در باب اهمیت آن یک نصفه اتوبوس اسلامگریز
24 Sep 2010
■ محمود فرجامی
چندی پیش خبر رسید که گروهی از نوکیشان مسیحی در مشهد دستگیر شدهاند. از قرار اخبار(1) گروهی از نوکیشان مسیحی که قبلا مسلمان بودهاند, خواستهاند سوار اتوبوسی عازم بجنورد شوند تا با نوهمکیشانشان، یعنی کسانی که سابقا مسلمان و به تازگی مسیحی شدهاند دیدار کنند که توسط وزارت اطلاعات دستگیر میشوند. به قرار همان اخبار جز دوتن، بقیه پس از سپردن تعهد رسمی به مسلمانی، آزاد میشوند.
از کنار چنین اخباری به آسانی نمیتوان گذشت؛ نه از آن جهت که تعداد نصف اتوبوس از تعداد مسلمین به تعداد مسیحیان اضافه شده – والبته بعدا با تدبیر سربازان گمنام و پرکار امام غایب، مجددا نصف اتوبوس مسلمان سابق، بجز یکی دو صندلی، به سرجای اول پرتاب شدهاند- بلکه از آن جهت که کیفیت بعضی خبرها چنان نادر و شاذ است که میتوان کمیت را موقتا نادیده گرفت و آن را به عنوان نوک کوه یخی که از آب بیرون زده محسوب کرد.
درباره این “کیفیت” بیشتر توضیح بدهم: اهمیت به وقوع پیوستن یک رویداد اجتماعی صرفا به تعداد آدمهایی که آن را میسازند و در تحلیلهای “کمّی” به حساب میآیند نیست و حتی اگر صرفا بخواهیم بر روی تعداد و کمیت هم بحث کنیم، باید شرایط وقوع آن رویداد و اینکه شرکت در آن چه هزینههایی دارد را در نظر گرفت.
مثلا اگر عدهای با هویت معلوم بر روی اینترنت در کلوب هواداران یک بازی کامپیوتری عضو شوند، نمیتوان از تعداد اعضای چنین کلوپی به کمیتی ورای آن رسید. عدد معلوم است و میتوان آن را تحلیل کرد یا در آمارهای مرتبط به حساب آورد اما نمیتوان از آن همان نتایجی را استخراج کرد که کلوب مشابهی در اینترنت متلعق به همجنسگرایان باشد چرا که اکنون هزینه “اعلام همجنسگرا بودن” در کشوری مانند ایران چنان سنگین است که طبیعیست از هر هزاران ایرانی همجنسگرایی که دسترسی به اینترنت دارند یکی حاضر به اعلام آن باشد. در نظرسنجیها و آمارگیرهای معتبر همیشه این مساله را که حساسیت جامعه آماری نسبت به موضوع پرسشنامه چیست را درنظر میگیرند.
روشن است که عدد مسلمین در ایران چنان زیاد است که دینناباوران در مقابل آنها جز درصد کوچکی را تشکیل نمی دهند. در شرق دور هم که تغییر دین از ادیانی نظیر بودا و هندو بند و بستی آنچنانی به دنبال ندارد هیچگاه عدهی از دین خارج شدگان چنان نبوده و نیست که آن جمعیت هزار و چند صد میلیون نفری را دچار پریشانی سازد چه رسد به جامعهای کهدین در آن با سنت پیوند خورده که حتی بر والدین واجب میشود فرزند مرتد را به اشد مجازات برسانند
