گفتگو با احمد سلامتیان
دولت در سیاست خارجی: صیدی به دنبال صیاد
17 Dec 2010
■ مژگان ابراهیمی
در نخستين روزهاي تابستان سال هشتاد و چهار با روي كار آمدن دولت احمدي نژاد سياست خارجي ايران به يكباره تغيير جهت داد و رويكردي هماوردطلبانه در برابر دولتهاي خارجي و نهادهاي بين المللي به خود گرفت و بويژه در زمينۀ فعاليت هاي هسته اي ايران به جاي دفاع به حمله روي آور شد. اما حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري سال گذشته و وقوع يك بحران سياسي دامنه دار و مزمن يك بار ديگر معادله را در روابط ايران با دنياي خارج تغيير داد و كار به جايي رسيد كه احمدي نژاد براي اثبات عدم انزوا مجبور بود به درخواست و دعوت و اصرار خود و با پرداخت هزينه هاي گزاف در روابط فيمابين عازم سفرهاي چند ساعته به كشورهاي فاقد اهميت در معادلات جهاني شود تا كارنامۀ تحركات ديپلماتيك دولتش چندان هم سياه و ناموفق ارزيابي نشود. به نظر مي رسد اين وضعيت بحراني در سياست خارجي جمهوري اسلامي همچنان تا اطلاع ثانوي دوام خواهد داشت اما اين كه چه اتفاقاتي بطور مشخص در انتظار جمهوري اسلامي است هنوز دقيقا مشخص نيست.
بدين مناسبت بر آن شديم پرسش هايي را در همين زمينه با احمد سلامتیان پژوهشگر و تحلیگر مسائل ايران در ميان بگذاريم که متن آن در پی می آید:
آقای سلامتیان اگر چه آقاي احمدي نژاد در نخستين دورۀ رياست جمهوري خود نيز به سبب اظهارات غافلگير كننده و غير متعارف بطور خواسته يا ناخواسته در مناسبات ديپلماتيك ايران با غرب بحران آفريني ميكرد؛ اما به نظر ميرسد به دلايل مختلف از جمله اهميت اقتصادي و ژئوپلتيك ايران و نيز دردسرهاي آمريكا و همپيمانانش در عراق و افغانستان؛ قدرت هاي غربي و از جمله آمريكا همچنان براي گفتگو با ايران تمايل جدي داشتند. به نظر شما آيا وقوع حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري در سال گذشته تغييري جدي و اساسي در اين وضعيت ايجاد كرده يا نه؟ و آيا هزينه هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي به جهت كاهش مشروعيت و درگير شدن با بحران هاي عميق سياسي افزايش يافته است؟
همانطور که در سوال شما مندرج است جنبه غالب بر سیاست خارجی دولت اقای احمدی نژاد جایگاه ویژه «اظهارات» تحریک آمیز در پیش برد آن است. این شیوه غیر دیپلماتیک با آنچه که در تاریخ روابط بین المللی و هنر دیپلماسی، مدیریت سیاست خارجی می نامند در تعارض و تناقض است. هدف از سیاست خارجی هر کشور تعامل با شرائط پیرامونی در ارتباط با همسایگان، منطقه و جهان به منظور تبدیل آنها به ابزار دفاع پایدار از منافع و امنیت ملی و استقلال و یا حتی ثبات سیاسی یک کشور است. موفقیت در این زمینه ها میتواند در دراز مدت همراه با مدیریت بهینه در سیاست های دیگر در داخل به استمرار نظام حاکمی که توانائی بر آوردن آنها و مقبولیت عمومی را داشته باشد نیز کمک کند.
مقدمه لازم برای کارآئی سیاست خارجی در مسیر دستیابی به چنین اهدافی برنامه ریزی درازمدت و رعایت ضرورت های مرحله ای اجرای این برنامه ها و تنظیم تبلیغات و اظهارات در خدمت پیشبرد آنها است. شرط لازم برای ایجاد توانائی در این زمینه ها، ارج گذاری به کارشناسانه و تخصصی بودن دیپلماسی از یکسو و مصون نگاه داشتن آن از اقدامات نمایشی، احساسی، عجولانه، تبلیغاتی و تحریک آمیز است و نه عکس آن.
در تاریخ دیپلماسی، این مقدمه و شرط لازم، شکل و قالب ویژه ای را نیز بر رفتار دیپلماتیک حاکم نموده اند که در آن تشریفات، پروتکل، وقار و احتیاط و تانی هر چند هم که تصنعی باشند بدل به چهارچوب های لازم برای پیش برد اقدام دیپلماتیک شده اند. عدم رعایت این مقدمات و پشت کردن به این شروط و عدم توجه به این پروتکل ها یعنی رها کردن سیاست خارجی در وادی بی در و پیکر و حفاظ و غیر قابل پیش بینی احساس، تبلیغ و تحریک لحظه ای و واکنشی و این زهرآگین ترین شیوه برای سترون کردن دیپلماسی است. منبر تهییج ناگهانی احساسات عامیانه و بلندگوی تبیلغات روزمره هیچ سنخیتی با دیپلماسی و مدیریت سیاست خارجی ندارد.
