استراتژی سیاسی اصلاحطلبی خمینیمحور ـ بخش دوم
تقلب تأثیرگذار و سرکوب شدید: ابطال اصلاحطلبی
23 Nov 2010
■ اکبر گنجی
3- تحولات ناقض پیش فرضهای اصلاحطلبان: پس از 22 خرداد 88، مجموعه تحولاتی به وقوع پیوست که ناقض پیش فرضهای “اصلاحطلبی نظام/خمینیمحور” بود. این تحولات کل پروژه “اصلاحطلبی خمینی/نظام محور” را ابطال میکرد.
1-3- رئیسجمهور 24 میلیونی: انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد با شرکت هشتاد درصد واجدین شرایط برگزار شد (هیچ یک از مخالفان و سبزها در این رقم اعلام شده از سوی دولت شک و تردیدی وارد نیاورده است). نهادهای رسمی/قانونی نظام به سرعت پیروزی محمود احمدینژاد با بیش از 24 میلیون رأی را اعلام کردند. میر حسین موسوی ظهر 23 خرداد بیانیهای صادر کرد و نتایج اعلام شده را “بهتآور”، “شعبدهبازی” و “بازی بزرگ” وزارت کشور و صدا و سیما خواند و گفت که “تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نخواهم شد … مردم آگاهند و در برابر کسانی که با تقلب روی کار بیایند تمکین نخواهند کرد … ایران، این موجود آسمانی، متعلق به مردم است و نه متقلبان … خائنین به آرای مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسایان به آتش کشیده شود”.[11] مهدی کروبی هم در همان روز طی یک بیانیه، نتایج اعلام شده را “مضحک و شگفتآور” خواند، اعلام “سوگواری” کرد که باید در آن “مرثیه” خواند و گوشزد کرد که “نتایج و نهاد برآمده از چنین شمارش آرایی فاقد مشروعیت است و مورد قبول اینجانب نیست … حتما در مقابل این مهندسی و تنظیم ناشیانه رای ملت سکوت نخواهم کرد … این تازه اول داستان است“.[12] موسوی و کروبی به سرعت تمام خواست “ابطال انتخابات” را مطرح کردند.
بدین ترتیب حرف آخر در همان آغاز بیان شد. یعنی به جای آن که ابتدا گفته شود در انتخابات تقلب صورت گرفته و ما به آن اعتراض داریم، سپس گام به گام موضوع را با ارائه شواهد و مدارک پیش برند تا در آخر به مطالبه ابطال انتخابات برسند، با مطرح کردن خواست ابطال و کوتاه نیامدن از آن، راه مذاکره و گفتگو را مسدود کردند. وقتی راه گفتگو بسته شد، تنها راه حل مسأله، حل موضوع از طریق حضور در خیابانها شد. “اصلاحطلبی نظام/خمینیمحور” هیچ طرحی برای به خیابانها ریختن مردم نداشت، اما وقتی مردم به خیابانها ریختند، آنها (حداقل دو کاندیدای اصلاحطلب، برای این که بسیاری از اصلاحطلبان به سرعت بازداشت و زندانی شدند) را هم با خود بردند. آیا این رویکرد با “اصلاحطلبی خمینیمحور” سازگار بود؟
علی خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد تهران گفت: “نظام جمهوری اسلامی اهل خيانت در آرای مردم نيست و ساز و كارهای قانونی انتخابات در كشور ما اجازه تقلب نمیدهد آن هم تقلب در حد يازده ميليون رأی”.[13] خواست معترضان فقط و فقط ابطال انتخابات و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری بود؛ اما سلطان به هیچ وجه زیر بار این خواست نرفت.[14] سلطان علی خامنهای در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 هم در پاسخ درخواست مهدی کروبی مبنی بر دخالت در امر تغییر نتایج توسط شورای نگهبان، قاطعانه تهدید کرد:
