سنیستیزی حاکمیت و تقویت ایدههای ترور انتحاری
به طرف اردوگاه جندالله
21 Dec 2010
■ مهدی اورند
اگر هزار سال پیش بیهقی دبیر در تاریخی که مینوشت حکم کرد: «به راستی خراسان در سر این سوری شد» باید امروز از دست شدن سیستان و بلوچستان را در سر بیدرایتی حکومتی به تماشا نشست، که پهلوان ملی مردمش رستم سجستانی است و زبان فارسیاش را از پس سم اسبهای تازی وامدار عیاری از حوالی همین سرزمین بلا گرفته است.(1) جایی که امروز سیستان و بلوچستان مینامندش. جایی که در سرِ شدن است. جایی که مطالبات سیاسی و اجتماعی به دنبال سه دهه کشتار و سرکوب به خشونت تقدس یافته بدل شده است. دیگر صدای مطالبه، نوشتن نامههای دردمندانه مولوی عبدالحمید، رهبر مذهبی اهل سنت نیست که در خفا باز و در سکوت خوانده میشد. صدا صدای انفجار تی ان تی است. وقتی نوجوانها پای عملیات انتحاری میایستند دیگر نمیتوان سر طلبهای را در «چاه جمال» زیر آب کرد و آب از آب تکان نخورد. (2) نمیتوان به شبکههای اطلاعاتی امید بست و مشت آهنین به مردمی نشان داد که در چپر زندگی میکنند. عملیات انتحاری باتلاقی است که آمریکا را در عراق و اسراییل را در فلسطین گرفتار کرده است. حالا بیش از یک سال است که تمام اقدامات تروریستی مخالفان جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان انتحاری است. یعنی از راه رفته امید بازگشت نیست. از دست شدن سیستان و بلوچستان گزافه نیست، اگر همین حالا هم از دست نرفته باشد. چرا که طلاق عاطفی در جغرافیای ما چیزی کم از تجزیه ندارد.
عوامل ناآرامی در سیستان و بلوچستان بسیار است. از افسانههای هامون گرفته تا اسکلههای فقر و از ریگهای روان تا ریگیها. کافیست یک بار آوای غم بار دونلی شیرمحمد اسپندار را شنیده باشی تا بدانی این سرزمین چقدر باروت برای منفجر شدن دارد. اما اینها دردهای تازهای نیستند. تازگی در رویکرد مذهبی ـ سیاسی دولتی شیعی است، به اقلیت اهل سنت در مرزهای جنوب شرقی. صاحبان تلقیای از شیعه که قبل از رسیدن به دولت، نقشه راه ظهور امام غایب را از جمکران تا مصلای تهران در دست ساختمان داشت و شایع است در جلسات رسمی برای ظهور اتفاقی امام غایب صندلی و پیش دستی تدارک میبیند. این رویکرد در هیچ کدام از دولتهای جمهوری اسلامی برابریطلب نبوده؛ اما در هیچکدام هم با این سطح از صراحت رخ ننموده بود.
برای آنها که اخبار سیستان و بلوچستان را در سالهای اخیر و به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری 1388 پیگیری کردهاند، افشاگری ویکیلیکس درباره سیاست سرکوب اهل سنت ایران از سوی محمود احمدینژاد(3) ـ فارغ از اینکه در پرده نمایش ویکیلیکس چه بازیهای پنهانی در جریان است ـ چندان هیجانانگیز نبوده است. اگرچه اخبار پیوستهای از افزایش فشار به اهل سنت در سیستان و بلوچستان پس از روی کار آمدن دولت نهم در 5 سال گذشته وجود داشته است؛ اما دو ماه پیشتر از غوغای ویکیلیکس، مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی که صلحجوترین رهبر اقلیت مذهبی در ایران است؛ طی یک سخنرانی، به صراحت از این سیاست پرده برداشته و گفته بود: «در کشور سیاستی در جریان است که علمای اهل سنت را از نظام جدا کند، در حالی که وحدت و امنیت ملی بدون حمایت علما امکانپذیر نیست… ما به این سیاست مشکوکیم و این سوال برای ما ایجاد شده است که واقعاً چرا باید علمایی که خیرخواه جامعهاند و غیر از این هیچ هدفی را دنبال نمیکنند، به انزوا رانده شوند». (4)
جمهوری اسلامی با بیرون کردن علمای اهل سنت از دایره خودیهای مظنون ـ محدودهای که علمای اهل سنت در 30 سال گذشته آن را تاب آوردهاند ـ و قرار دادن آنها در محدوده قرمز ناخودیهای معاند، امکان استفاده ابزاری خود را از علمای روادار اهل سنت برای کنترل خشونتها و مهار رشد گروه تروریستی جندالله از دست داده است
