خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش نخست
گسستها و پیوستها
14 Dec 2010
■ جمشید فاروقی
کارل مارکس انقلاب را “لوکوموتیو تاریخ” میداند. نیرویی ویرانگر و در عین حال سازنده که مرزها و محدودیتها را در مینوردد و طرحی نو در میاندازد. انقلاب به گمان او جادویی را میماند که انتظارهای خفته را بر میانگیزد و به پارهای از آرزوها رنگ واقعیت میبخشد. از رمانتسیم این ادبیات سیاسی که درگذریم و به ایران پس از انقلاب که بنگریم، با واقعیتی روبهرو میشویم که بیشتر از جنس آن جادویی است که سیهروزی و پلشتی میزاید و نه گشایش و نیکبختی.
در این نکته که انقلاب اسلامی لوکوموتیو تاریخ ایران بوده باشد، جای تردید فراوان است. بسیاری از پژوهشگران در رخسار این تحول سیاسی و اجتماعی عظیمی که رخ نمود، گونهای گردش به عقب و سقوط به قهقهرا را میخوانند و کمتر کسی است که از جمهوریت کمجانی که مهمترین دستآورد این انقلاب بود، چنان شیفته شده باشد که چشم بر نارساییهای تلنبار شده این سی و یک سالی که از این انقلاب میگذرد، ببنندد. بر آن باید افزود تردیدهای ناشی از گمان مهندسی انتخابات ریاست جمهوری که از ارزش همین نهاد کمجان نیز بیش از پیش کاسته است.
انقلاب ایران(1) ، صرفنظر از اینکه انقلاب را اصولا چه بدانیم و این انقلاب را در چه راستایی ارزیابی کنیم، به هر روی، همچون هر انقلاب دیگری، یک گسست بود. و اگر خواسته باشیم دقیقتر بگوییم، مجموعهای از گسستها. از آنجا که هیچ انقلابی، و حتی رادیکالترین آنها، دوباره سرایی تاریخ و حرکت از نقطه صفر نیست، بنابراین باید به تداومها و پیوستها نیز نظر داشت. از این منظر میتوان گفت که شناسنامه هر انقلابی مجموعه آن گسستها و پیوستهایی است که آن انقلاب بر تاریخ کشوری معین رقم میزند. و سنجش میزان این گسستها و پیوستها یگانه سنجیداری است که به کمک آن میتوان عمق، دامنه و معیار تحول “عظیمی” را که انقلاب مینامیم، محاسبه کرد.
گفتن این عبارت که “انقلاب تحولی است بزرگ” یا “تغییری است بنیادین” از آنرو که هر دو واژه “بزرگ” و “بنیادین” بری از شفافیت لازمند، از دقت علمی برخوردار نیستند. از منظر منطقی، واژههایی همچون “بزرگ”، “عظیم”، “بنیادین”، “کوچک”، “کماثر” و… گونهای قیاس را پیشفرض میگذارند و مادام آنکه این قیاس روشن نباشد، این واژهها تعریف و معنی روشنی نمییابند. خرد پرسشگر میبایست در برابر واژههایی از این دست همواره با بدگمانی و تردید روبهرو شود و جویای دانستن علت این “بزرگی” و “عظمت” گردد.
اینکه تحولی به نام انقلاب اسلامی تا چه حد بزرگ و عظیم بود و تغییری که در اثر آن روی داد تا چه حد عمیق و بنیادین، در بررسی زنجیره گسستها و پیوستها روشن میشود. گستره و ابعاد ناشی از یک تغییر را میتوان با مقایسه دو لحظه پیش و پس از آن تغییر سنجید. از این رو، میبایست ویژگیهای جامعهای را مورد بررسی قرار داد که بستر چنین تغییری بوده و/یا چنین تغییری را ایجاد کرده است.