اینکه در مذهبیترین شهر ایران دهها نفر سابقا مسلمان با علم به اینکه شرعا خروج رسمی از این دین شریف، مجازات مرگ را به دنبال خواهد داشت شروع به ارتباطگیری با یکدیگر و سپس با سایر استانها کنند و بعد حتی قرار و مدار سفر و دیدار با هم بگذارند از مواردیست که کیفیت وقوع آن به شدت بر کمیتش اثر میگذارد. بسیاری از آنها جوانانی بودهاند بالیده در نظام اسلامی که از سال اول دبستان تا پایان دانشگاه به کودکان علوم اسلامی میآموزد و رسانههایش بی وقفه به تبلیغ و ارشاد و هدایت مشغولند. افزون بر اینها صدها میلیارد تومان هر ساله به طور رسمی از بودجه کشور صرف تبلیغات اسلامی و شیعی میشود. مهمتر، برخورد بسیار تعصبآمیز جامعهی مسلمانان با از دینخارج شدگان است که از بگیر و ببندهای رسمی و مهدور الدم بودن تا نجس شمرده شدن و طرد از خانواده و طلاق اتوماتیک را در برمیگیرد. (به مصداق آیه شریفه لااکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی(2))
و بازطبق آموزههای اسلامی، آدم از دین خارج شده حتی اگر به دین دیگری از ادیان به رسمیت شناخته شده وارد شده باشد مرتد و ملعون ابدی است (ان الدین عندالله الاسلام) پس اگر این دنیا گیر دینداران راستین نیفتد در آن دنیا به آتش دوزخ ابدی گرفتار خواهد شد که طبعا چنین اعتقادی باعث وحشت درونی هر مسلمانی میشود که هوایی شده باشد. با در نظر گرفتن چنین شرایطی است که میتوان به اهمیت آن یک اتوبوس نومسیحی مشهدی و بجنوردی که تا این حد در اعلان تغییر دینشان پیش رفته بودند پی برد.
این تنها شاهد اسلامگریزی تازهای که در ایران پا گرفته و به سرعت در حال رشد است نیست. پرداختن به چنین خبرهایی از آن اهمیت دارد که به ندرت به بیرون درز میکند و حتی نظام اسلامی هم که دائما در پی کشف و برساختن مصادیق “دشمن” است از بزرگنمایی و بلکه واقعنمایی این یک مورد سخت ابا دارد و آن را مصداق تف سربالا میداند. داستان اینکه “عدهای از افراد موسوم به سبزها با حجاب بد و با کفش به نماز جمعه هاشمی رفتند” و “اکبر گنجی منکر وجود مقدس امام زمان ارواحنا له الفدا گردید” حرفیاست و تصدیق اینکه عدهای مسلمانزاده رسما منکر اعتقاد به تشیع، اسلام یا بعضا هر دین دیگری هستند، سخنی. بماند که همان چند ثانیه انکار وجود مقدس غایب از سوی اکبر گنجی هم که توفیق حضور در سیمای اسلامی را یافت به سختی اعتراض متولیان رسمی “جمهوری اسلامی” را برانگیخت. (3)
روشن است که در چنین اوضاعی آمارهای رسمی در اینباره مجال انتشار نمیبایند – اصولا اگر مجاز به وقوع باشند. گهگاهی اگر خبری مبنی بر عدم پایبندی جوانان به خواندن نماز یا حتی تمایل افکار عمومی بر ایجاد ارتباط مجدد با آمریکا باشد، نظیر آنچه برای «موسسه نظرسنجی آینده» رخ داد، توقیف و زندان را برای موسسات و افراد دستندکار به دنبال دارد، چه رسد به پرسش و پاسخ درباره اصل دین و اعتقاد به خدا. از اینرو چارهای نیست جز توسل به نظرسنجیهای محرمانه و خصوصی محدود. در یک نظرسنجی خصوصی در میان جمع دوستان دریافتم از میان بیست نفر از آنها که همگی مسلمان و شیعهزاده هستند و بیشتر آنها در سنین بین 17 تا 23 سالگی با تعاریف رایج در جامعه “مذهبی” محسوب میشدهاند، “اکنون” فقط سه چهار نفر از آنها چنان معتقداتی دارند که میتوان آنها را در دایرهی دینداری با تعاریف مرسوم گنجاند.