متاسفانه سی سال است دیپلماسی و سیاست خارجی ایران، مبتلا به این سترونی است و از کار افتاده و نتوانسته است خود را از حال و هوای رجز خوانی و تکفیر و مداحی منبری و خطابی رها سازد. به عبارت دیگر اغراق نگفته ام اگر مدعی شوم که دیپلمات های گروگان گرفته شده در سفارت آمریکا بالاخره پس از 444 روز رها شده و به کشور خود باز گشتند اما در ایران هنوز سیاست خارجی و دیپلماسی گروگان و گرفتار اعتیاد به شعار و تبلیغ و تهییج احساسات لحظه ای پا منبری و خطابی ناشی از این حادثه است.
در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی و سابقه رفتاری آن به ویژه در سال های اخیر با گسترش بی و حد و حصر اختیارات رهبری و مداخله روزمره و جزء به جز ایشان در امور، تدوین و اخذ تصمیمات عمده و اساسی در سیاست خارجی انحصارا در اختیار رهبری و ارگان های مستقیما وابسته به ایشان است
این نوع بر خورد ساده انگارانه، غیر کارشناسانه و لحظه ای با واقعیت های سخت تناسب قوا و روابط بین المللی و دیپلماسی هزینه های گرانی به ملت و کشور و حتی انقلاب ایران تحمیل کرده است که مهمترین آنها بر باد رفتن دهها میلیارد ثروت ایران بدنبال گروگانگیری و تجاوز نظامی صدام حسین به ایران و تداوم جنگ خانمانسوز هشت ساله و آثار و عواقب ویرانگر آن بوده اند.
در ماهها و سالهای اول انقلاب این روند حاکم بر سیاست خارجی ایران را میشد تا حدودی ناشی از رومانتیسم انقلابی و بی تجربگی کادر های انقلابی دانست که هنوز آگاهی و اشراف کامل نسبت به طبقه بندی مصالح ملی در متن روابط بین المللی و مدیریت برنامهریزی شده آن نداشتند. فراموش نباید کرد که در بیست ماه اول انقلاب، وزرات امور خارجه هفت وزیر و سرپرست وزارت خانه عوض کردو مدت ماموریت هر یک ار آنها و آشفتگی و تداخل امور و مسئولیت ها چنان بود که کمتر وزیری توانست در جو عدم استقرار و بی ثباتی حاکمیت جدید نظم و نسق لازم برای تصور و برنامهریزی و اجرای سیاست خارجی منسجمی را ایجاد کرده و به مرحله اجرا در آورد. وزیر هفتم علی اکبر ولایتی توانست پس از استقرار حاکمیت جدید برای مدت شانزده سال بر کرسی خود باقی بماند و از حمایت رهبر، رئیس جمهور و نخستوزیر و مجلس که در نظام جدید هر یک به نحوی در تدوین سیاست خارجی و روند آن تاثیر و نظارت داشتند نیز برخوردار باشد. اما بیماری ابتدائی شعار زدگی و نابینائی و ناشنوائی نسبت به واقعیتهای تناسب قوای بین المللی و تحولات سریع آنها چنان بدل به بیماری مزمن سیاست خارجی ایران شده بودند که در واقع وزارت امور خارجه در تنظیم و اداره سیاست خارجه همچنان به صورت بخشی تدارکاتی، دنباله رو از مراکز قدرت و کشمکش های آنها در درون حاکمیت و فاقد تاثیر اساسی در پایه گذاری و پیش برد سیاست خارجی کشور باقی ماند.
در دوران ریاست جمهوری آقایان رفسنجانی و خاتمی کوشش هائی برای کادر سازی و برنامه ریزی در جهت پیشبرد دیپلماسی در مسیر استفاده بهینه از وضعیت بین المللی صورت گرفت اما بدنه حاکمیت و به ویژه ارگانهای موازی فعال در آن بسادگی تن به ضرورت های یک سیاست خارجی مسئولانه و دیپلماسی خردپذیر نمیدادند. اکثریت غالب نخبگان سیاسی ایرانی درگیر در جناحهای گوناگون جمهوری اسلامی و حتی خارج از آن نیز در نگاه ابزاری و استفاده جوئی لحظه ای از زمینه های سیاست خارجی در کشمکش های داخلی، فارغ نبودند. به همین دلیل نقد جدی سیاست خارجی و ارزیابی منصفانه از دیپلماسی جمهوری اسلامی و درس گیری از ناکامی های آن و تجربه اندوزی از آنها نیز میسر نگردید.
