ویکیلیکس: پیچ و تابهای سیاست خاورمیانه و ایران
7 Dec 2010
■ محمدباقر فروغ
یکشنبه گذشته با رونمایی از جدیدترین گنجینههای ویکیلیکس(1) از اسناد طبقهبندی شده آمریکا همراه بود، اتفاقی که به مثابه زمین لرزهای سیاسی در آمریکا و در “دوستان” و “دشمنان” آن تعبیر میشود. از آنجایی که پرداختن به همه وجوه این موضوع در چارچوب یک نوشته نمیگنجد، من بحث این نوشته را به تنها یکی از داغترین موضوعاتی که ویکیلیکس بر آن نور تابانده است، محدود میکنم: موضوع خاورمیانه به ویژه در رابطه با طرح اتمی حکومت ایران و نحوه پوشش آن در رسانههای اصلی غرب و خاورمیانه.
در این نوشته برآنم این بحث را پیش کشم که باوجود آنکه آنچه ویکیلیکس تاکنون انجام داده است و میدهد، جبرانِ ضعفِ شفافیت در رسانههای عمومی است، اما روش گزینش و ارائه این اسناد در رسانههای جمعی، خود به نوعی دیگر تصویر و واقعیتی که ویکیلیکس ارائه میدهد را مخدوش میکند. منظور من از رسانه جمعی در این نوشته نه تنها رسانههای محافظهکار مانند فاکس نیوز و فیگارو است که برنامه روشن و مشخص دستکاری اخبار را دارند، بلکه همچنین و مهمتر اشارهام به رسانههای موسوم به چپگرا یا مستقل مانند نیویورک تایمز، اشپیگل، لوموند، بی بی سی، سی ان ان و تعداد دیگری رسانههای غربی و خاورمیانهای به ویژه الجزیره است که به شکلی دیگر در راستای برنامههای حکومتگرانشان عمل و ذهن مخاطبانشان را به ویژه در حوزه روابط خارجی کشورهایشان در پوشش واژه “مستقل” دستکاری میکنند.
رسانههای جمعی در غرب به شکلی اسناد ویکیلیکس را دستچین میکنند، که بخش عمدهای از آن به تصور ترس اعراب از پروژه هستهای ایران اختصاص دارد و در این رهگذر درخواست آنها از آمریکا در مورد حمله به ایران بزرگ جلوه میکند. در ادامه برخی از این نکتهها که مورد اقبال عموم نیز قرار گرفتهاند را اشاره میکنم: یکی از سندها به ما میگوید که پادشاه سعودی از واشنگتن «ملتمسانه» ـ به انتخاب واژه توجه کنید ـ درخواست کرد «سر مار را قطع کنید» و این به معنای حمله به ایران پیش از آنکه خیلی دیر شود، است. سند دیگری به ما میگوید که پادشاه بحرین به ژنرال پترائوس ـ بالاترین مقام نظامی در منطقه در آن زمان ـ گفته است که آمریکا باید برنامه هستهای ایران را «به هر روش ممکن» متوقف کند؛ یعنی عملیات نظامی. همچنین ولیعهد ابوظبی به آمریکا گفته است که او باور دارد احمدینژاد درصدد است «ما را به جنگ بکشد» و «احمدینژاد، هیتلر است». در سال 2005 او به آمریکاییها گفته بود که نیاز است آنها «امسال یا سال آینده» اقدامی صورت دهند و غیره و غیره. رسانههای موسوم به مستقل، سرخط خبرهایشان را به تنها برجسته کردن این مقولات اختصاص دادهاند و به شکل قابل توجهی روایات و اسناد متضاد را نادیده گرفتهاند یا در مواردی تنها گذرا به آنها اشاره کردهاند و بدین معنا آگاهانه تلاش کردهاند ذهن مخاطبانشان را دستکاری کنند. مقامات اسرائیلی و مسلما رسانههای آنها(2) با اغوش باز این به اصطلاح روشنگریها را پذیرفتند با این امید که دنیا را قانع کنند که آنها در ترس از “هیتلر جدید” در دنیا تنها نیستند.