“به آقای کروبی بگویید من رئوس مطالب شما را نگاه کردم. مطالبی که شما گفتید به کلی دور از شأن شما و در جهت ایجاد بحران در کشور است. آیا متوجه هستید که چه کار دارید میکنید؟ آیا متوجه هستید که ایجاد بحران و بدبین کردن مردم کاملاً در جهت خواست دشمنانی است که خیز برداشته اند برای این که بلایی بر سر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در بیاورند که همه شما را در بر خواهد گرفت. اگر اعتراض به انتخابات دارید مگر راه قانونی وجود ندارد؟ چرا فضا را خراب میکنید؟ ممکن است دیگران نیز اعتراضات مشابه داشته باشند. آیا حق میدهید آنان فردا همه چیز را زیر سوال ببرند؟ من از شما مطلقاً انتظار چنین برخوردی ندارم و من به حول و قوه الهی نخواهم گذاشت افرادی در کشور بحران ایجاد کنند“.[15]
موسوی و کروبی از 23 خرداد به بعد، فقط “تقلب در انتخابات” را مطرح کردند. تقلبی که آنها از آن سخن میگفتند، تقلب تأثیرگذار بوده است. اگر موسوی 17 میلیون و کروبی 7 میلیون رأی آورده باشد، میزان تقلب 10 میلیون رأی بوده است. گویی مخالفان معتقد بودند که احمدینژاد 13 میلیون رأی آورده و 11 میلیون رأی تقلب شده است. سلطان باید این مدعا را از کسی شنیده باشد که در نماز جمعه تهران با تعجب بپرسد: “تقلب در حد 11 میلیون رأی“؟!
2-3- میزان تقلب: رژیم دو ادعا داشت که اولی را مخالفان صادق به شمار میآوردند، اما دومی را کاذب قلمداد میکردند. مدعای اول: شرکت هشتاد درصد مردم در انتخابات ریاست جمهوری. مدعای دوم: پیروزی محمود احمدینژاد با 24 میلیون و پانصد هزار رأی. نمیتوان مدعی شد که همه مخالفان سخن واحدی درباره مدعای دوم بیان کردهاند. مخالفان مدعیات زیر را مطرح ساختند:
1-2-3- تقلب غیرموثر: تا 4 میلیون رأی تقلب، تأثیری در پیروزی احمدینژاد نداشت. در انتخابات تقلب صورت گرفته، اما میزان آن کمتر از چهار میلیون رأی بوده است.
2-2-3- تقلب تأثیرگذار همراه با جلو بودن احمدینژاد: بیش از 4 میلیون تقلب صورت گرفته است و احمدینژاد منتخب مردم نیست. او کمی بیش از میر حسین موسوی رأی آورده است اما، انتخابات به دور دوم کشیده میشد. در این صورت مجموع آرای موسوی/کروبی بیش از احمدینژاد بوده است.
3-2-3- تقلب تأثیرگذار همراه با جلو بودن موسوی: آرای موسوی بیش از آرای احمدینژاد بود اما، انتخابات به دور دوم کشیده میشد. یعنی موسوی 20 میلیون رأی کسب نکرده است. در این صورت، مجموع آرای موسوی/کروبی میلیونها رأی بیش از آرای احمدینژاد بود.
4-2-3- پیروزی موسوی: میر حسین موسوی حداقل 20 میلیون رأی آورده و در انتخابات پیروز شده است. اگر کروبی هم 7 میلیون رأی آورده باشد، مجموع آرای آنها 27 میلیون رأی خواهد بود. در این صورت احمدینژاد حداکثر چیزی حدود 13 میلیون رأی آورده است. هر چه بر آرای موسوی و کروبی افزده شود، از آرای احمدینژاد کاسته خواهد شد.