و به این ترتیب بود که با دولت آقای احمدی نژاد دوباره تب بیماری مزمن دیپلماسی منبری و تهییجی حاد شد، دستآوردهای ضعیف دولتهای قبل بر باد رفتند و دوباره، گوئی وظیفه اصلی سیاست خارجی، گرم کردن جمعه بازارهای تبلیغی جناحهای درونی و یارگیری برای هر یک آنها است و نه میدان دفاع از منافع ملی و یا حتی مصالح میان مدت نظام حاکم بر آن.
بی انصافی است که بار این همه ناتوانی را انحصارا بدوش دولت آقای احمدی نژاد و وزارت خارجه اش بیاندازیم. این عجز مادر زادی همه نظام هائی است که در دام قالب های انتزاعی ایدئولوژیک، در بینشی دلخواهانه و نه واقع بینانه به دنیای پیرامونی خود و تناسب قوای موجود در آنها گرفتارند. در جنگل بیرحم روابط بین المللی، اغلب طعمه است که نرمی نقاط ضربه پذیر اندام خود را هدف دندان تیز معاندان و رقبا وحتی شرکای کار کشته خود میسازد.
اما نمیتوان در برابر «پیروزی های درخشان» او در مسیر ایجاد تنش های بیهوده جدید و تشدید بحران های مزمن قدیمی و بالاخره تبدیل فرصت ها به تهدید ها، انگشت به دهان باقی نماند. بحث بر سر حق مسلم ایران در استفاده از انرژی هسته ای صلحآمیز که به روشنی در بند چهار معاهده بین المللی منع گسترش سلاح های هسته ای برای کشورهای امضا کننده آن تصریح شده است، به یک بحران عظیم و بی سابقه بین المللی تبدیل شده است که میتواند امنیت و حتی موجودیت کشور ما را به خطر بیاندازد و این تنها نتیجه غدر و حیله گری معاندان و مغرضان و رقبا و شرکای ناپایدارجمهوری اسلامی نیست؛ بلکه در این ماجرا بزرگترین شگفتی هنرمندی صید است که چه مشتاقانه به دنبال صیاد شتابان است.
ما در دنیای لجام گسیختهای بسر میبریم که مهمترین مشخصه آن باصطلاح عامیانه خودمان «بی صاحب» بودن آن است و اتخاذ بازی رقص شمشیر بر لب پرتگاه های آن بعنوان تاکتیک اصلی سیاست خارجی میتواند بسیار خطرناک باشد و هر لحظه بازیگران آن را ناخواسته به قعر دره ای پرتاپ کند که عاقبت آن بر هیچ کدامشان روشن نیست.
در سؤال خود به درستی به «اهميت اقتصادي و ژئوپلتيك ايران» اشاره میفرمائید. این اهمیت فراوان است و به ویژه در سه دهه گذشته با دگرگونی های عظیم دنیای پیرامونی آن چندین برابر شده است.
فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی به دنبال شکست ماجراجوئی نظامی آن در افغانستان؛ اضمحلال ناسیونالیسم زیاده طلب عربی در وجه نظامی شده و بعثی آن در عراق، رو در روئی اسلام جهادی با پدر خوانده های آمریکائی و سعودی خود در شرق ایران، سقوط قدرت طالبانی ناشی از آنها در افعانستان به دنبال حوادث یازدهم سپتامبر و بالاخر زمین گیر شدن نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده و هم پیمانان وی در پیمان اتلانتیک شمالی در ماورا النهر و بین النهرین یعنی دو بال تاریخی تکوین و تحول امپراطوری ها در فلات ایران در هزاره های گذشته، وضعیت استراتژیک استثنائی برای ایران بوجود آورده که لااقل در سه قرن گذشته بی سابقه بوده است. اهمیت حیاتی ویژه نفت و گاز در جهان کنونی و معجزه زمین شناسانه تمرکز عظیم این منابع در این منطقه از جهان و اهمیت خارق العاده فلات ایران که بازو بر زیر پای خزر و پای در دامنه خلیج فارس گسترانده است؛ به عنوان گره گاه اصلی ارتباطی و نقل انتقال این منابع، وضعیتی برای ایران فراهم آورده است که قطعا در طول تاریخ آن بی سابقه بوده است.
امروز همه ناظرانی که واقعیت های جغرافیائی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی این منطقه را در نظر میگیرند متفق القوال هستند که در عمل، در خلا عظیمی که در مناطق بین استانبول تا دهلی نو از غرب تا شرق و بین جنوب قفقاز تا شاخ آفریقا از شمال تا جنوب به وجود آمده است، هیچ موجودی استراتژیک شایسته اعتنا و اتکا، منسجم تر و طبیعی تر و بالقوه تواناتر از ایرانی که در طول تاریخ امپراطوری وسطی یا میانه اش خوانده اند، وجود ندارد. اغراق نگفته ام که برای این بخش از جهان شعر شاعر بزرگ آذری و پارسی گوی، نظامی گنجوی را تکرار کنم که «همه گیتی تن است و ایران دل» و هم آوای با وی شوم که «نیست گوینده زین قیاس خجل».
