نور خیرهکننده خوشبینی
31 Dec 2010
■ آن د کرامر
در ماه نوامبر یک شبکه تلویزیونی بلژیکی مستند کارت قرمز را پخش کرد که راجع به شهلا جاهد (معشوقه فوتبالیست مشهور ایرانی، ناصر محمدخانی) بود. او در سال 2002 به اتهام قتل همسر ناصر دستگیر شده بود. چیزهایی راجع به محاکمه شهلا جاهد شنیده بودم، اما وقتی در برنامه کارت قرمز به داستان کامل او پی بردم با ناباوری نفس در سینهام حبس شد و تا چند ساعت بعد زبانم بند آمده بود. واضح بود که به خاطر بیعدالتی سیستم قضایی ایران خیلی خشمگین شده بودم؛ اما چیزی که مرا بیشتر به فکر فرو برد نحوه دفاع شهلا جاهد از خودش در دادگاه بود. وکیل نداشت و خود از پروندهاش دفاع میکرد. مبهوت مانده بودم، وقتی میدیدم او چهطور حرف میزند، سکوت میکند، گریه میکند و میخندد، میپرسد و جواب میدهد، متوجه شدم که بار دیگر شاهد شجاعت خارقالعاده زنان ایرانی هستم.
چند هفته بعد در اول دسامبر، یک سخنرانی در شهر آنتورپ بلژیک داشتم و تصمیم گرفتم قسمتی از برنامه کارت قرمز را نشان بدهم و روحیه مبارزهجوی شهلا جاهد را نمونهای بگیرم از تلاش زنان ایرانی برای مقاوت در برابر نظامی که میخواهد آنها را به طور سیستماتیک قربانی کند.
شب قبل از سخنرانی به طور تصادفی اتفاقی افتاد که لرزه بر اندامم انداخت. دیدم دوستان ایرانیام در فیسبوک همینکه دستگاه قضایی ایران اعلام کرد که او در سحرگاه اول دسامبر اعدام میشود عکس پروفایلشان را به عکس شهلا تغییر دادهاند. اگر به خدا ایمان داشتم دعا میکردم این اتفاق نیافتد؛ اما چون اعتقادی ندارم آن شب فقط با این امید به رختخواب رفتم که این ماجرا حقیقت نداشته باشد، نظر رژیم تغییر کند، مسأله اعدام شهلا فقط یکی از حربههای ایجاد ترس و وحشت باشد و شاید فشارهای بینالمللی بتواند مانع انجام آن وحشیگری شود. اما امیدواریام بیهوده بود. وقتی در اول دسامبر کامپیوترم را روشن کردم، آخرین جملات شهلا را شنیدم. بیرون برف میبارید و در دلم باران گرفت.
آن شب در آنتورپ وقتی داشتم درباره شهلا حرف میزدم برای دقایقی خیلی ناراحت شدم. منتهی خود را تسلیم آن احساسات غمانگیز نکردم چراکه این کار اهانتی بود به تصویری که پس از دیدن کارت قرمز از شهلا جاهد در ذهنم نقش بسته بود: زن شجاعی که از خود دفاع میکند. بعد از یازده ماه مقاومت سرانجام به قتل لاله سحرخیزان معترف میشود، اما بعد بارها در محاکمه عمومیاش اعترافاتش را تکذیب میکند. با این وجود شهلا در زندان اوین به دار آویخته شد.
شهلا جاهد مرده، اما همواره در وجود میلیونها زن ایرانی زنده است که مملو از امید هستند. در مقابل سرکوب میایستند و فریاد اعتراضشان از همه بلندتر است، چرا که آنها کسانی هستند سختترین ضربهها را در دیکتاتوری که شأن همهی انسانها را نابود میکند، متحمل میشوند
در ایران به ندرت در حکم کسی تجدید نظر میشود. شهلا ممکن است در دادگاه بازنده شناخته شده باشد، اما کارت قرمز همیشه به ما یادآوری میکند که او از نظر اخلاقی و کلامی برنده محکمه بود. رژیم ایران او را به خاطر زن بودنش محاکمه کرد اما این باعث نشد که شهلا زنانگیاش را بروز ندهد. برای مثال شهلا تمام عرفهای اسلامی را با آرایش کردن در جلسات دادگاه زیر پا گذاشت. شهلا همچنین سعی میکرد که قاضی را دست بیاندازد، گاهی برایش عشوه میآمد و او را سر کار میگذاشت و به ما نشان داد که جنس برتر در دادگاه چه کسی بوده است. شهلا در دفاع جانانهاش، در سرپیچی از قوانین و عزم و ارادهاش برای مبارزه علیه بیعدالتی که با آن روبرو شده بود، به ما نشان داد که درست است که زنان ایرانی قربانی میشوند، اما از بدو تولد مبارزانی هستند که رژیم دیگر نمیتواند نادیدهشان بگیرد. شهلا جاهد مرده، اما همواره در وجود میلیونها زن ایرانی زنده است که مملو از امید هستند. در مقابل سرکوب میایستند و فریاد اعتراضشان از همه بلندتر است، چرا که آنها کسانی هستند سختترین ضربهها را در دیکتاتوری که شأن همهی انسانها را نابود میکند، متحمل میشوند.