نتایج نظرسنجیهای محرمانهی بزرگتر هم گاهی به بیرون درز میکند، البته همچنان غیررسمی. یاسر میردامادی، یکی از دینپژوهان ایرانی که سابقه تحصیل و تدریس در حوزه علمیه هم دارد، در وبلاگش درباره نتایج طرح پژوهشی یکی از اساتید حقوق و جامعهشناسی در دانشگاههای ایران که به گفته او درباره سنجش دینداری جوانان تحقیق میکند و با همکارنش در سه شهر تهران قم و قزوین بر روی گروهی از جوانان طرحی پیمایشی اجرا کردهاند, مینویسد:
نکتهی جالب اول در این طرح پیمایشی، آمار پایین جوانانی است که به طور کامل با همهی انواع دینداری وداع کردهاند. اما از این کمتر آمار کسانی است که علاوه بر وداع با همهی انواع دینداری، به گونهای دینستیزی گرایش پیدا کردهاند. گروه اخیر گرچه در سالیان اخیر رشد داشتهاند، اما همچنان در اقلیت به سر میبرند. (4)
اگر فرض بر آن باشد که نتیجه آن آمارگیری به همین نحو باشد که میردامادی به طور خلاصه در وبلاگ خود آورده دو نکته مهم در آن قابل توجه است که معمولا در اینگونه نتیجهگیریها از قلم میافتد:
اولا پرسیدن پرسشی بسیار حیاتی نظیر آنکه “آیا شما به اسلام یا خدا اعتقاد دارید” و از آن خطرناکتر درباره اسلامستیزی، در حالیکه یک طرف پاسخ میتواند شدیدا برای پاسخ دهنده دردسرزا باشد از جنسیست که نمیتواند با پاسخهای سوی دیگر در دو کفه یک ترازو گنجانده شود، بماند اینکه در کشوری مثل ایران، بیشتر مردم آمارگیر ناشناس را به چشم جاسوس نهاد امنیتی نگاه میکنند که باید با چند پاسخ سرسری و “مطلوب” دست به سرش کرد حتی اگر موضوع راجع به سریالهای شبانه تلویزیون دولتی باشد.
ثانیا این مساله که “سرعت” و “شتاب” وداع با دینداری چقدر است از قلم افتاده است. برای روشنتر شدن بحث فرض کنیم تنها دو درصد از جمعیت کنونی بر روی نمودار جزو دینناباوران باشند که در مقابل نود و چند درصد طرف مقابل چندان به چشم نیایند اما اگر بدانیم ده سال پیش همین دو درصد، نیم درصد بودهاند آنگاه میتوان به این صورت به مساله نگاه کرد که فقط در طول ده سال، جمعیت یک گروه چهار برابر شده است. چنین تصاعدی میتواند یک نمودار را با شیب ثابتی رشد دهد (شبیه «سرعت» در معادله حرکت). به زبان بسیار ساده؛ کاملا محتمل است متغیری که در طول ده سال گذشته چهار برابر شده است به همین رشد ادامه داده و در ده سال بعدی باز هم چهار برابر شود. به این ترتیب همین دو درصد ناچیز کنونی در ده سال آینده به 8 درصد می رسد. «شتاب» روند سرعت خود سرعت است که اگر آن را هم در نظر بگیریم (مثلا اگر بدانیم در طول بیست سال تا ده سال گذشته فقط یک دهم درصد به جمعیت آماری دینناباوران اضافه شده بوده اما در طول این ده سال چهار برابر رشد داشته) گذشت زمان تاثیر بسیار بیشتری در بزرگی نتیجه خواهد داشت. البته آمارهای مربوط به جوامع انسانی معمولا به این ترتیب منظم نیستند، اما سرعت و شتاب رشد درونگروهی یک جمعیت آماری را هم نمیتوان نادیده گرفت.
این جمعیت هر میزان رشدی که داشته باشد، با در نظر گرفتن همان نکتهی “کیفی”ای که در ابتدای نوشته آمد، تا همینجای کار برای مسلمانان غیور ناپذیرفتنیاست.
حکومت و اندک طرفدارانش مثل همیشه هر پدیدهای را با توسل به “دشمن” حل میکنند. قشریون سنتی یا آن را به گردن “اینها” میاندازند که با رفتارهای نادرستشان “جوونای مردم رو از دین و پیغمبر هم برگردوندند” یا دلیل آن را پیروی از هوا و هوسها توسط عدهای میدانند که اسلام را مزاحمی بر سر راه خود میدیدهاند- (گویی هزینه ارتداد از دین آنقدر ارزان بوده که برای طرف مثلا نمیصرفیده هم مسلمان باشد و هم شراب بخورد پس تصمیم گرفته مجازات «تازیانه» را به تنبیه «اعدام» بدل کند!)