موسوی و کروبی از 23 خرداد به بعد، فقط “تقلب در انتخابات” را مطرح کردند، بدون آن که بر هیچ یک از این گزینهها انگشت تأکید بنهند. تقلبی که آنها از آن سخن میگفتند، تقلب تأثیرگذار بوده است. یعنی احمدینژاد 20 میلیون رأی به دست نیاورده بود. پس میزان تقلب بالای 5 میلیون رأی بوده است. اگر موسوی 17 میلیون و کروبی 7 میلیون رأی آورده باشد، میزان تقلب 10 میلیون رأی بوده است. گویی مخالفان معتقد بودند که احمدینژاد 13 میلیون رأی آورده و 11 میلیون رأی تقلب شده است. سلطان باید این مدعا را از کسی شنیده باشد که در نماز جمعه تهران با تعجب بپرسد: “تقلب در حد 11 میلیون رأی“؟!
3-3- رژیم متجاوز/جنایتکار/توتالیتر: رژیم سرکوب را افزایش داد. بخشی از سرکوبها به شرح زیر بود: تظاهرات مردم به گلوله بسته و دهها تن کشته شدند، هزاران تن بازداشت گردیدند، چند تن زیر شکنجه به شهادت رسیدند، تمام رسانههای مخالفان تعطیل شد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت منحل گردیدند، بیت مراجع تقلید مورد حمله قرار گرفت، وبسایت چند تن از مراجع فیلتر شد، به موسوی و کروبی حملههای فیزیکی صورت گرفت. از همه اینها بدتر، کروبی گفت و کوتاه نیامد که به تعدادی از زندانیان تجاوز جنسی صورت گرفته است. موسوی، کروبی و سبزها بر میزان بسیار شدید سرکوب در هفده ماه گذشته بارها و بارها تأکید کردهاند. زهرا رهنورد در آخرین مصاحبهاش با سایت کلمه، دولت احمدینژاد را مسئول قدرت یافتن مسئولین قتلهای زنجیرهای به شمار میآورد که برای نسل انقلاب “کابوس” و “فاجعه” پدید آورده و حاکمیتی مشابه “حاکمیت توتالیتر” درست کردهاند.[16] این تصویر از رژیم، تصویری است که با پیش فرضهای بنیادی “اصلاحطلبی خمینیمحور” تعارض اساسی دارد.
——————————–
پاورقیها:
11- رجوع شود به این لینک.
12- رجوع شود به این لینک.
13- علی خامنهای در عین حال گفت: “به شورای محترم نگهبان تأكيد شده كه به مستندات ارائه شده از جانب كسانی كه شبهه دارند حتما رسيدگی شود و اگر در مواردی نياز به باز شماری صندوقها بود با حضور نمايندگان نامزدها انجام شود. بنده زير بارِ بدعتهای غيرقانونی نمیروم چرا كه در هر انتخاباتی طبعا برخی برنده نيستند و اگر امروز چارچوبهای قانونی شكسته شود، در آينده نيز هيچ انتخاباتی مورد اعتماد نخواهد بود و مصونيت نخواهد داشت. قانون همانطور كه به نامزدها حق نظارت و شكايت داده، راه رسيدگی به شكايات را هم مشخص كرده است و همه كارها بايد براساس روال درست قانونی انجام شود”.
رجوع شود به این لینک.
14- هفده ماه پس از آن حوادث، سلطان در 4/8/89، گزارش مجددی از آن دوران ارائه کرده و میگوید: “عدهای بر اثر بیبصیرتی و به اشتباه، ادعای تقلب را مطرح کردند، طبیعی است که مدعیان این ماجرا باید دلیل میآوردند و پس از ارائه دلیل از راهی که قانون مشخص کرده، مسئله را شکایت و پیگیری میکردند تا پس از بازرسی و بازبینی، حقیقت مشخص شود اما مدعیان تقلب، این راه قانونی و مشخص را طی نکردند. با وجودی که در آن زمان، مدت قانونی شکایات را تمدید کردیم و تأکید شد که آرای مردم در مقابل چشمان نمایندگان نامزدهای معترض، بازبینی شود اما آنها این شیوه قانونی را قبول نکردند و مشخص شد که از قانون تمرد میکنند”.