وضعیت آن چنان سیاه و سفید مطابق روایتهای خیر و شر رسانههای غرب و خاورمیانه نیست. اگر اصلا روایتی وجود داشته باشد در آن روایت همه شرّند. حضور افرادی مانند آسانژ مدیر و بنیانگذار ویکیلیکس باید به ما امید دهد و ما را به تامل در آینده سیاست وادارد. با همه این سیاستهای بسته رسانهای، این اسناد سطحی عمیق و نگرانکننده از دورویی و تزویر فراگیر در تعاملات غیردموکراتیک غرب و شرق را نمایاند
اکنون از دو دریچه تازه به موضوع میپردازیم: اول، از نقطه نظر مکتب سیاسی واقعگر و دوم، از دیده شهروند جهانی. مکتب واقعگرا و نئو واقعگرا در علم سیاست به ما میگوید که روابط بین دولتها(3) ـ یعنی سیاست جهانی ـ از یک «وضعیت آنارشی»(4) (یک “جنگل”) پیروی میکند و فاقد اصول اخلاقی کارآمد یا سیستم واقعی حقوقی تنظیمگر رفتار کنشگرها (دولتها) است. با این چشمانداز، این کاملا طبیعی است برای دولتها و رسانههایشان که به مردم دروغ بگویند و ذهنشان را دستکاری کنند و بدون هیچ هدفی جز کسب قدرت و منافع شخصی به جنگ بروند (عادلانه یا ناعادلانه). باید این را اضافه کرد که این نقطه نظر اکثریت سیاستمداران در تمام دنیا است: “چپ”، راست، “دموکراتیک” و دیکتاتور. از این نظرگاه، این کاملا منطقیتر است که با ایران تعامل کنند تا به آن حمله: آن طور که من در مقاله پیشینم در تهران ریویو نشان دادم(5) و همان طور که بسیاری از متخصصین علم سیاست و سیاستمداران واقعگرا در این مورد بحث کردهاند.(6) اگر از این چشماندازِ واقعگراییِ فرا اخلاقی به اسنادی که ویکیلیکس بیرون داده است بنگریم، این دیدگاه واقعگرایانه بسیاری از قدرتمداران نمایان است. بسیاری تحلیلگران سیاسی (برای مثال رابرت دریفوس، و گرت پرتر(7) ) درباره نیاز به تعامل با ایران بحث میکنند.
نگاهی به برخی از نمونههای خبری به حاشیه رانده شده میاندازیم: یک سند در سال 2007 از سفیر پیشین انگلستان ـ جفری آدامز ـ وجود دارد که در آن، او پیشنهاد میکند «محکم و ثابت قدم، اگر چه نه تهاجمی، اما در عین حال به دنبال تعامل» با ایران باشید. حتی مقامات رسمی وزارت خارجه عربستان سعودی ـ کسانی که به ندرت جرات مخالفت با نظرات پادشاهشان را دارند ـ «تحریمهای شدیدتر» را به مثابه راه منطقی و واقعگرایانه برخورد با ایران بیان میکنند. سندی دیگر، ترجیح «راهحل غیر نظامی» عمانیها را نشان میدهد. بعضی سندها مربوط به امارات متحده عربی میگویند که اگرچه آنها به ایران به عنوان یک تهدید برای امنیت ملیشان مینگرند؛ «اما تمایلی به اقدام عملی که منجر به تحریک همسایهشان (ایران) شود»، ندارند و میخواهند «روابط تجاری گسترده»شان را با ایران تحکیم بخشند. همان طور که میشود دید، حتی در امارات متحده عربی و عربستان سعودی، مقامات بلندپایه رسمی وجود دارند که به جنگ اعتراض دارند و با عواقب آن به دلایل واقعگرایانهای مخالفند. دیگر سند در رابطه با مبارک مصری است که به مقامات آمریکایی توصیه میکند با ایران مذاکره کنند «بدون آنکه یک کلام حرف آنها را باور» داشته باشند و البته او طرفدار جنگ نیست. دیگر سند حکایت از آن دارد که نخستوزیر قطر میگوید «ما به آنها [ایرانیان] دروغ میگوییم و آنها به ما» و این اساسا به این معناست که آنها هم واقعگرا هستند و شاید هم باید واقعگرا باشند! مشکل منطقی در این سناریو برای ما شنوندگان و مقامات آمریکایی این هست که تشخیص دهیم که آیا قطریها در این اظهارات هم دروغ میگویند یا خیر! همان “پارادوکس دروغگو” مشهور در علم منطق!
