تقابل ایران و آمریکا
ایران هستهای؛ واقعیتی ناگریز
16 Apr 2010
■ نیما قدکپور
«ترجیح میدهد با ایران هستهای زندگی کند تا این که کاری برای متوقف کردن آن انجام دهد».
جملهای که نومحافظهکارها و دستگاه عظیم رسانهایشان علیه باراک اوباما مرتب استفاده میکنند. همانهایی که حتی رییسجمهور سابق و جنگطلب جبهه خودی را هم بیمحابا به دلیل عدم “جسارت کافی در برخورد با ایران” با دمکراتهای تازه به قدرت رسیده شریک جرم میدانند چرا که به «خطرناکترین رژیم اجازه داد تا به خطرناکترین سلاحها دست یابد».
شاید تحت تاثیر اینگونه تهدیدات بود که هفته گذشته رییسجمهور آمریکا، ایران را در صورت “تمکین نکردن به قوانین بینالمللی” تهدید به حمله اتمی کرد. بیان این جمله از طرف باراک اوباما، تنها یک روز بعد از آنکه موفق شده بود تا با همپیمان روساش بر سر کاهش بخش بزرگی از تسلیحات اتمی دو کشور یعنی نابودی کامل بیش از 1500 کلاهک اتمی (روسیه با مجموع 16000 کلاهک اتمی که تنها5830 عدد آن فعال است و آمریکا با در اختیار داشتن 9960 و تنها 5973 کلاهک فعال) به توافق برسد از دو جایگاه قابل بررسی است. نخست همان جنبهای که تحت تاثیر فشار تبلیغات داخلی بروز میکند و دیگری که نشانی از در ماندگی دمکراتها درکسب اجماعی جهانی در برابر توسعه هستهای جمهوری اسلامی ایران دارد. اما این تهدید تند باراک اوباما آغازی برای دور جدیدی از جنگ تبلیغاتی از سوی سردمداران ایرانی و در راس آنها هبر ایران آیتالله خامنهای شد.
وی در حالیکه در جمع فرماندهان نظامی دستور “آمادهباش نیروهای” مسلح را صادر میکرد، دولت آمریکا را نیز “دولتی شریر و غیر قابل اعتماد” خواند. اما بازتولید لفظ “شریر” و اشاره به “محور شرارت” جرج بوش از جانب رهبر ایران خود به تنهایی کفایت میکرد، تا آنچنان که هیلاری کلینتون میخواست بتواند توجه جامعه جهانی را نسبت به خطر گسترش برنامه هستهای ایران جلب کند”. با این حال رییس دستگاه سیاست خارجی آمریکا فراموش کرده که در واقع این اولین بار نیست که رهبر ایران با سخنانی تند دولت امریکا و متحد اصلیاش اسراییل را مورد مواخذه قرار میدهد. طی ده سال اخیر رهبر ایران بارها و بارها با جملههای خصومتآمیز و تقابلجویانه آمریکا و اسراییل را مورد حمله قرار داده است؛ چنانکه حتی جمله معروف محمود احمدینژاد مبنی بر لزوم محو اسراییل چندین سال قبل در سال 1379 توسط آیتالله خامنهای در بیت رهبری ایراد شده بود. وجه تفاوت عمده این گفتهها با نظایر آن در سالهای اخیر اما؛ به وجود بحران عمیق داخلی در ایران باز میگردد.
سیاست دستگاه ایدیولوژی ـ تبلیغاتی نظام حاکم بر ایران فصل مشترکی از مخالفت بی چون و چرا با سیاستهای منطقهای آمریکا از یک طرف و از طرف دیگر، مردمی جلوه دادن دستگاه حاکمیت نزد افکار عموم جهانیان (مخصوصا مسلمانان) است. به عنوان نمونه، رییسجمهور و یا رهبر ایران همواره مخاطب خود را در سخنرانیها، “مظلومین” جهان اسلام فرض میکنند که البته در این میان توسعه برنامه اتمی به عنوان “حقی مسلم”، نمادی از “خاستگاه طبیعی” بخشی از این امت مظلوم است.
