به بهانهی دستگیری حجتالله نیکویی، دینپژوه دگراندیش
تفکر در سایهی تکفیر
30 Jul 2010
■ یاسر میردامادی
گرچه دستگیری فعالان سیاسی کم و بیش بازتاب وسیعی در عرصهی اطلاعرسانی مجازی و در سایتها و وبلاگهای اصلاح طلب و نزدیک به جنبش سبز مییابد و گاهی همچون اهرم فشار افکار عمومی علیه دستگیریهای بیرویه و خارج از چارچوب قانون از سوی حاکمیت ایران عمل میکند، دستگیری گاه به گاه پارهای از محققان منفرد و مستقل بازتاب چندانی نمییابد.
نمونهی آن دستگیری دکتر اکبر کرمی، پزشک و دینپژوه مقیم قم بود که سال پیش دستگیر شد و همچنان در حبس به سر میبرد و سپس همسرش نیز به جرم پیگیری کار وی به طور موقت دستگیر شد (1). به سختی میتوان، و شاید اصلا نتوان، پوستری به سیاق پوسترهای رایج در میان سبزها یافت که در آن عکس اکبر کرمی یافت شود با این عنوان در زیر آن که “اکبر کرمی را آزاد کنید”.
دستگیری اخیر حجتالله نیکویی دینپژوه و مترجم نیز میرود تا به همین سرنوشت غمانگیز دچار شود. اگر این نکته در نظر گرفته شود که، به خلاف نظر رایج، حاکمیت ایران به فشار افکار عمومی حساس است و کم و بیش به آن واکنش نشان میدهد، آنگاه وظیفهی فعالان حقوق بشر این است که به شیوهای معقول و مدنی به این نوع دستگیریها، دستکم به قدر دستگیری فعالان سیاسی، واکنش نشان دهند. این نوشته در نظر دارد تا از رهگذر ارائهی روایتی کوتاه از احوال و آرای حجتالله نیکویی، توجه فعالان حقوق بشر را به وضعیت رو به فراموشی وی جلب کند.
نام حجتالله نیکویی، که اکنون باید چهل و دو یا چهل و سه ساله باشد، نخستین بار با کتاب افستشدهی وی با عنوان “تئوری امامت در ترازوی نقد” (2) به طور محدودی بر سر زبان محققان الهیات اسلامی و علاقهمندان به این حوزه، خصوصا در قم، افتاد. وی اینکتاب را در حدود سیسالگی نوشته بود و نسخهی افست شدهی آن از حدود 12 سال قبل در قم و برخی شهرهای دیگر دست به دست میگشت. وی طی سالها سکونت در قم با طلاب و روحانیان مختلفی گفتگو و حشر و نشر علمی داشته است، و در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی تحصیل کرده است. از جمله روحانیانی که نیکویی با آنان گفتگوی علمی داشته است و از او تأثیر پذیرفته، نعمتالله صالحی نجفآبادی است. وی در سالهای اخیر ساکن تهران بود و با روشنفکرانی همچون مصطفی ملکیان مراودهی عملی داشت.
نیکویی در کتاب “تئوری امامت در ترازوی نقد” میکوشد نظریهی امامت را، چنانکه در تشیع اثنیعشری به طور رایج فهم شده است، مورد نقد قرار دهد و نهایتا چنین ابراز میدارد که «نظریهی ضرورت امامت معصوم پس از ختم نبوت» نظریهای غیر معقول است. به نظر نیکویی حتی نبوت نیز ضرورت ندارد و تنها خداوند اراده کرده است که پیامبرانی فرو فرستد و سپس ارادهی او به ختم نبوت تعلق گرفته است. بر این اساس او در فهم نبوت روایتی اشعری پیشه میکند که قائل به نفی هرگونه ضرورت برای افعال خداوند است، به خلاف معتزله که قائل به چنین ضرورتی بودند.
نیکویی استدلال میکند که ختم نبوت با نظریهی امامت ناسازگار است زیرا لازمهی آن کامل نبودن دین است در حالی که کمال دین به طور سنتی برای اسلام از سوی مسلمانان ادعا میشود: اگر دین کامل است نیازی به امام نیست و اگر کامل نیست پس هنوز نیاز به آمدن نبی جدیدی است
اگر ادعای ضرورت بعثت انبیا نفی شود، آنگاه شیعیان نمیتوانند از دلایلی که سنتاً در الهیات اسلامی به سود ضرورت فرستادن انبیا اقامه شده به نفع نظریهی ضرورت امامت پس از نبوت استفاده کنند.