رجوع شود به این لینک.
البته موسوی و کروبی خواهان ابطال انتخابات بودند. اما در عین حال، شورای نگهبان را نهادی بیطرف برای رسیدگی به موضوع به شمار نمیآوردند.
15- رجوع شود به این لینک.
16- رهنورد گفته است: “این جریان فشار و ارتجاعی از همان زمان شکلگیری انقلاب اسلامی و تحقق جمهوری اسلامی در کشور ما وجود داشته است و همیشه در تلاش بوده تا به قدرت برسد و همیشه نیز هرکس و هر جریانی که با فکر، اندیشه و ایدئولوژی او مخالف بوده است را میخواسته حذف کند که گاه این حذف با سرکوب و آزار مردم همراه بوده و گاه نیز در جریان قتلهای زنجیرهای و آزار خود را نشان داده است. در واقع با انتخاب دولت نهم بخشی از این جریان تندرو که در قتلهای زنجیرهای نظر مثبت یا نقش داشته است در موضع قدرت قرار گرفت … اتفاقات اخیر برای انقلابیون یک کابوس بود و کسانی که از رژیم سرکوبگر و پلیسی شاه لطمات بسیاری خورده بودند هیچ گاه فکر نمیکردند در نظام جمهوری اسلامی که در واقع آرمانهایش علیه تمام آن ظلمها، سرکوبها ، زندانها و آن محیط پلیسی اینها بود … چنین فجایعی رخ دهد … اگر به تاریخ منطقه نگاه کنید میبینید در هیچ کجا هم با این خشونتی که دولت دهم با مردم رفتار کرده، رفتار نشده است … حاکمیتهای توتالیتر خود را قدرقدرت و عقل کامل میدانند و اراده شخصی انسانها را از صفر هم کمتر تلقی میکنند، همه آنها رفتارشان تحقیر انسانها و دخالت در زندگی خصوصی، سلیقهها، زیباشناسی، اخلاق و آداب رفتار انسانها است. آنها هم به باورهای قلبی انسانها دخالت میکنند تا مردم را زودتر به بهشت ببرند هم به رفتار اجتماعی، انسانها و اگر زورشان برسد مایلند ناخودآگاه آدمها را نیز تحت سلطه قرار دهند. کسی نیست بگوید شما به سلیقه زیباشناسی مردم چه کار دارید! خانمی مایل است برنزه باشد، دیگری مایل است رنگ پریده باشد، یکی لباسهایش چنین و آن دیگری چنان، به شما چه مربوط است”.
رجوع شود به این لینک.
حمیدرضا جلاییپور هم درباره میزان سرکوبها گفته است که رژیم به مخالفان اجازه نفس کشیدن هم نمیدهد: “ما در شرایط امنیتی بیسابقهای به سر میبریم و به جامعه و نخبگان مجال نفس کشیدن هم نمیدهند. وقتی یک نشریه، حزب، تجمع، تشکل، گردهمایی، سخنرانی، کتاب و اقدام مدنی هم تحمل نمیشود چگونه میتوان بیش از این فعالیت کرد؟ … البته الان هفده ماه است که در حزب مشارکت را بستهاند و البته ما هم در حد توان و به رغم محدودیتها حزب را زنده نگاه داشتهایم … جامعه در معرض امواج تخریبی سهمگینی است که تندروها به راه انداختهاند. موج حذف احزاب و محدود کردن نهادهای مدنی و مطبوعات از این جملهاند. موج دیگر، رعب و وحشت در محیطهای دانشگاهی است … اصلاحطلبان که بیش از این مجال تحرک ندارند”.
رجوع شود به این لینک.
