نگاهی به شکلگیری قدیمیترین حزب کردستان
کردستان: 65 سال مبارزه
1 Jun 2010
■ فریبرز سروش
بدون تردید برای شناخت هر پدیدهای میبایست به ریشهیابی شکلگیری آن پدیده پرداخت. موضوعی که به آن در اصطلاح «کالبد شکافی» نیز میگویند، به همین منظور و برای روشن شدن دلایل وضعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی حاکم بر سیاسیترین منطقه جغرافیایی ایران یعنی کردستان، به بررسی شکلگیری قدیمیترین حزب و انگیزههای تشکیل آن و همینطور پیآمدهای آن خواهیم پرداخت.
خشت اول، تشکیل اولین حزب کردی در ایران
قاضی محمد، از اعضای موثر و اصلی جمعیت احیای کرد در شهر مهاباد بود که در سپتامبر سال 1945 به شوروی دعوت شد تا هستهی اولیه حزب دموکرات کردستان ایران را پایهریزی کند. وی که از معدود تحصیلکردگان دوران خود به شمار میآمد، در آن سفر در ملاقات با جعفر باقراف نخستوزیر آذربایجان شوروی و گفتوگو با وی از آنچه که تحت عنوان اتحاد جماهیر شوروی نام داشت، الگوبرداری کرد و در بازگشت به مهاباد با حمایت ارتش سرخ شوروی که شمال ایران را در اشغال خود داشت، جمهوری مهاباد را تاسیس کرد.
برخی بر این باورند که این جمهوری نخستین منطقهی خودمختار در ایران است؛ در حالی که تا پیش از آن یعنی در زمان قاجاریه کشور ایران به صورت ولایات محروسهای اداره میشد که در هر منطقه حاکم محلی با برخورداری از اختیاراتی در نحوهی اداره منطقهی تحت حاکمیت خود، به دولت مرکزی خراج میداد.
به هر تقدیر بعد از بازگشت قاضی محمد، بیانیهای با امضای یکصد و پنج تن از فعالان کردستان که خواهان تشکیل جمهوری کردستان بودند، منتشر شد و حزب دموکرات کردستان ایران در دوم آبان ماه سال 1324 خورشیدی اعلام موجودیت کرد و کنگرهی اول خود را تشکیل را داد. در بهمن ماه همان سال، این حزب با استفاده از شرایط آن زمان و با حمایت دولت وقت شوروی در بخشی از خاک ایران و با مرکزیت مهاباد جمهوری خودمختار مهاباد را تشکیل داد. ملا مصطفی بارزانی نیز با تمامی نیروهای خود به عنوان پیشمرگه از بخشهایی از خاک عراق به حکومت جمهوری مهاباد ملحق شد. با این وجود یازده ماه بعد، پیآمد قراردادی که میان دولت ایران و اتحاد جماهیر شوروی منعقد شد، ارتش ایران به کردستان حمله کرد و نهایتا در شانزدهم آذرماه 1325 جمهوری مهاباد سرنگون و رییس آن یعنی قاضی محمد و عدهای از همراهان وی در میدان مرکزی شهر به دار آویخته شدند. در این میان عدهای دیگر نیز زندانی و تعدادی هم موفق شدند تا به شمال عراق بگریزند؛ اما حزب دموکرات کردستان هرگز از بین نرفت، با اینکه فراز و فرودهای فراوانی را تا به امروز به خود دیده است.
از سوی دیگر در حد فاصل زمان اعدام قاضی محمد تا رخداد انقلاب سفید یا همان انقلاب شاه و ملت در ایران، مردم کردستان با تشدید پدیدهی بورژوازی و بالا گرفتن فاصلهی طبقاتی مواجه شدند که خود عاملی برای طرح موضوع برابری و بروز بستری مناسب برای یک تشکل مستقل و غیر وابسته به دستهای خارجی به نام کومله شد.