از این گذشته وی استدلال میکند که ختم نبوت با نظریهی امامت ناسازگار است زیرا لازمهی آن کامل نبودن دین است در حالی که کمال دین به طور سنتی برای اسلام از سوی مسلمانان ادعا میشود: اگر دین کامل است نیازی به امام نیست و اگر کامل نیست پس هنوز نیاز به آمدن نبی جدیدی است. علاوه بر آن در ادامه او استدلال میآورد که نظریهی ضرورت امام معصوم با غیبت امام دوازهم منافات دارد و لازمهی منطقی ضرورت امام معصوم، دوام امامت تا قیامت است. بر این اساس او میپرسد اگر قرار است امام غایب شود پس چرا به همان نبی و آوردههای او اکتفا نکنیم و چرا باید قائل به ضروت سلسلهای به عنوان امامت شویم؟ او سپس به دلایل نقلی شیعیان در ضرورت امامت میپردازد و این سوال مشهور را مطرح میکند که اگر علی (درود بر او) پس از نبی امام است، چرا اسم او در قرآن نیامده است و پاسخهای رایج شیعی به این سوال را نقد میکند.
در نظر او در قرآن و سنت معتبر دلیلی به نفع امامت علی ابن ابیطالب (درود بر او) و گروهی از فرزندانش (درود بر آنان) وجود ندارد چه رسد به ضرورت امامت آنان. ایدهی عصمت قائل شدن برای امامان را نیز خالی از دلیل عقلی و نقلی میداند. بخش پایانی کتاب وی، حاوی گفتگوی نیکویی با محسن غرویان از شاگردان سابق مصباح یزدی است که طی آن مجموع استدلالهایی را که در بخش اول کتاب آورده است با غرویان در میان میگذارد و پاسخهای او را نقد میکند.
آنچه ممکن است خواننده به نحو موجهی از خواندن این گفتگو به دست آورد این است که در مجموع غرویان موفق نمیشود پاسخهای قانعکنندهای به اشکالات نیکویی به نظریهی امامت ارائه کند. با این حال کتاب “نظریهی امامت در ترازوی نقد” را نمیتوان اثری حرفهای و آکادمیک در نقد نظریهی امامت دانست. کتاب، ادبیات ـ تا اندازهای ـ جدلی (polemic) دارد و در نقد تئوری امامت شیعی نیز بیشتر بر کتابهای فارسی تبلیغی چند تن از روحانیان معاصر مانند مکارم شیرازی، جعفر سبحانی و محمدتقی مصباح یزدی تکیه کرده است.
وضعیت دینپژوهان دگراندیش دستگیر شده و یا تحت فشار در ایران، نیازمند توجهی ویژه از سوی فعالان حقوق بشر است. زیرا در مقایسه با فعالان سیاسیای که با اتهاماتی مانند اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و براندازی مواجه اند، دینپژوهان دگر اندیش با اتهام خطرناکتری نیز مواجهاند: ارتداد
در این اثر نمیتوان ارجاعی به کتابهای دستاول کلامی شیعی (مانند کتابهای حلی و مفید) و یا حتی کتابهای فنیتر برخی از همین روحانیان نامبرده (مانند “المحاضرات في الإلهیات” جعفر سبحانی) یافت. با این همه، اشکالاتی که نیکویی با مراجعه به آثار دست دوم کلامی و الاهیاتی شیعی به نظریهی امامت وارد کرده است، به احتمال زیاد با در نظر گرفتن متون کلامی و الاهیاتی شیعی دست اول نیز به قوت خود باقی خواهند بود و نهایتا صورتبندی جدیدی خواهند یافت.
نیکویی بر اثر نوشتن این کتاب، شغل خود را در قم از دست داد. وی ظاهرا کارمند سازمان تبلیغات اسلامی قم بوده است و اندکی پس از اخراج برای اولین بار به زندان افتاد. ولایت فقیه در روایت رسمی جمهوری اسلامی شعبهای از ولایت ائمهی شیعه محسوب میشود (3) و زیر سوال بردن امامت و عصمت، به معنی زیر سوال بردن غیر مستقیم ولایت فقیه است. و این چیزی نیست که جمهوری اسلامی حاضر باشد علیرغم تمام شعارهای خود (مانند نهضت نرمافزاری، آزاداندیشی و تولید علم) از کنار آن به تسامح بگذرد.
