Home

Titleاز خیابان‌های تهران ـ بخش هشتم

دلم کپک زده آه تا سطری بنویسم از دلتنگی خویش *

7 Jan 2011

■ شفق آشنا
Font Size + | - Reset

این یادداشت را دارم در اتوبوس می‌نویسم. برای یک سفر کاری از تهران خارج شده بودم و حالا دارم برمی‌گردم. امروز تا که فرصت می‌شد توی ذهنم مطلبی را که می‌خواستم برای تهران‌ریویو بنویسم مرور می‌کردم؛ اما همین نیم ساعت پیش وقتی سوار اتوبوس شدم و تابلوی سبز رنگی را دیدم که فاصله باقی‌مانده تا تهران را نشان می‌داد نظرم تغییر کرد و تصمیم گرفتم تا راجع به مردم و شهری بنویسم که شب پیش ترکشان کرده بودم.

این روزها آدم هرجا که قدم می‌گذارد یک بحث را می‌شنود. توی هر مغازه توی هر تاکسی در مهمانی در دانشگاه در اینترنت و آن هم بحث یارانه‌ها است. این نشان از اهمیت این موضوع در زندگی مردم ایران دارد. آن‌قدر این بحث داغ شده است و بالا گرفته که دیگر لازم نیست با مقدمه‌چینی و صحبت از این در و آن در حرفش را پیش بکشی. خیلی راحت می‌توانی بروی مثلا توی یک میوه فروشی و با فروشنده بعد از سلام و علیک صحبت راجع به یارانه‌ها را آغاز کنی با این سوال ساده که: آقا میوه هم گران شده؟

فعلا همه متخصص شده‌اند. زن و مرد پیر و جوان همه و همه مشغول نظر دادن و تحلیل شرایط هستند. اکثر مردم هم به نظر ناراضی می‌رسند اما دیده‌ام چهره‌هایی را هم که با پیش کشیدن بحث فقیر و غنی و اینکه این طرح باعث می‌شود که پولی که حق فقرا بوده و قبلا به جیب افراد ثروتمند می‌رفته، حالا به دست افراد مستحق برسد، از این طرح دفاع کرده‌اند.

به نظر می‌رسد که مردم هنوز از شوک اولیه بیرون نیامده‌اند و هنوز نقدی کردن یارانه‌ها به طور کامل تاثیراش را روی زندگی مردم نگذاشته است. هنوز انگار مردم باور ندارند که از این به بعد باید با نان چهارصد تومانی و بنزین هفتصد تومانی زندگی کنند و وضع زندگی و حساب و کتابشان به کلی تغییر کرده است. فعلا پولی به حساب مردم ریخته شده و قسمتی از کالاهای مصرفی به قیمت بازار درآمده‌اند. مردم هنوز در باک خودروهاشان بنزین‌های یارانه‌ای است. هنوز فیش‌های آب و برق و گاز نیامده و موج اصلی گرانی آغاز نشده است. فعلا مردم دارند غرغر می‌کنند و با سری از تاسف تکان دادن و احیانا بد و بیراه گفتن به این و آن هزینه‌ها را پرداخت می‌کنند؛ اما واقعا معلوم نیست که ظرف یکی دو ماه آینده چه اتفاقی می‌افتد.

این مردم هم حق خیلی چیزها دارند که ساده‌ترینشان حق زیستن و آبرومندانه زیستن است، اما به نظر می‌رسد که تا خودشان نخواهند و عزم جدی نکنند این دور باطل تا ابد همین طور ادامه دارد

من خودم از کسانی بودم که همیشه نسبت به این نحوه توزیع یارانه‌ها و هدر دادن ثروت‌های ملی کشور ایران انتقاد داشتم. می‌دانستم که ایرانی‌ها به اندازه چین یک میلیارد نفری، سوخت مصرف می‌کنند یا مصرف آبشان چقدر بالاست یا همیشه سر سفره می‌دیدم که نان ارزان قیمت چطور حیف و میل می‌شود؛ اما تقریبا مطمئنم که این نحوه اجرای برنامه‌ای به این مهمی راه به جایی نمی‌برد. عدم شفاف‌سازی و پرده‌پوشی و دست بردن در آمارها و دروغ گفتن به مردم، آدم را به نیات واقعی اجراکنندگان این طرح مهم اقتصادی مشکوک می‌کند.