یک وجه از داستان که رسانههای جمعی به ندرت به آن اشاره میکنند، این واقعیت است که در میان همه حکومتهای خاورمیانه تنها چهار کشور (عربستان سعودی، بحرین، اردن، امارات متحده عربی) در موضوع حمله به ایران تا حدی جدی سخن گفتهاند و این یعنی، همه کشورهای عرب یا غیرعرب منطقه متفقالقول بر آن نیستند که واشنگتن به ایران حمله کند (باستثنا روشن اسرائیل). حتی در آن چهار کشور، مقامات بلندپایه مخالف وجود دارند. این واقعیتها نشان میدهد همان طور که دریفوس ادعا میکند: دیکتاتورهای عرب نگران ایران هستند، ولی «در حمله به ایران نیز کاملا نامطمئن هستند، به دلیل آنکه از بیثباتی جنگ هراس دارند»(8) ـ چیزی که منجر به فروپاشی رژیمهای لرزان و منفورشان میشود. دیگر کشورها یا مخالف جنگ و هوادار دیپلماسی هستند یا در اتحاد با ایرانند (دوباره به جز اسرائیل). دیگر سند میگوید: «سعودیها هنوز اصلیترین اهداکنندگان و تامینکنندگان مالی گروههای نظامی سنی مانند القاعده هستند». این خبر برجسته و مهم که باید پایههای روابط غربیها و سعودیها را بلرزاند، تنها در یک خط در میان یک مقاله در نیویورک تایمز پوشش داده میشود و بدون هیچ توضیح تکمیلی و بیشتر! دیگر نکته مهم قابل اشاره این واقعیت است که برخلاف خرید صدها صدها بیلیون سلاحهای پیشرفته حکومتهای عرب از آمریکا و دیگر کشورها، آنها چنان از ایران واهمه دارند که برای توقف ایران مجبورند به آمریکا «التماس» بکنند (آن هم فقط محرمانه). آنها حتی جرات آن را ندارند که مواضع خودشان را عمومی کنند، درحالیکه با همدیگر و آمریکا و اسرائیل متحد هستند. آن طور که “رامی جورج خوری”(9) توصیف میکند، چنین رفتار مذبوحانهای از حکومتهای عربی «ناراحتکننده، شوکآور و ترحمبرانگیز» است.
چشمانداز دومی که علاقه دارم آن را نقطهنظر “سادهلوحانه” شهروندان جهانی بنامم، دیدگاه جهان شهروندانی است که مانند آبراهام لینکلن “سادهلوحانه” باور دارند «دموکراسی حکومتی از مردم برای مردم و به وسیله مردم است». برای این منظور باید بار دیگر نگاهی بیاندازیم به حکومتهای عرب و مردمشان. صرفنظر از سه مورد غبارآلود فلسطین، لبنان و عراق؛ همه کشورهای عربی زیر سلطه دیکتاتورها هستند ـ یا پادشاه دیکتاتور یا ریاست جمهوریهای مادامالعمر. رسانههای غربی این حکومتها را نمایندگان مردمان منطقهشان به تصویر میکشند و از اصطلاحاتی چون “ترس اعراب”، “نگرانی اعراب”، یا “تنفر اعراب” استفاده میکنند. ولی در واقعیت آنها درباره ترس، نگرانی و تنفر دیکتاتورهای عرب سخن میگویند، کشورهایی که افراطگرایی سیاسی و مذهبی و فساد سیاسی نسبت به ایران بسیار بیشتر است. در برخی از آنها زنان مجوز رای دادن ندارند. علاوه بر آن نمیتوانند مشارکت سیاسی یا حتی مدیریتی در سطوح بالا داشته باشند و حتی امکان رانندگی ندارند. آزادی رسانهها چیزی شبیه ایران است اگر محدودتر نباشد. اگر نگاهی بیاندازید به چگونگی پوشش اسناد ویکیلیکس در این گستره، شما چیزی نخواهید یافت. حتی الجزیره، سازمان رسانهای موسوم به مستقل خاورمیانه، به دلیل فشار رژیمهای عرب حتی یک کلمه از افشاگریهای ویکیلیکس را پوشش نداده است. در صورتی که اینها به طور کامل توجیهگر نیستند، شما را با یک تحقیق علمی در رابطه با نگرانیهای اعراب واقعی آشنا میکنم. هنوز به شکل “سادهلوحانهای” فرض میکنیم دموکراسی چیزی است برای مردم نه دیکتاتورها.
