خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش سوم
آیا انقلاب اسلامی یک انقلاب اجتماعی بود؟
11 Jan 2011
■ جمشید فاروقی
در گفتارهای پیشین به این نکته اشاره شد که انقلاب اسلامی به حکومت اتوکراتیک پهلوی در ایران خاتمه داد اما همانهنگام پایان عمر اتوکراسی در ایران نبود. دولت نامتعارف برآمده از انقلاب اسلامی، دولتی توتالیتر (تمامیتخواه) بود و از این رو نه تنها به گونهای جدی مناسبات دولت و جامعه در ایران را دگرگون نساخت، بلکه فصل جدیدی بر تاریخ اتوکراسی در ایران افزود. از این منظر و با توجه به پیوست اتوکراتیک بین دو دولت پیش و پس از انقلاب پرسیدنی است که آیا میتوان انقلاب اسلامی ایران را انقلابی اجتماعی دانست؟ آیا گسستهای ناشی از این انقلاب به گونهای بوده است که ما این انقلاب را از جنس انقلابهای بزرگ اجتماعی قرن بیستم بدانیم؟
آنتونی پارسونز، سفیر سابق بریتانیا در کتاب خود “غرور و سقوط” با عزیمت از تحولات بزرگی که رضاشاه پهلوی در ساخت و بافت سیاسی و اجتماعی ایران ایجاد کرده بود، مدعی میشود که هرگاه یک انقلاب را از منظر ویرانسازی نظم اجتماعی موجود و جایگزینی آن با یک ساختار آشکارا متفاوت اجتماعی تعریف کنیم، آنگاه باید اعتراف کرد که یگانه انقلاب واقعی ایران، انقلابی بود که توسط رضاشاه تحقق یافت.(1)
تردیدی نیست که تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از سیاست مدرنیزاسیون اتوکراتیک در ایران چنان گسترده بود که چهره جامعه ایران را از بنیان تغییر داد. و در عین حال تردیدی نیست که هرگاه به مقایسه بین تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از انقلاب مشروطه و کارنامه خاندان پهلوی بنشینیم، دامنه و گستره این تحولات در عصر پهلوی بسی بیش از آن تحولاتی است که در اثر انقلاب مشروطه در ایران روی داده بود. اما هیچ پژوهشگری را نمیتوان یافت که برآیند اجتماعی و سیاسی ناشی از مدرنیزاسیون اتوکراتیک در ایران را انقلاب ارزیابی کند. حتی کارگرفت مفهوم “انقلاب سفید” از سوی دستگاه تبلیغاتی حکومت پهلوی نیز منجر به آن نشد که پژوهشگران این تحولات را این گونه ارزیابی کرده و چنین بنامند. از آن گذشته گستره تغییر و عمق گسست یکی از مشخصههای انقلاب است و نمیتوان انقلابهای اجتماعی را صرفا با محاسبه میزان تغییراتی که ایجاد کردهاند، تعریف کرد و تشخیص داد.(2)
نگاهی به آثار منتشر شده پیرامون انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که پژوهشگران در ارتباط با خصلت اجتماعی انقلاب ایران نظری کمابیش یکسان دارند. علیرغم تداوم حکومت اتوکراتیک در ایران، گسستهای ناشی از این انقلاب در جامعه، چه در عرصه فرهنگی و چه در عرصه سیاسی و اجتماعی چنان عمیق بوده است که جای تردید چندانی پیرامون خصلت اجتماعی این انقلاب باقی نمینهد.
هرگاه تغییرات ناشی از این انقلاب را در عرصههای مختلف حیات سیاسی و اجتماعی کشور پی گیریم، خطا نخواهد بود اگر مدعی شویم که تغییرات اجتماعی کشور در اثر این انقلاب حتی از تغییرات سیاسی ناشی از آن گستردهتر و عمیقتر بوده است.
