آسیبشناسی خطر ممیزی شعارها و مطالبات جنبش سبز از سوی رهبران آن
سانسور سبز برای همهی ایرانیان
12 Apr 2010
■ رضا ولیزاده
رهبران «جنبش سبز»* پس از چهارماه همراهی و همسنگری با مردم، تنها در یک نقطه به ممیزی و سانسور شعارهای مردم معترض ایران پرداختند. نقطهای که برخی آن را نقطهی بدون بازگشت و برخی دیگر بازگشتپذیر خواندند.
ممیزی و سانسور شعارهای مردم درست همان نقطهای بود که عدهای از آن به عنوان نخستین عقبنشینی رهبران جنبش از مطالبات مردم و اعلام آتشبس تاکتیکی با حاکمیت نام بردند.
خیزش اعتراضی مردم ایران یا آن چه اکنون در دنیا به عنوان جنبش سبز شناخته شده اگر چه از طیفهای مختلف فکری و با مطالبات متفاوت تشکیل شده است، به طور مشخص از سوی اصلاحطلبان هماهنگ میشود.
شعارها و مطالبات معترضان به نتایج انتخابات با اوجگیری سرکوب، از بازپسگیری «رأی» به بازپسگیری «وطن» تبدیل شد. چنان که در فیلمهای مختلف دید شد، شعارهایی نظیر «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر خامنهای» در تظاهرات مردم شعار اکثریت بودند؛ چنان که اگر شعار اکثریت نبودند تا این حد به مسأله نخست رسانه ملی و نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی تبدیل نمیشدند.
سران رسمی و آشکار جنبش یعنی مهدی کروبی و میرحسین موسوی در آغاز چندان واکنشی به این شعارها نداشتند؛ اما در اردوگاه رقیب، این شعارها ابزاری شد برای منتسب کردن خط اعتراضی رهبران جنبش به غرب و سرکوب بیشتر معترضان و همچنین انتساب آنها به دشمنان خارجی جمهوری اسلامی. رفته رفته هجمه تبلیغات و اصرار حاکمیت و حامیان دولت بر این مدعا استوار شد که خط ارتباطی شعارهای یادشده به طور مستقیم به عوامل غربی، نیروهای مجاهدین و برانداز وصل میشود و از دیگر سو سران جنبش کوشیدند تا این شعارها را ناشی از رفتار تند حاکمیت اعلام کنند و در چند بیانیه با احتیاط این شعارها را شعارهایی انحرافی دانستند که تنها بهانه سرکوب را برای حاکمیت فراهم خواهد کرد.
سیدمحمد خاتمی نیز به عنوان حامی غیررسمی و پنهان جنبش، شعارهای تند مردم معترض را انحرافی و نادرست خواند. هاشمی رفسنجانی هم نه به طور شفاف و مستقیم بلکه به طور غیرمستقیم موضعی مشابه خاتمی را مطرح کرد.
تناقضهای رهبران سبز
میرحسین موسوی در متن دعوت خود از مردم برای حضور سبز در 22 بهمن به صراحت نوشت: «نیرویی که امروز به صحنه آمده تنها خواستهاش این است که به قانون و ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی برگردیم؛ اما مورد تهمت قرار میگیرد.» و یا: «جنبش سبز با همه، حتی با کسانی که عقاید ما را ندارند دوست است؛ چون بخشی از ملت ما محسوب میشود.»
به طور مشخص میرحسین موسوی و پس از او مهدی کروبی در حالی شعارها و مطالبات مردم معترض را انحرافی میدانند که در تمامی بیانیههایشان به ایستادن پشت سر مردم و تبعیت از مردم تاکید میکنند. آنها میگویند رهبر جنبش نیستند و جنبش و رای ارادهی آنها در حرکت است و آنها تنها پشت سر جنبش حرکت میکنند؛ اما در بیانیههایشان به طور غیر مستقیم ردپای دستورالعملهای مختلف برای اجرای تاکتیکهای آتی جنبش دیده میشود. اصلاحطلبان خود این نوع از رهبری را در ظاهر مدل «هرم وارونه» میخوانند، که رهبری جریان در انتهای هرم قرار گرفته است.