کومله در زبان کردی به معنای جماعت و تودهی مردم تعبیر میشود. کوملهی زحمتکشان نیز بر همین اساس با هدایت و رهبری فواد مصطفی سلطانی، در دانشگاه صنعتی شریف و در سال 1346 پایهریزی شد و تا شب پیروزی انقلاب در بهمن ماه 57 این تشکل فعالانه اما نهانی کار آگاه کردن زحمتکشان کرد، برپایی شوراها، تشکیل اتحادیههای دهقانی و دست آخر ایجاد اولین گروه پیشمرگان کرد ایرانی را دنبال میکرد.
اساس تشکیل کومله زحمتکشان نیز بر پایهی سوسیالیسم و مارکسیسم بنا نهاده شده بود که در نهایت باعث پیوستن تعداد بیشماری از جوانان کرد به این حزب سیاسی تازه علنی شده، آن هم به دلیل تبعیضها و خان و خان بازیها در منطقه و به تنگ آمدن از نابرابریهای موجود شد. این گروه به همراه حزب دموکرات کردستان در جریان مبارزات پیش از انقلاب نقشی غیر قابل انکار ایفا کردند تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و آیتالله خمینی فرمان همهپرسی یک جانبهای برای تسلط قوانین اسلامی با فرمان جمهوری اسلامی و نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم را صادر کرد.
بعد از سرکوبهای گسترده در کردستان و خروج ارتش از منطقه، سپاه با تقویت بنیهی نظامی خود، فضای کردستان را به گونهای میلیتاریزه کرد که علاوه بر بالا رفتن هزینهی هر گونه انتقاد و اعتراض، احزاب کردی مانند دموکرات و کومله نیز با محدودیت در یارگیری از میان جوانان کرد معترض مواجه باشند
در این میان مردم کردستان به واسطهی نفوذ دو حزب یاد شده، همهپرسی را تحریم کردند و باعث بسته شدن نطفهی کینه نظام اسلامی علیه خود شدند. به موازات آن، افزایش درخواست خودمختاری یا فدرالیته شدن کردستان نیز بر این مساله دامن زد تا جایی که آیتالله خمینی به نیروهای سپاه پاسداران که تازه تاسیس شده بود، فرمان داد کردستان را تصرف کنند. دکتر ابوالحسن بنیصدر نیز به عنوان فرمانده کل قوا به ارتش دستور داد: “که تا کارتان تمام نشده پوتینهایتان را از پا در نیاورید”.
در آن شرایط کردستان به عنوان تنها منطقهای از کشور به حساب میآمد که علاوه بر داشتن دو حزبی که با اقبال عمومی مواجه هستند، از فضای باز سیاسی نیز برخوردار بود و مورد حملهی نظامی دولت قرار میگرفت. به این ترتیب و در تابستان 1358 کردستان از زمین و هوا مورد هجوم قرار گرفت که با مقاومت از سوی پیشمرگان دو حزب یاد شده و مردم مواجه شد. نیروهای مهاجم به سمت تصرف شهرها هدایت شدند؛ اما در پاییز همان سال با اعتصاب عمومی در کردستان، نیروهای دولتی مجبور به ترک شهرها شدند و کردستان تا بهار سال بعد روی آرامش به خود دید، تا اینکه برای بار دوم فرمان حمله به کردستان صادر شد و مقدمهی دومین مقاومت عمومی که بین کردها به نهضت مقاومت عمومی مشهور است، فراهم شد.
در این زمان فواد مصطفی سلطانی نقشی بیبدیلی در میان کردها بازی کرد که از جمله میتوان به تشویق و تحریک برای حضور جدی زنان به صورت سازمانیافته و گشودن باب مذاکره با فرستادگان حکومت جمهوری اسلامی و انتشار نتایج مذاکرات در میان مردم عادی و جلوگیری از درگیری مردم با تخلیهی شهرها، تصمیمگیری بر اساس رای مردم و دفاع از ارتباط میان احزاب کردی برای همبستگی یاد کرد. به عبارت دیگر کاک فواد مصطفی سلطانی با مطالعه در نهضتهای مقاومتی که در گذشته در جهان رخ داده بود، از مقاومت مردم فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم الگو برداری کرده بود و سعی داشت تا نهضتی همچون آن را در کردستان ایران مشابهسازی کند.