اگر این حق طبیعی، طی 4 سال دوره اول ریاست حمهوری محمود احمدینژاد بدل به یکی از ابزارهای ایدیولوژیک تبلیغاتی حاکمیت ایران شد، امروز پس از گذشت حدود 9 ماه از تحولات پسا انتخاباتی، مبدل به تنها ابزار کارآمد رژیم برای حفظ اتحاد درون جناحی و هم چنین “گسترش معنوی انقلاب اسلامی” در میان “امت اسلام” گشته است. به عقیده برخی ناظران، یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده تا احمدینژاد حمایت همه جانبه رهبر ایران را با وجود اعتراضات گسترده مردمی از دست ندهد، همین محبوبیتی است که رییس دولت ایران در میان افکار عمومی چه در جهان اسلام و چه در کشورهای جهان سوم به دست آورده است. همچنین موضوع هستهای جهت وفاق محافظهکاران و اصلاحطلبان حکومتی منتقد دولت حائز اهمیت است؛ چنان که در نظر علی مطهری یکی از سرسختترین منتقدین دولت دهم، “دستاوردهای جديد ايران در موضوع انرژی هستهای برای پيشگيری از تهديدات غربیها موثر و سیاستگذاری و عملکرد دولت دهم در زمینه هستهای قابل تقدیر است”.
روند تحولات مربوط به برنامه هستهای ایران نشان میدهد که نه روسها و نه چینیها، ایران هستهای را بر هم زننده تعادل تسلیحاتی خاور میانه نمیدانند؛ بلکه گرایش غالب در ترسیم سیاست خارجی در این دو کشور، بر این نظر است که دولت تهران میتواند وزنه سنگین معتدلکننده این رقابت تسلیحاتی باشد
بیدلیل نیست که تمرکز و باز پرداخت به مساله هستهای ایران، بزرگترین هدیهای به دولت وقت برای برونرفت از بحرانی است که مشروعیت این دستگاه را بیش از گذشته به مخاطره میاندازد. در واقع رهبر و زیر دستانش تمام تلاش خود را به کار میبندند تا با ایراد و بکارگیری سخنان و سیاستهایی تنشزا به پیچیدگی و وخامت اوضاع دامن بزنند. بنبستی که وزیر دفاع آمریکا را بار دیگر مجاب میکند تا به روش اسلاف خود در دولت گذشته، جمله معروف بوش را به زبان آورد که “تمام گزینهها برای حل معضل هستهای ایران باز است”.
در این میان اما شرایط منطقهای و جهانی امروز به گونهایست که نه تنها افق جدیدی را برای حل بحران باقی نمیگذارد؛ بلکه مساله را غامضتر نیز مینماید. ابتدا با بررسی اوضاع در منطقه خاور میانه، مشاهده میکنیم که بر خلاف آنچه که بسیاری از تحلیلگران غربی را بر آن داشته تا با مرتبط دانستن مساله فلسطین و اسراییل و حل موضوع هستهای ایران، نقش اعراب را در حل این مناقشات حیاتی بدانند؛ اعراب منطقه خلیج فارس ترجیح میدهند تا با موضعگیری غیر فعال و بیطرفانه وارد بازی ایران و آمریکا نشوند. هر چند که به تعبیر رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده، “اعراب منطقه همچنان پرو پا قرصترین مشتری سلاحهای آمریکایی در منطقه هستند که همواره از قدرت گرفتن بی حد و حصر جمهوری اسلامی خصوصا در زمینه نظامی و هستهای نگرانند”؛ اما آنها هیچگاه حاضر نشدهاند تا قیمت موضعگیریهای جهتدار خود در قبال ایران را بپردازنند.