نیکویی با تعهد کتبی و اقرار به اینکه در نقد امامت و عصمت به خطا رفته و تمام ادلهی راستین شیعه را به خوبی مطالعه نکرده، آزاد شد و تا مدتی گوشهی عزلت پیشه کرد. شگفت اینجاست که اگر کسی در دفاع از امامت و عصمت شیعی به کتابهای رایج و دستدوم کلامی و الاهیاتی مراجعه کند و بدون احاطهی کافی به تمام ابعاد چنین بحثی، به دفاع از آن بپردازد، عموما در جمعهای متدینانه و از سوی حکومت دینی مجبور به اعترافی از جنس اعتراف بالا و متهم به عدم احاطه به تمام ابعاد یک موضوع نمیشود، سهل است چه بسا مورد تشویق قرار گیرد. گویی برای قبول اصول ایمانی، جد و جهد عقلی فراوانی واجب نیست و در بهترین وضعیت، چنین کاری مستحب است. اما اگر کسی بخواهد باور ایمانی و اعتقادی مشهوری را نقد کند، در نظر متدینان و حاکمیت دینی باید به تمام اطراف آن بحث احاطه داشته باشد و گرنه مجرم و مقصر است و زود داوری کرده است و بدتر از آن ممکن است با اتهام بنیانبرافکن ارتداد مواجه شود. ناگفته پیداست که چنین معیار دوگانهای چگونه میتواند نهال تحقیق و تفکر آزاد را در سرزمین ما، ایران زمین، بخشکاند و چنین نیز شده است.
نیکویی پس از مدتی گوشهگیری به تحقیق و مطالعه ادامه داد و پژوهشهای نقادانهی خود را در زمینههای دیگری از باورهای رایج دینی پی گرفت. او بعدها کتابی با عنوان «نگاهی به مبانی نظری نبوت» نگاشت و در آن، باورهای رایج و مشهور در مورد نبوت را نیز به محک سنجش عقلانی برد (4).
وضعیت دینپژوهان دگراندیش دستگیر شده و یا تحت فشار در ایران، نیازمند توجهی ویژه از سوی فعالان حقوق بشر است. زیرا در مقایسه با فعالان سیاسیای که با اتهاماتی مانند اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و براندازی مواجه اند، دینپژوهان دگر اندیش با اتهام خطرناکتری نیز مواجهاند: ارتداد.
——————-
پانوشتها
1- روایتی از دستگیری کرمی و اتهامات وی را میتوان در مدخل وی در ویکیپدیا یافت.
2- این کتاب را از اینجا میتوانید بارگیری کنید. ترجمهی عربی این کتاب نیز در این آدرس قابل دسترسی است.
3- از جمله، فتوای اخیر سید علی خامنهای به این نکته صراحتاً اشاره میکند. این فتوا را، با توجه به حذف شدن آن از سایت رسمی وی، اینجا میتوانید بیابید.
4- پارهای دیگر از مقالات نیکویی که در فضای مجازی قابل دسترسیاند عبارتاند از: “تأملی در خاتمیت پیامبر“، “آیا قرآن میتواند برای همه جهانیان نازل شده باشد؟“، “نمونهای از گزارههای کاذب در قرآن کریم“، “پرسشهایی در باب امکان وثاقت تاریخی قرآن“، و نیز نقد او بر یکی از نوشتههای آرش نراقی، نقد، اینجا و پاسخ نراقی اینجا. علاوه بر این، مجموعهی چندین یادداشت انتقادی نیکویی در باب اسلام را میتوان اینجا یافت.

کلیدواژه ها: بازداشت, حجتالله نیکویی, دگراندیشی دینی |

جای تاسف ودریغ بسیار است اگر ایشان دستگیر شده باشند. گمان نمیکردم ایشان درایران بوده باشند. بحق باید گفت دلاوری هستند. خدا نگهدارشان باد. این ناجوانردی است اگر کسی بتواند برای نجات او کاری بکند ولی نکند. دست اندرکاران حقوق بشر چره دراین باره خاموشن؟!