Home

Titleنگاهی به موقعیت امروز جریان روشنفکری ادبی به بهانه سال‌مرگ غلام‌حسین ساعدی

بیرون پریدن در صف مردگان*

23 Nov 2010

■ مهدی اورند
Font Size + | - Reset

دوم آذر سال‌روز مرگ کسی است که زندگی و مرگش به سرنوشت حرفه‌ای که او دل‌بسته آن بود، بسیار شباهت دارد. ادبیات معاصر فارسی و جریان روشنفکری ادبی برای یادآوری این شباهت‌ها قربانی کم نداده است و دکتر غلام‌حسین ساعدی (گوهر مراد) نویسنده نام آشنا، بزرگ‌ترین نمونه از خیل کسانی است که با زندگی خود، تصویری مختصر از سرنوشت ادبیات معاصر فارسی و جریان روشنفکری وابسته به آن به دست می‌دهند؛ تصویری که در عین دردمندی، بر نابهره‌ور بودن تلاش‌های فرهنگی و اجتماعی نویسندگان و شاعران نوگرای ایرانی بعد از انقلاب مشروطه مهر تایید می‌زند. نسلی که در حساسیت‌های سیاسی و اجتماعی و مداقه در کنش‌ها و دستاوردهای نوین ادبیات جهان با نسل‌های پیش از خود قابل قیاس نیست. بیش از همه نسل‌های پیش از خود قربانی داده است و بیش از دیگران سرخورده، خسته، گوشه‌گیر و بیرون از دایره معادلات سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است.

هر چند این سطح از صراحت ممکن است بسیاری را آزرده کند؛ اما واقعیت آن است که ما اکنون بر سر گوری ایستاده‌ایم که نماینده بزرگ روشنفکری ادبی، سرخورده، خسته، گوشه‌گیر و بیرون از دایره معادلات سیاسی و اجتماعی، 25 سال پیش خود را به آن تسلیم کرده است و هم‌نسلان او و نسل پس از او امروز نه امکان و نه امیدی به عمل خلاقه ادبی دارند و نه انگیزه‌ای برای عمل اجتماعی. جامعه‌ای که در یک سال گذشته و در روزهایی که هر صدایی گلوله‌ای بود که به انجام کار شلیک می‌شد(1) نه شلیک کرد نه پا پس کشید؛ اصلا در میانه نبود. نمونه‌هایی هم که می‌توان از مشارکت اجتماعی شاعران و نویسندگان ایرانی در جریان موج اعتراضی مردم به دست داد، نمونه‌هایی است که با برد محدود و دامنه اثرگذاری ناقص خود بیشتر بر غیبت اجتماعی صحه می‌گذارد تا حضوری حتا کم فروغ. هر چند بر آن هرجی نیست و ریشه‌های این غیبت را باید جایی دیگر جست و جو کرد.

پیش‌تر نگاهی به روند تاریخی‌ای که طی 32 سال حاکمیت جمهوری اسلامی به غیبت اجتماعی جریان روشنفکری ادبی در وقایع پس از انتخابات 88 منجر شده است؛ داشته‌ام.(2) در این مجال و به بهانه یادکردی از دکتر غلام‌حسین ساعدی، بنا دارم از زاویه‌ای دیگر به این موضوع نگاه کنم.

جمهورری اسلامی، ادبیات دوره بازگشت

غالب صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که ادبیات معاصر فارسی و جریان روشنفکری منتسب به آن محصول انقلاب مشروطه است. آنها غالبا از اثر عمیق‌تر مدرنیزاسیون رضا شاهی بر شکل‌گیری و توسعه ادبیات نو سخنی به میان نمی‌آورند. هم‌زمانی شکل‌گیری و تثبیت جریان‌های نو در شعر و داستان فارسی با تاسیس دانشگاه، تاسیس ادارات و نهادهای اجتماعی، ایجاد راه آهن، کشف حجاب، ایجاد جاده‌ها و صنایع نو و … تصادفی نیست. غلبه خواست تجدد در جامعه با آغاز دوران پهلوی اول (بدون آنکه به دنبال ارزش‌گذاری آن باشیم)، فضا را به نفع عمل خلاقانه در ادبیات و هنر تغییر داد و در کمتر از 25 سال شرایط را برای تشکیل نخستین کنگره شاعران و نویسندگان ایرانی مهیا و راه را برای اعلام موجودیت رسمی یک تشکل ادبی (کانون نویسندگان) هموار کرد.(3)

