استراتژی سیاسی اصلاحطلبی خمینیمحور ـ بخش سوم
بر هم زدن بازی و شکست استراتژی
26 Nov 2010
■ اکبر گنجی
4- شکست استراتژی اصلاحطلبی نظام/خمینیمحور: مهمترین استراتژی اصلاحطلبان شرکت در انتخابات به قصد ورود به نهادهای انتخابی و اصلاح امور بود[17].در این دوره، به زیر کشیدن احمدینژاد،خود به صورت هدفی مهم در آمده بود. اصلاحطلبان با معرفی کاندیدا، نتوانستند احمدینژاد را به زیر بکشند. هر چه داشتند از دست دادند. احزابشان تعطیل شد، رسانههایشان بسته شد، دهها تن از آنان زندانی و به حبسهای طولانی مدت محکوم گردیدند. موسوی و کروبی از همه نهادهای نظام حذف شدند، سلطان همه آنها را از کشتی نجات نظام پیاده کرد[18]. شورای نگهبان بارها اعلام کرده که دیگر صلاحیت هیچ یک از اینها را برای هیچ انتخاباتی تأیید نخواهد کرد. سلطان علی خامنهای هم در شهر قم آنان را میکروب قلمداد کرد. با میکروبها چه میکنند؟ مهدی کروبی که طی سه دهه گذشته یکی از مسئولان بالای نظام جمهوری اسلامی بوده، اینک حتی نمیتواند وارد منطقه پاستور شده و به دیدار موسوی برود. آیتالله بیات را هم به منزل او راه نمیدهند.
سلطان علی خامنهای که این همه هزینه برای اخراج “اصلاحطلبی خمینیمحور” از نظام پرداخته است، چه دلیلی دارد که دوباره راههای ورود آنان به نظام را بگشاید؟ در واقع، رژیم از انتخابات مجلس هفتم به بعد، اخراج اصلاحطلبان از نظام را آغاز کرد. اصلاحطلبان خود حکومت را ترک نکردند، بلکه آنان را اخراج کردند (مهدی کروبی تنها فردی بود که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و انتخاب احمدینژاد به ریاست جمهوری، در اعتراض به آنچه روی داد، حکم عضویتاش در مجمع تشخیص مصلحت نظام را به سلطان پس داد[19]).اگر آنان خود کنار کشیده و در انتخاباتی کاندیدا نمیشدند، شاید اوضاع متفاوت میشد. به عنوان مثال به گزینههای غیر تحریمی زیر فکر کنید:
1-4- شرکت در انتخابات بدون معرفی کاندیدا.
2-4- شرکت در انتخابات و حمایت از رقیب سنتگرای احمدینژاد. سعید حجاریان درست یک سال قبل از انتخابات، در 25/3/87 در گفتگو با عباس عبدی گفته بود در انتخابات آینده اصلاحطلبان:
“میخواهند كمی به سمت راست بچرخند… مثلا گفتهاند ناطق نوری كانديدای خوبی است. اول اين كه در قدرت نيست و دوم هم اين كه به اين سمت متمايل شده است و سوم اين كه ناطق دعوای ميان روحانيت و نظاميان را عميقتر میكند… بالاخره هاشمی رفسنجانی هنوز بخشی از قدرت ايران و عضو جامعه روحانيت است. ناطق هم عضو همين مجموعه است. طبيعی است كه هاشمی لولای دو طرف میشود”[20].
3-4- شرکت در انتخابات و رأی به جمهوری اسلامی به روایت امام خمینی (یعنی “میزان رأی ملت است”).
اما اکنون وضعیت به کلی تغییر کرده است. سلطان علی خامنهای و مریدانش (اصولگرایان افراطی و سنتی) دیگر آن نظر سابق را درباره “اصلاحطلبی خمینیمحور” ندارند و حداقل برچسبی که بر اینان میچسبانند،”فتنهگران”،”سران فتنه” و “میکروب” است. سبزها (برخلاف خاتمی) هم متقابلاً چیزی کم نگذاشتند و همه جا شعار “مرگ بر دیکتاتور” (یعنی مرگ بر خامنهای) سر میدادند. موسوی و کروبی رانده شده از همه ارکان نظام، به سخنان سلطان مستقیماً پاسخ میگویند و این چیزی نیست که سلطان علی و مریدانش نفهمند. آن دو شجاعانه میگویند:
“اصلاحطلبی خمینیمحور” با معرفی کاندیدا، فرایندی را آغاز کردند که به بر هم زدن بازی نیمبند انتخابات محدود به خودیهای جمهوری اسلامی منتهی شد
“به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و دهها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را… میکروب و فتنهگر بنامیم. آن نظامی که امام عزیز ۱۵ سال برای آن مبارزه کرد به دنبال حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان بود. نه آنکه بخش زیادی از ملت را دشمن قلمداد کند. ایجاد رعب و وحشت باعث از بین رفتن مشروعیت نظام میگردد و بدون مشروعیت هیچ نظامی دوام نمیآورد. لذا ما معتقدیم همه ملت ایران، عزیز و دارای حقوق شهروندی میباشند و همه آنها از کرامت ذاتی برخورد بوده و ذات انسان با میکروب و خس و خاشاک بیگانه است. جامعه سالم، مطلوب و برخاسته از رای مردم، جامعهای است که در آن اعتراض، اعتصاب، انتقاد و… جزو حقوق طبیعی و اولیه مردم میباشد… ادامه این روند خطرناک میتواند به فروپاشی نظام تمام شود… به جای جنگ بیثمر با علوم انسانی، از متخصصین برجسته علوم انسانی کشور در حوزههای اقتصاد و جامعهشناسی و جمعیتشناسی و دیگر شاخهها استفاده کنید و کار را به دست کاردانها بسپارید. نه آنکه تحمل دوستان خودتان را هم نداشته باشید”[21].