پژوهشگران بین انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی تفاوت قائل شدهاند. در همین رابطه، تدا اسکوکپول انقلاب سیاسی را تغییر و تحول در نهادهای حکومتی میداند و بر این باور است که تغییرات و دگرگونیهای پدید آمده در اثر انقلاب اسلامی ایران بسیار فراتر از یک تحول سیاسی بوده و از چند منظر در زیرمجموعه تعریفی که از انقلابهای بزرگ اجتماعی وجود دارد، میگنجد. نخست اینکه این انقلاب، انقلابی تودهای بوده و شمار کثیری از مردم ایران را با خود همراه کرده است و دیگر آنکه مناسبات اجتماعی-اقتصادی کشور و همچنین مناسبات اجتماعی-فرهنگی ایران را عمیقا دگرگون ساخته است.(3)
انقلاب اسلامی فرهنگ سیاسی کشور را دگرگون ساخت. کارگرفت افزاری از اسلام و بهره گرفتن از آن به عنوان ایدئولوژی و حاکم کردن این ایدئولوژی بر زندگی فردی و جمعی مردم کشور و سنجش ارزشها بر پایه شریعت و درک ایدئولوژیک از آن، تغییراتی بنیادین در حیات فرهنگی کشور ایجاد کرد. شتاب تغییرات فرهنگی کشور گرچه در نخستین ماهها و سالهای پس از انقلاب نازلتر از شتاب تحولات سیاسی بود، اما پس از آنکه آیتالله خمینی و حکومت ولایی موفق به انحصار کامل قدرت سیاسی شدند، فرهنگ کشور دستخوش تغییری بنیادین شد
با آنکه تعریف واحدی از دو مفهوم انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی وجود ندارد و تعریفهای موجود هنوز بسیار از تعریف لنینیستی انقلاب متاثر هستند، اما به باور اسکوکپول، انقلاب اجتماعی تحول شتابان و پایهای ساختارهای دولتی و طبقاتی یک کشور و جایگزینی ایدئولوژی مسلط با ایدئولوژی طبقه و نیرویی است که رهبری این انقلاب را به انحصار خود درآورده است.(4)
نیرویی که رهبری انقلاب ایران و سپس قدرت سیاسی کشور را به چنگ آورد، برخلاف الگو و تعریفی که اسکوکپول از انقلابهای اجتماعی عرضه میکند، یک طبقه نبود. روحانیون طیف رنگارنگی را شکل میدادند. هم شامل آیتاللههای مرفهای میشد که سالها بر سر خوان گسترده حکومت پهلوی جای داشتند و در اثر مماشات با صاحبان قدرت سیاسی وقت از لطف و مرحمت ملوکانه بهرهمند شده بودند و حال که طوفان تغییر را در خیابانهای شهر شاهد بودند، از ولینعمت خود روی برتافته و به صف “امت” و “کوخنشینان” پیوسته بودند. و هم شامل طلبههای آرمانگرایی میشد که برای بازگرداندن کشتی منحرف شده جامعه اسلامی ایران به مسیر الهی پا به میدان نهاده بودند، طعم زندان چشیده بودند و آرزوی رهیابی به بهشت موعود چنان هیجانی در آنها پدید آورده بود که جان بر کف به محرک مردم در مبارزه با حکومت پهلوی بدل شده بودند. روشنفکران مذهبی نیز با سخنوری و قلمفرسایی خود خیزش اسلام علیه کفر را سازمان میدادند و کسانی را به صفوف این نزاع سرنوشتساز میکشاندند که به خودی خود در زیر مجموعه نیروهای سنتی آخوندها نمیگنجیدند.
اما همین نیروی متنوع موفق شد ساختارهای سیاسی و نهادهای دولتی حکومت محمدرضا شاه را در هم کوبد و با ایدئولوژی خود نظمی پدید آورد که نه در ظرفیت زمان و زمانه بود و نه برآیندش یعنی تزویج جمهوری و ولایت بر هیچ منطق سیاسی متعارفی استوار.
یک انقلاب اجتماعی دربرگیرنده همه آن لحظات تاریخی است که تاریخ این انقلاب را رقم میزند. از نخستین تنشهای ناشی از نطفههای بحرانی که در مناسبات دولت و جامعه شکل گرفته است، تا برآیند سیاسی خشم و نارضایتی تا تقابل تاریخساز بین دولت و جامعه و در صورت پیروزی انقلاب، بازسازی دولتی که بر الگوی کمابیش جدیدی از قدرت استوار است و مبانی مشروعیتی متفاوتی دارد. این چنین است که میتوان گفت یک انقلاب اجتماعی تاریخی نسبتا طولانی و فراگیر دارد.