ادبیات فارسی امروز می‌خواهد روی زمینی که زیر سم اسب‌های «مغول‌های نو» تکه تکه می‌شود، پاجای پای ادبیات روز آمریکا بگذارد. تردیدی نیست که اثری تولید می‌کند که کم‌ترین پیوندی با زمینه خود ندارد

در طول این روند است که از کارگاه آفرینش ادبی؛ غلام‌حسین ساعدی بیرون می‌آید و مجموعه‌ای از شاعران و نویسندگان دیگر که در تولید آثار ادبی و عمل اجتماعی توام با آن، دوره‌ای طلایی را رقم می‌زنند و در متن جامعه نیز قدرت راهبری پیدا می‌کنند. اما با آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی، نفی تجددخواهی و برآمدن الگوهای بازگشت در حیات اجتماعی ما، خلاقیت ادبی نیز چراغی است که فتیله‌اش با قیچی سانسور، غلبه الگوهای سنتی و حاکمیت اندیشه‌های ارتجاعی چیده می‌شود. ناگهان شیوه‌های کلاسیک در فرم آثار ادبی، غالب می‌شود. شاعران دستگاه حاکم، غزل‌سرا، قصیده‌پرداز و دل‌بسته به فرم‌های پیشانیمایی هستند. محمد حسین شهریار، ساعد باقری، سید علی موسوی گرمارودی، علی معلم، حمید سبزواری، محمود شاهرخی، عبدالجبار کاکایی و … اگر چه بازپرورنده محتوای اجتماعی انقلاب اسلامی در ادبیات هستند؛ اما آن را در غالب‌های سنتی می‌پرورند. ناگفته پیداست که فرم و محتوا در هم تنیده‌اند و تنها محتوای ارتجاعی را می‌توان در فرم‌های گذشته باز نشر کرد. ارتجاع ادبی پس از انقلاب اسلامی تنها یک فرایند ادبی نبود؛ بلکه به موازات آن شاعران و نویسندگان نوگرا نیز از صف شهروندان به بیرون پرتاب شدند.

وقتی جریان روشنفکری ادبی زیر تیغ سانسور و نیز سیر معکوس حاکمیت در مسیر تجدد و غلبه جریان ادبی انقلاب اسلامی، پیشتازی خود را در خلاقیت ادبی وانهاد و حتی کوچید، به قتل رسید یا خانه‌نشین شد، محفل‌هایش را از دست داد، کافه‌هایش را که محل ارتباط مستقیم او با جامعه‌اش بود بستند؛ کم کم موقعیت اجتماعی‌اش را نیز واگذار کرد. در چنین شرایطی است که مرگ غریبانه دکتر ساعدی در بیمارستانی پاریسی، چاووش مرگ روشنفکری ادبی است که 25 سال بعد رخ می‌نماید. آن هم هنگامی که «محمد شمس لنگرودی» مجموعه شهر « 22 مرثیه در تیرماه» را در فضای مجازی منتشر می‌کند(4) و در سال‌مرگ یکی از کشتگان حوادث پس از انتخابات شعر خوانی می‌کند(5) اما کسی از اصحاب فجایع بعد از انتخابات را نمی‌ترساند. «سید علی صالحی» جایزه شعر «نیما» را در اعتراض به فضای استبدادزده امروز نمی‌پذیرد؛ اما ماجرا تنها به دعوایی درونی بدل می‌شود میان چند شاعر و نویسنده جشنواره‌باز و جایزه‌ساز.(6) هر چند اقدام محمد شمس لنگرودی و سید علی صالحی در جای خود اقدامی شجاعانه و قابل تقدیر است؛ مراد اینجا اثر و واکنشی است که این حرکت‌ها در متن جامعه تولید می‌کند.

در شرایطی که حاکمیت نسبت به برگزاری یک آیین مذهبی حساس است و در پی برگزاری آیین مذهبی دعای کمیل ده‌ها نفر را دستگیر می‌کند(7) چرا که آن را تهدیدی علیه خود می‌داند، نویسندگان ایرانی برای برگزاری یک جلسه داستان‌خوانی هم نایی ندارند و شاعران هم اگر شب شعری برگزار می‌کنند، ککی به تنبان حاکمیتی که در کشتار و شکنجه شگفتی‌ساز شده است؛ نمی‌اندازند. گویا حکومت می‌داند که این جماعت را سال‌هاست اخته کرده است و خطر برای او جای دیگر است. اینجاست که می‌گویم تمام تلاش‌های جریان روشنفکری ادبی که با قربانی شدن ساعدی، میرعلایی، پوینده، مختاری و … بر جامعه‌گرایی خود تاکید کرده بود تلاشی نابهره‌ور و بی‌سرانجام بوده است و نسل امروز و بازماندگان جریان روشنفکری ادبی را به خادمان خاموش جمهوری وحشت بدل کرده است؛ اگر خدمتی بالاتر از خدمت بی‌خطری در برابر چنین حاکمیتی متصور نباشد.

