گفتگو با داریوش اقبالی
آزادی رویای من است
14 Dec 2010
■ بنیامین صدر
نام «داریوش» در کنار دیگر کارورزان ترانه معترض و بیدار بیش از 40 سال است که در زندگی اغلب ایرانیان جریان دارد حتی منتقدان او یا آنان که موسیقی را به صورت حرفه ای دنبال نمی کنند «داریوش اقبالی» را به دلیل آنچه با دیگرهنرمندان هم نسل و حتی پس از خود متمایز کرده می شناسند. آنچه که خود او از آن به عنوان «مسئولیت اجتماعی» و «هدفمندی هنر» یاد می کند و آن را نه فضیلت که وظیفه می داند، همان وجه تمایز است. کارنامه هنری او بیانگر این ادعاست و به گواه دیگر کاروزان ترانه معترض و نوین ایران او به راه خود صادق است و پرتلاش. با داریوش که این روزها حسابی پرکار و پرتلاش است درباره موضوعات مختلفی چون هنر معترض یا تمایلش به عرفان گفتگو کردم. او بر این باور است که اعتراض باید هدفمند و مستمر باشد و هنرمندان جوان نیز وظیفه دارند تا با ابتکار و خلاقیت آینه و بازتاب آلام هم میهنانشان و تلاش های آزادی خواهانه آنان باشند.
ترانه بیدار یا معترض در دهه پنجاه شکوفا شد و داریوش اقبالی به همراه چند تن از خوانندگان آن دوره همچون مرحوم فرهاد مهراد با این شکوفایی درخشیدید که در این بین سهم داریوش پر رنگ بود. چه شد که تصمیم گرفتی این مسیر را تا امروز ادامه دهی و از تاثیر گذاران عرصه موسیقی و ترانه معترض باشی، چنانچه به گذشته برگردی دوباره این راه را انتخاب می کنی؟
شکی نیست که اگر به هدف و راهی که بیش از 40 سال پیش آغاز کردم ایمان و اعتقاد نداشتم، این چنین به آن وفادار نمی ماندم. اما لازم میدونم از دیدگاهی دیگر به این نکته بپردازم که اعتراض به تنهایی کافی نبود و نیست، بنابراین ترانه معترض هم به تنهایی کارچندانی از پیش نمی برد. آنچه اهمیت دارد هدفمندی هنر و به تبع آن ترانه معترض است. حال به اینجا میرسیم که تفاوت میان ترانه معترض و ترانه هدفمند چیست و آیا ترانه ای میتواند معترض و هدفمند باشد؟ هدف من از انتخاب ترانه فراتر از اعتراض بوده، حمایت بوده ، تلنگر بوده ، یادآوری حقوق پایمال شده هموطنانم بوده، ستایش آزادی بوده ، هدف من واقعیت های دردهای ملتی را فریاد کردن بوده، آنجا که می خوانم (دلم تنگ است ، دلم میسوزد از باغی که میسوزد، نه دیداری ، نه بیداری ، نه دستی از سر یاری…)، بیدار کردن و حق طلبی برای فردایی بهتر بوده (یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت، تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت…)، زیرسوال بردن تکبر و خود باوریهای کاذب و فرهنگ بیمارگونه یک ملت بوده (تو راه مرا بسته ، من راه تو را بسته، امید رهایی نیست وقتی همه دیورایم…)، توانمند کردن ملتی با قدرت عشق بوده (در این خواب بدِ بد، من و تو خوبِ خوبیم، من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم، نترس از این سیاهی، تو شبتابی مگه نه؟ نترس از مرگ دریا، خود آبی مگه نه؟…) با این هدف و آرزو که روزی بیاید تا هر ایرانی آن طور که شایسته یک انسان آزاد است بیاندیشد و شایسته زندگی کند.