بررسی و ارزیابی یک انقلاب اجتماعی بدون بررسی و پژوهش در تاریخ آن انقلاب اجتماعی ممکن نیست. اما این بررسی و ارزیابی تنها زمانی میتواند مبنایی دقیق و علمی بیابد که ما همه این تاریخ را مد نظر قرار دهیم و به جنبهها و گسترههای متفاوت این انقلاب نظر افکنیم. محدود کردن گستره بررسی تنها به علتهای اقتصادی نارضایتی مردم، یا علتهای فرهنگی و… عملا تصویر واژگونه از علتهای پیدایی و مسیر حرکت این انقلاب عرضه میکند. از آن گذشته جدا کردن انقلاب از تاریخ انقلاب و بررسی آن انقلاب تنها بر بستر رویدادهای طوفانی ناشی از اوجگیری تنشها میتواند ره به برداشتی خطا از ماهیت و سمتوسوی آن انقلاب ببرد.(5)
از اینرو خطایی نظری است هرگاه ما یک انقلاب اجتماعی را مستقل از آغاز، دورههای شکل دهنده آن و فرجام و برآیندش مورد واکاوی قرار دهیم. در این بین باید بین دوره کوتاه “موقعیت انقلابی” و تاریخ یک انقلاب تفاوت قائل شویم. نگاهی به آثار منتشر شده پیرامون انقلاب حکایت از آن دارد که همه پژوهشگران درک واحد و یکسانی از تفاوت بین “موقعیت انقلابی” و تاریخ یک انقلاب ندارند.
جفری واسراستروم به نقد تعریف اسکوکپول از انقلابهای اجتماعی پرداخته و مدعی میشود: “اگر انقلابهای اجتماعی یک گذار بینادین و شتابان ساختارهای طبقاتی و دولتی هستند، پس چرا او (اسکوکپول) برای انقلاب چین سی وهشت سال (۱۹۱۱-۱۹۴۹) و برای انقلاب روسیه چهار سال (۱۹۱۷-۱۹۲۱) و برای انقلاب فرانسه یک دوره سیزده ساله (۱۷۸۷-۱۸۰۱) قائل میشود؟”(6)
این موضوع که چرا باید برای انقلاب روسیه مثلا یک دوره چهار ساله در نظر گرفت و تاریخ این انقلاب را از آنچه به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شهرت یافته است، جدا کرد، موضوعی است که باید جداگانه به آن پرداخت و در گستره نظری بحث ما پیرامون انقلاب اسلامی نمیگنجد.
پژوهشگران برای بررسی یک انقلاب بدیهی است که تاریخی را در نظر میگیرند و این تعیین لحظه بیشتر برآمد برداشتی فردی و ذهنی است تا موقعیتی عینی و اثباتپذیر. هر یک برای تعیین این جدول زمانی و خط و مسیر حرکت رویدادها از تنشهای آغازین تا طوفان انقلابی، برای حادثه یا حوادثی نقشی تعیین کننده قائل میشوند. اما اگر پرسش و انتقاد واسراستروم معطوف به این موضوع است که چرا اسکوکپول برای این انقلابهای اجتماعی، تاریخی نسبتا طولانی در نظر میگیرد، باید گفت که پاسخ آن در تفاوتی است که میبایست بین تحولات شدید و طوفانی دوره کوتاه موقعیت انقلابی و تاریخ آن انقلاب قائل شویم.
تاریخ یک انقلاب اجتماعی تاریخ نسبتا طولانی گذار از دوره پیش از انقلاب به موقعیت انقلابی و رویدادهای پس از آن است. این تاریخ دربرگیرنده همه آن تغییرات تدریجی، بطئی و گاه پنهانی است که در زندگی سیاسی و اجتماعی یک جامعه روی میدهد.