ادبیات آمریکایی در خاکی که «مغول‌های نو» به توبره می‌کشند

اما این همه مطلب نیست و آنچه پس از این هم می‌آید بیانگر همه مطلب نخواهد بود. واقعیت دیگری که کم‌تر به آن پرداخته شده است و یکی از دلایل اثرناگذاری کنش ‌ای جامعه ادبی بر جامعه معترض ایرانی و رابطه عکس آن به شمار می‌آید، تفاوت فازی است که جامعه امروز ایران با جامعه ادبی‌اش دارد. برای روشن شدن موضوع، لازم است دوباره به عصر حیات پربار جریان ادبی بازگردیم. دهه‌های 1330، 40 و 50 شمسی که عصر طلایی ادبیات معاصر فارسی قلمداد می‌شود و بهترین نمونه‌های شعر و داستان معاصر در این سال‌ها نوشته شده، دورانی است که در عین حال جریان روشنفکری ادبی نیز هم‌پای تولید ادبی در حال رشد است. از ملاقات‌های رو در روی جریان روشنفکری ادبی با حاکمیت برای احقاق حق آزادی بیان که اتفاقا طی آن غلام‌حسین ساعدی به عنوان نماینده اهل قلم، جلسات متعددی با امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت دارد(8) گرفته تا تلاش‌ها برای تشکیل کانون نویسندگان(9) و برگزاری شب‌های شعر انستیتو گوته(10) و دانشگاه شریف (دانشگاه آریامهر وقت) (11) همه نشان از پویایی جریان نوپای روشنفکری ادبی دارد که با همه تازه سالی‌اش چنان در مقام شهروندیِ دنیای نو مطالبات خود را طرح و پیگیری می‌کند که به نظر می‌رسد به عنوان یک نهاد اجتماعی نو، حتی به بلوغ زودرس رسیده است. این بلوغ اجتماعی قطعا ناشی از درک موقعیت اجتماعی نهاد ادبیات در آن سال‌هاست. شکل‌گیری چالش‌های بزرگ میان هواداران ادبیات سنتی و ادبیات نو بر پایه ریشه‌هایی است که هر کدام در متن جامعه دوانده‌اند. ادبیات به عنوان یک رسانه، مورد توجه جامعه‌ای است که در آن تولید می‌شود و اگر نه همه جامعه، از صاحبان سواد عمومی تا تحصیل‌کردگان مخاطب ادبیات آن سال‌ها بودند.

با نگاهی به تیراژ کتاب و نشریات ادبی در آن سال‌ها و مقایسه آن با تیراژ کتاب در این روزها و با احتساب رشد جمعیت و رشد سواد عمومی، می‌توان نتیجه گرفت که جامعه آن روزگار نسبت به حرکت‌های ادبی توجه نشان می‌داده، مخاطب ادبیات بوده و جریان روشنفکری ادبی جریانی برج عاج‌نشین و پیوند بریده با جامعه خاستگاه خود نبوده است.(12) اما این پیوند به سبب عاملی تقویت می‌شد که امروز همان عامل سبب گسست جامعه ادبی با متن جامعه ایرانی است.

در روزگاری مردم ایران تحت حاکمیت نظام مشروطه سلطنتی به سر می‌بردند که در جهان مبارزه با استبداد نظام‌های سیاسی یک جریان عمومی و فراگیر بود. ادبیات جهانی نیز که با تاخیری اندک در ایران ترجمه و بر تولید ادبی در ایران موثر واقع می‌شد، ادبیات برآمده از همین ارزش‌های اجتماعی بود. بنا بر این خواست عمومی در جامعه ایران و خواست جریان روشنفکری ادبی و تولید ادبیات، هم‌فاز بودند. به دلیل همین هم‌فازی، حاصل نزدیک شدن به ادبیات روز جهان (هر چند با تاخیر معمول) حتی به نیت کسب شهرت به عنوان نویسنده و شاعر آوانگارد، نزدیک شدن به ایران معاصر در دهه‌های 1330، 40 و 50 شمسی بود. در چنین شرایطی غلام‌حسین ساعدی به عنوان یکی از نمونه‌های شاخص در تولید ادبیات نو، پیشگام جریان روشنفکری ادبی و صاحب پایگاه اجتماعی نیز می‌شد چرا که با روح جامعه و خواست عمومی آن هم عصر بود. در این فضا و با تکیه بر همین پایگاه اجتماعی، وقوع حادثه‌ای مثل شب‌های شعر انستیتو گوته و تاثیر آن بر تشدید اعتراضات مردمی به نظام حاکم دور از انتظار نبود. در یکی دو سال پس از انقلاب اسلامی نیز نگاه به صفحه روزنامه‌ها نشان می‌دهد تا چه اندازه روشنفکری ادبی به عنوان یک جریان اجتماعی مورد توجه بوده است.(13)

