بازخوانی انقلاب اسلامی ـ بخش هفتم
انقلاب اسلامی، توتالیتاریسم و ایدئولوژی
24 Sep 2010
■ جمشید فاروقی*
تاریخ حکومت پهلوی و تاریخ حکومتهای اتوکراتیک در ایران بر هم منطبق نیستند. اتوکراسی در ایران نه با قدرتگیری خاندان پهلوی آغاز شد و نه با سقوط حکومت پهلوی به پایان رسید. این چنین بود که انقلاب اسلامی ایران گرچه پایان عمر حکومت اتوکراتیک پهلوی بود، پایان عمر اتوکراسی در ایران نبود. انقلاب اسلامی به سلطنت اتوکراتیک محمدرضا شاه خاتمه داد، اما اتوکراسی را بازتولید کرد و گونهای حکومت اتوکراتیک توتالیتر را ایجاد نمود.
در گفتار پیشین بیان شد که بهره گرفتن از اتوکراسی در معنای عام آن برای فهم و توضیح ساختارهای سیاسی کفایت نمیکند و اتوکراسی گونههای بسیار متفاوت دیکتاتوریهای فردی را شامل میشود. از اینرو فهم و توضیح علتها و ریشههای انقلاب اسلامی و فهم و توضیح ساختار قدرت در دولت پس از انقلاب بدون تمایز قائل شدن بین اتوکراسی عهد پهلوی و اتوکراسی جمهوری اسلامی ممکن نیست.
از آن گذشته تصریح شد که ما میبایست بین گونههای سنتی اتوکراسی و گونههای مدرن آن تفاوت قائل شویم. از این رو بهره گرفتن از مفهومهایی همچون “استبداد”، “استبداد شرقی”، “خودکامگی” و حتی مفهوم “اتوکراسی” نمیتوانند تفاوتهای جدی بین ساختار سیاسی سنتی عهد قاجار با ساختار سیاسی مدرن حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی ایران را بازتاب دهند و از این بابت نمیتوانند زمینههای نظری تحلیلی جدی پیرامون انقلاب اسلامی را فراهم آورند.
فقدان تحزب در دوران زمامداری خاندان پهلوی از سوی برخی از پژوهشگران به عنوان نشانه و شاخص دولت سلطانی ارزیابی شده است. شماری از تحلیلگران در سه دهه گذشته نیز دولت برآمده از انقلاب اسلامی را دولت سلطانی دانسته و از مجلس سلطانی در ایران سخن گفتهاند.
بدیهی است که دولتهای سلطانی خود گونهای از دیکتاتوریهای فردی و در عین حال گونهای از دولتهای اتوکراتیک هستند. اما چنان که در گفتار آتی به آن اشاره خواهیم کرد، ارزیابی دولت پهلوی و همچنین دولت اسلامی به عنوان دولتی صرفا سلطانی نمیتواند تمامی ویژگیها و شناسههای مدرن این دولتها را بازتاب دهد و از دقت تحلیل ساختار سیاسی ماشین دولتی در عصر پهلوی و در دوره پس از انقلاب اسلامی میکاهد. از اینرو میتوان گفت که گرچه پارهای از شناسههای مفهوم وبری دولت سلطانی در مورد ساختار دولت پهلوی و دولت اسلامی صدق میکند، سلطانی تلقی کردن این دولتها از حیث نظری خطاست. دولت برآمده از انقلاب اسلامی یک دولت اتوکراتیک توتالیتاریستی است. برای اثبات این نظر، در این گفتار نگاهی خواهیم داشت به شناسههای یک دولت توتالیتر.