گسست سیاسی که در اثر انقلاب رخ نموده بود به حیات اتوکراسی در ایران خاتمه نداد. از اینرو پایان عمر خاندان پهلوی، پایان عمر اتوکراسی در ایران نبود. گسست سیاسی از آنجا که دولتی کاملا جدید پدید آورد، مبانی باورجامعه نسبت به مشروعیت صاحبان قدرت را از اساس تغییر داد. اما به باور مردم نسبت به مشروعیت حکومت مبانی مدرن و قانونمحور نبخشید
انقلاب اسلامی ایران در جامعهای روی داد که گونهای از مدرنیزاسیون اتوکراتیک را تجربه میکرد. بسیاری از پژوهشگران علت اصلی بروز این انقلاب را در نارساییهای برآمده از روند مدرنیزاسیون در ایران جستوجو کردهاند، از رشد ناموزون گفتهاند و از عقب ماندن تحول سیاسی کشور از تحول اقتصادی. در ادامه این مقالهها به این مسائل خواهیم پرداخت. در این مرحله از بررسی انقلاب اسلامی شایسته است اشاره کنیم که تحول سیاسی ایران در عصر پهلوی و شاهبیت آن، یعنی تاسیس دولت مدرن، به هیچ روی از گستره تحولات اقتصادی نازلتر نبوده است.
تردیدی نیست که روند مدرنیزاسیون اتوکراتیک در اثر ارادهگرایی یکهسالارانه نارساییهای بسیاری را در رشد اجتماعی کشور ایجاد کرده است. اما مدرنیزاسیون اتوکراتیک و نارساییهای ناشی از آن محدود به جامعه ایران نمیشده است. بسیاری از کشورهای جهان، چه آنهایی که در شمار اقمار کشورهای غربی بودهاند و چه آنهایی که در شمار اعضای بلوک شرق، گونههایی از این مدرنیزاسیون را تجربه کرده یا میکنند. پرسش این است که هرگاه روند مدرنیزاسیون اتوکراتیک باعث و بانی چنین انقلابی بوده باشد، چرا ما شاهد چنین انقلابی در کشورهایی همچون سوریه، مصر یا ترکیه نبودهایم.
از جانب دیگر، ایران یگانه کشوری نیست که بر بستر تجربه مدرنیزاسیون اتوکراتیک و کمی و کاستیها ناشی از آن، انقلابی را تجربه میکند. نمونه شاخص چنین انقلابهایی، بی تردید انقلاب اکتبر در روسیه بود. همین موضوع دانسته یا ندانسته بسیاری از پژوهشگران را به مقایسه بین این دو انقلاب کشانده است.
شباهتهای واقعی و صوری بین انقلاب اسلامی ایران و انقلاب اکتبر روسیه باعث آن شد که شماری از کنشگران در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی با طرح “کاست حکومتی”، “خلاء قدرت” و “حاکمیت دوگانه” بر آن شوند تا فهم تحول سیاسی و اجتماعی انقلاب ایران را از قرائت لنینیستی تجربه روسیه بخوانند. در آن هنگام کمتر کسی به ریشههای نظری و جامعهشناسانه این شباهتها توجه داشت و از منظر نارساییهای ناشی از روند مدرنیزاسیون اتوکراتیک به تحلیل مقایسهای این دو انقلاب پرداخت.
سالها پس از روشن شدن ضعفهای نظری چنین شبیهسازیهای خامی، برخی از پژوهشگران اقدام به تحلیل مقایسهای این دو رویداد تاریخی کردند. یکی از پژوهشگرانی که آگاهانه این دو نمونه تاریخی را با یکدیگر مقایسه کرده است، تیم مکدانیل است. مکدانیل در کتاب خود “اتوکراسی، مدرنیزاسیون و انقلاب در روسیه و ایران”، تفاوتها و تشابهات بین دو انقلاب روسیه و ایران را پی میگیرد.(2)
تجربه نظری ناشی از تحلیل خرد و کلان انقلاب اسلامی به وضوح نشان میدهد که حتی اگر ما استفاده ابزاری و ایدئولوژیک از اسلام و همچنین ویژگیهای تمامیتخواهانه دولت اسلامی را مد نظر قرار دهیم و از نظریه کارل فریدریش پیرامون حکومتهای توتالیتاریستی نیز بهره گیریم، قادر به توضیح و فهم انقلاب اسلامی بر بستر تجربه روسیه نخواهیم بود.
