about politics society culture geopolitics global global contributors Feed1
درباره ما سیاست جامعه فرهنگ ژئوپولیتیک گلوبال از خیابانهای تهران نویسندگان Feed1
Home

Titleنگاهی به امیدهای واهی و واقعی به جنبش سبز

واقع‌گرایی امید

۷ اردیبهشت ۱۳۸۹

■ مهدی خلجی
Font Size + | - Reset

این نوشته با نگاه به مقاله‌ی پیمان جعفری، نشریافته در تهران ریویو، پدیدآمده است. مقاله با استناد به گزارش دانشگاه لاند سوئد نتیجه گرفته که خط تمایز روشنی میان حکومت و مردم در ایران وجود ندارد، بخش‌های وسیعی از مردم منافع اقتصادی، ایدئولوژیک، دینی و اجتماعی گره‌خورده با حکومت دارند، مخالفان طیف‌های گسترده‌ای را در برمی‌گیرند، بخش مهمی از تظاهرات‌کنندگان خواهان براندازی نظام یا طرفدار عقائد سیاسی رهبران جنبش سبز نیستند، در پی اصلاح‌اند نه انقلاب؛ و در فرجام دو وظیفه را پیش می‌افکند: یکی تحلیل سرشت و میزان پایگاه اجتماعی باقی‌مانده جنبش سبز و سازوکار بازتولید آن و دیگری پرداختن راهبردی که به فرسایش پایگاه اجتماعی حکومت بینجامد و هواداران بیشتری برای حرکت دموکراسی‌خواهانه فراهم آورد و در میان خواهندگان اصلاح وحدت عمل بیشتری بیافریند.

هر کس به میزان تقاضا و توقعِ ماه‌های اولیه‌ی خود از جنبش سبز، اکنون نسبت بدان سرخورده یا هم‌چنان امیدوار است. اقلیتی از ایرانیان و اکثریتی از فرنگی‌ها که امیدوار بودند اعتراض‌ها به انتخابات به «تغییر درونی» و براندازی نظام سیاسی بینجامد، طبیعی است که دل‌سرد و یأس‌زده باشند. اما کسانی که بار گرانِ انتظارهای بزرگ را بر دوش نحیف این اعتراض‌ها ننهاده بودند، هنوز گرم‌دلانه به آینده‌ی آن خوش‌بین و امید بسته‌اند.

با این همه، امید تنها به معنای احساسی روانی نیست؛ بل‌که می‌تواند تعبیر دیگری از امکانی عقلانی برای تغییر به سمت بهبود هم باشد. به این معنا می‌توان درباره‌ی امیدهای واقعی یا موهوم به «جنبش سبز» گفت‌وگو را پیش برد.

یکم. شمار فراوانی از مردم و اصناف و حرفه‌‌ها و گروه‌ها پیوندهای اجتماعی، اقتصادی و ایدئولوژیکی با جمهوری اسلامی دارند؛ این نکته نه کشف بدیعی است نه بنیادی. هم کمونیسم شوروی هم نازیسم آلمان هر دو برآمده از جنبش توده‌ای وسیع مردمی بودند و طبیعتاً در برخی قلمروهای جامعه‌ی خود، حتا تا ماه‌ها پیش از فروپاشی، پایگاه اجتماعی نیرومندی داشتند. ما نمی‌دانیم حسین شریعتمداری آیا واقعاً حاضر است خود را قربانی رهبر کند یا نه، اما جوزف گوبلز، وزیر «ارشاد» ]تبلیغات[ هیتلر چندان ذوب در پیشوا بود که سقوط او را تاب نیاورد و فرزندان خردسال خود را زهر خوراند و با همسرش خودکشی کرد. نه پایگاه اجتماعی محدود و نسبی و نه هزاران ذوب‌شده در ولایت لزوماً برای نظام مصونیت‌بخش نیستند. راه دور نرویم. انقلاب ایران، اگر به روایت جمهوری اسلامی از پانزده خرداد چهل و دو آغاز شده باشد، آیا انقلاب همه‌ی مردم بوده؟ آیا شاه در آن دوران فاقد پایگاه اجتماعی بوده است؟ حتا بسیاری تاریخ‌نگاران انقلاب در نقش داشتن پررنگ روستاییان و نیز کارگران بخش خصوصی در حرکت‌های اعتراضی سال 57 که به انقلاب رسید، تردیدهای جدی کرده‌اند.