مرتبط:
بخش اول: تاملاتی پیرامون رویدادهای دو سال گذشته از چشم اصلاحطلبان

کلیدواژه ها: استراتژی, اصلاحات, اصلاحطلبی, اکبر گنجی, خمینی |

من نمیدانم آقای گنجی مثل اینکه یادشان رفته که در ایران چه خیر است. ایشون فکر میکنند که ایران هم مثل غرب نظا می دمکراتیک دارد. شاید در این مدت که در امرکا بسر برده اند فکر میکنند ایران هم جائی است که اگر اعتراض کنی به اعتراضت بیطرفانه جواب خواهند داد و میروند رای ها را بیطرفانه میشمارند و آخر سر میگویند بله حق با شما بود تقلب شده. اتفاقا موسوی وکروبی میدانند با چه آدمهائی طرفند میدانند که از راه قانونی به جائی نخواهند رسید. همه راههای جواب دادن به اعتراض را اینها (دولت احمدی نژاد) از قبل آماده کرده بودند. معلوم نیست آقای گنجی این را از کجا آورده که با مذاکره چیزی بدست میامد. اتفاقا مذاکره همان چیزی بود که خامنه ای میخواست از یک طرف تبلیغاب وسیع که مردم همه در انتخابات شرکت کردند واز طرفی اعتراضات هم به شکل دموکراتیک به ان رسیدگی شد و احمدی نژاد نخست وزیر منتخب مردم است.
آقای گنجی، ای کاش کمی واقع بين تر بوديد، نوشته های شما بويي از نوخت و غرور دارد. متاسفانه فراموش کرده ايد ايران کشوری است استبدادزده، چنان درمورد واقيع بحث می کنيد انگار اتاق فکری در حال تعيين مسير است.
بازهم شما همه افراد موثر را در يک چارچوب قرار داده ايد در حالی که نظرات مختلفی پيرامون تقلب وجود دارد اما تقلب حتی يک رای هم (با هدف تقلب) کافی است که داد همه در بيايد و اما در مورد تقلب تاثيرگذار، اين موضوع از اين واقعيت سرچشمه می گيرد که آقای موسوی در شب انتخابات اعلام کردند که پيروز انتخابات بوده اند، شما بدون بررسی دقيق وقايع به حدس و گمانها پرداختيد. صحبت آقای موسوی در شب پايان انتخابات بدون هيچ حدس و گمانی بيان می کرد که در انتخابات پيروز شده اند که بعد از آن ستاد قيطريه مورد حمله قرار می گيرد، فرض اينکه ايشون اطلاع دقيقی از اين واقعيت داشته اند تغيير زيادی در معادلات ايجاد می کند.
قطعا نمی توانم از شما بخواهم قلم را زمين بگذاريد چون مسلما شما به آمريکا رفته ايد، جايي که آزادی داشته باشيد اما خوب در ياد داشته باشيد هرچه بيشتر چنين نتايجی را کشف می کنيد، کمتر خوانندگان به نظراتتان با ديد عميق نگاه خواهند کرد ،مگر اينکه تجديدنظری اساسی کنيد و بجای نوشته هايي چنين عميق سعی کنيد در قضاوت کردن در مورد انسانها و تفکراتشان بيشتر تامل کنيد تا عليجنابان را با هم اشتباه نکنيد
اگر مبارزه را جدی بگیریم و قصد كار اساسی داشته باشیم اول نكته ای كه باید مد نظر بگیریم این است كه هدف غایی چالش با نظام اسلامی «براندازی» این نظام است. برقراری دمكراسی لیبرال محتاج ساقط ساختن نظام اسلامی است نه اصلاح آن. تفاوت اصلاح و انقلاب در این است كه اولی چارچوب معینی را میپذیرد و در حوزهٌ آن عمل میكند در حالی كه هدف دومی اصلاً تغییر این چارچوب است. وسیع ترین چارچوبی كه حیات یك ملت را سامان میدهد نظام سیاسی است. نظام سیاسی خود آخرین تكیه گاه مجموعهٌ قوانین است و قانون اساسی بیان آن، به همین دلیل تغییر خودش به حكم قانون و در محدودهٌ قانون ممكن نیست، بر عكس تغییر قانون است كه در پی تغییر نظام سیاسی میاید و این تغییر در هر كجا و به هر ترتیب كه واقع شود شایستهٌ نام انقلاب است.