بعید است کسی یک در میلیونیوم احتمال دهد که سلطان مخاطب این سخنان را در نیابد که کیست؟ حال نوبت پاسخ به پرسشهای اساسی فرا رسیده است:
آیا رژیمی با این حد از سرکوب، شکنجه زندانیان، کشتن زندانیان زیر شکنجه (این امر در دهه اول انقلاب بارها صورت گرفته بود، اما اصلاحطلبان برای اولین بار در سال 1388 وقوع آن را در حوادث پس از انتخابات و در کهریزک تأیید کردند)، تجاوز جنسی به زندانیان، به گلوله بستن مردم در خیابانها و کشتن دهها تن از آنها، بازداشت هزاران تن، حمله به بیت مراجع تقلید ناسازگار با حکومت، حمله به منزل کروبی، بستن همه رسانههای مستقل، فیلتر کردن وبسایت شخصی خاتمی[22]، و… همچنان رژیمی اصلاحپذیر است؟
آیا رژیمی که آرای به صندوق ریخته مردم را نادیده گرفته و فرد مورد نظر خود را به عنوان رئیسجمهور معرفی میکند، رژیمی اصلاحپذیر است و میتوان مردم را به مشارکت در انتخابات آن دعوت کرد[23]؟
اهمیت استراتژیک متغیر “تقلب در انتخابات” در اینجا خود را نشان میدهد. پیش از این عمده انتقادات معطوف به نظارت استصوابی شورای نگهبان (رد صلاحیت اصلاحطلبان) بود. سپس دخالت نیروهای نظامی ـ انتظامی ـ امنیتی در انتخابات بر مسأله پیشین افزوده شد[24]. پولهای کلانی که به همین منظور در سراسر کشور هزینه میشود هم مسأله دیگری بود که بر آن تأکید میشد. اما “تقلب در انتخابات” (جا به جایی آرای مردم) چیز دیگری است. اینک مهدی کروبی به صراحت تمام میگوید که احمدینژاد در سال 1384 هم رأی نیاورده و سلطان او را رئیسجمهور کرده است. وی در دیدار با موسوی گفته است:
“بعد از این که در انتخابات ریاست جمهوری نهم با تقلب توانستند شخص مورد نظر را در مسند ریاست جمهوری بنشانند در انتخابات مجلس هشتم و دهم ریاست جمهوری نیز به صورت سهمیهبندی و مهندسیشده آراء را تقسیم کردند و انتخاباتی را برگزار کردند که باعث انفجار مردمی شد و با بدترین شیوه و خشونت زیاد با مردم برخورد”[25].
یک بار دیگر مدعای توصیفی/تحلیلی درباره ویژگیهای نظام جمهوری اسلامی را به دقت از نظر بگذرانید: نظامی به شدت سرکوبگر، توتالیتر، متقلب، متجاوز، دروغگو، ماکیاولیستی، فاسد و غیره. آیا پس از بیان این مدعیات توصیفی/تحلیلی میتوان به مردم توصیه/تکلیف کرد که به صندوقهای رأی متقلبان هجوم بیاورید و آرای خود را به نفع کاندیدای ما به صندوقها بریزید، اما در عین حال بدانید که این رژیم فرد مورد نظر خود را به عنوان پیروز معرفی خواهد کرد. تعداد آرا هم هیچ نقشی در این ماجرا ندارد. به تعبیر دیگر، اگر صد در صد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کنند و همه آنها به کاندیدای مورد نظر خود رأی دهند، اما این نظام، نظامی است که پشیزی ارزش برای آرای مردم قائل نیست و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 12 و 14 میلیون رأی تقلب برای او کار بسیار سهلی است.
سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار میگردد. محل نزاع این نیست که اصلاحطلبان در این انتخابات شرکت کنند یا آن را تحریم کنند؟ محل نزاع این است که آنان را دیگر به این بازی راه نمیدهند. در همان مرحله ثبت نام وزارت کشور همه آنها را رد صلاحیت خواهد کرد. خاتمی از همین حالا به فکر آن است تا راهی بگشاید که شرکت اصلاحطلبان در انتخابات مجاز شود
محمد خاتمی تاکنون حتی یک بار نگفته که در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 تقلب صورت گرفته است (انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری سال 84 که هیچ، برای آنکه خود برگزار کننده آن بود). این موضوع را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
احتمال اول: از نظر او یا تقلبی صورت نگرفته و یا تقلب تأثیرگذاری صورت نگرفته است.
احتمال دوم: تقلب تأثیرگذار در انتخابات صورت گرفته، اما خاتمی شواهد و قرائن متقن برای اثبات وقوع تقلب در انتخابات در دست ندارد.