برای همه همسایگان، قدرتهای منطقه ای و قدرتهای جهانی، ایران، صرف نظر از آنکه چه کسانی بر آن حکومت میکنند، موجودیت و واقعیتی است که باید به نوعی وضعیت خود را با آن تعریف و تنظیم و اداره کنند. موقعیت استراتژیک ایران و چهره بندی و تناسب قوای پیرامونی آن و تحولات عظیم بین المللی که در دو دهه گذشته چهره جهان را عوض کرده است به هیچ قدرت مسئول و حسابگری اجازه تصور درگیری نظامی در سرزمین ایران را نمیدهد. ایران امروز در دنیای کنونی لقمه ای نیست که به سهولت عراق و افغانستان و گرجستان و تبت و کشمیر و فلسطین از گلوی هیچ قدرت و ائتلافی پائین رود. به ویژه که برای هر استراتژی بی و باک و متهوری که به حد جنون صدام حسین نرسیده باشد، هزینه این امر چندین برابر لشگرکشی ایالات متحده و متفقینش به عراق و افغانستان تخمین زده شود.
در چنین وضعییتی است که در میدان روابط بین المللی دیپلماسی و دیپلمات ها بر جنگ و نظامیان سبقت میگیرند. ابزار عادی و اساسی دیپلماسی حتی خصمانه ترین شیوه آن نیز مذاکره است. البته مذاکره هدف نیست ابزار رسیدن به آن است و به کار گرفتن و استفاده از این ابزار به مراتب از ابزار و شیوه نظامی و جنگی پیچیده تر و کارشناسانه تر است.
اما مصیبت آنجا است که این همه فرصت عظیم دستخوش احساس و شعار و هوسبازی ساختار قدرت و شیوه و رفتار و بیانی شده است که به همان اندازه در تصور و پیشبرد یک دیپلماسی کارا و مسئول و مذاکرات و تعامل لازم برای مدیریت آن عاجز است که از درک منافع ملی در ابعاد تاریخی و یا حتی کوتاه مدت و میان مدت آن.
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم تغییری جدی و اساسی در تمایل قدرت های غربی و آمریکا برای گفتگو با ایران به وجود نیاورده است؛ چون این قدرتها در مذاکره و گفتگو خواستار پیش برد اهداف و منافع خویش اند و متاسفانه به تجربه کاسب کارانه در یافته اند که از طرف مذاکره ضعیف و مبتلا به بحران مشروعیت و درگیر با بحران های سیاسی داخلی بهتر میتوانند امتیاز بگیرند تا از دولت هائی که مستظهر به مقبولیت عمومی و متکی به وحدت ملی باشند.
این ناتوانی و عدم کفایت تصمیم گیران اصلی سیاست خارجی ایران است که بهترین فرصت ها را در دفاع از منافع کشور در برابر مطامع دیگران به هدر میدهد و به جای استفاده صحیح و بهینه از ابزارهای دیپلماتیک و اختلاف منافع و سیاستی که مشخصه عمده دنیای کنونی که به سرعت شگفتی در مسیر تغییر و چند قطبی شدن حرکت میکند، این فرصت ها را بدل به جمع اضداد و اتحاد طبایع مختلف علیه حقوق حقه ملت ایران نموده است. شگفت است از چین و ماچین، یاجوج و ماجوج، حتی امیر نشینانی به قد و قواره دبی و ابوظبی و قطر، گدائی و دریوزگی میکنند، بازار و اقتصاد و امور مالی ایران را در اختیار آنان میگذارند تآ انها باتفاق آرا با دیگران علیه مردم کشور ستمدیده ایران قطعنامه و تحریم صادر کنند و یا در خلوت با اربابان خود تضرع حمله نظامی به ایران را بکنند.