نسل‌های بعد از ساعدی تلخ‌ترین توقفگاه‌ها را پیش رو داشته‌اند و در واپسین توقفگاه خود به پشت سر که نگاه می‌کنند چیزی از مخاطبان بالقوه و بالفعل خود نمی‌بینند. مخاطبان بالقوه و بالفعل ادبیات یا از آنها درگذشته‌اند یا هم از دیرگاه راه خود را جدا کرده بودند

اما در سال‌های پایانی دهه 1380 شمسی، ما در زمانی همچنان حاکمیت استالینی را در ایران تجربه می‌کنیم که از نوشتن «قلعه حیوانات» و ادبیات مدرنی که جامعه‌گرایی و پرچم‌داری در جنبش‌های اجتماعی را فضیلت می‌دانست، قریب نیم قرن گذشته است. ادبیات دنیا بر زمینه جوامعی تولید می‌شود که طی 50 سال گذشته تغییر یافته و نظام‌های دموکراتیک‌تر و لااقل به نام، مبادی حقوق بشر در آنها حاکم شده است. در این ادبیات دیگر انقلابی‌گری فضیلت نیست. ادبیات به فلسفیدن، به اندیشه‌های فردی و احساسات روزمره تولیدکنندگان خود نزدیک‌تر شده است. نسل امروز شاعران و نویسندگان و نسل بازمانده دیروز که می‌خواهد با ترجمه و تقلید از ادبیات روز جهان، قاچ زین نوگرایی و پیشتازی را رها نکند، لاجرم پیوندهای اجتماعی خود را با جامعه‌ای که در آن می‌زید و به زبان آن می‌نویسد، می‌گسلد. جامعه‌ای که قرن‌هاست قواعد حکومت در آن تغییر نکرده و به همین دلیل مطالبات و دغدغه‌هایش نیز بلاتغییر باقی مانده است.

ادبیات فارسی امروز می‌خواهد روی زمینی که زیر سم اسب‌های «مغول‌های نو» تکه تکه می‌شود، پاجای پای ادبیات روز آمریکا بگذارد. تردیدی نیست که اثری تولید می‌کند که کم‌ترین پیوندی با زمینه خود ندارد؛ نه آمریکایی است چرا که به زبان فارسی نوشته می‌شود و نه ایرانی چرا که فضای جامعه امروز ایران با فضای ادبیات در آمریکا که در سال‌های اخیر صادر کننده ادبیات به تمام دنیا بوده است؛ هم‌فاز نیست. لاجرم دست‌اندرکاران چنین ادبیاتی در کافه‌های خود که آنها هم آمریکایی نیستند و همواره در شرف تهدید و تعطیلی هستند، کز خواهد کرد و در میانه داغ و درفش به ناظران خاموش و صم بکم رویدادها بدل می‌شود و تصور می‌کند با روشن نگه داشتن چراغ جایزه‌های غیر دولتی، محفل‌های خصوصی و افاده‌های اندیشناکی بر تاریخ ادبیات فارسی منت گذاشته است. جامعه ادبی امروز طی سی سال سرکوب کار خود را وانهاده است. بر او هم حرجی نیست؛ چرا که جلوی خطرسازی او بسیار پیش‌تر از بروز نشانه‌های تولد خطر در اداره ممیزی کتاب یا با تیغ قتل‌های زنجیره‌ای گرفته شده است.