چنان به نظر میرسد که اصلاحطلبان حکومتی به عنوان باند مغلوب رژیم در حال بیرون کشیدن تمامیت نظام جمهوری اسلامی از زیر ضربهی مردم هستند
پیش از آغاز راهپیمایی 22 بهمن در کنار پایگاههای خبری «جرس» و «کلمه»، رهبران جنبش نیز کوشیدند تا نزدیکترین قرابت در شعارها و مطالبات را با جمهوری اسلامی به مردم توصیه کنند. تا آن جا که به نظر میرسید شعارها حاوی چیزی فراتر از بازتولید مجدد جمهوری اسلامی نیستند.
تاکتیک سکوت در برابر تاکتیک ممیزی شعارها
اگر چه هیچ یک از شخصیتهای مطرح و فعالان سیاسی سرشناس داخل و خارج از کشور به موضعگیری صریح یا تحلیل ممیزی شعارهای مردم از سوی رهبران جنبش نپرداختند، اما در محافل مختلف و در حاشیه مطالبی که در فضای مجازی انتشار مییافت هر از گاهی واکنشهای منفی و گاه مثبت دیده میشد.
این واکنشها زیر چتر چند گفتمان سیاسی چپها، سکولارها، اصلاحطلبان و لیبرالها زمزمه میشد. طیف چپ به مخالفت با ممیزی شعارها برخواستند و طیف لیبرال و اصلاحطلبان یا دیگر طیفها آن را تاکتیکی بجا و مصلحتاندیشانه میدانستند. متاسفانه موضوع ممیزی شعارها این بخت را نیافت تا ورای مشروعیتزداییهای تاریخی این طیفها از پایگاه اعتقادی یکدیگر به طور جدی و بیطرفانه به عنوان یک رفتار سیاسی تحلیل و آسیبشناسی شود.
طیف چپ و سکولار معتقدند ممیزی شعارهای مردم و دیکته کردن شعارهای ستادی به مردمی که از طیفهای مختلف تشکیل شدهاند و مطالبات متفاوتی دارند، پیش از هر چیز تناقضی جدی با احقاق یک جامعه دموکراتیک دارد. از این منظر، موضع رهبران جنبش و حاکمیت جمهوری اسلامی در قبال شعارهای یاد شده هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. رهبران جنبش این شعارها را انحرافی خواندند و با انحرافی دانستن آنها به رفتاری مشابه حاکمیت جمهوری اسلامی با مردم دست زدند؛ یعنی مرزبندیهای خودی و غیرخودی. این نخستین باری بود که رهبران جنبش پس از انتخابات به ممیزی شعارها و مطالبات مردم میپرداختند و در سخنان خود به مرزبندی خودی و غیرخودی از مردم معترض رسیدند.
مصادرهی مردم
شاید در تحلیلی ورای موضعگیری گروههای سیاسی یاد شده، نخستین خطر ممیزی شعارهای مردم، سرباز زدن از قواعد جامعه مدنی و دموکراتیک و تقلیل دادن آن به جامعه تودهای و امت واحده باشد.