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم تغییری جدی و اساسی در تمایل قدرت های غربی و آمریکا برای گفتگو با ایران به وجود نیاورده است؛ چون این قدرتها در مذاکره و گفتگو خواستار پیش برد اهداف و منافع خویش اند و متاسفانه به تجربه کاسب کارانه در یافته اند که از طرف مذاکره ضعیف و مبتلا به بحران مشروعیت و درگیر با بحران های سیاسی داخلی بهتر میتوانند امتیاز بگیرند تا از دولت هائی که مستظهر به مقبولیت عمومی و متکی به وحدت ملی باشند
در سال هاي گذشته رهبران جمهوري اسلامي با تكيه به روابط خود با روسيه و چين كه خود آن را ويژه و راهبردي توصيف مي كردند و مي كنند، تلاش هاي غرب را براي ايجاد اجماع عليه ايران در نهاد هاي بين المللي نظير شوراي امنيت سازمان ملل خنثي كرده و نوعي انسداد ديپلماتيك ايجاد كرده بودند؛ اما اخيرا به نظر مي رسد كه دست كم روسيه تمايل چنداني به تداوم اين بازي با آهنگ پيشين ندارد. آيا گمان مي كنيد كه دوران سختي در انتظار دولتمردان ايران است؟ دوراني كه چتر حمايتي چين و روسيه از سر جمهوري اسلامي برچيده شده خواهد شد و ايران بايد به تنهايي هزينۀ ماجراجويي هاي آقاي احمدي نژاد يا تصميم گيران اصلي را بپردازد؟
ابتدا باید توجه نمود روسیه و چین نیز همانند کشورهای غربی روابط ویژه و راهبردی با جمهوری اسلامی ندارند. اصولا روابط کشورهای بزرگ در متن روابط بین المللی بیشتر بر مبنای منافع و امتیازاتی که بتوانند از هر کشوری کسب کنند تنظیم میشود تا روابط ویژه عاطفی و یا احساسی و یا عقیدتی یا ایدئولوژیک. مشخصه عمده نهادهای بین المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد از ابتدای ایجاد آنان پس از جنگ بین الملل دوم تا به حال این بوده است که به ندرت میتوانند در مسائل اساسی به اجماع برسند. این روند پس از فروپاشی نظام دو قطبی در جامعه بین المللی بسیار تشدید شده است. در واقع هر مساله و پرونده ای که به این مجامع راه پیدا کند طعمه کشمکش و برخورد منافع اعضا به ویژه پنج عضو دارای حق وتو می شود که موجب امتیاز طلبیهایشان از اصحاب دعوی می گردد. تفاوت اصلی در این مورد بین روسیه و چین و سه کشور دیگر دارای حق وتو این است که این دو کشور نگرانی پاسخگوئی به ارگانهای دموکراتیک مستقل و مطبوعات و افکار عمومی در کشور خود را نسبت به آرائشان در مجامع بین المللی نیز ندارنند و بنا بر این دستشان در باج خواهی و پاسخگو نبودن بازتر است و از این رو کمتر قابل اعتماد و اتکا هستند. از همین رو است که دیپلماسی مدبرانه در دنیای کنونی این است که دست اندر کاران هر پرونده سعی کنند آن را در روابط و گفتگوهای دو جانبه، منطقه ای و یا چند جانبه حل و فصل کنند و نگذارند مشکلاتشان به شورای امنیت ارجاع شود.
در مورد پرونده هسته ایران ارجاع پرونده به شورای امنیت و رسیدن به اجماع در درون آن بدون «نبوغ هنرمندانه» دست اندر کاران سیاست خارجی جمهوری اسلامی و شخص آقای احمدی نژاد نزدیک به محال بود. آنچه «چتر حمایتی» روسیه و چین مینامید، بنظر بنده در واقع دام باج خواهی این دو کشور از ایران است که دیگر به این سادگی جمع کردنی نیست. البته در فرصت طلبی در روابط بین المللی این نوع دولتها همیشه رای خود را به معرض مزایده میگذارند و به کسی میدهند که باج بیشتری بپردازد. اگر اشتباه نکنم به موجب مدارک اخیر منتشر شده از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا معلوم میشود که برای کسب رای موافقت چین علیه ایران، دولت آمریکا توانسته است عربستان سعودی را قانع کند که نفت ارزانتر به چین بفروشد و رفع احتیاجات وی را بنماید. البته چینی ها زرنگ هستند و هم کالاهای بنجلشان بازار ایران را در خود غرق کرده است، هم نفت ارزان ایران و عربستان سعودی را دریافت میکنند، هم شریک مالی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا شده اند و با این همه رندی حقشان هم هست که دولت آقای احمدی نژاد به علت رائی که در شورای امنیت علیه ایران داده اند از آنان چنان متشکر باشد که چشم بر روی کشتار مسلمانان ایغور در این کشور هم ببندد. با این سیاستمداران و این اندازه بصیرت البته خوردن چوب و پیاز را نیز حواله ملت ایران خواهند کرد.