از یک طرف مشکلات ناشی از بحران اقتصاد جهانی و نیاز شیخنشینها به سرمایهگذاری خارجی باعث شده تا به هر قیمتی در حفظ یکی از بزرگترین شرکای تجاری اقتصادی خود بکوشند (طبق آخرین آمارها، ایرانیها جایگاه دوم را در رسته سرمایهگذاران در دوبی بحرانزده دارند) و از طرف دیگر بر این مساله آگاهند که کوچکترین ناامنی از نقطهنظر ژئواستراتژیک در خلیج فارس، ابتدا منافع خودشان را تحتالشعاع قرار میدهد. نباید فراموش کنیم که مسافت بین دوبی و بوشهر بسیار کمتر از مسافت بین تهران تا بوشهر است. بنا بر این آلودگیهای زیست محیطی و ناامنیهای منطقهای ناشی هر گونه حمله احتمالی به سایتهای اتمی ایران همان قدر برای ایرانیان پر مخاطره است که برای اعراب حاشیه خلیج فارس. همچنین ساکنین منطقه، نتایج فاجعهبار زیستمحیطی ناشی از جنگ اول خلیج فارس در اوایل دهه 90 را از یاد نبردهاند. سرانجام، نفوذ و محبوبیت سیاستهای تنشزا و ماجراجویانه ضد آمریکایی جمهوری اسلامی در میان توده مردم منطقه باعث شده تا سردمداران عرب با وجود خصومتهای دیرینه تاریخی با ایران، به شکل بیمحابا از سیاستهای آمریکا در منطقه (شاید علیرغم میل باطنیشان) حمایت نکنند.
در واقع نفوذ و دخالت محسوس دولت ایران در مسایل حیاتی کشور عراق بعد از سقوط صدام حسین، اعراب را به تاملی بیشتر وا داشته است. هر چند که انتخابات اخیر عراق اتفاقات را مطابق خواسته دولتمردان تهران به پیش نبرد؛ اما تنها 2 روز از پیروزی ائتلاف ایاد علاوی نگذشته بود که سخنگوی این حزب اعلام کرد بر خلاف انتقاد تندی که علاوی نسبت به حمایت ایرانیها ازگروه رقیب به رهبری نوری المالکی به عمل آورده، مایل خواهد بود تا گروهی را برای ارتباط و مشاوره با دولت ایران به تهران بفرستد و اضافه کرد که ائتلاف متبوعش در صورت رسیدن به قدرت اجازه نخواهد داد تا آمریکاییها از خاک عراق به عنوان مبدا حمله به ایران استفاده کنند. بیان همین جمله کافی بود تا سفیر ایران به طور غیر قابل منتظرهای با زیر پا گذاشتن تمام اصول سیاسی جمهوری اسلامی، از حضور حتمی سنیها (اکثریت حاضر در ائتلاف پیروز در انتخابات به رهبری علاوی) در عرصه قدرت به عنوان نمادی از تکثرگرایی و دموکراسی سخن بگوید و از ایاد علاوی که تا دیروز او را دستپرورده “سیا و موساد” نامیده بودند، حمایت کند.
از اعراب که بگذریم، بین کشورهای اصلی عضو شورای امنیت، نقش چین و روسیه (به ترتیب اولین و دومین شریک تجاری ایران) در حل معضل هستهای از اهمیت ویژهایی برخوردار است. روسيه در سه قطعنامه پيشين، مخالفت جدى خود را اعلام کرده؛ اما اين بار گويا از ايرانىها براى برخى پنهانکارىهاى هستهاى دلخور است و ترجيح مىدهد مانند دفعات پيشين به يکباره در آغوش تهران سقوط نکند. با این حال روسیه اخیرا با هر گونه تحریم نفتی (که در نگاه برخی صاحبنظران، موثرترین روش برای قانع کردن حاکمان جمهوری اسلامی برای پایان فرآیند غنیسازی است) مخالفت کرده است.