یک نظرسنجی از جامعه اعراب(10) که به وسیله دانشگاه مریلند انجام شده است درباره مصر، اردن، لبنان، مراکش، عربستان سعودی و امارات متحده عربی (این واقعیت را در نظر داشته باشید که همه این حکومتها از دوستان آمریکا و اسرائیل هستند)، نشان میدهد که 88% از مردم این کشورها (تقریبا نه نفر از هر ده نفر) اسرائیل را تهدید درجه یک برای منطقه و 77% آمریکا را تهدید درجه دوم میشناسند. در حالی که تنها 10% به ایران به عنوان تهدید اشاره میکنند. یکی از نتایج کلیدی این نظرسنجی این است که «اکثریت مردم عرب، یک ایران هستهای را برای خاورمیانه بهتر میدانند». دلیل این واقعیت، این نیست که اعراب مردمانی آخرالزمانیاند، یا تصور میکنند که تسلیحات هستهای طبیعتا خوب است، بلکه این منطق از سختیهای روزانهای که بر آنها روا رفته است، ناشی میشود. حتی مردم عادی هم واقعبینان سیاسی شدهاند، اما واقعبینان سیاسی خام: آنها به این باور رسیدهاند هنگامی که دو تهدید بزرگ با سلاح هستهای برای منطقه وجود دارد (که مرگ و سختی برای زندگی روزانه آنها به همراه میآورند)، این اصلا بد نخواهد بود که ایران بتواند این بدبختی را با دستیابی به سلاح هستهای متوقف کند یا کاهش دهد. این یک واقعگرایی است؛ هر چند واقعگرایی خام. آنها نمیدانند حکومت ایران یک رژیم بیرحم حتی برای مردم خودش است و میتواند این مشقت و مرگ را به همسایگان خود نیز تسری دهد، تنها اگر بتواند یک ابرقدرت منطقه با سلاح هستهای شود. چه دوست داشته باشیم یا نه، حکومت ایران در مسیر دستیابی به این موضع است. با تمام اینها ایران از نظر مردم منطقه یک تهدید جدی محسوب نمیشود.
پرداختن به همه جوانب موضوع ویکیلیکس از وسعت این نوشته فراتر است، اما باید اشاره کنم نکات پیش گفته نشاندهنده آن است که وضعیت آن چنان سیاه و سفید مطابق روایتهای خیر و شر رسانههای غرب و خاورمیانه نیست. اگر اصلا روایتی وجود داشته باشد در آن روایت همه شرّند. حضور افرادی مانند آسانژ (Assange ) ـ مدیر و بنیانگذار ویکیلیکس ـ باید به ما امید دهد و ما را به تامل در آینده سیاست وادارد. با همه این سیاستهای بسته رسانهای، این اسناد سطحی عمیق و نگرانکننده از دورویی و تزویر فراگیر در تعاملات غیردموکراتیک غرب و شرق (میانه) را نمایاند. این جای تعجب ندارد که دولت چین وبسایت ویکیلیکس را فیلتر میکند و ایران همه اسناد را ساختگی اعلام کرده است و رژیمهای عرب همه اخبار در این باره را سانسور کردهاند. این هم تعجبی ندارد که بعضی نمایندگان کنگره و فاکس نیوز در تلاشند به دولت آمریکا فشار بیاورند که ویکیلیکس را به صورت رسمی یک «سازمان تروریستی»(11) معرفی کند، همانطور که دههها پیش نلسون ماندلا و حزبش (ANC) را یک «سازمان تروریستی» معرفی کرد و البته شاهد بودیم در پایان ماندلا و مردمش بودند که پیروز شدند.
—————————-
پانویسها:
[1] WikiLeaks.org
[2] See Jerusalem Post on this issue: +
[3] Interstate relations
[1] State of anarchy
[4] How/Should/Will Israel Attack Iran?
[5] برای نمونه برژینسکی و برخی مقامات دولت اوباما مانند کاپلان
[6] Porter: +
[7] Dreyfus:+
[8] R. G. Khouri: The Sad Loss of National Dignity: +
[9] For the full report, visit: +
[10] +

کلیدواژه ها: آمریکا, ایران, سند محرمانه, محمد فروغ, ویکیلیکس |