به کار بردن ادبیات انحصارگرایانهای که به صورت ممیزی شعارهای مردم از سوی اصلاحطلبانی که امروز معتقدند در حال اصلاح پلکانی حاکمیت هستند و مدام حاکمیت را به رفتارهای بنیادگرایانه با مردم محکوم میکنند؛ آن ها را در معرض ابتلا به رفتار و نگاهی بنیادگرایانه قرار خواهد داد. انحرافی خواندن شعار مردمی که جمهوری ایرانی میخواهند، پیش از هر چیز این تصور را تداعی میکند که گویی رهبران جنبش و شخصیتهای اثرگذار این طیف، مردم را به خاطر استفاده از رنگ سبز در مصادره تمام عیار خود فرض میکنند؟
مسیری که به جای متحد کردن مردم به یکدست ساختن آنها راه میکشد نادیده گرفتن هویت فعلی جنبش است. اگر جنبش سبز از لایههای اجتماعی مختلفی نظیر سندیکاهای کارگری، جنبش زنان، اتحادیهها، اجتماع معلمان، تشکلهای دانشجویی، احزاب سیاسی، روزنامهنگاران و … تشکیل شده است و همگی پذیرفتهاند زیر چتر سبز اعتراض بایستند، به این معنا نیست که مطالبات و شعارهای همه آنها را باید به یک رنگ، شکل و قاعده درآورد. قاعده دقیقا برعکس است و جنبش باید به مسیر احقاق مطالبات تمامی این گروهها تبدیل شود. تعریف جامعه مدنی دقیقا همین است. جامعهای متشکل از گروههای اجتماعی مستقل که هر یک حیات فکری و اعتقادی خاص خود را دارند و موظف به مصرف نسخههای واحد از سوی حاکمیت نیستند. در مقابل جامعه تودهای همواره موظف به مصرف نسخههای رفتاری اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و … از سوی حاکمیت است.
اگر چه حتی رهبران جنبش در ظاهر به هویت مستقل و متفاوت گروههای تشکیلدهنده جنبش احترام میگذارند؛ اما هرگز در قبال مطالبات و شعارهای تک تک آنها به صورت جداگانه حاضر به موضعگیری نشدهاند.
به طور مشخص میتوان به موضع رهبران جنبش سبز در قبال جنبش زنان و حرکتی که از سوی این جنبش برای روز هشتم مارس در حال تدارک بود اشاره کرد. اگر هر یک از روزهایی که نماد مطالبات گروههای مختلف شکلدهندهی حرکت سبز مردم هستند، از سوی رهبران این حرکت به رسمیت شناخته نشوند و تبیین و حمایت از این مطالبات به وسیله آنها برای بسیج دیگر گروههای تشکیلدهنده این خیزش صورت نگیرد؛ آن گاه با نادیده گرفتن هویت این گروهها و وادار کرد آنها به ایستادن در صف جامعهی تودهای و یکدست مواجه خواهیم بود.
گروههای سیاسی و ایرانیان مقیم دیگر کشورهای جهان با صراحت بیشتری مطالبات و شعارهای خود را مطرح میکنند و آنها نیز با ممیزی شعارها و مطالبات از سوی طیف اصلاحطلبان مواجه میشوند
میر حسین موسوی در بیانیه خود پس از روز جهانی قدس نوشت: «پیروزی ما شکست هیچکس نیست» و همچنان بر رعایت احترام به اعتقادات جناح مخالف خود تاکید و با این موضعگیری رسما اعلام کرد تا آن جا به چندصدایی اعتقاد دارد که سرکوبگران مردم معترض را نیز دارای حق و حقوقی میداند. این موضع میرحسین موسوی ستایش و اعتماد بسیاری از هوادارن او و طیفهای مختلف را به دنبال داشت. ممیزی شعارهای مردم در کنار چنین موضع دموکراتیک و آرمان خواهانهای اگر رفتار متناقضی نباشد، رفتار متقاعد کنندهای نیست. اگر چه بسیاری از حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی ممیزی شعارها و مطالبات مردم را نوعی تاکتیک برای بهانه ندادن به حاکمیت و سد کردن راههای سرکوب مردم میدانند؛ اما از روی دیگر سکهی این تاکتیک غافلاند.
سکهای که ضرب آن در زرادخانه اندیشههای ماکیاولیستی انجام میشود و در آن هدف، وسیله را توجیه میکند، روی دیگرش بنیادگرایی است و پشتوانهاش از اعتماد و صداقت خالی. حتی اگر بپذیریم به قول هانری برگسون: «لزوما با روش درست نمیتوان به حقیقت دست یافت» و فراتر از آن بپذیریم که پیروزی در هر نبرد، محصول تاکتیکهای بهتر است؛ ادبیاتی که رهبران جنبش برای سخن گفتن از این تاکتیک برگزیدهاند، با نگاهی که در بیانیههای خود به مردم معترض دارند متناقض به نظر میرسد. شعار مردم را انحرافی دانستن، معادل اعتقاد به انحراف در فهم و افکار مردم است.