دولتهای توتالیتر
جامعه شناسان در نیمه دوم قرن بیستم شاهد تحولاتی در ساختار سیاسی حکومتهای دیکتاتوری و اتوکراتیک بودند. جنگ جهانی دوم، ایجاد بلوک شرق و در ادامه آن جنگ سرد، مبارزات ضد استعماری در بسیاری از کشورهای جهان گونههای جدیدی از حکومتهای دیکتاتوری را پدید آورد. ساختار سیاسی بسیاری از این کشورها دستخوش چنان تغییری شد که امکان توضیح و فهم آنها را از طریق به کار گرفتن نظریههای سیاسی پیشین ناممکن میساخت. نمونههای خالص و متعارف حکومتهای دیکتاتوری، جای خود را به گونههای پیچیدهتر و ترکیبی دادند.
ایدئولوژی در بازشناسی نمونههای نخستین حکومتهای توتالیتر از دیگر انواع حکومتهای اتوکراتیک، نقش مهمی ایفا میکند. بهره گرفتن از ایدئولوژی یکی از مهمترین تفاوتهای بین یک دولت توتالیتر مدرن و دیگر انواع حکومتهای اتوکراتیک و از جمله حکومتهای اتوریتر و سلطانی است
در چنین شرایطی، نظریه پردازان و جامعهشناسان کوشیدند با تجدید نظر در تئوریهای گذشته، تصویری دقیقتر از دولتهای اتوکراتیک عرضه کنند. نظریه حکومتهای توتالیتر که توسط کارل فریدریش و زبیگنیو برژینسکی مطرح شد گامی مهم در فهم و توضیح حکومتهای خودکامه اروپای شرقی، خاور دور و برخی از کشورهای جهان سوم بود که در اثر مبارزات ضد استعماری به میزانی از استقلال سیاسی دست یافته بودند.
نظریه دولتهای توتالیتر (تمامیتخواه) که توسط فریدریش و برژینسکی عرضه شد، تاثیری عمیق بر نظریههای سیاسی پس از خود داشت. این دو در کتاب خود ضمن اشاره به تغییر و تحولات عظیم سیاسی، نظریه دولتهای توتالیتر را بهمثابه گونهای جدید از حکومتهای اتوکراتیک عرضه کردند. آنان در مقدمه این کتاب هدف خود را از انجام مطالعه و پژوهش پیرامون دیکتاتوریهای توتالیتر، طرح یک نظریه تشریحی اعلام کردند که میبایست بنیان عمومی فهم و توضیح چنین دولتهایی را فراهم آورده و ویژگیهای جدید این نوع مدرن اتوکراسی را بیان کند.(1)
با توجه به خصوصیات و گرایشهای توتالیتاریستی دولت برآمده از انقلاب اسلامی، بازشناسی ویژگیهای این گونه جدید اتوکراسی میتواند در فهم پیآمدهای سیاسی انقلاب اسلامی و همچنین فهم بحران تدریجی مشروعیت ناشی از درگذشت آیتالله خمینی موثر باشد، همان بحرانی که پس از برآمد جنبش سبز به اوج خود رسید.
کارل فریدریش و زیبگنیو برژینسکی برای حکومتهای توتالیتر شش ویژگی قائل شدهاند. از آنجا که پرداختن به این شش ویژگی از گستره نظری این پژوهش خارج است، پس از طرح اشارهوار به ویژگیها و شناسههای حکومتهای توتالیتر، در این گفتار و گفتارهای آتی به تطابق و سازگاری این نظریه با ساختار دولت اسلامی ایران خواهیم پرداخت. این شش ویژگی از این قرارند:
1. این حکومتها عموما بر بنیان یک ایدئولوژی شکل میگیرند. (به نقش ایدئولوژی در حکومتهای توتالیتر در ادامه سخن خواهیم پرداخت.)
2. در این کشورها پدیده تحزب وجود ندارد. کشور عملا تک حزبی است و هدایت سیاسی کشور و تبلیغات اجتماعی، فرهنگی و آموزشی در انحصار این حزب قرار دارد. هدایت این حزب عموما تنها توسط یک رهبر صورت میگیرد. رهبری این حزب یا مستقیما برعهده خود رهبر اتوکرات کشور است یا برعهده فرد دیگری است که از اعتماد کامل رهبر اتوکرات برخوردار است.