با این تعریف، توصیه تو به خوانندگان جوان برای زنده ماندن ترانه معترض چیست؟ همانطور که می دانید نسل جدید موسیقی معترض در ایران که البته و تا پیش از جنبش سبز بیشتر اجتماعی بود تا سیاسی با سبکهای راک، متال و رپ زیر زمینی خودش را نشان داد؟ آیا این نوع موسیقی که امروز پنهانی به حیات خودش در ایران ادامه میدهد، امتداد همان مسیری است که شما و دیگر کاروزان موسیقی معترض و منتقد آغاز کردید، همان مسیر هدفمند را می گویم؟
بسیاری از جوانان و هنرمندان جوان ما تنها اعتراض نمی کنند، ناگفته ها را می گویند و بدعتهای پوسیده را زیر سوال می برند، مبارزند و حق خود را فریاد میزنند، هر کدام با شیوه و سبکی مختلف و ابتکاری. فریاد میزنند برای آنچه از آن آنان است و از آن بی بهره اند؛ حق زندگی، حق آزادی. بدیهی است که هنر زیرزمینی در ایران، محصول بی تعهدی و پایبندنبودن هنرمند بیدار به ضوابط و قوانین نا عادلانه حاکم است و جنگ نرم علیه نظامی بوده است که از این روند می ترسد. هنرمند جوان امروز میتواند انتخاب کند که پیشاهنگ باشد، پیش قراول یک سپاه باشد، به جامعه انرژی دهد، صورت مسئله را یادآوری کند، به شکل مستقیم به واقعیت های اطرافش واکنش نشان دهد و جامعه را به طرف همبستگی و تعهد به ارزشهای والای انسانی سوق دهد.
دیکتاتوری در دنیای هنر جایی ندارد. انسانگرایی و داشتن اندیشهء اجتماعی و سیاسی در دنیای هنر سابقهای به درازای تاریخ دارد. از حافظ تا سیاوش کسرایی و شاملو. آنچه عارف قزوینی را در تاریخ موسیقی ما ماندگار کرده تنها هنر نوازندگی و خوانندگی او نبوده، بلکه موضع مردم سالارانه و ایستادگی او در مقابل استبداد بوده. هنر فرا ایدئولوژی ، فرا مذهبی و فرا فرهنگی میتواند از مرزهای قومی فراتر رفته و ندای وحدت ملتی را سر دهد
آیا اینگونه بوده؟
بله هنرمندان جوان ایران در سال های اخیر توانسته اند برای حرکتهای آزادی خواهانه و جنبشهای اجتماعی مفید و هنرشان غذای روح جامعه باشد. هنری که میتواند هدفمند، تأثیرگذار و انگیزه ساز باشد. میتواند بر این مضمون تاکید کند که بی تفاوتی بس است، فریاد رسی نیست و درد در همه ماست و بر این مضمون پای بفشارد که ما وارثان آن آرمانهای ملی هستیم که بدون آنها مردم ما تبدیل به تودهای دردمند و بیانگیزه اند. همه ایرانیان بیدار دل باید با این باور زندگی کنند که آزادی حق آنان است و قانون یعنی قانون و عدالت یعنی عدالت تا به عنوان یک ملت ما حق داشته باشیم در مورد سرنوشت مان تصمیم بگیریم و آیندهمان را پیریزی کنیم. بیش از یک قرن تلاش و تکاپو بیانگر آن است که چشیدن طعم خوشبختی حق ماست.