یک تراژدی تلخ سیاسی
اما برخی تحلیلگران که بیشتر به طیف فکری چپ یا سکولار تعلق دارند نه تنها موضع رهبران جنبش و عموم اصلاحطلبان را در قبال شعارهای تند مردم، تاکتیک نمیدانند؛ بلکه معتقدند رهبران جنبش در پی بازتولید مجدد جمهوری اسلامی و چنان که میرحسین موسوی همواره تاکید کرده، بازگشت به آرمانهای آیتالله خمینی هستند. این طیف که همواره از کشتار زندانیان دهه 60 به عنوان هولوکاستی (البته تعبیر هولوکاست تعبیر نگارنده است و از سوی این طیفها اعلام نشده است) یاد میکنند که هیچیک از اصلاحطلبان (به غیر از موارد معدودی) حاضر به موضعگیری در برابر آن نیستند، معتقدند تمامی آن کشتارها در همان جمهوری اسلامی مد نظر رهبران جنبش و عموم اصلاحطلبان و در زیر سایه آرمانهای آیتالله خمینی رخ داده و بازتولید مجدد چنین حاکمیتی را با استفاده از نیروی مردم معترض، یک تراژدی تلخ سیاسی میدانند.
برخی از تحلیلگران معتقند چنان به نظر میرسد که اصلاحطلبان حکومتی به عنوان باند مغلوب رژیم در حال بیرون کشیدن تمامیت نظام جمهوری اسلامی از زیر ضربهی مردم هستند.
فارغ از درستی یا نادرستی این تحلیل، اصلاحطلبان همواره بر این سیاست اصرار میورزند که انقلاب هزینههای بسیاری به جامعه تحمیل خواهد کرد و روند آن نهایتا به بنیادگرایی منجر خواهد شد. این در حالی است که رفتار فعلی آنها با مطالبات مردم معترض در خیابان رفته رفته به رفتار حاکمیت با مردم شبیه میشود و در ظاهر چنین به نظر میرسد که آنها نیز برای یکدست کردن مردم و تبدیل آنها از گروههای مستقل به حامیان یک ستاد، رفتاری مشابه حاکمان جمهوری اسلامی برگزیدهاند.
ولایت اصلاحطلبان
مناقشات و مباحثات گروههای سیاسی خارج از ایران با صراحت و مرزبندیهای روشنتری در قبال این تناقضها شکل میگیرد. گروههای سیاسی و ایرانیان مقیم دیگر کشورهای جهان با صراحت بیشتری مطالبات و شعارهای خود را مطرح میکنند و آنها نیز با ممیزی شعارها و مطالبات از سوی طیف اصلاحطلبان مواجه میشوند.
در خارج از ایران نیز گروههای مختلف از چریکهای فدایی خلق گرفته تا احزاب کمونیست ـ کارگری، مجاهدین و سلطنتطلبان معتقدند نبردی که امروز اصلاحطلبان قصد دارند با یکدست کردن مردم و تبدیل آنها به توده و امت واحده در آن بر حاکمیت پیروز شوند، نبردی است که آنها از آغاز دههی 60 با آن درگیر بوده و بابت آن کشتهها دادهاند و دربه دریها کشیدهاند؛ اما حالا اصلاحطلبان که از گردونه قدرت خارج شدهاند به یک باره جامه مخالفت و رزم با حاکمیت پوشیدهاند و هیچ رزمندهی دیگری را به رسمیت نمیشناسند مگر آن که در اردوگاه آنها شمشیر بزند.
آن چه باعث شده اصلاحطلبان در معرض خطر تبدیل شدن به ولی فقیه خیزش اعتراضی مردم ایران قرار بگیرند و حقی تمام عیار برای ممیزی شعارهای مردم برای خود قائل شوند، میزان زندانیانی است که در حال حاضر در زندانهای رژیم دارند
به نظر میرسد نگاه اصلاحطلبان به اپوزیسیون خارج از کشور نیز با نگاه جمهوری اسلامی و گروههای یاد شده چندان تفاوتی ندارد و آنها را جماعتی فسیل میدانند که رویایی جز سرنگونی تمام عیار جمهوری اسلامی ندارند و در صورتی که پایشان به ایران برسد بلافاصله چوبه داری برای انتقامکشی از همه به پا خواهند کرد و از هم نتق خواهند کشید و ایران به مستعمره کشورهای خارجی تبدیل خواهد شد.
