جمهوری اسلامی و یک تناقض جدی ایدئولوژیک
دو نوع ملتگرایی یا انتخاب میان اسلام و ملت؟
10 May 2010
■ نیما کلاری
از هنگام روی كار آمدن دولت احمدینژاد، بهویژه از هنگامی كه مناقشهی حاکمیت جمهوری اسلامی با كشورهای غربی بر سر امكان دست یافتن یا نیافتن این كشور به توان تولید سلاح هستهای شدّت و حدّت یافته و همسایگاناش را به بیم و هراس افكنده، جمهوری اسلامی كمتر داعیهی سابقاش را مبنی بر تلاش برای بدل شدن به برترین قدرت منطقهای، دست كم به شکل علنی، مطرح ساخته و استراتژی تبلیغی جدیدی را در پیش گرفته و به تبلیغ اندیشههای ملتگرایانه رو آورده و میكوشد خود را صاحب تعلقات ملّی نشان دهد. تقریباً در همهی استدلالهایی كه در مورد حق ایران برای در اختیار داشتن انرژی هستهای دیده و شنیده میشود، عبارتی و اشارتی نیز در باب مقایسه با نهضت ملی شدن صنعت نفت و یادآوری احقاق حق ملت ایران در زمان دكتر محمد مصدق رهبر ملیگرای ایران در مجامع بینالمللی به گوش میرسد (1).
جمهوری اسلامی ایران که زمانی داعیهی پیروی از اندیشهی اتحاد اسلام و صدور انقلاب و فتح قدس از کربلا را داشت، اکنون مصلحتاندیشانه ـ دست کم در سطح گفتار و البته در کنار اقدامات دیگر ـ آرامش پیشه کرده و سعی بلیغ دارد که اقتدار و نفوذ خود را در منطقه با یادآوری و استفاده از فرّ و شکوه و فرادستی فرهنگی گذشتهی ایران بگستراند؛ صفتی که دست کم بخش بزرگی از حاکمیت اسلامی بدان باور نداشته است.
اما اکنون مقامات و سخنگویان رسمی دولت و حكومت جمهوری اسلامی ملّت ایران را ملّتی “باستانی” با گذشتهای پر افتخار معرفی میكنند. هفتهای بیش نمیگذرد كه احمدینژاد در نطق خود در محل سازمان ملل متحد به فرّ و شكوه 2500 سالهی ایران توسّل جست و اجلهی مفاخر ادبی و ملّی ایران را خرج این ادعای خود کرد که نمایندهی با فرهنگ ملتی بزرگ است كه همواره صاحب اقتدار و عظمت بوده و نیازی به دست یافتن به سلاح اتمی برای حفظ برتری منطقهای و البته جهانی خود ندارد و از این طریق کوشید حکومت جمهوری اسلامی را میراثدار آنان جا بزند. حال آن كه نیک میدانیم در همهی سالیان پس از انقلاب نه فردوسی ارج و قربی نزد صاحبان قدرت و اقتدار داشته و نه دودمان باستانی هخامنشی. بلكه هماره شنیدهایم که ملتگرایی خلاف اسلام و انقلاب اسلامی است و رهبران انقلاب اسلامی بارها و بارها به نهی و نفی و طرد و لعن رهبران ملّی پرداختهاند. از یاد نبردهایم که یكی از تندترین انتقادات و حملات انقلابیون به رژیم پهلوی تلاش او برای الصاق و اتصال خود به گذشتهی باستانی ایران و بهویژه بر پا داشتن جشنهای دو هزار و پانصد ساله و تغییر مبدأ تقویم ایرانی از هجری به شاهنشاهی بوده است.