انقلاب اسلامی فرهنگ سیاسی کشور را دگرگون ساخت. کارگرفت افزاری از اسلام و بهره گرفتن از آن به عنوان ایدئولوژی و حاکم کردن این ایدئولوژی بر زندگی فردی و جمعی مردم کشور و سنجش ارزشها بر پایه شریعت و درک ایدئولوژیک از آن، تغییراتی بنیادین در حیات فرهنگی کشور ایجاد کرد. شتاب تغییرات فرهنگی کشور گرچه در نخستین ماهها و سالهای پس از انقلاب نازلتر از شتاب تحولات سیاسی بود، اما پس از آنکه آیتالله خمینی و حکومت ولایی موفق به انحصار کامل قدرت سیاسی شدند، فرهنگ کشور دستخوش تغییری بنیادین شد. این تغییر چنان گسترده و عمیق بود که هرگاه ما تصویر ایران در آستانه انقلاب را در برابر تصویر ایران در زمان درگذشت آیتالله خمینی بنهیم، این گمان قوت میگیرد که گویا سخن از دو کشور و جامعه متفاوت در بین است و نه حکایت همان جامعه پس از گذشت تنها یک دهه از عمرش.
خصلتشناسی یک انقلاب اجتماعی نمیتواند مستقل از بررسی تاریخ آن انقلاب باشد. تشخیص دامنه و گستره گسستها و پیوستها نیز از طریق این بررسی تاریخی به دست میآید. خصلتشناسی یک انقلاب اجتماعی بدون در نظر گرفتن تاریخ آن انقلاب و بررسی و مقایسه رویدادهای پیش و پس از آن عملا از رویکرد عینی فاصله گرفته و گمانهزنی و تفسیر شخصی را جایگزین آن میکند.
تاریخ انقلاب اسلامی ایران نیز همچون سایر انقلابهای اجتماعی دیگر، تنها به تاریخ دوره موقعیت انقلابی محدود نمیشود. چنان که در گفتارهای پیشین نیز آمد، یک انقلاب از آنجا که پدیده بغرنج، مرکب و چند علتی است، نمیتواند صرفا صاحب یک تاریخ باشد. از اینرو تشخیص لحظهای برای شروع تاریخ آن انقلاب کاری است از نظر تئوریک غیرممکن. اما به هر روی محدود کردن این تاریخ تنها به دوره کوتاه پدید آمدن موقعیت انقلابی امری خطاست. موقعیت انقلابی لحظهای است از تاریخ مناسبات دولت و جامعه حال آنکه یک انقلاب ریشه در دیگر دورههای زمانی این مناسبات دارد.
بر مبنای آنچه گفته شد میتوان بر سر این نکته به توافق رسید که هر انقلابی تاریخ خود را دارد و خطاست که ما سیر تحولات و زنجیره رویدادهای منتهی به یک انقلاب را در تاریخ انقلاب کشور دیگری پیگیریم و بر آن باشیم تا با بررسی آن انقلاب دیگر از این انقلاب رمزگشایی کنیم.
از آن گذشته ما میبایست بین تاریخ گاهشمارانه (chronological history) و تاریخ علیتی (causal history) آن انقلاب تمایز قائل شویم. لحظههای تغییرات پدید آمده در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در تاریخ گاهشمارانه لزوما بر تاریخ علیتی آن انقلاب منطبق نیستند. به عنوان نمونه در شرایط وجود ثبات سیاسی در یک کشور، تغییرات فرهنگی بسیار آهستهتر، بطئیتر و پنهانتر از سایر شئون حیات اجتماعی واقع میشوند. از اینرو صحیح نیست که علتهای فرهنگی خیزش سیاسی مردم را در همان برههای از زمان پیگیریم که ما برای ردیابی علتهای نارضایتی سیاسی مردم تعیین میکنیم.
انقلابها نه تنها از تاریخ خود و از منطق تحول ویژه خود برخوردارند، بلکه نشانهها و شاخصهای خود را دارند. این نشانهها و شاخصها نمودهای نارساییها و نارضایتیها پنهان و آشکاریند که در تاریخ نسبتا طولانی آن انقلاب روی میدهند.