احتمال سوم: طرح مدعای “تقلب تأثیرگذار در انتخابات”، پروژه “اصلاحطلبی خمینیمحور” را دود میکند و به هوا میفرستد. او نمیتواند از یک سو تنها راه سیاستورزی را شرکت در انتخابات، پیروزی در آن، راه یافتن به نهادهای انتخابی و اصلاح امور نشان دهد و از سوی دیگر بگوید، کل انتخابات متقلبانه و ویران است. مسأله، مسألهای استراتژیک است، نه تاکتیکی.
سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار میگردد. محل نزاع این نیست که اصلاحطلبان در این انتخابات شرکت کنند یا آن را تحریم کنند؟ محل نزاع این است که آنان را دیگر به این بازی راه نمیدهند. در همان مرحله ثبت نام ـ با توجه به گزارشهای وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، دادستانی و غیره ـ وزارت کشور همه آنها را رد صلاحیت خواهد کرد. خاتمی از همین حالا به فکر آن است تا راهی بگشاید که شرکت اصلاحطلبان در انتخابات مجاز شود. این کار سادهای نیست. دلیلی ندارد سلطان علی خامنهای که همه هزینههای اخراج را پرداخت کرده و خود را در اوج قدرت میبیند، چنان مجوزی صادر کند. وی هنوز وقتی برای درخواست خاتمی برای دیدار با او تعیین نکرده است. تعیین وقت دیدار هم احتمالاً مشروط به شروطی خواهد بود که هزینه سنگینی برای خاتمی دارد. خواست سلطان فقط مرزبندی با غیرخودیهای سکولار یا ساختارشکن سابق نیست. اینک سبزها ـ از جمله موسوی و کروبی ـ از نظر او، به غیرخودیهای فتنهگر میکروب مبدل شدهاند که باید با آنها مرزبندی صریح علنی صورت بگیرد. آیا خاتمی حاضر به این کار است؟
5- نقش اصلاحطلبان در بر هم زدن بازی: “اصلاحطلبی خمینیمحور” با معرفی کاندیدا، فرایندی را آغاز کردند که به بر هم زدن بازی نیمبند انتخابات محدود به خودیهای جمهوری اسلامی منتهی شد. گفتهاند که وقتی محمد خاتمی جهت مشورت برای کاندیداتوری به نزد سلطان علی خامنهای رفت، سلطان به او گفت: از موضع رهبری بیطرف هستم و نظری ندارم، اما به عنوان یک دوست به مصلحت شما و نظام نمیبینم که کاندیدا شوید. خاتمی این موضع/نصیحت را نشنیده گرفت و کاندیدا شد. سفرهای او به شهرها شکل گرفت. در همین دوران یک دفعه خبر کاندیداتوری میر حسین موسوی رسماً اعلام شد. بدین ترتیب خاتمی در همان گام اول کیش و مات شد. منطق اعداد به او میآموخت که نمیتوان آرای مخالفان دولت را میان سه تن (موسوی و کروبی و خاتمی) تقسیم کرد. ضمن آنکه عکسالعملهای بعدی سلطان هم روشن نبود که چه خواهد بود. خاتمی استعفا داد و به حمایت از موسوی برخاست.
موضعگیریهای علنی اعضای شورای نگهبان، فرماندهان سپاه و بسیج، صدا و سیما، و آنچه احمدینژاد در مناظرههای تلویزیونی گفت نشان میداد که سلطان چه در سر دارد. خواست سلطان فقط و فقط حفظ احمدینژاد در سمت خود بود. سلطان به کابینه هاشمی و خاتمی اطمینان نداشت، اما به کابینه احمدینژاد اعتماد کامل داشت و دارد[26]. همه باید این نکته را میفهمیدند که دوران جدیدی آغاز شده است و هر کس نتواند با سیاستهای این دوران خود را سازگار کند، از پستهای حکومتی حذف خواهد شد. اما موسوی و کروبی قصد عقبنشینی نداشتند. باقی داستان روشن است. بدین ترتیب، همان انتخابات نیم بند قبلی هم دیگر به آن شکل برگزار نخواهد شد.
“اصلاحطلبی خمینیمحور” همیشه تأکید داشت که نباید به گونهای حرف زد/عمل کرد که وضع از این که هست، بدتر شود و فضا بستهتر گردد. امروز اصلاحطلبان نه تنها هیچ امکانی برای فعالیت ندارند، بلکه در خارج از کشور وبسایت میزنند، تلویزیون ماهوارهای در میآورند. احتمالاً در آینده باید شاهد آن بود که جبهه مشارکت از خارج از کشور فعالیت معطوف به داخل کشور داشته باشد.
————————————-
پانویسها:
17- این مدعا که شرکت در انتخابات مهمترین استراتژی “اصلاحطلبی خمینیمحور” است، بارها از سوی اصلاحطلبان به صراحت بیان شده است. به عنوان نمونه، سید محمد صدر اخیراً طی مصاحبهای با روزنامه شرق در همین خصوص گفته است:
“اصلاحطلبی تفکری در ادامه تفکر انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) است… به واقع در چارچوب تفکر امام حذف وجود نداشت، حال اصولگرایانی که ادعای پیروی از امام میکنند بیشتر دنبال حذف هستند تا اصلاحطلبان… این نیز که گفته میشود اصلاحطلبان استراتژی ندارند جمله درستی نیست؛ یک حزب سیاسی یا در قدرت هست یا نیست، اگر در قدرت است کشور را اداره میکند و اگر خارج از قدرت است که باید صحنه اجتماعی را در دست داشته باشد تا بتواند در انتخابات آینده پیروز میدان شود و چه استراتژیای روشنتر از این که اصلاحطلبان در صحنه اجتماعی حضور دارند”.