از سوي ديگر به نظر مي رسد كه قدرت هاي غربي و بويژه ايالات متحده محتاطانه با مسائل داخلي ايران پس از انتخابات اخير برخورد كردند. به هر حال حكومت جمهوري اسلامي همچنان كنترل كشور را در دست دارد و علاوه بر تاثيرگذاري جدي بر بازار جهاني نفت، هنوز اهرم هاي خود را در خاورميانه در اختيار دارد. آيا شما فكر مي كنيد شرايط در ماههاي آينده به سمت و سويي پيش خواهد رفت كه زمامداران اقتدار و مشروعيت آسيب ديدۀ خود را ترميم كنند و جايگاه منطقه اي و بين المللي خود را تثبيت نمايند يا بر عكس موقعيت جهاني آنان وخيم تر خواهد شد؟
برای تبیین برخورد ایالات متحده و قدرتهای غربی با مسائل داخلی ایران پس از انتخابات اخیر من ترجیح میدهم صفت حسابگرانه را بکار ببرم تا محتاطانه. جنبش عظیم اعتراضی مردم ایران به دنبال تجاوز به حقوق اولیه رای دهندگان توسط ستبداد داخلی، در اهداف آزادی خواهی و دموکراسی طلبانه خویش و اشکال مسالمت آمیز و مدنی و بسیار مدرنی که به خود گرفت مورد استقبال وسیع افکار عمومی این کشورها قرار گرفت. اکثر مردم و رسانه های آزاد در این کشورها بنا بر سابقه تاریخی و شکل گیری ذهنیت تاریخ خود این جوامع در مبارزات برای تامین حق رای و دموکراسی در آنها با این مبارزات مردم ایران احساس همدردی میکردند. بویژه در زمانی که پس از چندین سال بار دیگر نوای آزادیخواهی و دموکراسی طلبی در یک کشور مسلمان بیان استبدادی مسلط بر این بخش جهان را تحت الشعاع خود قرار میداد. در ابتدا حتی برای برخی از ناظران غربی که در نوعی بینش تبعیض آمیز، این مقوله ها را انحصار جوامع غربی میدانند باور تحرک و بسیج گسترده یک جامعه شرقی و با هویت دینی در این زمینه ها سخت بود.
با این همه، دولت های غربی و ایالات متحده آمریکا در اعلام اعتراض به تجاوزات به حقوق بشر و آزادیهای عمومی در ایران و ابراز همبستگی با قربانیان این تجاوزات در ایران، حسابگرایانه تعلل ورزیده و تاخیر روا داشتند. یک لحظه میزان همبستگی و پشتیبانی همین دولت ها با جنبش هائی شبیه جنبش اخیر مردم در پراگ 1968 و لهستان در ابتدای دهه هشتاد میلادی و سراسر اروپای شرقی و روسیه آخر همین دهه را به یاد بیاورید تا ببینید تفاوت برخورد و موضع گیری از کجا تا به کجا است. این دولت ها حتی از اقدام جدی علیه تجاوز آشکار دولت ایران نسبت به مقررات قردادهای بین المللی در زمینه مخابرات که تا پارازیت اندازی توسط ایران بر روی برنامه های تلویزیونی داخل خود این کشورها هم پیشرفته بود، عاجز ماندند.
ایالات متحده آمریکا و دولت های غربی و متحدین آنان در منطقه خاورمیانه به دلائل گوناگون به ایرانی بیشتر احتیاج دارند که زبان تهدید و رجزخوانی چهره ای نامطلوب از وی در افکار عمومی در عرصه منطقه ای و جهانی ایجاد کرده باشد. ایرانی که فاقد یارائی اقتصادی و سیاسی بوده و چنان ضعیف و پر وبال شکسته شده که مایحتاج خود را به چندین برابر قیمت بازار از آنها بخرد و سرمایه های ملی و معدنی خود را به ثمن بخس به تاراج آنها بگذارد، نه ایرانی مدرن و آزاد و دموکرات که قطعا از منافع اقتصادی و موقعیت جهانی خود بسیار کار آمدتر و جدی تر دفاع خواهد کرد و حتی میتواند به رقیبی جدی و حتی شریکی سر سخت تبدیل گردد. به همین علت برای آنان همیشه پرونده هائی شبیه پرونده هسته ای ایران و یا مسائل خاورمیانه و نظائر آن ها مقدم بر مسائل مربوط به تجاوزات به حقوق بشر بوده است. در این زمینه نیز همیشه چنان با معیارهای دو گانه و تبعیض آمیز اقدام کرده اند که حمایت و پشتیبانیشان مورد تردید و ظن افکار عمومی مردم مار گزیده ایران واقع میشود. تاریخ یکصد ساله روابط جنبش های دموکراسی خواهی و استقلال طلبانه در کشور های منطقه ما نشان داده است که دولت های غربی همواره در کشورهایی مانند کشور ما، دغدغه منافع ویژه خود را داشته اند و تامین این منافع را همواره با دولتهای نا مشروع و با مشروعیت آسیب دیده، سهل الوصول تر دیده اند تا دولت های متکی به حمایت آزاد و بهره مند از مقبولیت عمومی. متاسفانه واقعیت روابط بین المللی نشان داده است که گرایش منافع کوتاه مدت قدرت های غربی بیشتر بدین سو است که چشم بر آسیب مشروعیت ها ببندد و به اقتدار دولتها صرف نظر از شیوه ای که آن را بدست آورده اند تکیه کنند.