در جایی دیگر از زبان حدّادعادل، مشاور فرهنگی رهبر جمهوری اسلامی، میخوانیم که ایشان خواهان گذار به سوی “یک فرهنگِ مستقلِ ملّیِ دینیِ اسلامیِ ایرانی” هستند. (2)
حال باید دید که چه شده که جمهوری اسلامی ایران به حکومت پهلوی شبیه شده و اعتقادات پیشین خود را وانهاده؟
جمهوری اسلامی با یک تناقض جدّی ایدئولوژیک رو به روست: از طرفی باید برای حفظ اقتدار و فرادستی خود در میان طرفداران داخلی و منطقهایاش چارهای بیاندیشد و مروّج و مبلّغ ملیگرایی جهانی اسلامی و اندیشهی اسلام انقلابی باشد و از سوی دیگر، باید به مقابله با رشد و نضج خواستهای ملتگرایانهی جدید به عنوان بدیلی برای اسلامگرایی بپردازد
این شباهت از دو جهت بسیار آشکار است: یکی از حیث همین مباهات کردن و فخر فروختن به گذشتهی باستانی و دیگر از جهت تفاخر و تظاهر به دست یازیدن به اقتدار و عظمت علمی ـ که بیاختیار مدعیات محمدرضا پهلوی را در رسیدن به “دروازههای تمّدن بزرگ” به یاد میآورد (که لابد منظورش فرا رسیدن همین انقلاب اسلامی و پیآمدهای آن بوده). مراجعه به سخنان و مدعیات مطرح شده در “کنگرهی اقتدار ملی و اقتدار علمی” شاهد مثالی کافی و وافی در این زمینه است. (3)
البته در گذشتهی تاریخی ایران نیز اغلب حاکمان از جمله حاکمان دولت دینمدار صفوی با پرسش منابع دوگانهی اقتدار و مشروعیت رو به رو بودهاند که “از یک جانب معطوف به اسطورهی شاهنامهای و فرهنگِ پادشاهیِ ایرانی بود و از سویی دیگر، سر در “گذشته”ی تشیع داشت …” (4). با این حال نیک میدانیم که آن دولت برای ساختن دولتی ملّی و جلوگیری از پاشیدن ایران چنان سیاستی در پیش گرفت؛ اما به نظر میرسد حکومتگران کنونی جمهوری اسلامی تنها نظر به بقای نظام و منافع حکومت خود دارند و این راه را راه چارهای برای تداوم حاکمیت خود یافتهاند. هنوز چندی از واکنشهای تند حاکمان به شعاردهندگان در راهپیمایی روز قدس امسال (نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران) نگذشته است.
در هر حال، جمهوری اسلامی با یک تناقض جدّی ایدئولوژیک رو به روست: از طرفی باید برای حفظ اقتدار و فرادستی خود در میان طرفداران داخلی و منطقهایاش چارهای بیاندیشد و مروّج و مبلّغ ملیگرایی جهانی اسلامی و اندیشهی اسلام انقلابی باشد که علیالاطلاق مغایر و بلکه ضد ملیگرایی است، و، از سوی دیگر، باید به مقابله با رشد و نضج خواستهای ملتگرایانهی جدید به عنوان بدیلی برای اسلامگرایی بپردازد ـ که در جنبش سبز و به ویژه در جریان تظاهرات پیآمد انتخابات ریاست جمهوری دهم مجال بروز و ظهور یافت و بارزترین آن در شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” تجلّی نمود ـ همچنین از سویی حکومت اسلامی باید به منظور حفظ اقتدار داخلی در برابر رقیبان و مخالفان و خالی کردن دست ایشان از برگهای برنده و واپس نماندن از غافله و وانهادن همه چیز به حریفان، به شعارهای ملتگرایانه و بازگشت و مباهات کردن به گذشتهی ایران توسّل جوید ـ امری که سالیان دراز در نفی و طرد آن کوشیده بوده است.
————————————–
پانویسها:
(1): http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=38883
(2): مصاحبه با همشهری ماه، شمارهی 43، فروردین 1389، ص 58
(3): http://www.eghtedar87.ir
(4): عباس امانت در پیشگفتار کتاب مرگ گذشته

کلیدواژه ها: انرژی اتمی, پهلوی, جمهوری اسلامی |

مقاله بسیار عالی بود. اما یک نقطه ضعف بسیار کوچک دارد. نویسنده رد تناقض بین “اقتدار” و “مشروعیت” را تا دوره صفوی پی گرفته اند. اما اگر اندکی بیشتر تحقیق می کردند متوجه می شدند که این تناقض را تاهمان زمان باستان و در متن کتیبه کوروش دوم هخامنشی هم می توان ردگیری کرد. در واقع اگر بخواهم به زبان نویسنده این مقاله حرف بزنم باید بگویم تناقض بین “اقتدار” و “مشروعیت”تناقض ساختاری تاریخ سیاسی ایران از همان بدو پیدایش اولین امپراتوری ایرانی است.
به هر حال مقاله ای بسیار زیباست که افق دید من را اندکی گسترش داد.