میرسیم به کارهای جدید پرطرفداری که خواندی و گویا در ایران با استقبال ویژهای روبرو شده، شاید انتظار میرفت پس از جنبش سبز آخرین آلبوم داریوش رنگ و بویی صرفا سیاسی و اعتراضی داشته باشد اما بار دیگر به عاشقانه خوانندن روی آوردید و آلبوم « دنیای این روزای من» کاری عاشقانه بود که دوستدارانت را به یاد گذشته های دور می انداخت. چرا چند ترانه اعتراضی را که پس از وقوع حوادث تلخ اما ماندگار پس از انتخابات سال گذشته تولید کردید در این آلبوم جا ندادید؟
زیبایی و جذابیت دنیای هنر در این است که به مخاطب حق انتخاب برای تفسیر و انتقاد یا حتی پیشبینی میدهد. فراموش نکنیم که هر کدام از ما با دیدگاهها، تعصبات و لنزهای مختص به خودمان به همه چیز نگاه میکنیم. دنیای این روزای من، دنیای این روزای ماست، همه ما که در پیله تنهایی خود احساس غربت و تنهایی میکنیم و به امید دیدار آزدای در سرزمین مان هر شب در رویای خودمان آیندهء ایران را با شمع وجود روشن نگه می داریم، اما ما که در سلول های بی مرزمان در حسرت یک روزنه و دریچهای رو به آزادی فرداییم، باید پیله ها را بگشا ییم چون آینده را ما به ارث نمی بریم، آینده را باید بسازیم. خوشبختی ملت ومیهن در تجربه دیروز، تلاش امروز و امید به فردا نهفته است. از کارنامهء دنیای این روزای من که بگذریم، میرسیم به این نکته که هدف من همیشه از انتخاب کلام و ترانه، صرفا تهیهی یک آلبوم نیست، حجم برایم مهم نیست ، عمق و محتوا اهمیت دارد . به نظر من هنرمند نمی تواند از جامعه اش جدا باشد. در هر مقطع از زمان ، به اقتضاء نیازها و دردهای یک ملت و جامعه، میتوان به هنر سمت و سوء داد و از میکرفن همچون قلم هدفمند استفاده کرد. در مقاطع بحرانی ، هنرمندان فارغ از اما و اگر ها میتوانند جریان ساز باشند. میتوان با نبض ملتی خواند، میتوان با نبض ملتی سرود، میتوان با نبض ملتی ساخت. میتوان حرف هایی زد به رنگ سکوت، ترانه ای سرود به رنگ درد و ملودی ساخت به رنگ زیبای آزدای.
با این وجود جایگاه و نسبت عاشقانه خوانندن و اعتراض را در کارهای خودت چگونه می بینی؟ منظورم کارنامه هنری داریوش است. همیشه و در طول قریب به 40 سال فعالیت مستمر هنری در این مسیر حرکت کردی، عشق و اعتراض درون مایه اصلی کارهایتان است . چرا؟
به این خاطر که معتقدم ما باید با دل هایمان و نه با عقایدمان در کنار هم یکصدا شویم . قدرت هنر نادیدنی ها را دیدنی کردن است، پنهان ها را آشکار کردن است، از بدترین گذشتن و بهترین را طلبیدن است و هیچ قدرتی غیر از قدرت عشق نمی تواند این چنین عمل کند. اگر عشق به ایران نبود این سفر 40 ساله امکان پذیر نبود، اگر نیروی این رابطه ء عاطفی با هموطنانم نبود، این سفر میسر نبود، اگر لمس دردهای هم میهنمانم نبود، اعتراضی نبود، اگر از هم پاشیدن دیوار میان آنچه باید باشد و نیست نبود، فریادی نبود. بار ها به من ثابت شده که در مقابل عشق، غیر ممکن هم سر تعظیم فرود می آورد. همیشه اعتقاد به هدفمندی فعالیت هایم داشتم، میگویند آنجا که کلام باز می ماند، موسیقی آغاز. ترانه های ماندگار اتفاقی ماندگار نشدند، کلام و پیام ماندگار این ترانهها به آنانی که روبری ترس نشسته اند آرامش میدهد، به آنان که در مقابل مرگ نشسته اند جرأت میدهد، به آنان که در مقابل ظلم نشسته اند قدرت میدهد تا بگویند نه و سکوت از سر دردمندی را به فریاد تبدیل می کند.
اما در برخی اظهار نظرها در باره اینکه شما را خواننده سیاسی معرفی کنند موضع گیری داشتید و عنوان کردید که سیاسی نیستید در حالی که درون مایه اغلب کارهایتان اعتراضی است آیا بهتر است دیگران به جای واژه سیاسی از واژه معترض استفاده کنند؟
من به سیاست هم از دریچه هنر نگاه میکنم . هنر و سیاست میتوانند در کنار هم و به موازات هم حرکت کنند اگر هر دو در دفاع از حقیقت گام بردارند. سیاست یعنی مصلحت اندیشی برای پیشرفت و خوشبختی مردم یک جامعه. برای خدمت به جامعه باید سیاست مدار بود نه سیاست باز، باید از سیاست به عنوان یک راهکار برای رسیدن به جامعه ای سالم استفاده کرد نه یک حربه برای پاک کردن صورت مسئلهها. انسان موجودی سیاسی است، ولی چون سیاست به سیاست بازی تبدیل شده و زبان دروغ به خود گرفته، معنی اصلی سیاست کمرنگ شده. اگر منظورت از خواننده سیاسی بودن درکنار مردم بودن و سکوتشان را فریاد کردن است، که این مرام من بوده و هست و خواهد بود. اگر منظور از سیاسی بودن در درد مردم شریک بودن است و مرهمی بر زخم ها بودن، که این هدف من بوده و هست.