حال به نظر جنابعالی آيا دستگاه سياست خارجي دولت آقاي احمدي نژاد و يا تصميم گيرندگان و تصميم سازان اصلي در اين زمينه توانايي غلبه بر بحران كنوني و هدايت صحيح و بي خطر اين كشتي از درون امواج و گردابهاي منطقه اي و بين المللي دارند؟ به عبارت ديگر توانايي هاي ماشين سياست خارجي ايران را در اين زمينه چگونه ارزيابي مي كنيد؟
مشخصه عمده این تصمیم گیران در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد همانطور که در پاسخ به سوال نخست گفتم، سقوط مجدد به دوران کودکی جمهوری اسلامی است با این تفاوت که سی سال قبل دنیای خارج این مسائله را ناشی از شرائط عدم استقرار ابتدای انقلاب و در نتیجه گذرا تصور میکرد، حال آنکه امروز جمهوری اسلامی سی ساله است و بنا بر این، این عوارض مزمن شده اند. همگان متوجه شده اند که جمهوری اسلامی چنان با فضای بحران و دشمن تراشی خو کرده است که گوئی تهدید عمده را تنش زدائی و رفع و حل و فصل این بحران ها میداند. دنیای خارج کم کم به ابن نتیجه میرسد که باید رفتار های خود را با این نوع رفتار تنظیم کند. سردمداران جمهوری اسلامی مرتبا در شیپور و اعدوا، وا عدوا میدمند اما در سی سال گذشته هیچ دشمنی نتوانسته است باندازه این رفتارهای تنش زا و بحران تراش به منافع ملی ابران و حتی ثبات و استقرار یافتن نظام حاکم بر آن در روابط عادی اقتصادی و دیپلماتیک جهانی و منطقه ای لطمه وارد کند. هر زمان که در ارگانهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی کسی خواسته است زبان خرد کاربردی و کارشناسانه نسبت به تحلیل این بحران ها و کوشش برای دسترسی راه حل آنها اقدام کند، بلافاصله آماج انواع تهمت های سیستم هیاهوی مسابقه از چپ قرار گرفته و راهی زندان و تبعید و یا عزلت و گوشه نشینی و سکوت شده است. با این ترتیب «ماشین سیاست خارجی» جمهوری اسلامی خود بیشتر در تشدید بحران هائی موفق بوده است که برای معاندان نابکار و رقبای سرسخت و دوستان شریک دزد و رفیق رئیس قافله شرائطی فراهم نوده تا در کنار آب گل آلود این «گردابهای منطقه ای» با فراغ بال به ماهیگیری مشغول باشند. برای آنان نیز استقرار در وضعیت بحرانی و ادامه آن مطلوبتر است تا حل و فصل آن. البته این وضعیت و ادامه آن یعنی اصرار در هدر دادن ثروت ها و توانائی های ملی، تضعیف روز افزون قابلیت ها و توانائی های ایران در تناسب با قوای متلاطم بین المللی و ضربه پذیر شدن بیشتر آن است.
تجربه نشان داده است كه وضع تحريم ها عليه ايران يا تشديد آنها و نيز تهديد ايران به حملات نظامي معمولا به گسترش احساسات ناسيوناليستي در ميان ايرانيان و تقويت موضع دولت و حكومت و سكوت و انفعال اپوزيسيون منجر مي شود. آيا فكر نمي كنيد كه زمامداران ايران از اتخاذ چنين رويكردهايي از سوي قدرت هاي جهاني استقبال مي كنند تا در سايۀ آن حمايت مردمي بيشتري بدست آورند و سركوب اپوزيسيون را نيز توجيه نمايند؟
تحریم و تهدید به حملات نظامی در دوران های برزخ در روابط بین المللی رونق میابند. یعنی زمانهائی که قدرت های درگیر یک بحران و کشمکش به دلائل گوناگون از تفاهم و صلح و یا تقابل نظامی و جنگ عاجز مانده و در انتظار تناسب قوای جدید بلا تکلیف هستند. بنا بر این ابزارهایی اساسا فرسایشی هستند. اگر تهدیدهای نظامی متوجه تشویش روحیه سردمداران رقیب هستند، تحریم ها بیشتر توان استقامت مردم کشور مورد تحریم را هدف می گیرند. به این امید که فشار این مردم نسبت به حکومت باعث تغییر در رفتار آن گردد. تاثیرات این مکانیسم در نظامهائی که ساختار اقتصادی تولیدی و تجاری و مالی مبتنی بر ارتباطات گسترده بین المللی وجود دارد و حداقلی از کنش و واکنش افکار عمومی، لا اقل در بخشی از جامعه جریان دارد، ممکن است بدل به موضوع بحث و گفتگوی عمومی درباره ارزش و هزینه موضوع بحران و تبدیل آن به منازعه سیاسی و مالا تغییر روش حاکمیت در نحوه برخورد با بحران گردد. در بررسی میزان تاثیر تحریم ها در چند دهه اخیر مورد آفریقای جنوبی آپارتاید تنها مورد موفقیت تحریم