رجوع شود به این لینک.
18- سلطان علی خامنهای در 6/12/88 در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با او، گفت:
“افرادی که حاضر نیستند قانون و رأی اکثریت را قبول کنند و نقطه قوتی همچون انتخابات افتخارآفرین چهل میلیونی را تبدیل به نقطه ی ضعف میکنند عملاً خود را از این کشتی نجات خارج میکنند و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست میدهند که از دست دادهاند”.
رجوع شود به این لینک.
19- رجوع شود به این لینک.
20- رجوع شود به این لینک.
21- رجوع شود به این لینک.
22- میر حسین موسوی در شهریور ماه سال 89 درباره سرکوبها نوشت:
“در جامعهای که در آن قلمها شکسته و دهانها بسته و روزنامهنگاران و فرهیختگان و استادان و معلمان و کارگران و زنان و مردان در پشت میلههای زندان هستند و هرگونه انتقاد و اعتراض توطئه همداستانی با دشمنهای خودساخته خوانده میشود و هر گامی برای احقاق حق فتنه نامیده میشود، بحث از حقوق ملت و کرامت انسانی و آزادیها موضوعیت دارد… چوب تکفیر و تفسیق از سوی محافل قدرت به بهانه دگراندیشی علیه همه متفکران و فرهیختگان بلند شده است؛ تا آنجا که وزیر دولت، دانشگاه را به “باخاک یکسان کردن” تهدید میکند و نجوای عاشقانه ربنای یک هنرمند به علت کرنش نکردن در مقابل یال و کوپالداران از سر سفره افطار مومنان قطع میشود… آیا سیاستهایی که در دانشگاهها، به ویژه در قبال علوم انسانی، اتخاذ شده است جز به پادگانیسازی مراکز علمآموزی منتهی شده است؟… از مردم بپرسید آنها به شما خواهند گفت زندانیان حوادث پس از انتخابات را آزاد و به جای آن، عاملان و آمران فجایع شوم را مجازات کنید و با باز کردن درهای زندان، خود را از چرخه پایانناپذیر و مضمحل کننده به کارگیری خشونت و ستم بیشتر آزاد نمایید”.
رجوع شود به این لینک.
ده روز پس از سخنان بالا، موسوی در مصاحبهای گفت نظام کاملاً به ماکیاولیسم چرخیده و آدمکشی، ویران کردن دانشگاه و حوزههای علمیه به رویه برای او تبدیل شده است:
“اکنون با سیاستهای سرکوب یک سال گذشته و اوضاع معیشتی مردم و فشارهای بینالمللی ناشی از ماجراجوییها، احتمال حرکتهای غیر مترقبه بیشتر شده است… هر روز که میگذرد مردم بیشتر معتقد میشوند که ریشه بحران در استبداد و عدم توجه به حق آنها برای حاکمیت به سرنوشت خودشان است. نظام در بسیاری از سطوح به سمت ماکیاولیسم چرخیده و در این موارد هدف هر نوع وسیلهای را توجیه میکند. در چنین وضعیتی کرامت انسانها و حقوق آنها میتواند نادیده گرفته شود و حفظ موقعیت و مکانت سیاسی حتی با آدمکشی مجاز شمرده شود…
اگر به طور مثال همین مرجع [تقلید] انتقادی از صاحبان قدرت داشته باشد و یا نظری مخالف آنها بدهد، بلافاصله او را از کشتی مرجعیت پیاده میکنند و یک باره کشف میشود که ایشان صلاحیت علمی لازم را نداشته است و انواع تهمتها به سمت ایشان روانه میشود و دفتر و خانه و مسجد و مقلدین ایشان مورد حمله نیروهای به اصطلاح خود سر قرار میگیرد… [نظام]مشغول مهندسی ویرانگر توامان دانشگاه و حوزه با هم است”.
رجوع شود به این لینک.
موسوی در 13 مهر ماه نظام را بدنهای آلوده به فساد و ظلم معرفی کرد و گفت:
“به ترکهائی که در بدنه آلوده به فساد و ظلم ایجاد شده نگاه کنید. این ترکها در جاهایی به شکافهای غیر قابل ترمیم تبدیل شده است. آنها برای پوشاندن این شکافها به طور مرتب به دروغگوئی وادار میشوند. آبروی نظام امروز در گرو عمل به قولها و قانون در مورد پروندههائی چون فجایع کهریزک و یا نامههای زندانیهای مظلوم سیاسی و یا جنایات حمله به کوی دانشگاه درآمده… به نظر من تبدیل دروغ به عنوان روش اداره کشور هم نشان خوف است و هم نشان زوال… نظام امروز دچار توهمات خطرناکی است و مشغول خراب کردن همه پلهای کوچک و بزرگ پشت سر است… مساله عمده دادستان کشور و سخنگوی قوه قضائیه و در حقیقت سخنگوی کل نظام اعلام غیر قانونی بودن این تشکیلات و دستگیری اعضای آنهاست”.
رجوع شود به این لینک.