3. حکومت در دفاع از خود در برابر خیزشها و یورشها متکی بر نیروی قدرتمند یک پلیس تروریستی است.
4. تمامی وسایل ارتباطی و رسانهها یا در انحصار دولت قرار دارند یا توسط دولت توتالیتر کنترل میشوند.
5. دولت هیچ فرد یا جریان مسلحی را در کنار خود تاب نمیآورد.
6. و سرانجام اقتصاد در این کشور به شکل مرکزی توسط خود دولت هدایت میشود. به سخن دیگر سیستم اقتصاد دولتی در این دسته از کشورها وجود دارد.(2)
ایدئولوژی در بازشناسی نمونههای نخستین حکومتهای توتالیتر از دیگر انواع حکومتهای اتوکراتیک، نقش مهمی ایفا میکند. از این منظر میتوان گفت که بهره گرفتن از ایدئولوژی یکی از مهمترین تفاوتهای بین یک دولت توتالیتر مدرن و دیگر انواع حکومتهای اتوکراتیک و از جمله حکومتهای اتوریتر و سلطانی است. به باور فریدریش و برژینسکی، این ایدئولوژی میتواند در حکومتهای توتالیتر خصلتی شبه مذهبی به خود بگیرد.(3)
این ایدئولوژی شبه مذهبی مجموعهای از اصول و دکترینهایی را شامل میشود که همه عرصهها و جوانب زندگی را در بر میگیرند و همه ساکنان چنین جامعهای ناگزیر به پیروی از این اصول و داشتن حس تعهد نسبت به آن هستند، حتی اگر این پیروی جنبه انفعالی داشته باشد. هدف غایی این ایدئولوژی غالبا رسیدن به تعالی بشر و جهانی کامل است و از این رو، این ایدئولوژی همانهنگام رد قاطع و رادیکال جوامع موجود است به منظور پیریزی جهانی جدید و برتر.(4) تقسیم جهان به جهان اسلام و جهان کفر از سوی آیتالله خمینی، بهترین نشانه این موضوع است.
نظریه کارل فریدریش و زیبگنیو برژینسکی پیرامون حکومتهای توتالیتر توسط جامعهشناسان تکمیل و تدقیق شده است. به عنوان نمونه “لینز” و “استپان” معتقدند که مفهوم رژیمهای توتالیتر با همه تقریبهای تاریخی خود، از توان توضیح سامانههای سیاسی این گونه از حکومتهای اتوکراتیک برخوردار است. آنها مینویسند:
“هرگاه رژیمی تقریبا همه پلورالیسم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود را از بین ببرد، و از یک ایدئولوژی اتوپیایی، ارشادی، صریح و واحد پیروی کند، و از توان بسیج گسترده و قوی برخوردار باشد، و صاحب رهبری باشد که عمدتا از خصوصیتی کاریسماتیک بهره برد، و هیچ چیز قدرت او را محدود نکند و رفتار و تصمیمهایش به شدت هم برای نخبگان و هم برای تودهها غیرقابل پیش بینی باشد، آنگاه میتوان چنین رژیمی را حکومتی نامید با گرایشهای قوی توتالیتاریستی.”(5)
بحث پیرامون نقش ایدئولوژی در حکومتهای توتالیتر موضوعی نیست که از سوی همه پژوهشگران و جامعهشناسان به یکسان مطرح شده باشد. حکومتهای توتالیتر قرن بیستم نیز انواع مختلفی را شامل میشوند. این چنین است که برخی از جامعه شناسان حتی در مورد نقش ایدئولوژی در گونههای متاخر حکومتهای توتالیتر ابراز تردید میکنند.
اتوپی برقراری حکومت جهانی اسلام محور اصلی ایدئولوژیک حکومت توتالیتر برآمده از انقلاب اسلامی بود که مجموعا تحت عنوان “خط امام” شهرت یافت
این دسته از جامعهشناسان برای گونههای متاخر حکومتهای توتالیتر نیز دو دوره زمانی متفاوت تشخیص میدهند. آنان بر این باورند که ایدئولوژی در نمونههای نخستین حکومتهای پست توتالیتر(6) نقش پر رنگی داشته است، اما در نمونههای متاخر حکومتهای پست توتالیتر از نقش آن کاسته شده است.