ناگفته پیداست که اصلاحطلبان در حال حاضر بیشترین مقبولیت را نزد مردم ایران یافتهاند. این که عوامل این محبوبیت و مقبولیت از نگاه مردم چه دلایلی دارد خارج از بضاعت و موضوع این نوشتار است؛ اما آن چه باعث شده اصلاحطلبان در معرض خطر تبدیل شدن به ولی فقیه خیزش اعتراضی مردم ایران قرار بگیرند و حقی تمام عیار برای ممیزی شعارهای مردم برای خود قائل شوند، میزان زندانیانی است که در حال حاضر در زندانهای رژیم دارند.
ظاهرا اگر اخبار مربوط به زندانیان را ملاک قرار دهیم، چنین به نظر میرسد که تمامی کسانی که پس از انتخابات در زندانهای رژیم گرفتار شدهاند همگی از اصلاحطلبان داخل کشور هستند. پیش از هر چیز آن چه این تصور را تقویت کرده، حجم اخباری است که رسانههای نزدیک به اصلاحطلبان در مورد اصلاحطلبان در بند ارسال میکنند.
در بسیاری از درگیریهای خیابانی گاه نزدیک به یک هزار نفر دستگیر شدهاند و از میان آن یک هزار نفر ما تنها اخبار مربوط به دانه درشتها، اصلاحطلبان، روزنامهنگاران و کوشندگان سیاسی را میشنویم و از آن جا که کسی نمیتواند از هویت سیاسی اکثریتی که در زندان هستند تصویر دقیقی ارایه کند، این اکثریت هم زیر هویت سیاسی آن دسته از دانه درشتهایی که نامشان به رسانهها راه مییابد تعریف میشوند.
آن چه بدیهی است این که ما از موضع سیاسی اکثر دستگیرشدگان و شهدا در جریان تظاهرات و بعد از آن، به دلایلی چون عدم دسترسی آنها به رسانهها، ترس خانوادههایشان و یا دلایلی دیگر، بیاطلاع هستیم و این طیف نیز برخلاف اصلاحطلبان اقبال چندانی برای مطرح شدن از سوی رسانههای غربی نیافتهاند.
شاید همین امر باعث شده اصلاحطلبان نیز اکثریت مردم را در اردوگاه فکری خود دستهبندی کنند و به تملک شعارهای آنها بیندیشند. اگر چه ناگفته پیداست که مردم معترض، رهبران فعلی جنبش یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را به عنوان رهبران خود پذیرفتهاند و عملا رهبران فعلی جنبش نسبت به تمامی گروههای اپوزیسون داخل و خارج از کشور بیشترین محبوبیت، مقبولیت و کاریزما را برای بسیج نیروهای اجتماعی و هدایت جریان معترض در اختیار دارند.
رفراندوم از پشت عینک ممیزی
برخی شیفتگی هوادارن و اطرافیان میرحسین موسوی را چیزی شبیه به شیفتگی همانهایی میدانند که در اوایل انقلاب عاشقانه پای سخنان آیتالله خمینی مینشستند و از بازتولید حاکمیتی بنیادگرا که چندان تفاوت ماهوی با جمهوری اسلامی فعلی ندارد، میهراسند. در مقابل حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم میگویند ممیزی مطالبات و شعارها تاکتیکی است برای به سلامت رساندن کشتی مردم به ساحل پیروزی و قطعا در فردای پیروزی، تمامی مطالبات مردم از جمله شفافسازی و رمزگشایی از هولوکاست کشتار زندانیان دهه 60، مشروعیت رسیدگی خواهند داشت.