او در این سخنرانی ضمن جمله «وحدت و امنیت ملی بدون حمایت علما امکانپذیر نیست»، تلویحا به احتمال افزایش خشونتهای تقدس یافتهای اشاره کرده بود که در پی سیاست سنیستیزی دولت احمدینژاد و کنارهگیری متقابل علمای اهل سنت از پشتیبانی دولت پدیدار خواهد شد. پیشبینی اتفاقی که وقوع آن نیازمند گذر زمانی طولانی نبود؛ اما روند اقدامات دولت در احضار علمای اهل سنت سیستان و بلوچستان به دادگاههای ویژه روحانیت، سرک کشیدن در نظام آموزشی اهل سنت استان با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و … باعث شد تا او یک ماه بعد در خطبههای نمازجمعه مسجد مکی زاهدان انتقادات صریحتری نسبت به رویکرد دولت احمدینژاد به جامعه سنی ایران ایراد کند. او ضمن انتقادهای تند از سیاستهای جمهوری اسلامی در «نظارت بر مدارس علمیه اهل سنت»، «استفاده از عنوان «اقلیت قومی» به جای «اهل سنت» در جلسات و مکاتبات رسمی»، «اعلام پریشانی خاطر از واگذاری امور دنیوی اهل سنت به دولت جمهوری اسلامی در امور جاری و با تاکید بر سرنوشت انتخابات 88 و هراس از واگذاری امور اخروی به دولتی چنین نامعتمد» و … اخوت میان شیعه و سنی را به عدم دخالت دولت در امور مذهبی اهل سنت مشروط کرد و با بیان اینکه «ما بعد از جمهوری اسلامی هم مسائل دینی خود را به دست هیچ حکومتی نمیسپاریم» (5) از دغدغههای ذهنی خود درباره احتمال سرنگونی جمهوری اسلامی پرده برداشت؛ تا نه تنها خودیترین رهبر مذهبی اقلیت در ایران طی سی سال گذشته، انتخابات اخیر را عامل بیاعتمادی مردم به حکومت معرفی کند؛ بلکه از استراتژی اهل سنت پس از تغییر نظام، صراحتا و در یک جمله سخن گفته باشد و این احتمال را طرح کرده باشد که نظام جمهوری اسلامی شاید هرگز به دست صاحبش (امام غایب شیعیان) ـ آن طور که حاکمان فعلی ایران میگویند ـ نرسد.
او در این سخنرانی، «شهادت طلبانه» تاکید کرد: « ما را از زندان و تبعید و احضار به دادگاه نترسانید … ما از مرگ هراسی نداریم … علمای ما را بازداشت نکنید … حرف بیمنطق ما را نپذیرید اما با ما گفتمان کنید … در هیچ جای دنیا این همه حرف از وحدت و عدالت زده نمیشود ولی وحدت در اینجا دیده نمیشود …». (6) در سخنان این روحانی بلندپایه که در تمام سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی از سوی اپوزیسون سنی به محافظهکاری متهم شده بود، حتی بوی تهدید نیز به مشام رسید وقتی گفت: «ما دردسری برای حکومت درست نکردهایم، دردسری برای رهبر درست نکردهایم … از این پس ما مجبور میشویم حق قانونی خود را مطالبه کنیم. در پایتخت تمام بلاد اسلامی و غیر اسلامی، مسلمانان شیعه و سنی مسجد دارند؛ اما شما اجازه ندادهاید ما در تهران مسجدی داشته باشیم. ما را تحمل کنید ما برادران خوب شما هستیم … ما برای مذهب از همه چیزمان و از زن و بچهمان میگذریم … ما انتظار پدری از مقام معظم رهبری داشتیم. انتظار داشتیم به نامهها و نالهها و شکایتهای ما جواب بدهند». (7)
او همچنین در یک گفتگو با بیان اینکه در سالهای اخیر علمای اهل سنت در عین تقاضاهای بسیار نتوانستهاند با آیتالله خامنهای دیدار کنند و تاکید بر اینکه اهل سنت در فضایی که دولت اصلاحات به وجود آورده بود، راحتتر نفس میکشیدند، بر سیاست ستیز با اقلیت مذهبی سنی در دولت احمدینژاد صحه گذاشت. (8)
شیوع انتقادهای تند علمای اهل سنت سیستان و بلوچستان از سیاستهای دولت در یک سال اخیر، افزایش فشارهای سیاسی و اجتماعی بر اهل سنت از طریق بازداشتهای گسترده، احضار علمای اهل سنت به دادگاهها، توقیف گذرنامه و ممنوع الخروج کردن آنها، تلاش برای تحت کنترل درآوردن آموزشهای مذهبی اهل سنت، پیشنهاد استفاده از عنوان اقلیت قومی برای اهل سنت و ندیده گرفتن هویت مذهبی آنها، بیاعتنایی رهبر جمهوری اسلامی به علمای طراز اول اهل سنت، سند منتشر شده در ویکیلیکس و دهها نشانه دیگر حاکی از آن است که دولت دستنشانده آیتالله خامنهای سیاست سرکوب و حذف اقلیت سنی ایران را در دستور کار دارد. سیاستی که اگر چه در جبهه سیاستشوندگان بیسلاح بیپاسخ نمانده، تبعات خشونتباری هم داشته است.