از جمله جامعهشناسانی که به کاهش نقش ایدئولوژی در نمونههای متاخر دولتهای پست توتالیتر باور دارند، میتوان به عنوان نمونه از “لینر” و “استپان” نام برد. آنان از روند “ایدئولوژی زدایی”(7) در نمونههای متاخر حکومتهای پست توتالیتر سخن میگویند و بر این باورند که کاهش نقش باورهای اتوپیایی در جوامع مدرن باعث کاهش نقش ایدئولوژی در مشروعیت بخشی به حکومتهای پست توتالیتر شده است. و از این رو این حکومتها میکوشند شکاف پدید آمده در اثر ایدئولوژی زدایی را از طریق افزایش کارآمدی خود جبران کرده و از این طریق خلاء پدید آمده در پایههای مشروعیت خود را جبران کنند.(8)
تحلیل ساختار سیاسی حکومت جمهوری اسلامی اما نشان میدهد که روند ایدئولوژیزدایی حتی اگر در مواردی صحیح بوده باشد، عمومیت ندارد. انکار نقش ایدئولوژی در جمهوری اسلامی ایران ره به خطای نظری جدی میبرد. هر شش شناسه دولتهای توتالیتر که از سوی برژینسکی و فریدریش مطرح شدهاند، در مورد دولت اسلامی ایران صدق میکنند. اما، چنانکه پیش از این نیز آمد، ساختار سیاسی دولتها ظرف دهههای گذشته دستخوش تحولی عمیق شده و نمونههای خالص جای خود را به نمونههایی دادهاند که خصیصههای انواع مختلف حکومتهای اتوکراتیک را در خود گردآوردهاند. این قاعده در مورد دولت پهلوی و همچنین دولت اسلامی صدق میکند.
ایدئولوژی حکومت جهانی اسلام و ایدئولوژی کمونیسم جهانی در نظریات استالینیستی و مائوئیستی از این حیث دارای شناسههای مشترکی بوده و نقش مشابهی در مشروعیتبخشی به نظام سیاسی و مقابله با یورشها و خیزشها ایفا کردهاند.
پژوهشگران و مورخان در بررسی خود از تاریخ جمهوری اسلامی ایران، دورههای متفاوتی را قائل شدهاند. تقسیم تاریخ جمهوری اسلامی ایران به دورههای تاریخی متفاوت ناظر بر شناسههای متعدد و متفاوتی است. هرگاه عزیمتگاه ما اختلافات درون حکومتی باشد یا مثلا بخواهیم به جنبش اصلاحات در ایران بپردازیم، میتوانیم دورههای معینی برای تاریخ این سه دهه متصور شویم. اما در این تاریخ پر فراز و نشیب یک شناسه محوری وجود دارد که تاثیری سرنوشتساز بر ادامه حیات و ساختار سیاسی قدرت در ایران پس از انقلاب داشته است.
این شناسه درگذشت آیتالله خمینی است. این رویداد تاریخساز از چنان اهمیت سیاسی و نظری برخوردار بود که تاریخ جمهوری اسلامی ایران را به دو بخش تقسیم کرد. به این ترتیب، بخش نخست از شکل گیری جمهوری اسلامی ایران شروع میشود و با درگذشت آیتالله خمینی خاتمه مییابد. دوره دوم، از وفات آیتالله خمینی شروع میشود و علیرغم تحولات بسیار و فراز و نشیبهای سیاسی فراوان، تا زمان حاضر ادامه پیدا میکند. بررسی تحولات سیاسی جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن این تقسیم بندی زمانی نه ممکن است و نه صحیح.