دوم. فرض کنیم جمهوری اسلامی هیچ پایگاه اجتماعی نداشته باشد؛ این هم باز نشانه‌ی زوال‌پذیری نزدیک آن نخواهد بود. موفقیت یک جنبش سیاسی در شرایطی محتمل‌تر است که در بدنه‌ی حاکمیتِ سیاسی شکاف عمیق افتاده باشد. اگر میرحسین موسوی یا محمد خاتمی یا مهدی کروبی که بخشی از حاکمیت بودند با بخش دیگر درنمی‌افتادند، حتا اگر حرکتِ اعتراضی‌ای هم صورت می‌گرفت آن‌قدر خرد می‌بود که اهمیت و تأثیری نمی‌یافت. جنبش سیاسی هنگامی برای نظام حاکم دردسرآفرین و تهدیدگر می‌شود که همراه خود تکه‌ی بزرگی از گوشت حاکمیت را بکند و ببرد. آن هنگام است که خیابان و حلقه‌های قدرت در هم می‌پیچند و مردم بخشی از معترضان درون حاکمیت را تقویت می‌کنند و آن معترضان نیز با اهرم مردم پایه‌های حکومت را می‌تراشند و می‌فرسایند.

هر کس به میزان تقاضا و توقعِ ماه‌های اولیه‌ی خود از جنبش سبز، اکنون نسبت بدان سرخورده یا هم‌چنان امیدوار است. اقلیتی از ایرانیان و اکثریتی از فرنگی‌ها که منتظر «تغییر درونی» و براندازی نظام سیاسی بودند، دل‌سرد و یأس‌زده باشند؛ اما کسانی که بار گرانِ انتظارهای بزرگ را بر دوش نحیف این اعتراض‌ها ننهاده بودند، هنوز گرم ‌دلانه به آینده‌ی آن خوش‌بین و امید بسته‌اند

بی‌گمان شکافی که در سقف گنبد جمهوری اسلامی پدیدار شده، در سی سال گذشته بی‌سابقه است. حتا ارتباط و مکالمه میان ارکان کنونی و پیشین حکومت به محال نزدیک می‌شود. اختلاف منافع و دیدگاه رهبر و رییس مجلس خبرگان به نقطه‌های خطرآفرینی برای نظام می‌رسد. حرکت‌های اعتراضی پس از انتخابات بسیاری از مقامات ساده‌دل‌تر و پارساتر جمهوری اسلامی را به سمت خود کشانده و به منتقدان خشونت دولتی بدل کرده است. آیت الله خامنه‌ای که روزگاری بر اساس اجماعی سیاسی جمهوری اسلامی را اداره می‌کرد، اکنون درون حلقه‌ی تنگ تندروان امنیتی و نظامی تصمیم می‌گیرد. او به مقامات جمهوری اسلامی سخت بدبین است و از قضا مقامات جمهوری اسلامی، حتا آنان که بر سر کارند نیز سخت بدو بی‌اعتمادند. آقای خامنه‌ای که در وهم استغنا، هاشمی رفسنجانی را از قلمرو قدرت به خشونت بیرون می‌راند، در حالی که هاشمی از حامیان و پلکان قدرت و رهبری او بوده، چگونه ممکن است مورد اطمینان فرماندهان سپاه و دیگر مقامات جمهوری اسلامی باشد که نه سابقه‌ی هاشمی را دارند و نه کارنامه‌ی او را و نه وام خامنه‌ای به او را. حوادث اخیر بیش از هر کس نزدیکان و اطرافیان آیت الله خامنه‌ای را هراسانده است. رفتار او نشانی از وفاداری و حق‌شناسی ندارد، وقت نیاز، فروتن است و هنگام استغنا جفا می‌کند. این آن چیزی است که حکومت و به ویژه موقعیت آیت الله خامنه‌ای را سخت شکننده می‌گرداند. در چنین شرایطی به پاخاستن نیم یا حتا ربعی از مردم و استقامت و شکیبایی آن‌ها می‌تواند نتایج هنگفتی به بار آورد. از این رو، نباید موفقیت این جنبش را تنها بر مقیاس جمعیتی سنجید. شاه وقتی در سراشیبی سقوط بود، نه طبقه‌ی بالادست شمال شهر توانستند او را از مهلکه برهانند و نه روستاییان که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند.