عدهای دانشگاه دیده و فرنگرفته همان حرفها را با رنگ و لعاب جذابتری تکرار میکنند. وقتی در پس ذهن این انگاره باشد که “این بهترین دین برای همه آدمها در همه زمانها و مکانهاست” سخت است قبول کردن اینکه عدهای آدم عاقل و بالغ ممکن است بدون آنکه مرتکب اشتباه بزرگی شده باشند از آن رو برگردانند. نامسلمانی نامسلمانزادهها را میتوان با توسل به اینکه از این شهد شیرین ننوشیدهاند و ذهنشان پر از پیشداوری منفی نسبت به این دین رحمانی است و با چاشنی تکراری چند شعر از مولوی و عطار و باباطاهر رفع و رجوع کرد اما نامسلمان شدن نامسلمانها را چطور؟! پس این بار لشکری از اصطلاحات فنی دانشگاهی، بیربط و باربط به کمک میآیند تا تفسیری کژ و کوژ از آن بدهند. ترجیع بند همه همانست که همیشه هست: “درک نادرست و ناکافی از اسلام باعث رویگردانی از آن شده است”. گه گاهی البته نوآوری کرده و چیزی به این گنجینه توجیهات میافزایند: موج اتهایسم تازه یک “مد جهانی” است که به عَلمداری کسانی مثل ریچارد داوکینز راهافتاده و طبعا کسانی که به دنبال جلب توجه هستند یا از فرط نفرت از جمهوری اسلامی ناآگاهانه جذب دینستیزی شدهاند به دنبال آن راه افتادهاند اما دیری نخواهد گذشت که این ماجرا هم به سرنوشت سایر مدهای فلسفی مثل مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم دچار خواهد شد.
موج تازهی اتهایسم جهانی که به جای ایدئولوژیهای مبتنی بر طبقه یا مکتبهای فلسفی وجودی، بر نظریه تکامل (فرگشت، داروین) تکیه دارد البته چند سالیست با قدرت در جهان گسترش یافته و در ایران هم طرفداران سرسختی عموما بین دانشگاهیان دارد چنان که یکی از بهترین و فعالترین سایتهای مربوط به پروفسور داوکینز بر روی وب، به زبان فارسی است که درآن نه فقط مقالات بلکه ویدئوهای زیرنویس شده فارسی هم در اختیار علاقهمندان است. حتی ترجمهی خوبی از کتابهای او در زمینه دین و باور به خدا که طبیعتا در ایران بخت اخذ مجوز برای چاپ ندارند (مثل پندارخدا) هم برای دانلود رایگان در دسترس است که همه اینها نشان از اعتقاد و عزم جزم عدهای برای ترویج خداناباوری فرگشتی در ایران دارد. اما موج تازهی اسلامگریزی که دهسالیست در ایران پا گرفته بزرگتر از آن است که به فرگشت و فرگشتیان یا نفرت از جمهوری اسلامی و زعمایش محدود شود.
روشن است که عدد مسلمین در ایران چنان زیاد است که دینناباوران در مقابل آنها جز درصد کوچکی را تشکیل نمی دهند. در شرق دور هم که تغییر دین از ادیانی نظیر بودا و هندو بند و بستی آنچنانی به دنبال ندارد هیچگاه عدهی از دین خارج شدگان چنان نبوده و نیست که آن جمعیت هزار و چند صد میلیون نفری را دچار پریشانی سازد چه رسد به جامعهای که نه فقط همانند همه جوامع مذهبی، دین در آن با سنت پیوند خورده و زندگی بدون آن سخت است که حتی بر والدین واجب میشود فرزند مرتد را به اشد مجازات برسانند. چنین شرایط فکری و روانیای، به علاوه مصادره تقریبا تمام مناصب قضایی و نظامی و انتظامی و اقتصادی و حقوقی کشور ایران توسط دینداران (به شرط آنکه به شیوه سهل و ناممتنع همیشگی ادعا نشود که بدکاران “به نام مسلمانی” بدکاری میکنند و در واقع هیچ اعتقادی به دین و خدا و مذهب ندارند, چیزی در همان مایهی تماشاگر و تماشاگر نما، روحانی و روحانینما) جایی برای هیچگونه نگرانی از جانب اقلیتی که نه اعتقاداتش را موروثی میکند، نه با نامعتقدانش به جنگ و مرافعه برمیخیزد و نه مطلقا توان آن را دارد، نمیگذارد.