نخستین پیامد سیاست محو هویت مذهبی اهل سنت، بهرهبرداری گروه تروریستی جندالله در تبدیل مبارزهای سیاسی با گرایش مسلحانه به خشونتورزی مقدس با استفاده از اثر انگیزشی شعارهای اعاده هویت مذهبی است. به همین دلیل است که در یک سال گذشته عملیات تروریستی این گروه با باورهای مذهبی بیشتر گره خورده و کاملا به عملیات استشهادی (انتحاری) تبدیل شده است. تا آنجا که حتی در تبلیغات خود با انتشار عکسها و مصاحبههای استشهادیون (تروریستهای انتحاری) از شیوههای تروریستهای انتحاری القاعده و حماس الگوبرداری میکند. خشونتی که در آن خشونتورزان انگارههای مذهبی و عاطفی دارند؛ قابل کنترل نیست. برای القای این انگارهها، دولت احمدینژاد با سیاستهای سنیستیز خود کار رهبران جندالله را ساده کرده است.
اما نکته مهمتر این است که جمهوری اسلامی با بیرون کردن علمای اهل سنت از دایره خودیهای مظنون ـ محدودهای که علمای اهل سنت در 30 سال گذشته آن را تاب آوردهاند ـ و قرار دادن آنها در محدوده قرمز ناخودیهای معاند، امکان استفاده ابزاری خود را از علمای روادار اهل سنت برای کنترل خشونتها و مهار رشد گروه تروریستی جندالله از دست داده است. علمایی که مورد اعتماد و پذیرش مردم منطقه بودهاند و کلامشان در کنترل احساسات قومی ـ مذهبی اکثریت اهل سنت موثر میافتاد.
در 18 ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری (23 خرداد 88 تا 24 آذر 89) و علنی شدن نارضایتی اهل سنت از شیوههای معمول در دولت نهم، گذشته از عملیات پراکنده، سه عملیات بزرگ انتحاری در سرباز، زاهدان و چابهار 107 کشته و 366 مجروح به جا گذاشته است. در میان کشتهشدگان فرماندهان ارشد نظامی نیز دیده میشوند. این در حالیست که در مدت مشابه پیش از آن (24 آذر 86 تا 22 خرداد 88) اجرای 9 عملیات تروریستی از سوی جندالله تنها 48 کشته و 136 مجروح به جا گذاشته بود. در مدت مشابه دو دوره قبل نیز (23 خرداد 85 تا 23 آذر 86) اجرای 8 عملیات تروریستی از سوی جندالله تلفات کمتری (32 نفر کشته و 39 نفر مجروح) داشت. (8) مقایسه این آمار نشان میدهد که جندالله توانمندیهای کیفی و کمی خود را به مرور افزایش داده و در یک سال و نیم گذشته با وجود دستگیری و اعدام عدهای از سران خود به بالاترین توان اعمال خشونت، ضمن کم کردن هزینههای عملیاتی دست یافته است و اگر چه آمار رسمی در این زمینه وجود ندارد؛ اما همین شواهد، گمانهها را درباره تحرکات موفقیتآمیز جندالله در عضوگیری و توسعه شبکه تروریستی خود تقویت میکند.
این گروه تروریستی اکنون رسما در بوق خروج فوری جمهوری اسلامی، فارسها و اهل تشیع از مناطق سنینشین بلوچستان و سیستان میدمد(9) تا پس از ناامیدی سران مذهبی و صلحطلب اهل سنت از احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی اقلیت مذهبی سنی در فرایندی مسالمتآمیز، جاذبه بیشتری برای توده سرخورده با طرح شعارهای قومی ـ مذهبی ایجاد کند. وقتی مولوی عبدالحمید به جایی میرسد که در انتقاد از جمهوری اسلامی، ادبیات استشهادیون را به کار میگیرد و از بذل جان خود و خانمانش برای حفظ هویت مذهبیاش سخن میگوید، کنترل احساسات برانگیخته توده اقلیتی که 30 سال سرکوب شده است، کار دشواری خواهد بود.