داریوش عزیز خیلی ها معتقدند که برای هنر و هنرمند نباید رسالت تعیین کرد و اساسا هنر وظیفه آموزش اخلاقی در قبال جامعه ندارد. در این باره چه نظری داری؟
دیکتاتوری در دنیای هنر جایی ندارد. انسانگرایی و داشتن اندیشهء اجتماعی و سیاسی در دنیای هنر سابقهای به درازای تاریخ دارد. از حافظ تا سیاوش کسرایی و شاملو. آنچه عارف قزوینی را در تاریخ موسیقی ما ماندگار کرده تنها هنر نوازندگی و خوانندگی او نبوده، بلکه موضع مردم سالارانه و ایستادگی او در مقابل استبداد بوده. هنر فرا ایدئولوژی ، فرا مذهبی و فرا فرهنگی میتواند از مرزهای قومی فراتر رفته و ندای وحدت ملتی را سر دهد. اگر به تاریخ نگاه کنیم، هنر به نوعی نقشی تعیین کننده در پیشرفت و تغییر و تحولات تاریخی داشته. هنرمیتواند پلی باشند میان گذشته و آینده ، میان دردها و شادی ها، میان دروغ و واقعیت ، میان امید و نا امیدی ، میان مرگ و زندگی. همانطور که هنر میتواند در عبادت از عشق باشد، میتواند در عبادت از آزادی و حقیقت هم باشد. هیچوقت در تنهایی و بی مسئولیتی اثری مردمی آفریده نشده . هنر زمانی ماندگار و تأثیر گذار است که با مردم و برای مردم باشد. همیشه گفتند آنها که دوست دارند، همیشه درد کشیده اند و آنها که دوست دارند، همیشه چوب خورده اند.
گویا عضو سازمان عفو بین الملل هستی، از طرفی مدیریت بنیاد غیر انتفاعی آینه را نیز در اختیار داری، برای ما بگو که در این بنیاد چه می گذرد و فعالیتهای اجتماعی دیگرت چیست و اصلا به فکر گسترش این فعالیت ها هستی؟ به نظر می رسد که فعالیت هنری برای فعالیت بیشتر در این عرصه زمان را بر تو تنگ کرده؟
دلمشغولی من در کنار فعالیت های هنری که به موازات هم پیش میروند، اینروزها معطوف شده به اهداف بنیاد آینه، بنیادی که برای آگاهی رسانی و یاری به جامعه زخمی ایرانی پایه گذاری شده است. بنیانگذاری این سازمان بازتابی است از هدف من که سالها بود به دنبال مرهمی بر زخم های هموطنان در آتش نشسته ام بودم. بشر دوستی را در عمل، زیبا میبینم. در این فصل از زندگی دوست دارم صدا و انرژی ام را تبدیل به وسیلهای برای مبارزه با آسیب های اجتماعی که هموطنانم در سراسر دنیا با آنها دست و پنجه نرم میکنند کنم و نه فقط پیام آور بلکه قاصد راه حلی برای دستیابی به بهبودی ، آزادی ، عشق و صلح برای آنان باشم. تلاش من این بوده که بنیاد آینه حامی حقوق انسانی هموطنانم باشد. از سرآغاز پایه گذاری بنیاد تا کنون کوشیدم تا تمام تجربه و امید خود را بیشتر از یک پیام مبدل به روزنهء امیدی به نام ” بنیاد آینه” کنم و وقت و انرژی خود را عاشقانه صرف این هدف میکنم. ازکارهای فنی تا تهیه برنامه های آموزشی تلویزیونی و سمینارهای آگاهی دهنده و رایگان بنیاد آینه، تا برنامه ریزی گردهمایی راهیان دنیای بهبودی در سراسر اروپا، تا ارائهء تارنماهای آموزشی همچون «بهبودی» و «بهبودی چت» برای گسترده کردن کانال های آگاهی دهنده و سهولت دستیابی به اطلاعاتی که در مسیر بهبود جامعه تهیه میشوند. خلأ آگاهی های لازم به خصوص در رابطه با آسیب هایی که با پیشگیری صحیح میتوان تخریب آنها را کاملأ کنترل کرد سبب شد که بدنبال راهکارهایی باشم که اطلاعات لازم را به هر وسیله موجود در اختیار هموطنانم بگذارم. براین باورم که آگاهی کلید رهایی از آسیب هاست. بدیهی است که باید همیشه به دنبال پیشرفت و تحول بود ، چرا که در غیر اینصورت درجا زده ایم. امروز دیگر نمی توان در انتظار تحولات تاریخی بود، دنیای خاکی امروز لحظه به لحظه شاهد جرایانات تاریخی است و اگر با زمان حرکت نکنیم، اگر با نبض جامعه حرکت نکنیم نمی توانیم کارساز و آینده ساز باشیم.