ماندن در وضعیت آخر

25 سال از درگذشت غم‌بار غلام‌حسین ساعدی می‌گذرد. جریان روشنفکری ادبی در سرزمین او پی در پی در خم گذرگاه‌های صعب‌العبور از حرکت وامانده است. در این توقفگاه‌های اجباری، بخشی از نیروی خود را جا گذاشته است. سختی راه چندان است که متوسط عمر نویسندگان و شاعران این سرزمین بیش از پنجاه سال نیست. راه‌های ارتزاق حرفه‌ای به هر ترتیبی بر آن بسته است. نسل‌های بعد از ساعدی تلخ‌ترین توقفگاه‌ها را پیش رو داشته‌اند و در واپسین توقفگاه خود به پشت سر که نگاه می‌کنند چیزی از مخاطبان بالقوه و بالفعل خود نمی‌بینند. مخاطبان بالقوه و بالفعل ادبیات یا از آنها درگذشته‌اند یا هم از دیرگاه راه خود را جدا کرده بودند.

* فرانتس کافکا به حق معتقد بود «نوشتن بیرون پریدن است از صف مردگان» اما سرنوشت نوشتن در سرزمین ما وا می‌داردمان تا در این سخن دست ببریم.

———————————-

پانویس‌ها:

1- «شعر/ رهایی‌ست/ نجات است و آزادی / تردیدی است که سر انجام به یقین می‌گراید/ و گلوله‌ای که به انجام کار شلیک می‌شود» احمد شاملو، هوای تازه

2- نگاه کنید به این لینک و این لینک و این لینک.

3- +

4- این مجموعه شعر را اینجا بخوانید.

5- گزارشی از برگزاری آیین سالگرد کشته شدن امیرجوادی‌فر و شعرخوانی محمد شمس لنگرودی را در این آیین اینجا بخوانید.

6- برای آگاهی از کم و کیف این ماجرا به عنوان نمونه به این لینک، لینک دوم، لینک سوم و لینک چهارم نگاه کنید.

7- +

8- +

9- فراز و فرود فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران در نوشته‌ای از محمد محمد علی

10- برای خواندن گزارش کامل شب‌های شعر انستیتو گوته رجوع کنید به: ده شب (شب‌های شاعران و نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران و آلمان)، انتشارات امیرکبیر، 1356

11- نگاه کنید به یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل‌محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، چاپ اول: ۱۳۷۷، چاپ چهاردهم: ۱۳۸۶، نشر نی، صص ۶۲۳-۶۲۴

12- برای بررسی بیشتر این موضوع نگاه کنید به محمد شمس لنگرودی،«تاریخ تحلیلی شعر نو/دوره چهارجلدی»، نشر مرکز

13- به عنوان نمونه می‌توان از دیدار نویسندگان و شاعران با آیت‌الله خمینی در نخستین روزهای بازگشت او به ایران در بهمن 1357 یاد کرد که در آن شرایط نشان از جایگاه ویژه آنها دارد و نیز بیانیه‌های متعددی که در 2 سال بعد از انقلاب از سوی کانون نویسندگان ایران در مخالفت با توقیف مطبوعات، نقد پیش‌نویس قانون اساسی و … منتشر شده است.

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

عضویت در خبرنامه تهران ریویو

نشانی ایمیل

Search
Most Viewed
Last articles
Tags
  • RSS iran – Google News

    • Iran coming into World Cup slightly undercooked - Irish Times
    • Iran's Plan to Destabilize Egypt - Gatestone Institute
    • US investors begin to imagine a return to Iran - Sydney Morning Herald
    • No shirt swap between Iran and Nigeria - SuperSport (blog)
    • Ayatollah Ali Khamenei, Iran's supreme leader, says 'military attack is not a ... - New York Daily News
  • video
    کوچ بنفشه‌ها

    تهران‌ریویو مجله‌ای اینترنتی، چند رسانه‌ای و غیر انتفاعی است. هدف ما به سادگی، افزایش سطح گفتمان عمومی در مورد ایده‌ها، آرمان‌ها و وقایع جهان امروز است. این مشارکت و نوشته‌های شما مخاطبان است که کار چند رسانه‌ای ما را گسترش داده و به آن غنا و طراوت می‌بخشد. رایگان بودن این مجله اینترنتی به ما اجازه می‌دهد تا در گستره بیشتری اهداف خود را پیگیری کرده و تاثیرگذار باشیم. مهم‌تر از همه اینکه سردبیران و دست‌اندرکاران تهران‌ریویو به دور از حب و بغض‌های رایج و با نگاهی بی‌طرفانه سعی دارند به مسایل روز جهان نگاه کرده و بر روی ایده‌های ارزشمند انگشت بگذارند. تهران ریویو برای ادامه فعالیت و نشر مقالات نیازمند یاری و کمک مالی شماست.