تصور ایرانیانِ سال 57 از "فقه شیعه"
تشیّع مهجور
1 Mar 2010
■ محمدجواد اکبرین
هنگامی که آیتالله خمینی، محور توجه ایرانیان برای تغییر حکومت شاه شد، همه گروههای شریک در انقلاب با هر عقیده و مکتبی از هویّت او با خبر بودند؛ او یک فقیه شیعی بود.
اما این کدام تصور از تشیع بود که چنان با خواستههای اکثریت ایرانی سازگار افتاد که احتمال تسلطش بر قدرت، چنان که باید، بسیاری را نگران نکرد؟
تصویری که رهبران انقلاب از تشیع به جامعه ایرانی دهه پنجاه نشان دادند، تصویری بسیار متعالی بود؛ تصویری که با حرمت نهادن به حجیّت و حریّت عقل، “مقبول طبع مردم صاحبنظر” شد.
در میان مؤسّسان جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری از جایگاه ویژهای برخوردار بود. او علاوه بر تسلط عمیقش بر متون اسلامی ـ شیعی، مشاور تئوریک آیتالله خمینی نیز بود و رابطه وی با آیتالله، رابطه اتحاد و انتقاد بود.
بسیاری از آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی در حوزه حکمت و حکومتِ مدرن در دههی پنجاه، تحت تاثیر این شاگرد توانای خویش بود و پس از ترور او، جمهوری اسلامی و مکتب سیاسی آیتالله خمینی دچار خلاء تئوریک شد.
پررنگترین بخش این تصویر، نگاه اعتزالی مطهری به عدالت بود.
“شیعه معتزلی” دین را در ترازوی عدالت میسنجید نه بالعکس و گروههای مختلف فکری گمان میکردند که با چنین روایت و قرائتی (که مرتضی مطهری آن را تئوریزه کرده بود) و با تکیه بر معیارهای عقلمحور و جهان شمول “عدالت” میتوانند آموزههای غیرعادلانه اما مشهور دینی را نقد و آنها را طرد یا مهار کنند و چه بسا حکومتِ دموکراتیک دینی بنا کنند.
در مقابل “قرائت شیعی ـ اعتزالی” از دین، برداشت “شیعی ـ اشعری” نیز جایگاه محترمی در حوزه علمیه امامیه داشت؛ اشاعرهی شیعه نیز مایل به همان شمایل بودند که مرتضی مطهری درباره مکتب اشاعره آورده بود:
“از نظر اين دسته در هيچ مسئله از مسائلی كه در قلمرو دين است، اعم از اصول يا فروع، نبايد بحث و استدلال و چون و چرا كرد، بايد ساكت محض بود. در كتاب و سنت آمده است كه خداوند، حیّ است، عليم است، قدير است و هم آمده است كه خداوند عادل است. ما بايد به حكم اعتمادی كه به صحت گفتار انبياء داريم همه اينها را بدون چون و چرا بپذيريم. لزومی ندارد كه درباره اينكه مثلا عدل چيست و به چه دليل منطقی خداوند عادل است بينديشيم، بلكه انديشيدن در اين امور بدعت است و حرام …”
(ر.ک: مرتضی مطهری ـ کتاب عدل الهی ـ انتشارات صدرا)
به باور مطهری، اشعریان حتی خود را ملتزم نمیدانستند كه به برخی از اشكالات كه درباره عدل الهی پيش میآيد و از خدا صورتی ظالمانه خلق میکند پاسخ بگويند؛
بلكه اگر خداوند نيكوكاران را پاداش دهد و بدكاران را كيفر، عدل خواهد بود و اگر هم به عكس رفتار كند باز عدل خواهد بود و اگر خداوند به وعده خود وفا كند، عدل است و اگر هم نكند باز عدل است؛ زيرا عدل آن چيزی است كه او بگوید و هر چه آن خسرو کند شیرین بود.
مطهری به درستی به این نتیجه رسیده بود که اين گروه هر چند خودشان مدعی انكار عدل نيستند؛ ولی با توجيهی كه از عدل كردهاند عملا منكر عدلاند.
ظلم را باید مردمی تشخیص دهند که رعایای قدرتاند و احساس ظلم میکنند و گرنه هیچ قدرتی خود را ظالم نمیداند و نمیتواند ملاکی برای تشخیص ظلم و عدل باشد
اشعریان، به جای خداوند، ظالمان بشری را “تنزيه” نموده و تبرئه كردهاند؛ زيرا ابتدائیترين و روشنترين نتيجهای كه از اين طرز تفكر گرفته میشود اين است كه آنچه یک ستمگر میكند او نمیكند؛ بلكه خدا میكند! و چون خدا می كند ظلم نيست، عين عدل است؛ زيرا عدل بنا بر اين مسلك، مفهومی جز اين ندارد كه كار، كار خدا باشد.
از طرف ديگر چون كاری كه غير خدا، فاعل آن باشد به هيچ وجه و به هيچ اعتبار و به هيچ معنی وجود ندارد، پس در قاموس هستی، “ظلم” به هيچ وجه وجود ندارد.
تشیع پنجاه و هفت، با “اشعریت سیاسی” ناسازگار بود و در مقابل روایات مجعولی چون “صل مع کل امام و جاهد مع کل امیر” (که هر کس حاکمیت یافت، به عنوان حاکم جامعه از او اطاعت شود، خواه عادل باشد یا ظالم) به سختی ایستاد.
“اشعریّت سیاسی” عدالت را در سلوک سیاسی حاکمان شرط نمیداند؛ بلکه حاکم بودن و قدرت داشتن را دلیل مشروعیت حکومت میداند.
مؤسسان جمهوری اسلامی در زمان تأسیس به یاد داشتند که تعداد 29 آیه از آیات قرآن مستقیماً درباره عدالت و حدود 290 آیه دیگر هم در نفی ظلم نازل شده است؛ آیاتی که تفسیر و تأویل نمیپذیرد و روشنتر از آن است که کسانی مانند قبله عالم (در عهد قاجار) و یا اعلیحضرت (پهلوی) و یا ولیّ امر مسلمین جهان بتوانند به راحتی آن آیات را در خدمت بگیرند.
ظلم را باید مردمی تشخیص دهند که رعایای قدرتاند و احساس ظلم میکنند و گرنه هیچ قدرتی خود را ظالم نمیداند و نمیتواند ملاکی برای تشخیص ظلم و عدل باشد.
فقیهانِ آن روز، میدانستند که نمیتوانند حدود یک دهم از آیات عدالتمحور قرآن را در توجیه و تبیین رفتار حاکمیت مطلقه مصادره کرد؛ در نتیجه انقلاب پنجاه و هفت، انقلاب شیعی ـ معتزلی علیه دولت فرعونی شد و به دلها نشست؛ اما با ترور نظریهپردازانی چون مرتضی مطهری و استحاله پارهای دیگر ـ که نتیجه طبیعی ابتلا به قدرت مطلقه بود ـ اشعریّت سیاسی بر همه شئون فرهنگی و سیاسی ایران حاکم شد و آن نگاه، گویی برای همیشه در محاق رفت و مهجور ماند.

کلیدواژه ها: اشاعره, تشیع, خمینی, ظلم, عدالت, فقیه, مطهری, معتزله |