اتوپی برقراری حکومت جهانی اسلام محور اصلی ایدئولوژیک حکومت توتالیتر برآمده از انقلاب اسلامی بود که مجموعا تحت عنوان “خط امام” شهرت یافت. گرچه درگذشت آیتالله خمینی از اهمیت و نقش ایدئولوژی در حکومت پس از انقلاب کاست و بسیاری از هواداران پیشین و سرسخت “خط امام” از این ایدئولوژی و از این اتوپی فاصله گرفتند، اما کماکان میتوان از حضور هرچند کم رنگ آن ایدئولوژی نزد برخی از پیروان وی سخن گفت. در پی کاهش خصیصههای دینی این ایدئولوژی، جنبههای ناسیونالیستی آن تقویت شد. ایدئولوژی شبه مذهبی که کارل فریدریش و زیبگنیو برژینسکی از آن سخن رانده بودند، در حکومت اسلامی جای خود را به مذهبی داد که در اثر سیاسی شدن به ایدئولوژی بدل شده بود.
نظریه سیاسی فریدرش و برژینسکی از حکومتهای توتالیتر گرچه زمینههای نظری فهم و توضیح گونههای جدید حکومتهای اتوکراتیک را فراهم میآوردند، اما تحلیل حکومتهای اتوکراتیک جدید و از آن جمله حکومتهای پست توتالیتر نشان میدهند که الگوبرداری از این نظریه برای بیان واقعیت سیاسی بسیاری از حکومتهای کنونی نمیتواند پیچیدگیهای سیاسی ساختار این حکومتها را بیان کند.
از همین روست که “لان” و “ارسون” تاکید میکنند که تمایز قائل شدن دقیق بین حکومتهای کاریسماتیک، پوپولیستی و سلطانی همواره ممکن نیست. آنان با اشاره به قوام نکرومه، رهبر غنا میپرسند که حکومت وی را میبایست در شمار کدام یک از انواع حکومتهای خودکامه دانست؟ یا مرز واقعی بین حکومتهای پاتریمونیال (پدرمیراثی)، فرد محور و قانونی−عقلایی در جهان عرب کدام است و ما چگونه میتوانیم این حکومتها از یکدیگر بازشناسیم؟(9)
اصولا مفهوم مدرنیزاسیون اتوکراتیک حکایت از وحدت مدرنیته و سنت دارد. در عصر پهلوی ما شاهد مدرنیزاسیون سیاسی ماشین دولتی هستیم، اما الگوی قدرت کماکان سنتی میماند. گرچه باید افزود که درآمیختگی الگوی سنتی قدرت با ماشین مدرن دولتی، منجر به ساختاری سیاسی میشود که دیگر نمیتوان آن را سنتی نامید. و از این روست که ما در گفتار کنونی از گونههای مدرن حکومتهای اتوکراتیک سخن گفتیم. گونههای مدرنی همچون حکومت پهلوی و حکومت اسلامی در ایران.
———————-
پانویسها:
[1] Carl J. Friedrich and Zbigniew K. Brzezinski, Totalitarian Dictatorship and Autocracy, (Cambridge, Massachusetts 1965), p. xi.
[2] Ibid, p. 21.
[3] Ibid, p. 6.
[4] Ibid, p. 22.
[5] Juan J. Linz and Alfred Stepan, Problems of Democratic Transition and Consolidation, p. 40.
[6] Early post-totalitarianism
[7] De-ideologization
[8] Juan J. Linz and Alfred Stepan, Problems of Democratic Transition and Consolidation, p. 49
[9] Jan-Erik Lane and Svante Ersson, Comparative Politics, An Introduction and New Approach, p. 69.
* رییس بخش فارسی دویچهوله
———————-
مرتبط:
بخش نخست: یک فسیل زنده
بخش دوم: مفهومهای نامفهوم
بخش سوم: گذر از سطح رویدادها
بخش چهارم: مشروعیت و قانونیت
بخش پنجم: مشروعیت قانونی و قانون انقلابی
بخش ششم: ساختار حکومت پهلوی

کلیدواژه ها: انقلاب اسلامی, ایدئولوژی, توتالیتاریسم, جمشید فاروقی |