مرحلهی دوم؛ میلیتاریزه شدن فضای کردستان
بنا به شهادت تاریخ، بعد از سرکوبهای گسترده در کردستان و خروج ارتش از منطقه، سپاه با تقویت بنیهی نظامی باقی مانده از دوران بعد از جنگ بیست و چهار روزه و متاثر از جو عمومی حاکم بر کشور ناشی از جنگ عراق با ایران، فضای کردستان را به گونهای میلیتاریزه کرد که علاوه بر بالا رفتن هزینهی هر گونه انتقاد و اعتراض، احزاب کردی مانند دموکرات و کومله نیز با محدودیت در یارگیری از میان جوانان کرد معترض مواجه باشند و سزای کسانی که به عضویت هر یک از این دوحزب در میآمدند نیز اعدام به اتهام محاربه بود. محسن رضایی فرمانده سابق سپاه و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در همین ارتباط در یکی از مصاحبههایش اظهار داشته: “حد فاصل سالهای 1357 تا 1371 بیش از هزار و دویست تن از نیروهای نظامی ـ دولتی در درگیریهای کردستان کشته شدهاند و میتوان گفت که اگر جنگی میان ایران و عراق روی نمیداد، بزرگترین حادثهی ایران پس از انقلاب، همین شورش در کردستان بود”.
از سوی دیگر وقوع جنگ بیست و چهار روزه در کردستان عملا به حکومت جمهوری اسلامی کمک کرد تا به بهانهی مقابله با تجزیهطلبی، موضوعی که به شدت توسط پروپاگاندای حکومت بر بوق آن دمیده میشد، مبارزه با ضد انقلاب و تحریک احساسات ملی ـ مذهبی و همچنین اعلام شرایط فوقالعاده، زمینههای سرکوب تمامی جریانات سیاسی رقیب و بالقوه خطرناک برای جمهوری اسلامی را فراهم سازد.
برخی اقوام ایرانی به خصوص کردها با تعبیر اینکه اساسا انتخابات در چارچوب قوانین تبعیضآمیز جمهوری اسلامی را قبول ندارند، از روز نخست در آن نقشی ایفا نکردهاند، در حالی که تا به امروز بیشترین هزینه را برای همین اعتراضات پرداخت کردهاند
در این رهگذر، حاکمیت با سه نوع برخورد و ایجاد یک مثلث در درجهی اول، هزینهی هر گونه اعتراض و یا حتی بیان نارضایتی از سوی مردم کرد را به شدت افزایش داد. از طرف دیگر، دایرهی پیوستن معترضان به احزاب کردی را بسیار محدود کرد و در آخر با برخوردهای نظامی با احزابی که دیگر در محدودهی جغرافیایی ایران فعالیتی نداشتند، کمر همت در حذف فیزیکی رقبای احتمالی بست که از آن جمله میتوان به ترور صدیق کمانگر در کردستان عراق و قاسملو و شرفکندی در اروپا اشاره کرد.
بالا رفتن هزینههای مطالبات مردم کردستان حتی تا اواخر دههی هفتاد نیز تداوم یافت، یعنی درست در هنگامهای که احزاب کردی با اعلام اینکه از مبارزهی مسلحانه دست کشیده و وارد فاز مبارزهی فرهنگی شدهاند. نمود عینی این برخوردها را نیز میتوان پاسخهای تند حاکمیت به تحرکات مسالمتآمیز و بعضا در چارچوب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی یافت و نمونههایی برای آن برشمرد. به طور مثال در اسفندماه سال 1377 مردم سنندج در اعتراض به دستگیری عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه، دست به راهپیمایی آرامی زدند که با برخوردی خشن توسط نیروهای نظامی و امنیتی مواجه شدند. در آن هنگام منابع رسمی تعداد کشتهشدگان را پنج نفر و منابع غیر رسمی شمار جانباختگان را دهها نفر ذکر کردند. در تیرماه سال 1384 نیز سراسر مناطق کردنشین ایران، پیآمد کشته شدن یک شهروند مهابادی به نام شوآن قادری توسط پلیس به صحنهی اعتراض و راهپیمایی آرامی تبدیل شد که باز هم توسط توسط ماموران با سرکوب شدید روبرو شد، به طوری که در شهرستان سقز با هلیکوپتر مردم را به گلوله بستند.