دو. آن‌چه «جنبش سبز» خوانده می‌شود، به معنای اصطلاحی «جنبش» نیست؛ فاقد ایدئولوژی، رهبری و سازمان‌دهی گسترده است. اما نباید نادیده گرفت که آن طرف، یعنی موافقان حکومت نیز در وضع بهتری نیستند. رهبری آیت الله خامنه‌ای دیگر چون و چرا ناپذیر نیست و حکم او «فصل الخطاب» قلمداد نمی‌شود و بسیاری از هواداران ساده‌نیتِ او در مشروعیت‌اش تردید کرده‌اند؛ ایدئولوژی اسلامی یا ولایت فقیه در نظر و عمل پرخلل و خطا از آب درآمده است. سازمان‌دهی حکومت از این پس کمتر شکل مردمی و بیشتر چهره و نمایشی نظامی خواهد داشت. ارزش‌های جنبش سبز روز به روز فراگیرتر می‌شوند و ارزش‌های حاکمیت به شکل فزاینده‌ای مشروعیت خود را از دست می‌دهند و در نتیجه حاکمیت را به بهره‌گیری‌ عریان‌تر و بیشتر از زور وادار می‌کنند. ضعف حکومت قوت مهمِ «جنبش سبز» است. اگرچه نباید جنبش سبز تنها بر ضعف‌های طرف مقابل تکیه کند، اما نمی‌توان از این امتیاز بزرگ غافل بود. بدون ضعف حاکمیت، جنبش سبز امکان قوی شدن اندکی دارد.

سوم. وقتی از تغییر «رژیم» یا اصلاح آن سخن می‌گوییم، مراد چیست؟ وقتی می‌گوییم مردم می‌خواهند رژیم را عوض کنند یا نمی‌خواهند، به چه معیاری این سخن را اندازه می‌گیریم؟ به نظر می‌رسد تعریف هر کس از رژیم با دیگری متفاوت است. در مناظره‌های تلوزیونی میان میرحسین موسوی و محمود احمدی‌نژاد، آقای موسوی گفت این سیاست‌های شما خلاف نظام است. آقای احمدی‌نژاد پاسخ داد من رییس جمهوری هستم و رهبر هم سیاست‌های من را تأیید کرده؛ وقتی رییس جمهوری و رهبری سیاستی را پیش می‌برند شما از کدام نظام حرف می‌زنید؟ (نقل به مضمون). برای آقای موسوی رژیم جمهوری اسلامی، یعنی قانون اساسی به تفسیر وسیع، دین اسلام «به قرائت رحمانی» و انتخابات بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان و دخالت سپاه و بسیج. برای آقای خامنه‌ای رژیم یعنی خود او پشت‌گرم به قانون اساسی با محوریت ولایت فقیه و انتخابات کنترل‌شده. در نتیجه، در این سیاق، مهم آن است که رژیم خود چگونه خود را تعریف می‌کند. رژیم از نظر رأس آن چنان تعریفی دارد که طیف وسیعی از روزنامه‌نگار و وب‌لاگ‌نویس و هنرمند و دانشجو و فعال زن و حقوق بشر و دیگران «برانداز» آن‌اند. خواست دموکراسی، حقوق شهروندی و مدنی، حقوق زنان و حقوق بشر، خواست‌های براندازانه هستند. رژیم به این باور دارد و دستگاه‌های امنیتی و قضایی و پلیسی خود را بر این اساس هدایت می‌کند. بر این روی، ناروا نیست بگوییم در نهایت جنبش سبز براندازانه است.