وقتی در آنتورپ سخنرانی میکردم، این عنصر امید را به حرفهایم اضافه کردم. همیشه وقتی در مورد ایران حرف میزنم از امید میگویم چراکه معتقدم همانطور که کارل پوپر، فیلسوف، گفته است «خوشبینی وظیفهی اخلاقی ماست. پس ما وظیفه داریم که به جای نفوس بد زدن از هرچیزی که ممکن است ما را به آینده بهتر برساند حمایت کنیم.» من به نوبهی خود این مسأله را وظیفهام میدانم نه تنها به عنوان یک انسان بلکه به طور اخص به عنوان یک نویسنده. البته که باید خشمگین باشیم و راجع به ستمگری رژیم ایران حرف بزنیم. منتهی به عنوان یک نویسنده علاقمند به ایران میخواهم این اعتقادم را که همیشه جایی برای خوشبینی وجود دارد با خوانندگان مطلبم در میان بگذارم و این دقیقاً چیزی است که میتواند به مردم ایران که هر روز در نبرد برای سرنوشتشان هستند کمک کند.
چرا همیشه باید بر چیزهای بدی که اتفاق میافتد تأکید زیادی شود؟ گاهی وقتها به نظر میرسد که ما در غرب آنقدر در ناز و نعمت به سر میبریم که غر زدن برایمان تفریح شده است. وقتی قادرعبدالله، نویسنده ایرانی ـ هلندی (که خودش به خدا اعتقادی ندارد)، دو سال پیش قرآن را به هلندی ترجمه کرد با این قصد که دین خود را به «کتاب پدرش» ادا کند، بر زیبایی قرآن تأکید کرد و بیان داشت که قرآن به عنوان کتاب قانون، کتاب خوبی نیست؛ اما از نظر ارزش ادبی اثری فوقالعاده است. بعضی از روزنامهنگاران و اسلامشناسان عبدالله را به خاطر اینکه به تروریسمی که قرآن به بار آورده به اندازه کافی نپرداخته است، سرزنش کردند. اول اینکه این مسأله درست نیست چراکه عبدالله گفته بود قرآن به عنوان کتاب قانون مناسب نیست و دوم اینکه چه اشکالی دارد سعی کنیم چهره دیگری از اسلام نشان بدهیم؟ چه اشکالی دارد به مردم غرب نشان بدهیم که در کتابی که آن همه از آن وحشت دارند، زیبایی عظیمی نهفته است، حتی برای آنها که به الله یا هر خدای دیگری اعتقاد ندارند؟ من شجاعت عبدالله را در دادن پیام خوشبینی تحسین میکنم، چون باعث درک بیشتر میشود، چیزی که ما اکنون که مردم غرب از کسانی وحشت دارند که حتی تلاش نمیکنند فرهنگشان را بهتر بشناسند، بیشتر از هر چیزی به آن نیاز داریم.
من نمیخواهم حامل پیام بدبینی باشم، خواه برای خوانندگان مطالبم و خواه برای کسانی که به سخنرانیهایم گوش میدهند. وقتی راجع به اروپا و ایران حرف میزنم، هیچگاه فقط راجع به تحریمها و برنامه هستهای ایران صحبت نمیکنم. همچنین به سه دیپلماتی اشاره میکنم که در اروپا از نظام بریدند و به جنبش سبز پیوستند. این بزرگترین رضایت خاطر من است که مردم هیجانزدهای به سراغ من میآیند و میگویند که چیزی راجع به این نشانههای امیدوارکننده در ایران نمیدانستند.
سال پیش کتابخانهداری از یک شهر کوچک مرا دعوت کرد تا بروم و راجع به وضعیت کتابم که در دست انتشار بود سخنرانی کنم. در کمال تعجب آن خانم به من گفت که اسم کتابم، «هزار و یک امید»، اسم بسیار بدی است چراکه در ایران اتفاقات آنقدر فاجعهآمیز است که اینکه بگوییم مردم آنجا امید دارند سادهلوحانه به نظر میرسد! تا آن زمان کسی با آن همه خودخواهی احمقانه با من حرف نزده بود اما این مسأله اعتقادم را نسبت به اینکه صحبت کردن راجع به رویاها و امیدهای ایرانیان مهمتر از حرف زدن راجع به وحشتها و تراژدیهایشان است، تقویت کرد.
در این ماه مردم ایران در سراسر جهان طولانیترین شب سال، یلدا، را جشن میگیرند. سنتی که بزرگداشت تولد میترا، خدای نور و روشنایی در آیین زرتشت است. خواندن اشعار حافظ از مرسومترین کارها در شب یلداست. میدانم در آن شب چه شعری را خواهم خواند و به امیدها و رویاهای ایران فکر خواهم کرد:
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نشان دادن نور خیرهکننده خوشبینی مردم ایران به خوانندگانم آرزوی یلدای امسال من است.

کلیدواژه ها: آن د کرامر, اعدام, امید, شهلا جاهد |