رویکرد حاکمیت در قبال مطالبات کردها
از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون، همهی دولتهای روی کار آمده در طرح یک شعار نقطهی اشتراک داشتهاند و آن تعهد و عمل به قانون اساسی بوده است. این در حالی است که در ابتدای همان قانون یعنی در اصل پانزدهم و در بخش حقوق ملت، تحصیل به زبان مادری و انتشار نشریات محلی به زبان منطقهای از حقوق ابتدایی و اولیهی مردم برشمرده شده است. با این وجود نه فقط در کردستان، بلکه در سایر مناطقی که اقوام ایرانی ساکن هستند، حاکمیت با توجیهاتی نظیر خطر تجزیهطلبی و بال و پر گرفتن ضد انقلاب با برخوردهایی غیر انسانی، فضایی مملو از رعب و وحشت را ایجاد کرده است. در این میان در کردستان حکومت با سعی در رادیکال کردن جو عمومی، تلاش میکند تا از این رهگذر توجه افکار عمومی را از مسایل جاری در دیگر شهرها دور کند و نیز با تحریک احساسات ملی وانمود کند که کردها با انگیزهی تجزیهطلبی خطری بالقوه برای تمامیت ارضی و مرزی ایران به شمار میآیند.
در این میانه دو نتیجه نیز بر اساس تحلیلها به دست میآید. نخست سرکوب مخالفانی دیرینه همچون کردها با نظام جمهوری اسلامی و دیگر کانالیزه کردن و در نهایت انحراف افکار عمومی از رخدادهای دیگر است.
بر همین اساس میتوان کردها و جوانان فعال در حوزههای سیاسی ـ مدنی کرد را پیشمرگان جنبشی دانست که در یک سال گذشته رفته رفته در سراسر ایران در حال گسترش است، جنبشی که نطفهی آن سالها پیش از انتخابات دهم بسته شده بود؛ اما به دلایلی هم چون نبودن فضایی برای طرح مطالبات به دلیل بسط و گسترش سیاست توهم توطئه طی سه دههی گذشته و اینکه نظام از سوی دشمنان در حال تهدید است و نیز عدم وجود ظرفیتهای ریسکپذیری در مردم، ابتدا از شهر تهران و سپس در شهرهای بزرگ پا گرفت.
برخی اقوام ایرانی به خصوص کردها با تعبیر اینکه اساسا انتخابات در چارچوب قوانین تبعیضآمیز جمهوری اسلامی را قبول ندارند، از روز نخست در آن نقشی ایفا نکردهاند، در حالی که تا به امروز بیشترین هزینه را برای همین اعتراضات پرداخت کردهاند. اعدام احسان فتاحیان در گرماگرم روزهای بعد از انتخابات، دستگیریهای گسترده در منطقه کردستان برای ایجاد همان جو رعب و وحشت و در آخر اعدام چهار شهروند کرد که شاخصترین انها فرزاد کمانگر بود، در آستانهی سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دهم، همه و همه نشان از پرداخت تاوان حقطلبی کردها دارد، کردهایی که در سی سال گذشته به جرات میتوان گفت در زمانهای گوناگون با استفاده از تمامی توانمندیهای خود، بیشترین سهم در مبارزه با تبعیض حاکمیت را با شیوهای گوناگون ایفا کردهاند و متاسفانه به دلایلی مبارزاتشان مهجور مانده است.