هیچ ملتِ خواهان تغییری، شیفته‌ی پرداختن هزینه‌ی بالا برای تغییر نیست. میزان هزینه را حاکمان تعیین می‌کنند. اگر حکومت جریان اصلاحات را تحمل کرده و بدان تن داده بود، ندا آقاسلطان کشته نمی‌شد. نظام خودکامه، اصلاح‌پذیر نیست، و بنابه سرشت خود براندازپرور است. این‌که کمتر کسی از شهروندان خودآگاهانه برانداز است یا قصد آن را دارد، از نظر جمهوری اسلامی مهم نیست، باید هزینه‌ی برانداز را بپردازد. هزینه به تدریج از سوی حکومت با مقاومت در برابر اصلاحات به شکل گزافی تحمیل می‌شود. این‌که «جاسوسی» یا «سیاهی لشکر دشمن» بودن چه معنای واقعی دارد، بحث منطقی است؛ در نظام قدرت امروز ایران، هر کس در برابر خودکامگی رهبران بایستد به اتهام جاسوسی و تهدید امنیت ملی مجازات می‌شود. به نظر می‌رسد اگر تعریف آیت الله خامنه‌ای از «نظام» و «برانداز» را در پرسش‌نامه‌ای میان شهروندان ایرانی توزیع کنند، بخش قابل توجهی از مردم خود را «برانداز» خواهند یافت.

چهارم. دستیابی جنبش سبز به قدرت در ماه‌های اولیه‌ی اعتراض‌ها نه ممکن بود نه مطلوب. هیچ جنبش اجتماعی در طلیعه‌ی کار، همه چیز را حاضر و آماده ندارد. رهبری، ایدئولوژی و سازمان‌دهی هم همه تدریجی‌اند. تازه راهی گشوده برای اندیشیدن به این عناصر و آماده کردن آن‌ها. جنبش سبز مانند هر جنبش دیگری یک فرایند است. وانگهی پیروزی‌های تصادفی و ناگهانی معمولاً فاجعه‌بارند. دوباره شکل دیگری از توده‌سالاری را رواج می‌دهند. ارعاب شدید، خشونت لخت، سرکوب گسترده و امنیتی کردن فضا مایه‌های نومیدی نیستند. آن‌چه پیش‌بینی‌پذیر بوده، نمی‌تواند مایه‌ی نومیدی باشد. از جمهوری اسلامی جز آن‌چه کرد، بعید بود و اگر جز این بود، غافل‌گیر می‌شدیم یا جنبش سبز دیگر آن معنای امروز را نداشت. همه‌ی آن‌چه دیوار ستبر خشونت حکومت به نظر می‌آید، نشانه‌ی شکنندگی و ضعف حکومت و امکان فروریختن یک‌باره‌ی آن است.

جنبش سبز از ایده‌هایی وام می‌گیرد که مدام در حال نفوذ به لایه‌های سنتی جامعه است. برای نمونه، زنان سنتی جامعه ما نیز اندک اندک به تبعیض‌های جنسیتی آگاه می‌شوند و حقوق خود را می‌خواهند. جمهوری اسلامی حرکت معکوس و قسری در جهت جامعه است و از این رو، دیری نخواهد پایید. خوش‌باوری و امید واهی آن است که هزینه‌ی تغییر شرایط ارزان و آسان انگاشته شود و فرایند تغییر نیز سریع براورد شود. یک زایمان دشوار تاریخی دیگر در انتظار مردم ایران است. همه‌ی عواملی که به پیدایش اعتراض‌های اخیر انجامید، هنوز هست و در ماه‌های آینده تشدید خواهد شد. میزان نارضایتی‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اکنون را با همین ماه در سال گذشته بسنجید.