همیشه چهره دنیایی که در آن بسر می بریم ، دنیایی مملو از ظلم و اختناق و استبداد را با خویش بیگانه می بینم و به دنبال روزنه ای برای پرواز و آرامش هستم، وقتی با عرفان این روزنه را یافتم تصمیم گرفتم قلندرانه از دنیای بی کران آن برای هموطنانم بگویم و آن را با هموطنانم تقسیم کنم
بسیاری از جوانان متخصص و کار بلد در حوزه های مختلف چون حقوق بشر و رسانه تمایل دارند تا به صورت داوطلبانه با بنیاد آینه همکاری داشته باشند آیا این امکان وجود دارد ؟ اگر این گونه است به چه صورتی می توانند این کار را انجام دهند؟
هدف ما خدمت است و امید من از سرآغاز فعالیت بنیاد آینه این بود که عزیزانی که مایل به یاری رسانی به هموطنان دردمند خود هستند به ما بپیوندد. همیشه یادآوری کردم که آینه پلی است میان توانمندان و نیازمندان. امید من این بود که فراتر از خواستن، هموطنان من آستین بالا زده و در عمل همدلی و همیاری کنند. عزیزانی که مایلند در این راستا با ما همگام و همراه باشند میتوانند با ما تماس بگیرند و به ما اطلاع بدهند که توانایی هایشان چیست و در چه زمینه ای مایلند به هموطنان خود یاری رسانند. ما کالایی برای فروش نداریم، هدف ما آگاهی، آموزش و پیشگیری است، هدف ما توانمند سازی است و ارائه راهکارهای سازنده و سالم. آنان که مثل ما معتقدند که زخم های جامعه متعلق به فرد فرد ماست و آزادی و سلامت خود را در گرو آزادی و سلامت جامعه میدانند، میتوانند با ما تماس بگیرند و پیشنهادات و راهکار های خود را با ما در میان بگذارند.
در حال حاضر چند پایگاه اینترنتی زیر نظر و یا مدیریت تو فعال هستند و در زمینههای مختلفی همچون مقابله با آسیب های اجتماعی یا فعالیت های هنری فعالیت می کنند. آیا بهتر نبود این سایتها تجمیع شوند و تعدد شان کم شود تا به لحاظ کیفی مطالب بهتری در اختیار مخاطبان قرار گیرد، اساسا دلیل این کثرت گرایی چیست؟
هر کدام از تارنماهایی که تهیه کردیم به یک گوشه از اهدافم می پردازد و به صورت اختصاصی برنامهها را پوشش می دهند. بدیهی است فعالیت های هنری من به موازات فعالیت های اجتماعی ام پیش میروند، اما تفکیک مسائل مورد نظر کار مخاطبان را راحت تر کرده و با در نظر گرفتن اینکه تارنماهای من در ایران فیلتر شده اند، داشتن چند تارنما راهکاری است برای نگاه داشتن یک پل ارتباطی عاطفی و آموزشی. بهعنوان نمونه، تارنمای «آینه» حاوی آخرین اخبار آسیب های اجتماعی، مطالب آموزشی در رابطه با آسیب های اجتماعی است یا تارنمای «بهبودی چت» مکانی است برای جلسات مجازی که به منظور مشارکت راهیان دنیای بهبودی و خانواده ها با بهبودیافتگان تهیه شده. تارنمای «بهبودی» هم حاوی اطلاعات نشستهای 12 قدم در سراسر ایران است. «با من از ایران بگو» هم وب لاگ شخصی من است که به منظور تبادل نظر و بیان دلمشغولی های من و ما در رابطه با سرزمین مان به هموطنانم ارایه شده. به این نحو شما حق انتخاب دارید که در مورد مسائلی که مورد نظر شماست به هر کدام از تارنماها سری بزنید. در حال حاظر مشغول تهیه و تدارک و آماده کردن تارنمای «آینه تیوی» هستیم تا نه تنها برنامه های هفتگی بنیاد آینه راحت تر و اصولی تر در دسترس هموطنانم باشند، بلکه آرشیوی از برنامه های آموزشی و آگاهی دهندهء آینه را هم به آنان هدیه کنیم.