ها است. البته در آن مورد نیز تاثیر فعالیت سیاسی و نظامی کنگره ملی آفریقا و درایت رهبران آن مانند نلسون ماندلا در جلب حمایت اقشار وسیعی از سفید پوستان آفریقای جنوبی و محبوبیت فراوان جنبش مبارزه با تبعیض نژادی بود که در نهایت نظام آپارتاید را از پای در آورد. اما نمونه های دیگر محاصره اقتصادی و تحریم در نظام های استبدادی به ویژه رانت خوار، ثمر بخشی فراوانی از خود نشان نداده است و حتی این نتیجه بیشتر آشکار شده که تحریم ها در درجه اول با ایجاد فضاهای اقتصاد غیر رسمی و کنترل آنها توسط مراکز قدرت، منجر به ایجاد و تقویت مافیاهای اقتصادی و مالی می شود که با تکیه بر بازارهای موازی ناشی از تحریم خود بدل به نوعی موتور جدید تقویت و ادامه بحران میشوند. همانند عراق صدام حسین که از 1992 تا 2002 مورد شدیدترین تحریم های اقتصادی بود و تحریم ها باعث پر کردن جیب سران حکومت بعثی و دلالان وابسته به آنها و غارتگران بین المللی گردید و بالاخره منجر به تحمیل جنگی خانمان برانداز بر این کشور شد. مردم عراق اولین قربانیان این جنگ و تحریم بودند. درست است که صدام با آن سرنوشت فجیع به جزای جنایاتش رسید اما تحریم و جنگ چنان وضعیت وحشتناکی به وجود آوردند که کمتر از هشت سال پس از تجاوز نظامی آمریکا در حالی که عراق همچنان در آتش جنگ و نا امنی ناشی از آن میسوزد، قبر صدام بدل به زیارتگاه بخشی از قربانیان سابق وی شده است و فرماندهان نیرو های پیروز جنگ در جستجوی اعاده حیثیت از بعث قدیم برای ایجاد تعادل جدیدی در عراق تحت سلطه نظامی خود هستند. طرفه این جاست که بخش عمده ای از همان مردمی که قربانی تحریم و سرکوب در زمان ورود نیروهای خارجی به بغداد به استقبال آنان می شتافتند، پس از اشغال بدل به مهمترین تکیه گاه نیروهای مبارزه با اشغال خارجی شدند.
سرمایهگذاری در ماجراجوئی و دشمن تراشی در صحنه بین المللی به منظور تهییج پوپولیستی احساسات ملی و سرکوب معترضین داخلی به بهانه های واهی ناشی از این سیاست، عمده ترین عامل تضعیف وحدت و انسجام ملی است که شرط لازم و اولیه بازدارندگی هر دشمنی در تصور به تجاوز و اقدام عملی به آن است.
روي هم رفته ارزيابي شما از سياست خارجي آقاي احمدي نژاد چيست؟ چشم انداز آينده را چگونه مي بينيد؟
تصور میکنم که با توضیحات قبلی مشخص می شود که اقدامات دولت ایشان در زمینه خارجی مصداق وجود سیاست خارجی نیست که بتوان آن را مورد ارزیابی قرار داد. در قاموس و فرهنگ ایشان، سیاست خارجی سالبه بانتقاء موضوع است. این چه سیاست خارجی است که تنها در شیپور تبلیغ و نیش تحریک قابل بروز و ایجاد هیاهو است و دیگر هیچ؟
به عنوان آخرين پرسش؛ شما به عنوان يك تحلیلگر مسائل سياسي ايران، آقاي احمدي نژاد را تا چه ميزان صاحب نقش تعيين كننده در مسائل سياست خارجي ايران تلقي مي كنيد؟
در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی و سابقه رفتاری آن به ویژه در سال های اخیر با گسترش بی و حد و حصر اختیارات رهبری و مداخله روزمره و جزء به جز ایشان در امور، تدوین و اخذ تصمیمات عمده و اساسی در سیاست خارجی انحصارا در اختیار رهبری و ارگان های مستقیما وابسته به ایشان است. آقای احمدی نژاد همچنان که خودشان میگویند و آقای خامنه ای هم به کرات نسبت به آن تکیه و تاکید کرده، اگر نگوئیم ذوب شده ترین؛ لا اقل باید اذعان کنیم همسوترین رئیس جمهور با ایشان هستند. مصداق کامل سرود جدید دانشجویان بسیجی که روز پنجم شهریور امسال در حضور آقای خامنه ای خواندند و موجب رضایت خاطر و تشویق ایشان گردیدند.
«ما همه شيريم، شيران علمداري كه هست ما / همه دلبسته ياريم، آن ياري كه هست»
« گم شويد اي نيستها! نقش دل ما مهر اوست نيست / در بازار هستي جز خريداري كه هست»
«هان مباد اي خاكيان كز فتنه ما گم شود / نقش پاي ليلي از ديوانه بازاري كه هست»
«رهزنان را اعتباري نيست گر همره شوند / كاروان دل بر مدار از حكم سالاري كه هست»

کلیدواژه ها: احمد سلامتیان, جمهوری اسلامی, سیاست خارجی, مژگان ابراهیمی |