زهرا رهنورد به مناسبت 4 آذر، طی نامهای به رئیس قوه قضائیه نوشته است:
“هرگز تاریخ کشور ما این همه خشونت سیاسی نسبت به همه مردم به خصوص نسبت به زنان را که توسط بخشی از حاکمیت بر آنان اعمال میشود، به خاطر ندارد… اکنون از این همه خشونت، سیاههای پیش روی ماست… این سیاهه حاکی از ضرب و شتم و شکنجه و احتمال تجاوز و اعدام و ترور شخصیتی و فیزیکی و زندانهای طویل المدت بر زنان زندانی با ادعاهایی نظیر محارب و اقدام علیه امنیت ملی است… بیرون این زندانهای کوچک و مخوف چون اوین و کهریزک، گوهردشت و بهبهان و ایذه و بابل و ساری و کرمانشاه و مشهد و شیراز و اهواز، سایر زندانهای ریز و درشت و پنهان و آشکار دیگر که در گوشه و کنار مملکت برپا کردهاند، ایران سرتاسر زندانی بزرگ با شنودها و تعقیبها و مراقبتها و محیط سرتاسر پلیسی تبدیل شده است… [زنان] با چشمانشان نظارهگر زندانهای طویل المدت ، شکنجهها، توهینها و بازجوییها و تازیانههای بیرحم و تماس کاسه توالت با دهان حقگو و ذکرگو و یا بدتر از آن، درحق همسران دلاور و فرزندان سلحشور و حقطلبشان هستند”.
رجوع شود به این لینک.
23- مسأله محدود به تقلب در انتخابات نیست. طرحهای دیگری هم در جریان است که مجلس تقلبی سلطانی را به کلی از موضوعیت میاندازد. مهدی کروبی خطر “فرمایشی شدن مجلس” را در “کمین” دیده ، به همین دلیل در 1/8/89 طی نامهای به نمایندگان مجلس پیامدهای این کار را به آنها گوشزد کرده است.
“مخالفان اراده ملت… به مدد رد صلاحیتهای گسترده و تقلب در انتخابات تلاش کردهاند تا نهاد پارلمان را به نهادی حکومت ساخته و فرمایشی تبدیل کنند… شورای نگهبان خصوصا پس از رحلت امام آنچنان بر دایره نظارتی خود بر انتخابات مجلس افزود که عملا به نهادی مخل مشروطیت و سدی در برابر اراده مردم تبدیل شد… در نظر بگیرید مجلسی را که علیه نماینده خود پروندهسازی کند و پرونده او را برای تفهیم اتهام روانه نهادهای قضایی سازد. چنین اقدامی نه تنها در تاریخ مجالس ایران که در تاریخ پارلمان جهان نیز بیسابقه است و البته شرمآور… اکنون در اندیشه طرحی دیگر افتادهاند تا اگر یک نماینده در گذر از هفت خوان رستم و راه یافتن به مجلس، همچنان سخنی ناپسند اصحاب قدرت گفت بتوان به طرفهالعینی و به گوشه قلمی او را توبیخ، تهدید و یا از مجلس اخراج کرد؛ که البته در صورت تصویب چنین طرحی دیگر فاتحه مجلس هم در نظام جمهوری اسلامی خوانده خواهد شد… یک سال بعد از مرگ امام، خبرگان رهبری در جلسهای که البته در شرایطی خاص برگزار شد، وظیفه تایید صلاحیت خود را از خود سلب کردند و به شورای نگهبان واگذار کردند… و نتیجه آن واگذاری نیز این شد که امروز مجلس خبرگان رهبری به نهادی کم اثر تبدیل و انتخابات آن هر دوره با رد صلاحیت بسیاری روحانیون انقلابی و مبارز همراه شده است… اگر عدهای کمر به نابودی مجلس بستهاند شما ننگ تصویب این طرح که تیر خلاص بر نهاد قانونگذاری است را برای خود نخرید و بگذارید آنها خودشان در نهادی خارج از مجلس چنین برنامهای را عملیاتی کنند”.
رجوع شود به این لینک.
24- مهدی کروبی در 22/6/ 89 طی نامهای به ریاست مجلس خبرگان رهبری درباره نقش سپاه در مهندسی انتخابات نوشته است:
“رفتار سیاسی تعدادی از فرماندهان سپاه و سازماندهی و مهندسی انتخابات، با بکارگیری نیروهای بسیج، همه و همه، نتیجهای را جز بیثباتی سیاسی و ایجاد فضای استبدادی و حذف حاکمیت مردم و در نهایت نفی جمهوریت نظام در بر نداشته است… به پاس این خدمت بزرگ به گروه خاصی در انتخابات ریاست جمهوری، اکنون سپاه از طرفی به قیم و حاکم مطلق کشور و از طرفی به بنگاه بزرگ اقتصادی تبدیل شده است”.
رجوع شود به این لینک.
مصطفی تاجزاده هم در این خصوص گفته است:
“نقطه عطف استحاله نظام سیاسی را زمانی میدانم كه واژه نظارت بر انتخابات از دل قانون اساسی منتزع و “نظارت استصوابی” تفسیر شد که جز گرفتن حق انتخاب از ملت توسط استصوابيون و سپردن آن به نظاميان معنا نداشت و در جهت فرمایشی و بی خاصيتسازی نهادهای دموكراتيک و نيز برای متمركز، مطلقه و غيرپاسخگو كردن حكومت انجام شد. به این ترتیب نظارت شورای نگهبان که تا سال 1370 در دو سطح حقوقی و سیاسی معنایی جز جلوگیری از دخالت قوه مجريه در روند انتخابات و تضمین سلامت و آزادی آن نداشت، ناگهان به دخالت بی حد و حصر اعضای شورای نگهبان و مقامات حكومتی تبديل و در واقع به يكهتازی حزب پادگانی در انتخابات مبدل شد و جای “ميزان رأی ملت است” را “ميزان خواست حزب پادگانی است” گرفت. در اين لحظه “نظارت ملت بر انتخابات” و در واقع “نظارت ملت بر حكومت” جای خود را به “نظارت حكومت و نظاميان بر ملت” داد”.