کلیدواژه ها: حزب دموکرات, پیشمرگ, کردستان, کومله |

سلام فريبرز جان
مطلب خوبي بود، دستت درد نكنه، معتقدم که نوشتن واقعيات سياسي ورویدادهای تاريخي كردستان توسط نويسندگان و روزنامهنگاران مستقل و غیر کرد زبان به درک درست مردم ایران در مورد جنبش و مبارزات حق طلبانه مردم کردستان یاری میرساند و قدم بزرگی میباشد برای برداشتن برچسب های و تهمت هاى نابجا و بى اساس نظام حاكم كه در طول سى سال گذشته بدونه وقفه حركات اعتراضي اين مردم را به تجزيه طلبى و محاربه و غيره توصيف كرده و تصويربدى از مبارزات كردها به ايرانيان نشان داده است واز اين طريق در تلاش بوده كه ميان اقوام و ملل ايراني تفرقه ايجاد كند. باتشكر از شما
Ali Javanmardi در تاریخ ژوئن 08 و ساعت 08:04 قبل از ظهر
دوست و همکار گرامی فریبرز سروش دروود بر شما.
مطلب شما درباره تشکیل حزب دمکران ک ا دارای کاستیهای اساسی است. گذشته از اشتباه بودن تاریخ تشکیل حزب و زمان سفر قاضی محمد به شوروی ، تکرار اشباه نحوه تشکیل حزب د ک ا با حزب دمکرات آذربایجان (پیشه وری) است. اسناد زیادی از دست نوشته های قاضی محمد گرفته تا اطلاعات کا گا ب در آنزمان (امنیت) درباره جریان جمهوری مهاباد ، اکنون در عراق موجود است که بطورکامل نوشته شما را زیر سوال میبرد. گذشته از آن تشکیل و فعالیت کومله بطور عینی از سال 1357 بوده و پیش از آن رفقایی که شما از آنها نام برده اید ، کمونیستهایی بودند که بحث کرد بودن و مساله ملی را زاییده افکار بورژوازی میدانستد چه رسد به فعالیت برای آن، جدا از برادران معینی که کمیته انقلابی (تندرو) حزب دمکرات ک ا بودند نه کومله. در آمار کشته های جمهوری اسلامی درجنگ کردستان به آقای رفسنجانی استناد کردید ، ولی اسامی افرادیکه کشته شده اند و اکنون در اسناد کومله و دمکرات ( محرمانه) موجود است رقمی فراتر از 50 هزار نفر است که دولت ایران اکثر آنها را “شهدای جنگ تحمیلی نامیده”. جان باختگان کرد پیشمرگه ها از هر دو حزب که بیشترین وابسته به ح د ک است ، بیش از هشت هزار تن است که اسامی و اکثر عکسها در سلسله کتابهای “شهدای کردستان” و “جنگ در کردستان” موجود است.
میخواستم نقدی بر مقاله شما داشته باشم ، ولی به دلیل اشتباهات زیاد و کمبود و کاستی در اطلاعات درج شده ، منصرف شدم. زیرا در چنین صورتی خدای نکرده شاید خواننده آنرا در جهت ضربه به جنابعالی تلقی کند و این بر خلاف میل بنده است. به نظر من در اینگونه مقاله ها به اسناد یک گروه یا نویسندگان همسو بسنده نفرمایید و دقت بیشتری به خرج دهید. چرا که شما روزنامه نگاری لایق و خوشنام هستید.
ارادتمند ، علی جوانمردی
8/6/2020.
واشنگتن ، آمریکا.
دوست و همکار گرامی جناب آقای جوانمردی عزیزم
بسیار خرسندم از اینکه فرهیخنه ای هم چون شما بر مطلبی که نوشته ام کامنت گذتشته است و آرزو می کنم که ای کاش نقدی نیز بر این نوشته منتشر می کردید تا هم از قلم زیبای شما استفاده می کردیم و هم به از ابعادی از تاریخ کردستان که احتمالا منابع آن در دسترس همه نیست پی می بردیم.
با این همه ذکر چند نکته را ضروری می دانم که به اطلاع می رسانم؛
1) در کتاب تاریخ معاصر کردستان ایران به صراحت از توافق پادشاه جدید ایران یعنی رضا شاه با سران اتحاد جماهیر شوروی بر سر موضوع عدم حمایت این کشور از جمهوری مهاباد و تداوم نیافتن آن سخن به میان آمده است.