مردم نیز بنا به اعتمادی که به سران جنبش دارند، این تاکتیک را پذیرفتهاند و باور کردهاند که در فردای پیروزی، سران جنبش در رفراندومی آزاد، امکان به انتخاب گذاشته شدن تمامی مطالباتشان را فراهم خواهند کرد. اعتماد کردهاند که رفراندومی برای انتخاب میان جمهوری ایرانی یا جمهوری اسلامی خواهند داشت. اما این که سران جنبش نیز چنین باوری دارند و آیا ممکن است فردا بخشی از مردم ایران را که اکنون با بسیج نیروی همانها دارند به نبرد جناح حریف میروند، نادیده بگیرند یا خیر نکتهی دیگریست.
آیا در صورت پیروزی جریان معترض که از سوی اصلاحطلبان رهبری میشود، میتوان شاهد رفراندومی بود که در آن از حامیان دولت احمدینژاد گرفته تا سلطنتطلبان، از چریکهای فدایی گرفته تا احزاب کمونیست کارگری و از مجاهدین خلق گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تمامی گروههای سیاسی داخل و خارج امکان شرکت بیابند؟ آیا میتوان امیدوار بود دست کم، حاکمیت جمهوری ایرانی و جمهوری اسلامی به رفراندوم گذاشته شود؟ آیا میتوان حدس زد مردم ایران در این رفراندوم حق انتخاب چند گزینه را خواهند داشت؟ بر اساس این جملهی میرحسین موسوی که «شکست ما پیروزی هیچکس نیست» میتوان به برگزاری رفراندومی در قد و قواره مطالبات مردم امیدوار بود؟ ممیزی و سانسور شعارها و مطالبات مردم، چشمانداز دیگری از این رفراندوم را ترسیم میکند؛ چشماندازی که پیدا نیست در آن چه تعداد از مردم معترض امروز، فردا شکست خواهند خورد؟
———————————
* حرکت اعتراضی امروز مردم ایران از ابتدا تا کنون با عنوان «جنبش سبز» شناخته شده است. گروههای سیاسی دیگر نیز نامهایی نظیر «قیام مردم ایران» و … بر آن نهادهاند؛ اما آن چه روشن است این حرکت با تعاریف نظری «جنبش» در جامعهشناسی سیاسی چندان تناسبی ندارد. از این رو در این نوشتار نام بردن از «جنبش سبز» و یا هر عبارت دیگری نظیر «قیام مردم ایران» یا «خیزش اعتراضی مردم ایران» کارکردی جز نامیدن حرکت اعتراضی مردم ندارد.

کلیدواژه ها: اصلاحطلبان, جنبش, سانسور, شعار |

دودوست گرامی،
این یکی از بهترین نوشته هایی ایست که در این چند ماهه اخیر خوانده ام.
این کامنت را چند هفته پیش در با لا ترین نوشتم که درست بیانگر نگرانی عده ای از هم میهنان ماست و شما هم در بخشی از گفتارتان به آن اشاره کرده اید.
(این مدعیان که بعد از ۳۱ سال سلطه تحجر در این سززمین شبزده هنوز گنگ و خواب آلود می نمایند و هنوز هم مدینه فاضله ایشان مدینه النبی است ،ادعای بیدار کردن کسانی را دارند که هرگز در این دوره تلخ خواب به چشمشان راه نیافت.)
اشاره به جای شما به ماکیاولیسم هم یکی از بهترین بخشهای نوشته با ارزش شما بود.
با آرزوی شادکامی برای شما
doost e aziz – aali bood. hamvareh movaffagh bashin. shoorbakhtaneh ta zamani ke in ‘ommat’ eslam ro az khanehaye khodeshoon door nakonan hamin aash khahad bood va hamin kaaseh – eslaah talaban ham khob….ghazieyeh neesh e aghrab hastesh.
درود به ایران
این نوشته نوشته بسیار خوب و پخته ای بود و گفته هایی داشت که باید اکنون آنها را شنید .
باسپاس بسیار
خیلی مطلب خوبی بود .موفق باشید اقای ولیزاده گرامی