انقلاب اسلامی ایران پدیدهای مشخص (specific phenomenon) از روند گذار سیاسی و اجتماعی یک جامعه مشخص است. از این منظر میتوان گفت که انقلاب اسلامی مهمترین گفتمان تاریخ مدرن ایران و به این واسطه مهمترین گفتمان برآمده از مبحث جامعهشناسانه مدرنیزاسیون اتوکراتیک در ایران است. بنابراین بررسی انقلاب اسلامی بدون بررسی تاریخ مدرنیزاسیون اتوکراتیک در ایران ممکن نیست.
انقلاب اسلامی ایران بهمثابه پدیدهای تاریخی مشخص میبایست بر بستر تاریخ مشخص ایران مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد. پژوهشهای کلانجامعهشناسانه (macro-sociological) که بر بستر پژوهشهای مقایسه سیاسی استوارند عملا میتوانند تشابهات و تمایزات انقلاب اسلامی را در قیاس با سایر انقلابهای اجتماعی روشن سازند، اما نمیتوانند مستقیما برای فهم و توضیح علتها و پیآمدهای این انقلاب به کار گرفته شوند.
بر بستر بحثهایی که پیرامون خصلتشناسی انقلاب ایران عرضه شد، در گفتار بعدی به یکی از مهمترین پرسشهای این انقلاب خواهیم پرداخت و آن اینکه “آیا انقلاب ایران، یک انقلاب مذهبی بود؟”
———————————
پانویسها:
[1] Anthony Parsons, The Pride and the Fall, Iran 1974‑1979, p. 151.
[2] باید اعتراف کرد که مفهوم “انقلاب” تعریف روشن و شفافی ندارد. مفهوم „revolutio“ و „revolvere“ به معنای گردش، چرخش و دگرگونی در زبان لاتین فاقد باری سیاسی بود. این مفهوم در عصر مدرن رنگی سیاسی میگیرد و بهویژه پس از انقلاب فرانسه بدل به مفهومی کاملا سیاسی میشود. برداشت و تعبیر سیاسی این واژه نیز در دو سده گذشته دستخوش تغییرات بسیاری بوده است. ترکیبهای جدید این مفهوم و از آن جمله “انقلاب صنعتی” و “انقلاب رسانهای” عملا خصلت ناگهانی و شتابان تحول یا تحولات انقلابی را بر نمیتابند و تحولات سیاسی و اجتماعی بنیادین کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گرچه خصلتی “انقلابی” دارند، اما از سوی پژوهشگران کمتر چنین ارزیابی میشوند. باید توجه داشت که مفهوم انقلاب و قائل شدن بار مثبت برای یک تحول انقلابی نیز عمدتا متاثر از تلقی مارکسیستی و لنینیستی از این مفهوم است. انقلاب بهمثابه تحولی عمیق، طوفانی و دگرگونساز لزوما از بار مثبت برخوردار نیست.
[3] Theda Skocpol, “Rentier state and Shi’a Islam in the Iranian Revolution”, p. 241.
[4] Ibid., p. 240.
[5] هرگاه ما تحلیل انقلاب ایران را به واپسین ماههای حکومت پهلوی محدود کنیم، آنگاه در چهره این انقلاب، نهضتی مذهبی خواهیم دید که توسط شماری از روحانیون کشور به رهبری آیتالله خمینی علیه سلطنت پهلوی شکل گرفته است. اما هرگاه گستره نگرش خود را به تاریخ طولانیتر این انقلاب وسعت بخشیم و زمینههای نارضایتی اقتصادی و اجتماعی مردم را پیگیریم، شاهد جنبشی مدنی و اعتراضی خواهیم بود که برای تجلی و انتظام خود رنگی دینی گرفته است. به موضوع خصلت مذهبی این انقلاب در گفتار آینده خواهیم پرداخت.
[6] Jeffrey N. Wasserstrom, “Analyzing Revolutions and Rebellions: A Reply to the Critics”, in: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, (London, New York 1995), p. 163.
مرتبط:
ـ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش نخست: گسستها و پیوستها
ـ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش دوم: آیا انقلاب اسلامی یک رویداد ناگهانی بود؟

کلیدواژه ها: انقلاب اسلامی, جمشید فاروقی, خصلتشناسی, مردم |