پژوهشگران برای شناخت و فهم انقلاب اسلامی از منظرهایی گوناگون به این انقلاب توجه کردهاند که ما در این مقاله و مقالههای آتی به شماری از آنها خواهیم پرداخت. این عرصهها عبارتند از:
1. درجه و میزان گسست
2. انقلاب اسلامی بهمثابه پدیدهای “ناگهانی” و “غیرقابل پیشگویی”(3)
3. خصلت اجتماعی انقلاب ایران
4. ویژگیهای انقلاب ایران
5. خصلت مذهبی انقلاب ایران
6. و خصلتهای مدرن انقلاب ایران
نگاهی به انقلاب ایران از منظر گسست
چنان که شرحش رفت، گسست یک تغییر است و با مقایسه دو لحظه پیش و پس از آن تغییر میتوان درجه و ابعاد آن را بررسی و محاسبه کرد. گستره تاثیرات گسست یا مجموعه گسستهایی که در اثر انقلاب ایران روی نمود، محدود به مرزهای کشور نماند، سراسر منطقه را در بر گرفت و بر سیاست در پهنه جهانی نقش زد. دامنه و ابعاد سیاسی این گسستها را پیش از آنکه از منظری تئوریک دنبال کنیم، از زبان دیپلماتی میشنویم که با سیاست و جامعه ایران آشنا بوده و تحولات طوفانی واپسین ماههای حکومت پهلوی را با دقت دنبال کرده است.
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در دربار پهلوی در کتاب خود “غرور و سقوط” اهمیت انقلاب اسلامی و نقش آن را در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور ارزیابی کرده است. به باور وی، انقلاب ایران از جنس آن تحولات سیاسیای نیست که به گونهای مداوم در کشورهای “جهان سوم” روی میدهند. این انقلاب، جایگزینی ساده شاه یا فرمانروایی با یک سرهنگ در اثر یک کودتای نظامی نیست و اهمیت آن را نمیتوان تا حد یک جابجایی ساده در بافت و ساخت قدرت سیاسی کشوری فروکاست.
به باور سفیر وقت بریتانیا در ایران، انقلاب ایران فروپاشی آن حکومت اتوکراتیک متمرکز و قدرتمندی بود که بر توان ارتشی وفادار و متحد استوار بود و از حمایت و پشتیبانی این نیروی نظامی نیز سود میجست. و این انقلاب بر ویرانههای حکومت پهلوی یک ایران متفاوت و دگرگون را پدید آورد. ایرانی که در همه شئون حیات اجتماعی خود با ایران پیش از انقلاب تفاوت داشت.(4)
در ارتباط با اهمیت جهانی انقلاب اسلامی و گسست ناشی از آن کافی است به پیشگویی یکی از تحلیلگران آمریکایی اشاره کنیم که در همان نخستین روزهای پس از سقوط حکومت پهلوی منتشر شده است. “کواندت” در مقالهای تحت عنوان “بحران خاورمیانه” که در نشریه “فارن افرز” منتشر كرد مدعی شد که تاثیر تحولات سیاسی هیچ منطقهای از جهان برای سیاست آمریکا، امنیت ملی این کشور و منافع اقتصادی آن به حد تحولات خاورمیانه در سال ۱۹۷۹ نبوده است. وی سقوط حکومت پهلوی را تغییری بنیادین در توازن نیروها در این منطقه ارزیابی میکند.(5) تاریخ و تحولات سیاسی سه دهه پس از انقلاب صحت این پیشگویی را ثابت کرد.
پیش از ورود به گفتمان خصلتشناسی انقلاب اسلامی که در مقالههای بعدی پیگرفته خواهد شد، باید به طور کلی این موضوع را مورد بررسی قرار داد که دامنه و عمق گسست یا گسستهایی که در اثر انقلاب اسلامی ایران در نظام سیاسی ایران پدید آمده است، تا چه حد بوده است.
شماری از پژوهشگران انقلاب را تغییری بنیادین در تمامیت سامانه سیاسی یک کشور تعریف کردهاند(6)، حال آنکه انقلاب اسلامی و رهبر آن، آیتالله خمینی، پیش از آنکه تغییر تمامیت سامانه اتوکراتیک را هدف قرار دهد، با پدیدآوردن گونهای دیگر از حکومتهای اتوکراتیک، تغییری بنیادین در زمینههای باور مردم به مشروعیت حکومت ایجاد نمود. تمامیتخواهی و استفاده ابزاری از دین به حکومت اسلامی ویژگیهایی بخشید که در گونههای سنتی حکومتهای اتوکراتیک مشاهده نمیشد.