پنجم. کشوری مانند بحرین یا عربستان سعودی را در نظر بگیرید. سیل عظیمی از مردم آن کشورها از تبعیض‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ناخرسندند و حکومت خود را قبول ندارند. اما این کشورها هم‌پیمان با قدرت‌های بزرگ اروپا و آمریکا هستند. این هم‌پیمانی با جامعه‌ی بین الملل بخت نیروهای اپوزیسیون را برای عمل بسیار کم می‌کند. بحران هسته‌ای و انزوای بین المللی جمهوری اسلامی، بخت بزرگی برای جنبش سبز است. جمهوری اسلامی در صحنه‌ی بین المللی فاقد مشروعیت است و اعتماد‌ کشورهای دیگر را برنمی‌انگیزد. حتا در میان افکار عمومی جهان جایگاه بلندی ندارد. همان نیرویی که در داخل دموکراسی را تهدید می‌کند، صلح در منطقه را نیز به تحدی گرفته است. فشار بین‌المللی بر نهادهایی مانند سپاه پاسداران و پا نهادن بر روی شریان حیات اقتصادی آن به سود جنبش سبز است. منافع غرب و منافع مردم ایران در این برهه‌ی تاریخی یکی شده است. این اتفاق در تاریخ معاصر بی‌سابقه است. جمهوری اسلامی تنها با مردم خود رویارو نیست. جامعه‌ی جهانی را نیز در برابر خود می‌بیند. امید به آینده‌ی این جنبش بسیار است؛ بس بسیارتر از آن‌چه ممکن است حتا در چشم کسانی که اکنون مشغول پرداخت هزینه هستند، نقش بندد.

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب
  • RSS
  • Google Bookmarks
  • Facebook
  • FriendFeed
  • Twitter
  • del.icio.us
  • Balatarin

  1. Darieh says:

    مثل همیشه مقاله‌ی بسیار خوبی است از جناب خلجی هرچند درباره ی نحوه ی براندازی توضیحی نمی‌دهند.

    “هم‌پیمانی با جامعه‌ی بین الملل بخت نیروهای اپوزیسیون را برای عمل بسیار کم می‌کند. ”
    ج.ا. بدلیل عدم تعهدش به جامعه‌ی بی‌المللی و وابستگی اندکش به آمریکا و غرب فشار چندانی را از جانب آنان اصلاح نمی‌کند. در شیلی، آرژانتین، کره‌جنوبی، ایران، آفریقای جنوبی و… کشورهای غربی نقش بسیار بسیار موثر در گذار مسالمت آمیز آنها به دموکراسی ایفا کرده اند. امروز نیز البرادعی بخاطر پیشتیبانان غربی‌اش شانس زیادی برای اصلاح ساختار مصر دارد. در مقابل کشور کره‌شمالی قرار دارد که تمام دنیا مخالفش است و حاکمیت نیز بی‌خیال مشغول سرکوب است.
    در مورد مثال عربستان و بحرین ناراضیان خلاف جهت تمدن جهانی حرکت می‌کنند. اتفاقا در مثال فوق نیز بازهم فشار کشورهای غربی است که حاکمان را وادار به مدرن کردن جامعه و کاهش فشار بر روی معدود آزادی خواهان می‌کند.

  2. sep says:

    great ,i really really liked it.

  3. ali pesar says:

    آقای خلجی ممنون از نوشته خیلی روشن و ساده تان.مدت ها بود که همچین مقاله دلنشین نخوانده بودم .فکر میکنم که این حرف دل خیلی ها باشد.حداقل حرف دل من است.ایامتان به کام.

What do you think | نظر شما چیست؟

News Persian

titr تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران

سپاه و شرکت کشتیرانی تحریم شدند

titr انتشار جزئیاتی از شکنجه‌ها در بازداشتگاه کهریزک

سند 27 صفحه‌ای به امضای معاون دادستان نظامی تهران

titr صدور حکم سنگین برای جعفر پناهی

پناهی به شش سال حبس و ۲۰ سال محرومیت از ساختن فیلم محکوم شد

News English

titr US imposes new sanctions targeted at IRGC

“The IRGC is a major participant in illegal conduct”

titr At least seven killed in Iran earthquake

A higher death toll is expected

titr Iran sentences director Jafar Panahi to six years

Also banned from making films for 20 years

Advert
  1. Twitter Sabznameh
Search

Newsletter

Enter your email address

ایمیل خود را وارد کنید

Last articles
Most Viewed
.
Tags
Tags
  • RSS Unknown Feed