چين اما با مقاومتهاى خود در برابر درخواستهاى مکرر اروپا و تهديدهاى آمريکا، مسير پرونده هستهاى ايران را تغيير داده است. پکن در نخستين روزهاى سال جارى، بازى را به منظور خريد زمان آغاز کرد. در نشستى که در نيويورک برگزار شد، از طرف چین نمايندهاى دونپايه در ميان نمايندگان ارشد کشورهاى گروه 1+5 حاضر شد تا بدين ترتيب چين مخالفت خود را با تسريع روند تشديد تحريمها عليه ايران اعلام کرده باشد. به علاوه اینکه هفته گذشته سخنگوی هیات دیپلماتیک ایرانی طی نشستی با همتای چینی خود خطاب به خبرنگاران گفت: “ما به اين تفاهم رسيدهايم که تحريم ديگر در برابر ايران کارآيى خود را از دست داده است”. اين جملات در حالى از زبان طرف ايرانى شنيده شد که طرف چينى نيز حضور داشته و مخالفتى نکرد.
هر چند که “زندگی با ایران هستهای” به کابوسی وحشتناک برای غربیها میماند؛ اما وقوع آن با توجه به شرایط جهانی بسیار محتمل به نظر میرسد
همه اینها علیرغم این موضوع رخ میدهد که دستگاه سیاست خارجی آمریکا قصد دارد تا با اعلام “جلب اجماع جهانی نسبت به تحریمهای گسترده علیه ایران” (چنانکه خانم کلینتون در مصاحبه مطبوعاتی ادعا میکند) بیشتر از فشار و هجمه بیسابقه جمهوریخواهان و افکار عمومی نسبت به آنچه “خطر بمب ایرانی” و در پی آن پیشنهاد “حمله احتمالی به ایران” مطرح است، بکاهد.
حقیقت ماجرا این است که روند تحولات مربوط به برنامه هستهای ایران نشان میدهد که نه روسها و نه چینیها، ایران هستهای را بر هم زننده تعادل تسلیحاتی خاور میانه نمیدانند؛ بلکه گرایش غالب در ترسیم سیاست خارجی در این دو کشور، بر این نظر است که دولت تهران میتواند وزنه سنگین معتدلکننده این رقابت تسلیحاتی باشد.
مصالحه، مذاکره یا معامله؛ همه گزینههایی است که حاکمان ایران آنها را یکی بعد از دیگری پس میزنند، چرا که ادامه دوام و بقای خود را در بحرانزایی و تنشزایی بینالمللی میبینند. این همان جنبهای است که دموکراتهای تازه به قدرت رسیده، کمتر به آن توجه میکنند. دولت محمود احمدینژاد به دلیل فقدان مشروعیت داخلی حاضر شده تا به هر رنگ و شکل و مرامی در آمده و حداقل نفوذ منطقهای خود را از دست ندهد. بیدلیل نیست که میگویند گزینههای همچون افزایش تحریمها و یا حمله نظامی، به نفع جریانهای افراطی حکومتی است.
سعید حجاریان سالها پیش از این، افزایش تحریمها را در جهت منافع ارگانهای نظامی ـ اقتصادی همچون سپاه پاسداران (حامی اصلی دولت فعلی) دانسته بود. حمله نظامی نیز فاجعهآمیز خواهد بود و در واقع تنها گزینه باقی مانده همانیست که ژاک شیراک در سال 2007 و 3 ماه قبل از پایان دوران ریاست جمهوریاش در جواب روزنامهنگارن نیویورکتایمز بیان میکند: “ایران هستهای نگرانم نمیکند؛ چرا که به فرض محال، با پرتاب اولین موشک اتمی توسط ایران، این کشور با خاک یکسان شده است” که این جمله اشاره ضمنی به 400 کلاهک اتمی اسراییلی است.
هر چند که “زندگی با ایران هستهای” به کابوسی وحشتناک برای غربیها میماند؛ اما وقوع آن با توجه به شرایط جهانی بسیار محتمل به نظر میرسد.

کلیدواژه ها: ایران, غرب, هستهای |