رجوع شود به این لینک.
25- رجوع شود به این لینک.
26- سلطان علی خامنهای در سفر اخیر خود به قم، در دیدار خصوصی با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه ی قم، خطاب به آنها گفته است:
“بنده از همه دولتها حمایت كردهام ولی این دولت با دولتهای گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است كه تلاش نمیكند حاكمیت دوگانه درست كند. در شرایط كنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم؛ اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیسجمهور میپذیرد و به آن عمل میكند. امروز وقتی رئیسجمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از كشور میرود، من نگرانی ندارم اما قبلا نگران بودم كه مسئولان در خارج از كشور میخواهند چه بگویند؟ یك بار در موضوع روابط با یك كشور اروپایی كاغذی آوردند و مطالبی مطرح كردند كه خلاف عزت بود و من جلوی آنها ایستادم و حتی در مورد مشابهی گفتم اگر این كار را بكنید، مخالفت خود را اعلام میكنم “.
رجوع شود به این لینک.
مرتبط:
بخش اول: تأملاتی پیرامون رویدادهای دو سال گذشته از چشم اصلاحطلبان
بخش دوم: تقلب تأثیرگذار و سرکوب شدید: ابطال اصلاحطلبی

کلیدواژه ها: استراتژی, اصلاحطلبی, اکبر گنجی, حاکمیت |

ظاهرا در این بازی هر دو طرف هم کیش شده اند و هم مات. نه برای رژیم با جنایاتش راه پس و پیش مانده و نه برای اصلاحطبان با ندانم کاریشان. اما مثل اینکه یک اصل مهم را هم رژیم و هم اصلاحطلبان عزیز از رژیم پهلوی بارث برده اند و ان اینکه تا اخرین نفس در پی اصلاح خود بر نیایند. من با اقای گنجی خیلی موافقم که اصلاحطلبان تمام در ها را بروی خود بسته اند. اما بنظر من درها فقط
در اعتراض به انتخابات بسته نشد. در ها در افشای تجاوزات جنسی بسته شد. تقلب در انتخابات را هم میشود فهمید و هم بلاخره میشود یک جوری از پسش برامد. اعدام و شکنجه و زندان را هم میشود بهمان قوانین شرعی دست انداخت و بلاخره یک جوری انرا توجیه کرد. اما تجاوزات جنسی را فکر میکنم (البته فقظ فکر میکنم ، شاید برای اینهم یک راهی باشد) هیچ جور نمیشود توجیه کرد. ایکاش این شیخ شجاع ما یک کمی در این مورد تاٌمل کرده بود و اگر میخواست که هنوز هم باین رژیم وفادار باشد این یکی را رو نمیکرد. من نمیدانم که انها چگونه میخواهند این رژیمی را که باین زباله دانی افتاده است در بیاورند و بقول خانم رهنورد با کدام اب کوثر شستشو دهند و دوباره بخورد ما بدهند!
البته که بحث و گفتگو در باره همه این احوال مفید است اما گفتگو در باره گذشته نباید ما از از حال و مهم تر از همه از اینده باز دارد. سئوال من از اقای گنجی این است که این بحث میخواهد ما را بکجا ببرد؟ اینکه جنبش سبز چگونه با حفظ ماهیتش ( که البته انهم خیلی معلوم نیست که چیست) ادامه پیدا کند؟ که اینکه کم کم تحلیل نرود؟ که اینکه رهبران جنبش در درجه اول باید فکر پیشبرد اهداف جنبیش (که البته انهم تا مقداری مغشوش بنظر میرسد) باشند تا بفکر مصلحت نظام؟ و یا اینکه همینطور در خیال رقصیدن در دو عروسی باشند؟ و نهایتا اینکه ایا با همه احوال ، درسی از گذشته وجود دارد که اویزه گوش رهبران شده باشد؟ و یا اینکه فقط فاصله گرفت ازخاتمی ، انهم با این دلایل نه چندان قانع کننده ، کافی است که رهبران جنبش بتوانند به اهدافی که دارند– بدون بسیج عمومی مردم، بدون تگثر گرائی واقعی و غیر شعاری ، بدون حرکت در جهت دمکراسی غیر دینی مبتنی بر اصول حقوق بشر سارمان ملل متحد– دست بیابند؟
م
دو كاربرد
اول از همه اینكه «سكولار» بیشتر مفهوم علمی است و ابزار تحلیل در صورتیكه «لائیك» مفهوم سیاسی است و ابزار عمل. سكولار شدن (sécularisation) بیشتر برای نامیدن فرآیندی تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد كه الزاماً ارادهٌ مشخصی آنرا رهبری نكرده است. لائیك كردن (laïcisation) در درجهٌ اول به پیامد مستقیم سیاستی خاص اطلاق میگردد كه بنا بر تعریف برخاسته از اراده ای مشخص است. همین تفاوت راه تردید و بازبینی را، چنانكه لازمهٌ مفاهیم علمی است، در اولی به مقدار زیاد باز میگذارد و فرصت میدهد تا در مقام فرض هم كه شده معانی مختلفی به طور همزمان به آن نسبت داده شود تا پس از بحث و تدقیق (كه در علوم انسانی به ندرت ختم میگردد) یكی از آنها بر دیگران برتری یابد. خلاصه اینكه وارد كردن برداشتی سست ولی به ظاهر در خور تأمل از سكولاریسم به حوزهٌ بحث نه فقط ممكن كه آسان است.
