو مانده بود و دوباره همان تاخت و تازها بود و همان گل‌هایی که در بستر خیابان پرپر شدند و این بار دختر جوانی به صف بزرگ‌نياها و قندچی‌ها و ابراهیم‌نژادها پیوست: ندا آقاسلطان. دختر جوانی که با چشم‌هایش دنیا را مبهوت کرد و توجه همگان را به این خیابان تاریخی پر حادثه جلب کرد. همان روزها بود که شمس لنگرودی در مرثیه‌ای سرود:

امیر آباد …کارگر. امیر آباد …کارگر. من که تو را خیابان ندا می‌خوانم (*)

* سطری از مجموعه شعر اینترنتی 22 مرثیه در تیرماه

 
Tehran Review
| Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

Editor's choice
  • Are we media Cannibals?
  • Europe and Israel are not drifting apart, By Bilal Benyaich
News English

titr Iran’s supreme leader ‘likes’ Facebook despite ban

Critical comments removed

titr Iran sidesteps sanctions to export its fuel oil

Iran is dodging Western sanctions

titr Iran might let diplomats visit Parchin

“Allegations about Parchin is ridiculous”