دگرگون کردن نظام سیاسی یك كشور امر خطیری است و محتاج برنامه ریزی و نیرو است. آنچه در کل این برنامه ریزی تعیین كننده است هدف است كه باقی مسائل هم باید تابع آن باشد. البته «بر همه كس واضح و مبرهن است» كه هدف وسیله را توجیه نمیكند ولی این را هم فراموش نكنیم كه هدف تنها معیار تعیین وسیله است و اگر ارتباط این دو را از قلم بیاندازیم به كلی فلج میشویم و از هر كاری بازمیمانیم. اگر بخواهیم به تناسب آن وسایلی كه در دست داریم دنبال هدف بگردیم قادر به انتخاب نخواهیم بود چون از هر وسیله میتوان برای رسیدن به اهداف گوناگون استفاده كرد. تعیین هدف قدم اول استراتژی است و گردآوری وسایل قدم دوم تا بعد نوبت به كاربرد آنها برسد.
برای سرنگون كردن حكومتهای توتالیتر از نوع حكومت اسلامی دو راه هست: یكی نابود كردنشان با جنگ مثل آلمان نازی؛ دیگر ساقط نمودنشان با فشار جامعه مانند شوروی. در مورد جمهوری اسلامی، علیرغم امیدهای باطلی كه برخی به آمریكا بسته اند، باید راه حل اول را منتفی فرض كرد. میماند دومی. در این صورت باید توجه داشت كه در ایران مردم فقط نیروی اصلی مبارزه نیستند بلکه نخستین داو مقابله با حكومت نیز به حساب میایند چون بی طرفی یا دخالتشان در نتیجهٌ بازی تعیین كننده است. بنابراین گردآوری نیرو در مبارزه با نظام اسلامی در درجهٌ اول معنای بسیج مردمی دارد و در بسیج مردمی قدم اول طرح شعار درست است.
شعار
شعار میباید درست و معقول و روشن باشد، ولی این سه شرط در عین لازم بودن كافی نیست. میدان كاربرد شعار میدان عمل است. شعار میباید كاربر باشد، هدف را به درستی و از جنبه ای كه باید مشخص كند، طرفهای دعوا را به درستی از هم متمایز سازد و به حریف امكان ندهد تا آنرا تصاحب نماید و به حساب خود بگذارد و در نهایت باید توان بسیج نیرو داشته باشد.
هیچ لازم نیست شعار حتماً به طور جامع و مانع هدف را بیان سازد. اگر كرد چه بهتر و گرنه این عیبش نیست. خاصیت شعار توجیه و تبیین نیست، خلاصه كردن و كارآیی است. محل استفاده از آن هم كلاس درس نیست میدان مبارزه است. در طلب دمكراسی لیبرال و لائیك بخش سوم این خواسته كه «لائیسیته» است اساساً اهمیتی بیش از آن دو دیگر ندارد ولی برای قرار گرفتن در صف اول مبارزه با نظام اسلامی مناسب تر از آنهاست. دلایل این مناسبت بسیار است. اول فهرست وار از نظرشان بگذرانیم تا نوبت بررسی یك یكشان برسد. استفادهٌ درست از این شعار حكومت را در نشان دادن واكنش جداً دچار مشكل خواهد كرد؛ كاربردش میتواند به مقدار زیاد از اغتشاش فكری جلوگیری كند؛ بار معنائیش مناسب وضعیت ماست؛ بعد سیاسی آن بارز است و آخر از همه اینكه بیانگر تجربیاتی است كه بسیار به كار ما میاید. اگر خواست دمكراسی لیبرال و لائیك را به تیغ برایی تشبیه كنیم كه بر عمر نظام اسلامی نقطهٌ پایان خواهد نهاد، لائیسیته لبهٌ تیز این تیغ است.