در مقابل، لائیسیته مفهومی است كه بیشترین بارش را از سیاست برداشته است و در درجهٌ اول ناظر است به عمل. به همین دلیل بحثهایی كه از دل آن زاده میگردد كمتر «معنایی» و بیشتر «اجرایی» است و امكان مخدوش كردن آنها با در میان آوردن تولیدات مشابه اسلامی كم است. در حقیقت همین وجه اجرایی روشن است كه امكان بافتن سخنان متناقض را حول مفهوم لائیسیته كم میكند. راجع به دمكراسی میتوان یاوه های بسیار سر هم كرد و در عالم خیال به اسلام یا هر چیز دیگری هم پیوندش زد. همه به یاد داریم كه سالها «دمكراسی خلقی» رقیب رسمی دمكراسی لیبرال بود و در سراسر جهان از جمله ایران طرفدارانی داشت كه از آن دیگری بهترش میشمردند. لیبرالیسم هم به همین ترتیب و تا حدی قابل سؤاستفاده است. می بینیم كه برخی از مقاله نویسان اسلامگرا گاه از اینكه شهرت «لیبرال» هم پیدا كنند چندان گریزان نیستند تا بلكه از بركت این «تهمت» حرفهایشان خریداری بیابد. در مورد لائیسیته این كار از دو مورد دیگر مشكل تر است. البته در این هر سه مورد معیاری نهایی در كار است كه به ما فرصت تشخیص سره از ناسره را میدهد. این معیار كتاب لغت نیست نگاه به واقعیت تاریخی دمكراسی و لیبرالیسم و لائیسیته و مقایسهٌ آنها با اجناس مشابه است ولی این عمل در مورد سومی سریعتر صورت میگیرد چون این كلمه بر خلاف «سكولار»، به كلاهبرداری تئوریك كمتر میدان میدهد و كار را زودتر به حوزهٌ عمل و مراجعه به مثالهای عینی سوق میدهد.
دو شبهه
تا اینجا در مورد محاسن و كارآیی لائیسیته گفتیم، چند كلمه ای هم راجع به شبهه هایی كه در باب آن وجود دارد بگوییم كه بسیاری را از اعتنای به این مفهوم و كارآیی آن در میدان مبارزه باز داشته است و باعث شده تا نیرویی كه باید دیر یا زود حول آن بسیج شود به كندی به سویش جلب گردد.
چند كلمه ای هم راجع به شبهه هایی كه در باب لائیسیته وجود دارد بگوییم كه بسیاری را از اعتنای به این مفهوم و كارآیی آن در میدان مبارزه باز داشته است و باعث شده تا نیرویی كه باید دیر یا زود حول آن بسیج شود به كندی به سویش جلب گردد.
اولین آنها تصور ضدیت لائیسیته است با مذهب كه از بن نادرست است. لائیسیته ـ درست بر عكس ـ محكم ترین ضامن آزادی مذهبی است. در جایی كه دولت در امر مذهب دخالت كند و مذهبی را بر باقی مرجح بشمارد آزادی مذهبی همگان را سلب مینماید. البته تكلیف آنهایی كه تابع مذهب رسمی نیستند روشن است و حاجت به بحث و اثبات ندارد ولی این سؤال برای برخی پیش میاید كه چرا آزادی پیروان مذهب مسلط از دست میرود. از بین میرود چون آنها ناچار میگردند تا به شكل معین و محدودی از این مذهب گردن بگذارند. مثال بارز این امر ایران امروز است. درست است كه ایرانیان غیرمسلمان از این آزادی محروم شده اند ولی مسلمانان چطور؟ روشن است كه سنیان هم از این آزادی بهره ندارند ولی شیعیان چرا؟ در نهایت این گروه هم از آزادی مذهبی محروم است چون اعضایش ناچارند به تفسیر معینی از این مذهب گردن بگذارند. یعنی به اسلامی سیاسی كه كاملاً مطابق با منافع گروه حاكم باشد و خلاصه اینكه تحت لوای اسلام از حكومت موجود حرف شنوی كامل داشته باشند. این است نهایت اختلاط ریاست سیاسی و مذهبی: مقدس شمردن اطاعت از حكام و كفر شمردن سرپیچی از حكم آنها