در چند سال گذشته در برنامه های تولیدی خود به ویژه در برنامه تلویزیونی که با عنوان آینه در اختیار مخاطبان قرار می دهی تاکید خاصی بر روی مفاهیم عرفانی داری و اساسا تمایل به سمت تبیین این مفاهیم برای مقابله با آسیبهای اجتماعی بیشتر دیده می شود چه شد که به این وادی علاقه مند شدی و اساسا جرقه عرفان گرایی از چه زمانی در وجودت پر رنگ شد؟
از دیدگاه من هنر یعنی عشق و هنرمند یعنی عاشق، یعنی زیبایی در نگاهمان باشد نه در آنچه به آن می نگریم. یک هنرمند میتواند پس از اینکه خود را شناخت انتخاب کند که زبان دردها و نیازهای جامعه خود باشد، اما میتواند حضور خود و فعالیت هایش را فراتر از این ها گسترش دهد به نوعی که مثل یک پیکر تراش نگرش جامعه را هم شکل دهد. همیشه چهره دنیایی که در آن بسر می بریم ، دنیایی مملو از ظلم و اختناق و استبداد را با خویش بیگانه می بینم و به دنبال روزنه ای برای پرواز و آرامش هستم، وقتی با عرفان این روزنه را یافتم تصمیم گرفتم قلندرانه از دنیای بی کران آن برای هموطنانم بگویم و آن را با هموطنانم تقسیم کنم. عرفان میتواند زبان همدلی همه ما باشد، میتواند راه پروراندن زیبایی و قدرت های معنوی و گذشتن از پلیدی ها و ضعف ها باشد. فعالیت های من حد ومرز نمی شناسند و مرام این بوده که اهدافم فقط با گوش شنیده نشود، با تار و پود لمس شود، روح و روان را زنده کند و تفکر را نوازش دهد. این ها تنها زمانی میسر است که با تفکر و نگرشی عرفانی همراه باشند.
در پایان می خواهم یادی از بانوی آواز ایران مرضیه داشته باشیم که غریبانه در غربت از دنیا رفت، درباره او حرفی هست که برای مخاطبان ما بگویی؟
تاریخِ فرهنگ و هنر ملت ما تحریم شدنی نیست. مرضیه هم از این دنیا رفت، آما صدای او خواهد ماند. هیچکس و هیچ چیزی نخواهد توانست کارنامه هنری او را از تاریخ موسیقی ایران پاک کند. پس از قمر، مرضیه بود که حضور زنان را درعرصه موسیقی ایران هموار کرد. همه ما مجوعه ای از خوبی ها و بدی ها، زشتی ها و زیبایی ها و ضعف ها و قدرت ها هستیم، مطلقی وجود ندارد. آرزوی من همیشه این بوده که همه ما ، از هر قشر و هرتبار، با هر زبان و هر فرهنگ، با هر مرام و هر مذهب، با احترام به عقاید و نگرش یکدیگر، در کنار هم باشیم. آرزو دارم که اقوام مختلف ایران به ملت بدل شود، به ملتي که افرادش با هم حقوق مساوي دارند و در آرامش و صلح در کنار هم زندگی میکنند. مهم نیست که چه کسی باشیم ، کجا باشیم ، چرا باشیم یا چطور باشیم ، مهم این است که با هم باشیم و آزاد.

کلیدواژه ها: آزادی, اعتراض, بنیامین صدر, ترانه, داریوش, موسیقی |