شاید مولوی عبدالحمید به فراست این خطر را دریافته و تلاش میکند با انتقادهای صریحتر، بر درهای بسته مدیریت سیاسی بکوبد، شاید بتواند همچنان تودههای سنی و طوایف بلوچ را پشت سر خود نگهدارد و از گرایش عنقریب آنها به جندالله که نتیجهای جز خونریزی بیشتر در سرزمین او ندارد، جلوگیری کند؛ اما مدیریت شیعی ـ سپاهی سیستان و بلوچستان این در را باز نخواهد کرد، چه بسا به زودی عدهای دیگر را پای چوبههای دار خواهد فرستاد. خشونت، خشونت را تقویت میکند، این دور باطل ادامه مییابد و از انتهای صف دلبستگان به ایدههای اخوتِ مولوی عبدالحمید، سرخوردگان پشت میکنند و راه اردوگاه جندالله را در پیش میگیرند.
——————————–
پانویسها:
1- به تفاوتی که معمولا میان سیستان و سیستانیها با بلوچستان و بلوچها قائلند و این تفاوتها نژادی، مذهبی و جغرافیایی است، آگاهم اما شرایط امروز در سیستان و بلوچستان هر دومنطقه را درنوردیده و برای ساکنان هر دو منطقه و تفاوتهایشان تهدیدآمیز است. در این تهدید خانه برانداز چه جای جدا کردن حساب رستم و یعقوب لیث سیستانی از شیرمحمد اسپندار اهل بمپور است. چه آن طور که شنیدهام این تفاوتها تا پیش از آنکه جمهوری اسلامی برای بسط ایدئولوژی مذهبی خود بر آنها پای فشارد، چندان محل بحث و جدل هم نبوده است.
2- کنترل شدید رسانه در سیستان و بلوچستان باعث شده است که نتوان به اخبار درستی در مورد حوادث این استان دست یافت. در این میان نمیتوان به رسانههای غیر رسمی نیز تکیه کرد. حادثه چاه جمال یکی از مشکوکترین حوادث سیستان و بلوچستان است که در آن جمهوری اسلامی رسما مدارس علمیه اهل سنت را به دست داشتن در ناآرامیهای استان متهم کرده بود. هنگام رویداد این حادثه مسئول ویژهنامه روزانه روزنامه ایران برای سیستان و بلوچستان بودم و کنترل امنیتی اخبار مربوط به آن و دیگر حوادث طبیعی و غیرطبیعی استان را به خاطر دارم، از سیل بمپور گرفته تا اقدام بیسابقه حمله به پاسگاهی در سراوان. به هر روی میتوان در این لینک اشارهای مختصر به این حادثه را دید
3- +
4- گزارشی از محدودیتهای اهل سنت و سخنان انتقادآمیز مولوی عبدالحمید را اینجا ببینید
5 و 6 و 7 ـ ویدویی از تندترین سخنرانی مولوی عبدالحمید علیه سیاستهای دولت جمهوری اسلامی
8- +
9- به عنوان نمونه به این بیانیه و این و این نگاه کنید

کلیدواژه ها: ترور, سنیستیزی, سیستان و بلوچستان, عملیات انتحاری, مهدی اورند |

حالت به این جا رسیده که بلوچ دارند آگاه شده اند دیگر ظلم نمی توانند برداشت کنند از سوی دولت جنایتکار که بلوچ ها زیاد قربانی داده اند و از کشتن مردم بیگناه بلوچ ها سرد شده اند.
وقتیکه که بلند شدند دیگر پدر خامنه ای نتوان خاموش شان کرد و همه به سوی کوهها جا می گیرند و به دولت می جنگند که و تا بلوچستان را آزاد نمی کنند دگه آرام نخواهند شد که حالا یک جندالله است دگه همه جندالله می شوند که از هر جا اهل سنت کمک شان هم خواهد کرد اما خیلی وضع بدی درآینده این رژیم دارد درپیش که همه کشور همسایه هم دشمن شده اند نظری بآن انداخت که باشاهنشاه ابرقدرت جنگ کرده اند این رژیم بشمار نمی رود اما علمای ما تا حالا اجازه نداده اند فقط منتظر یک اشاره هستند