لائیسیته شعار محوری مبارزه برای براندازی نظام اسلامی و برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران
لطفا به دوستان خود بفرستید با تشکر
انقلاب برای برقراری دموکراسی لیبرال ولائیک درایران
پیروان دکتر مصدق و طرفداران دکتر رامین کامران از داخل ایران
براندازی نظام اسلامی: شعار لاییسیته
http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/Barandazi.htm
مقاله های دکتر رامین کامران
http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/List_R-K.htm
ضد ولایت فقیه ( براندازی حکومت اسلامی )
http://www.iranliberal.com/Barkamel.pdf
پیروی از اصول اخلاق بر سه انگیزه استوار است، به ترتیب اهمیت: وجدان فردی، سپس فشار اجتماعی و آخر از همه ترس از عقوبت اخروی. سهم اصلی مذهب در ترویج اخلاق همین آخری است یعنی ضعیف ترین عامل و تكیهٌ لائیسیته در درجهٌ اول به وجدان فردی است یعنی قوی ترین ضامن رفتار اخلاقی. اول از همه بگویم كه اگر دو انگیزهٌ اول از بین برود از آخری كار چندانی ساخته نیست. علاوه بر این، تكیهٌ یكجانبه بر این آخری آن دو دیگر را از پایه سست میكند و به جای تربیت وجدان فردی و اهمیت بخشیدن به حفظ آبروی اجتماعی، مردم را از مجازاتی میترساند كه دیر و دور است و میشود بر سرش با اهل مذهب و از ورای آنها با خدا، هزار چانه زد. بد نكردن از ترس خدا شایستهٌ آدمی نیست كه وجدان دارد و آن كسی تیشه به ریشهٌ اخلاق میزند که هول آخرت را جایگزین وجدان میکند
وضعیت فعلی جامعهٌ ایران به بهترین شكل نشان میدهد كه تقویت یك جانبهٌ عنصر مذهب چگونه اسباب سستی اخلاق را فراهم میاورد. هر كس در ایران هنوز مذهب را پایهٌ اصلی اخلاق میشمرد كافی است نگاهی به وضعیت جامعه و از جمله رفتار روحانیان بیاندازد تا ببیند ارتباط این دو از چه قماش است. همین اوهام مربوط به مترادف بودن مذهب و اخلاق بود كه بسیاری از ایرانیان را كه طالب زدودن فساد از دستگاه حكومت بودند به دنبال خمینی و شعار «حكومت اسلامی» او كشاند و باعث شد تا در عمل همت و زحمت و فداكاری هایشان منتهی به روی كار آوردن فاسدترین نظامی شود كه ایران معاصر به خود دیده است. نظام اسلامی هم كه مثل هر حكومت فاسد، برای دوام آوردن محتاج جامعهٌ فاسد است از بدو تولد جامعهٌ ایران را روز به روزبیشتر به سوی فساد سوق داده است
لائیسیته مذهب ستیز نیست فقط روش قاطعی است برای كوتاه كردن دست مذهب از چیزهایی كه بر آنها حقی ندارد و در رأس همه سیاست. مكتبی میتواند مذهب ستیز باشد كه برای مذهب جانشینی عرضه كند. لائیسیته نه خود مدعی جایگزینی مذهب است و نه جایگزینی برای آن پیشنهاد میكند بلكه با ختم كردن دراز دستی های مذهب فضایی مناسب و آزاد برای رشد سالم شعب مختلف حیات انسان فراهم میاورد و در عین حال حوزه ای را كه در جامعه به فعالیتهای مذهبی اختصاص دارد تابع قانون و صحنهٌ آزادی میكند؛ نه میگذارد كسی تحت لوای مذهب زور بگوید نه كسی به این دلیل زور بشنود. معین كردن حوزهٌ فعالیت دین در حقیقت كمك به پالایش آن از اموری است كه اصلاً ارتباطی با