چند روز پیش یک استاد دانشگاه در جواب سوالم که از احتمال موفقیت این طرح پرسیدم گفت که مطمئن باش که طرح را اجرا می‌کنند اما نه با مدیریت؛ بلکه با کنترل. بله کنترل می‌کنند. از روز اعلام رسمی آغاز هدفمند کردن یارانه‌ها و حتی از روزهای پیش، گارد ویژه مدام در خیابان‌ها مانور می‌دهد و جلوی هر پمپ بنزین ماشین پلیسی ایستاده است.

چشم‌انداز آینده اقتصادی برای مردم ایران اصلا روشن نیست فعلا همه دست روی دست گذاشته‌اند تا ببینند که چه پیش خواهد آمد. اگر از لحاظ اقتصادی بخواهیم به طرح نگاه کنیم، در وهله اول چیزی که با آن روبرو می‌شویم تورم شدید است و این یعنی پائین آمدن هرچه بیشتر توان خرید مردم. بعد این طرح احتیاج به یک وفاق ملی در سطح بالا دارد یعنی یک اطمینان و همکاری متقابل بین مردم و دولت. مثل روحیه‌ای که مردم در دوران دولت مصدق و به دلیل تحریم نفت ایران داشتند. مردم می‌دانستند که برای چیز ارزشمندی دارند سختی می‌کشند و برای همین با دولت همکاری می‌کردند؛ اما این مساله هم با توجه به اتفاقاتی که از پارسال تا به حال افتاده و نظری که مردم راجع به دولت احمدی‌نژاد دارند، اساسا زیر سوال است. علم اقتصاد می‌گوید که اگر همه چیز خوب پیش برود و دولت پول‌ها را صرف کارهای عمرانی کرده و بهینه عمل کند و مردم هم دندان روی جگر بگذارند، بعد از مدتی که کوتاه هم نیست اوضاع بهبود پیدا می‌کند؛ اما آیا واقعا همه چیز آن طور که روی کاغذ نوشته شده پیش خواهد رفت؟

ایران کشور ثروتمندی است و مردم آن باید از وضع اقتصادی خوبی برخودار باشند؛ اما عملا این طور نیست. فقری که امروز در روستاها و شهرهای ما موج می‌زند شایسته کشوری که از لحاظ نفت و گاز و منابع زیرزمینی جزو داراترین کشورهاست، نیست. البته عده‌ای هم عقیده دارند که همین منابع سرشار زیرزمینی همیشه باعث شده که دیگران در دست‌اندازی به ما طمع کنند و خودمان هم تنبل بار بیاییم. عده‌ای هم می‌گویند حتی یکی از دلایل ریشه دواندن استبداد همین چاه‌های نفتی است که در کشور وجود دارد و حکومت به راحتی از دل زمین دلار بیرون می‌کشد و به همین خاطر خودش را پاسخگو به هیچکس نمی‌داند.

دیشب که تهران را ترک می‌کردم، هوا خیلی سرد بود. سرد و خشک. آلودگی هوا هم بیداد می‌کرد. دیشب تا ده‌ها کیلومتر بعد از تهران هم احساس خفگی با من بود و با افسردگی داشتم به چراغ‌های کوچک شهرهای اطراف تهران نگاه می‌کردم که مثل دانه‌های نقل در بستر دشت پخش شده بودند و می‌درخشیدند. یاد چهره‌های مردم در این روزهای دشوار و کمرشکن افتادم. چهره‌هایی گرفته و عبوس که پیوسته در حال رنج بردن‌اند و چون کاری از دستشان برنمی‌آید دق دلشان را سر هم دیگر خالی می‌کنند با بوق‌های ممتدی که می‌زنند یا فریادهایی که سرهم می‌کشند یا با دعواهای توی خانه‌شان. یاد چهره‌های آن‌ها که افتادم دلم گرفت و به خودم گفتم نه حق مردم نیست که این طور زندگی کنند با این آلودگی، این وضع اقتصادی و این محدودیت‌های اجتماعی. به خودم گفتم این مردم هم حق خیلی چیزها دارند که ساده‌ترینشان حق زیستن و آبرومندانه زیستن است، اما به نظر می‌رسد که تا خودشان نخواهند و عزم جدی نکنند این دور باطل تا ابد همین طور ادامه دارد و ادامه دارد.
* سطری از شعری از شاملو

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

Editor's choice
  • Are we media Cannibals?
  • Europe and Israel are not drifting apart, By Bilal Benyaich
News English

titr Iran’s supreme leader ‘likes’ Facebook despite ban

Critical comments removed

titr Iran sidesteps sanctions to export its fuel oil

Iran is dodging Western sanctions

titr Iran might let diplomats visit Parchin

“Allegations about Parchin is ridiculous”