لائیسیته مذهب ستیز نیست فقط روش قاطعی است برای كوتاه كردن دست مذهب از چیزهایی كه بر آنها حقی ندارد و در رأس همه سیاست. مكتبی میتواند مذهب ستیز باشد كه برای مذهب جانشینی عرضه كند. لائیسیته نه خود مدعی جایگزینی مذهب است و نه جایگزینی برای آن پیشنهاد میكند بلكه با ختم كردن دراز دستی های مذهب فضایی مناسب و آزاد برای رشد سالم شعب مختلف حیات انسان فراهم میاورد و در عین حال حوزه ای را كه در جامعه به فعالیتهای مذهبی اختصاص دارد تابع قانون و صحنهٌ آزادی میكند؛ نه میگذارد كسی تحت لوای مذهب زور بگوید نه كسی به این دلیل زور بشنود. معین كردن حوزهٌ فعالیت دین در حقیقت كمك به پالایش آن از اموری است كه اصلاً ارتباطی با تقدس ندارد و زدن این رنگ بدانها فقط اسباب سؤاستفادهٌ گروهی معین را فراهم میاورد. بسیار مایهٌ تعجب است در فرهنگی كه قرنهاست دوری جستن دین از امور دنیوی و آلوده نشدنش به دنیا را یكی از شاخص های سلامت آن شمرده است، لائیسیته به این دلیل كه مبلغ و مجری قاطع این كار است مردود شمرده شود. البته اهل مذهب بیشتر نگران آلوده شدن دین هستند ولی باید توجه داشت كه در این اختلاط نابجا دنیا هم به همان اندازه آلوده میشود كه دین و كسانی كه توجهشان بیشتر معطوف به دنیاست، یعنی اكثریت غالب مردم، اقلاً به همان اندازهٌ آنهایی كه دلبستهٌ دین هستند از حق شكایت برخوردارند
و اما شبههٌ دوم كه عبارت است از ترس از لطمه زدن لائیسیته به اخلاق و رواج یافتن آنچه كه بی بندوباری مینامند. این امر هم تابعی است از همان شبههٌ مذهب ستیزی لائیسیته. برخی افراد مذهب را اصولاً مترادف اخلاق میگیرند و خاصیت اصلی مذهب را رواج و حفظ اخلاق در جامعه میشمرند و چون به خطا تصور میكنند لائیسیته یعنی مذهب ستیزی، آنرا سست كنندهٌ پایهٌ اخلاق به حساب میاورند. این تصور همانقدر كه رایج است نادرست هم هست. اخلاق اساساً با مذهب ارتباط ندارد و بخشی است از حیات انسان كه مذهب از دیرباز موفق به ضمیمه كردن آن به خود شده است و به آن رنگ تقدس زده. این باعث شده كه بعضی تا آنجا پیش بروند كه نه فقط اعتقاد مذهبی به طور عام بلكه پیروی از مذهب خود را مترادف تبعیت از اصول اخلاقی بشمرند و باقی مردم دنیا را از این حوزه بیرون به حساب بیاورند. لائیسیته دست مذهب را (چنانكه از سیاست) از اخلاق نیز كوتاه میكند و بر خلاف آنچه كه برخی ادعا میكنند نه فقط اخلاق مردم را سست نمی كند بلكه با این كار پایهٌ اخلاق را تحكیم مینماید
پیروی از اصول اخلاق بر سه انگیزه استوار است، به ترتیب اهمیت: وجدان فردی، سپس فشار اجتماعی و آخر از همه ترس از عقوبت اخروی. سهم اصلی مذهب در ترویج اخلاق همین آخری است یعنی ضعیف ترین عامل و تكیهٌ لائیسیته در درجهٌ اول به وجدان فردی است یعنی قوی ترین ضامن رفتار اخلاقی. اول از همه بگویم كه اگر دو انگیزهٌ اول از بین برود از آخری كار چندانی ساخته نیست. علاوه بر این، تكیهٌ یكجانبه بر این آخری آن دو دیگر را از پایه سست میكند و به جای تربیت وجدان فردی و اهمیت بخشیدن به حفظ آبروی اجتماعی، مردم را از مجازاتی میترساند كه دیر و دور است و میشود بر سرش با اهل مذهب و از ورای آنها با خدا، هزار چانه زد. بد نكردن از ترس خدا شایستهٌ آدمی نیست كه وجدان دارد و آن كسی تیشه به ریشهٌ اخلاق میزند که هول آخرت را جایگزین وجدان میکند
وضعیت فعلی جامعهٌ ایران به بهترین شكل نشان میدهد كه تقویت یك جانبهٌ عنصر مذهب چگونه اسباب سستی اخلاق را فراهم میاورد. هر كس در ایران هنوز مذهب را پایهٌ اصلی اخلاق میشمرد كافی است نگاهی به وضعیت جامعه و از جمله رفتار روحانیان بیاندازد تا ببیند ارتباط این دو از چه قماش است. همین اوهام مربوط به مترادف بودن مذهب و اخلاق بود كه بسیاری از ایرانیان را كه طالب زدودن فساد از دستگاه حكومت بودند به دنبال خمینی و شعار «حكومت اسلامی» او كشاند و باعث شد تا در عمل همت و زحمت و فداكاری هایشان منتهی به روی كار آوردن فاسدترین نظامی شود كه ایران معاصر به خود دیده است. نظام اسلامی هم كه مثل هر حكومت فاسد، برای دوام آوردن محتاج جامعهٌ فاسد است از بدو تولد جامعهٌ ایران را روز به روزبیشتر به سوی فساد سوق داده است
Douste Aziz Ba salam va Arezoui Behtarin ha bary tan,Ba negahe Shoma be roydad ha va vagheeyathai jamee Iran movafegham.Ba Mehr,Mehdi.kh.tehrani