با این حال نگرانی از این موج چنان است که نه فقط حکومت و قشریون مذهبی، که بیشتر روشنفکران دینمدار را هم نگران کرده است. از گروه اخیر آن عده که عمدتا دانشگاه رفته و ساکن کشورهای غربی هستند، به مدد آزادی بیان بلاد کفر، بخت آن را دارند که واکنشهای خود را علیه این جریان منتشر و رسانهای کنند. این نوشته نخستین بخش از سلسله یادداشتهایی در نقد این گروه است از منظری نو و غیرنخبهگرا: سکولارهای بدنه، یا نصفه اتوبوسیها!
——————-
پانویس ها:
1 – بازداشت جمعی از مسیحیان در مشهد؛ دویچه ووله
2- آیتالله حائری شیرازی یکی از اساتید اخلاق حوزه علمیه قم در مصاحبه با پایگاه حوزه، تفسیری مدنی از این آیهی مکی بدست میدهد: «نگاهی به آیه بکنید «لا اکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی» ، «قد تبین الرشد من الغی» یعنی اختلافشان بدیهی است. تبیین ما پرده بردار همه این چیزهایی که مجهول اولند میشوند معلوم اول. بعد در همین جا میگوید میدانی «راه رشد» چیست؟ «راه غیّ» چیست؟ غی یعنی من انسان غی هستم، رشد یعنی جنگ با این من لااکراه فی الدین. پس انبیا میجنگیدند برای چه؟ اگر لااکراه اینها میخواستند مردم را به غی اکراه کنند انبیا میجنگیدند با اینها که اکراه را بر دارند اینها را به حد لااکراه برسانند…»
البته عدهای معتقدند که استاد اخلاق مذکور قرائت خشن و نادرستی از این آیهی مکی (یعنی در زمانی که هنوز مسلمانها قدرت نگرفته بودند) بدست میدهد و آیه مذکور بر معنای دیگری دلالت در مایههای به رسمیت شناختن آزادیهای دینی دلالت دارد. خواننده خود میتواند عملکرد مسلمانها از ابتدای مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه که به درستی مبدا تاریخ مسلمانها شده را تا اکنون بررسی، و قضاوت کند کدام قرائت به واقع نزدیکتر است.
3- روزنامه جمهوری اسلامی، 26 دیماه 1388. جالب اینجاست که همین روزنامه از معدود رسانهها و بلکه تنها رسانه رسمی ایران در سالهای اخیر بوده است که رسما تقدس مسجد جمکران را زیر سوال برد و چاه امام زمان و سایر ابزارهای تقدس آن جا را خرافات دانست.
4- دربارهی فردگرایی دینی، یاسر میردامادی

کلیدواژه ها: اسلام, محاكمه, مسيحيت, ىين |

http://www.iranian.com/main/blog/amir-human-orfi-5
‘خواننده خود میتواند عملکرد مسلمانها از ابتدای مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه که به درستی مبدا تاریخ مسلمانها شده را تا اکنون بررسی، و قضاوت کند کدام قرائت به واقع نزدیکتر است.’
خیلی ممنون که اجازه فرمودید که عملکرد مسلمانان را بررسی کنیم. من هم به توصیه شما عمل کردم و دیدم که رفتار مسلمانان کمابیش به قرائت آزادی مذهبی نزدیک تر بوده است. مثلا زکریار رازی روز روشن پیابر و دین را رد می کرده و با علمای زمان مباحثه می کرده و پزشک رسمی و دانشمند موفقی هم بوده است. الخ.
چرا شعر میگویی برادر رضا! پس اون کتابای زکریای رازی کجاست الان. احتمالن در همان روز روشن که ایشان آزادانه! بحث میکرده اند در شبش به منظور گرم شدن محفلشان کتاب های ایشان را آتش میزده اند.