بین دو مفهوم “توزیع قدرت” و “الگوی قدرت” میبایست تفاوت قائل شد. انقلاب اسلامی ایران توزیع قدرت و آرایش نیروها را در مراکز قدرت در کشور به گونهای اساسی تغییر داد، اما الگوی قدرت که ناظر بر مناسبات دولت و جامعه است، دستخوش تغییر و تحولی جدی نگشت.
مردمی که به خیابانها آمده بودند و با مبارزه خود یکهسالاری شاهنشاهی در ایران را به زانو درآورده بودند، پس از انقلاب به هدفهای خود دست نیافتند و از حق مشارکت در تصمیمگیریهای سیاسی محروم ماندند. رهبران جمهوری اسلامی ایران و پیش از همه آیتالله خمینی خواهان حضور مردم در سیاست بودند و نه مشارکت آنها. “امت همیشه در صحنه” مردمی بودند که میبایست با فراخوان رهبر به خیابانها میآمدند و پس از ایفای نقش ابزاری خود در محاسبات سیاسی، به منازل خود باز میگشتند. اما حضور مستمر مردم در سیاست بدون مشارکت مردم در سیاست، زمینههای نارضایتی همان مردم را فراهم آورد. نارضایتی که در آستانه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به اوج خود رسید.
گسست سیاسی که در اثر انقلاب رخ نموده بود به حیات اتوکراسی در ایران خاتمه نداد. از اینرو پایان عمر خاندان پهلوی، پایان عمر اتوکراسی در ایران نبود. گسست سیاسی از آنجا که دولتی کاملا جدید پدید آورد، مبانی باورجامعه نسبت به مشروعیت صاحبان قدرت را از اساس تغییر داد. اما به باور مردم نسبت به مشروعیت حکومت مبانی مدرن و قانونمحور نبخشید.
تاریخ مناسبات دولت و جامعه در ایران مدرن، یعنی پس از تاسیس دولت مدرن در ایران منطبق بر تاریخ تنازع بین دولت و اپوزیسیون بوده است. مناسبات دولت و جامعه از منظر تئوریهای وبری بر دو مفهوم مشروعیت و کارآیی استوار است. از این رو میتوان گفت که گفتمان انقلاب اسلامی ایران در عین حال گفتمان مناسبات دولت و جامعه در ایران است. تاریخ مدرن ایران تاریخ ایران مدرن است.
تاریخ ایران مدرن با تمرکز اتوریته و قدرت سیاسی در ایران و تاسیس دولت مدرن در عصر پهلوی شروع میشود. بنابراین هم موضوع کانونی تاسیس دولت مدرن در ایران و هم موضوع کانونی انقلاب اسلامی، موضوع تمرکز اتوریته و در سایه آن رابطه جامعه و دولت بوده است. تمرکز اتوریته در ایران از آنجا که بر پایهای دموکراتیک و قانونی استوار نبوده است، ره به بحران مشروعیت برده است. بحرانی که سقوط حکومت پهلوی را در پی داشت و پس از درگذشت آیتالله خمینی، رهبر کاریسماتیک انقلاب اسلامی ایران، دامنگیر حکومت اسلامی در ایران شد.
ادامه دارد
—————————–
پانویسها:
[1] – در این مجموعه مقالهها تمایزی بین “انقلاب اسلامی ایران” و “انقلاب ایران” قائل نمیشویم و این دو مفهوم را کمابیش مترادف یکدیگر به کار میگیریم. اما همانگونه که در بخشهای بعدی این مقالههای خواهیم دید، میبایست بین ماهیت و علتهای این انقلاب تمایز قائل شویم.
[2] Tim McDaniel, Autocracy, Modernization, and Revolution in Russia and Iran, (Princeton, New Jersey 1991).
[3] The suddenness and unpredictability of the Islamic Revolution
[4] Anthony Parsons, The Pride and the Fall, Iran 1974‑1979, (London 1984), p. 130.
[5] W. B. Quandt, “the Middle East Crises”, in: Foreign Affairs, Winter 1979/80, (58, 1), p. 540.
[6] For instance see: Samuel P. Huntington/ Joan M. Nelson, No Easy Choice, Political Participation in Developing Countries, (London 1976), p. 13.

کلیدواژه ها: انقلاب اسلامی, جمشید فاروقی, خصلتشناسی, مدرنیزاسیون |

ازبررسی منطقی وپرمایه ات لذت میبرم امیدوارم موفق باشید