تقدس ندارد و زدن این رنگ بدانها فقط اسباب سؤاستفادهٌ گروهی معین را فراهم میاورد. بسیار مایهٌ تعجب است در فرهنگی كه قرنهاست دوری جستن دین از امور دنیوی و آلوده نشدنش به دنیا را یكی از شاخص های سلامت آن شمرده است، لائیسیته به این دلیل كه مبلغ و مجری قاطع این كار است مردود شمرده شود. البته اهل مذهب بیشتر نگران آلوده شدن دین هستند ولی باید توجه داشت كه در این اختلاط نابجا دنیا هم به همان اندازه آلوده میشود كه دین و كسانی كه توجهشان بیشتر معطوف به دنیاست، یعنی اكثریت غالب مردم، اقلاً به همان اندازهٌ آنهایی كه دلبستهٌ دین هستند از حق شكایت برخوردارند
دو كاربرد
اول از همه اینكه «سكولار» بیشتر مفهوم علمی است و ابزار تحلیل در صورتیكه «لائیك» مفهوم سیاسی است و ابزار عمل. سكولار شدن (sécularisation) بیشتر برای نامیدن فرآیندی تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد كه الزاماً ارادهٌ مشخصی آنرا رهبری نكرده است. لائیك كردن (laïcisation) در درجهٌ اول به پیامد مستقیم سیاستی خاص اطلاق میگردد كه بنا بر تعریف برخاسته از اراده ای مشخص است. همین تفاوت راه تردید و بازبینی را، چنانكه لازمهٌ مفاهیم علمی است، در اولی به مقدار زیاد باز میگذارد و فرصت میدهد تا در مقام فرض هم كه شده معانی مختلفی به طور همزمان به آن نسبت داده شود تا پس از بحث و تدقیق (كه در علوم انسانی به ندرت ختم میگردد) یكی از آنها بر دیگران برتری یابد. خلاصه اینكه وارد كردن برداشتی سست ولی به ظاهر در خور تأمل از سكولاریسم به حوزهٌ بحث نه فقط ممكن كه آسان است.
در مقابل، لائیسیته مفهومی است كه بیشترین بارش را از سیاست برداشته است و در درجهٌ اول ناظر است به عمل. به همین دلیل بحثهایی كه از دل آن زاده میگردد كمتر «معنایی» و بیشتر «اجرایی» است و امكان مخدوش كردن آنها با در میان آوردن تولیدات مشابه اسلامی كم است. در حقیقت همین وجه اجرایی روشن است كه امكان بافتن سخنان متناقض را حول مفهوم لائیسیته كم میكند. راجع به دمكراسی میتوان یاوه های بسیار سر هم كرد و در عالم خیال به اسلام یا هر چیز دیگری هم پیوندش زد. همه به یاد داریم كه سالها «دمكراسی خلقی» رقیب رسمی دمكراسی لیبرال بود و در سراسر جهان از جمله ایران طرفدارانی داشت كه از آن دیگری بهترش میشمردند. لیبرالیسم هم به همین ترتیب و تا حدی قابل سؤاستفاده است. می بینیم كه برخی از مقاله نویسان اسلامگرا گاه از اینكه شهرت «لیبرال» هم پیدا كنند چندان گریزان نیستند تا بلكه از بركت این «تهمت» حرفهایشان خریداری بیابد. در مورد لائیسیته این كار از دو مورد دیگر مشكل تر است. البته در این هر سه مورد معیاری نهایی در كار است كه به ما فرصت تشخیص سره از ناسره را میدهد. این معیار كتاب لغت نیست نگاه به واقعیت تاریخی دمكراسی و لیبرالیسم و لائیسیته و مقایسهٌ آنها با اجناس مشابه است ولی این عمل در مورد سومی سریعتر صورت میگیرد چون این كلمه بر خلاف «سكولار»، به كلاهبرداری تئوریك كمتر میدان میدهد و كار را زودتر به حوزهٌ عمل و مراجعه به مثالهای عینی سوق میدهد.