2) حزب کومله همانطوری که در متن نوشتار من هم آمده است توسط کاک فواد در دانشگاه صنعتی شریف و بر مبنای اصول سوسیالیسم پایه ریزی شد زمان آن هم به شهادت تنها بازمانده ی هسته ی اولیه ی آن یعنی کاک عبدالله مهتدی که بنده افتخار مصاحبت با ایشان را داشته ام در همان سال 1346 تاکید شده است.
تاریخ پیوستن اعضای حزب کومله ی زحمتکشان کردستان با گروه منصور حکمت و استقرار آنها در خاک عراق نیز به بعد از جنگ بیست و چهار روزه باز می گردد.این موضوع نیز توسط کاک رضا کعبی در کتاب مفصلی که به دلایل جدایی کومله از کمونیسم پرداخته آمده است.
از همه ی موارد فوق که بگذریم به نظر می رسد مطلب من مطلبی کامل که بازگو کننده ی همه ی آنچه که در تاریخ معاصر کردستان می گذرد نیست و مثنوی هفتاد من طلب می کند این مهم، اما به اعتقاد من که یک برهه از حساس ترین زندگی ام را در میان هموطنان کرد گذرانده ام دسته بندی ها و تعصب هایی که در میان گروههای سمپات دو حزب دموکرات کردستان و دموکرات کردستان ایران و همین طور کومله زحمتکشان و کومله ی شورشگران وجود دارد باعث می شود که دسترسی به منابع خیلی موثق برای هر کسی کار ساده ای نباشد، از این گذشته در چند ماهی که مهمان دوستان کرد بودم به جرات می توانم بگویم که یکی از غیر کردهایی بودم که موفق به مطالعه ی بخشی از آرشیو متعلق به کومله شدم.
همکارگرامی
در تهران ری وی یو باب نقادی سالم و سازنده همواره بر اساس سیاست های سردبیری باز است و من هم به شخصه از نقد شما بر نوشته ام به منظور روشن شدن زوایای تاریک تاریخ کردستان استقبال می کنم.
با ارادت و دوستی
فریبرز سروش
کپنهاگ- 2010/6/9
سلام بر تو ای روزنامه نگار آزاده ، بسیار خوب نوشته ای در مورد هموطنان کردمان .
سلام فریبرز جان ، زحمتتان قابل قدر دانی است هرچند در یک سری مسایل اشتباهاتی وجود دارد و نحوه بیان مطلب ملیت کردها را به قومیت تنزل داده است و جنایات وفجایع بی شماری که جمهوری مفعول سالار ولایت وقیه علیه ملت کرد انجام داده از قلم افتاده است.
باز دستت درد نکنه ، به امید تق………دن !
bsiar bsiar zyba bood. kheili mamnoon ali bood.
نویسندە از یکسری منابع استفادە کردە است کە همە بر اساس مدارک موجود زیر سؤال هستند و فاقد هر گونە اعتبار تاریخی هستند.
جالب است هموطن روزنامەنگار ارجمندم ، جناب آقای علی جوانمردی، اطلاعات زیادی از تاریخ حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران (بعد از کنفرانس سوم) ندارند، بهمین دلیل ایشان نام ”جمهوری کردستان” را بە اشتباە ”جمهوری مهاباد” نوشتەاند.
در باب تاریخ ”جمهوری مستقل کردستان” تحریف زیادی شدە است. بخش اندکی از آن تابحال مشخص شدە است و بخش دیگری هم از آن ماندە است. ضمنا بیش از یک سالی میشود کە مطلبی تحت عنوان ”تزویر” از جانب قاضی پیشین حدکا، جناب آقای حسن ایوب زادە (مامۆستا گۆران) پخش شدە است و افشاگری بسیار جالب و غیر قابل بحثی در ارتباط با تحریف تاریخ ”جمهوری کردستان” انجام دادەاند. جالب است کە تابحال کسی نتوانستە است جوابی برای این مقالە ایشان ترتیب دهد.
بهر صورت انچە آشکار است، تاریخ جمهوری مستقل کردستان برای ما، و عدم آگاهی شما بزرگواران از آن
با سپاس
سۆران کرباسیان
نروژ