بیشعوران ـ 29
بیشعور بیمایه
3 Feb 2014
■ محمود فرجامی
بیشعورانی هستند که در واقع بیشعور نیستند، بلکه چنان بیهویتاند که مثل شیشهای نازک، فقط چیزی که در ورایشان وجود دارد را نمایش میدهند. اینها بیشعوران بیمایهاند؛ آدمهایی فاقد هویت، وجود، اصالت و البته شرافت که صرفا در رابطه با یک بیشعور دارای هویت تعریف میشوند.
بیشعوران بیمایه چیزی فراتر از بله-قربان-گویان معمولی هستند؛ آنها مطلقا از وجدان و به تبع آن عذاب وجدان آزادند. آنها منتظر فرمان شنیدن نمیمانند و هر کاری که حس کنند خوشایند بیشعور بزرگتر است را پیشاپیش انجام میدهند. نه فقط عملشان بلکه نظرشان را نیز با بیشعور بزرگتر تنظیم میکنند و اگر روزی دهبار عمل و نظر (یا در واقع: سلیقه) بیشعور بزرگتر عوض شود عمل و نظر آنها هم تغییر میکند. آنها حتی حقیرتر از آن هستند که سلیقهای برای خود داشته باشند.
بیشعور بیمایه به همان راحتی که هر کار بیشرفانهای را انجام میدهد میتواند کارهای شرافتمندانه انجام دهد، به شرط آنکه احساس کند بیشعور اصیل (همان بیشعور بزرگتری که صاحب هویت است و بیشعور بیمایه صرفا در ارتباط با او تعریف میشود) به آن کار متمایل است. مشکل بزرگ البته اینجاست که یک بیشعور اصیل و دارای هویت، بسیار به ندرت به کاری شریف و انسانی متمایل میشود- که اگر جز این بود بیشعور نبود.
غیراخلاقی، غیرانسانی، شرمآور، حقیر و مضحک بودن کارهایشان مطلقا برای آنها اهمیت ندارد. فقط این اهمیت دارد که آیا مطابق میل بیشعور اصیل کارشان ـ و تغییر جهتشان ـ را انجام دادهاند یا نه. اگر آدمهای بله-قربان-گو دائما گرد روسا میپلکند و دیگران را آدم حساب نمیکنند اینها حتی دور و بر فرومایگانی که چند صباحی نزد بزرگترها ارج و قربی پیدا کردهاند هم موسموس میکنند. به هیچ وجه هم برایشان فرقی نمیکند مردم چه قضاوتی درباره آنها دارند و یا اصلا این بابایی که مجیزشان را میگویند داخل آدمیزاد حسابشان میکند یا نه.
از آن حیرتآورتر این است که “خوشرقصی” هم میکنند. یعنی بیشتر از آنچه از آنها انتظار میرود مایه میگذارند. یکی از بزرگترین بیشعوران بیمایه که در تاریخ بیشعوری ایرانی بیشک نامی از وی به یادگار خواهد ماند، در روز “خس و خاشاک” نامیدن مردم؛ با هیکل استخوانیاش چنان قر و قنبیلی میآمد که همگان را به حیرت انداخته بود (حتی نقل است که سخنران اصلی آن روز سرانجام مجبور شد خصوصی به وی بگوید: من به شما علاقه دارم … شما رو دوست دارم … ولی دیگه بتمرگ غلومی!)
بیشعوران اصیل، بیشعوران بیمایه را به راحتی شناسایی و دور خود جمع میکنند. مثلا فقط یک بیشعور بیمایه میتواند علیرغم داشتن درجه افسری و چهل ـ پنجاه سال سن، اجازه بدهد یک سرباز که نورچشمی فرمانده پادگان است به طرز چندشآور و بسیار توهینآمیزی با او رفتار کند و تمسخر و ریشخند یک پادگان را به جان بخرد فقط به این امید که به میل و رضایت مافوق خود عمل کرده باشد. از سوی دیگر همین جناب همزمان که انگشت سرباز نورچشمی را در ماتحتش با لبخند تحمل میکند میتواند برای خوشرقصی، دمار از روزگار دهها سرباز و درجهدار بیچاره (و طبعا بیپارتی)ای که بیگناه مورد غصب فرمانده قرار گرفتهاند درآورد و حتی چنان افراط کند که دل فرمانده به حال آنان بسوزد.
بهشت بیشعوران بیمایه نظامهای خودکامه است؛ آنجا که سلاطین و پادشاهان و رهبران و رئیسجمهوران و دبیرکلهای احزاب حاکم، با بیشعوری تمام (و البته اصیل!) هر غلطی که دلشان بخواهد میکنند و سخت نیازمند اطرافیان و زیردستانی هستند که نه فقط بیشعور بلکه بیمایه باشند. در واقع چنین نظامهایی، بیشعوران دارای هویت به ندرت تحمل میشوند چرا که بالقوه رقیبی برای بیشعور اعظم هستند و باید هر چه سریعتر از دور خارج شوند، حتی اگر خیلی نزدیکتر از شوهر عمه هم به آدم باشند. آدمهای باشعور هم که به طریق اولی جایی در چنین نظامی ندارند و تازه اگر هم جا داشته باشند خودشان حاضر به چنین ننگ و بدنامیای نمیشوند. آنچه میماند بیشعورهای بیمایهای هستند که طیف وسیعی از مناصب و موقعیتها در انتظار آنهاست.
نمایندگی مجلس یکی از بهترین این مناصب است. این موقعیت انتخابی که در حکومتهای خودکامه به موقعیتی انتصابی ختم میشود، بهترین مکان برای نصب بیشعورهای بیمایهای است که چنان بیعرضه و بیهویتند که حتی کارهای مدیریتی درجه دو و سه هم ازشان برنمیآید. به این تربیت و با اشارات و امدادهای غیبی آنها در مجالس مستقر میشوند تا چرت بزنند، حقوق بگیرند، اختلاس کنند، اندک همکاران باشعورشان را خفه کنند، و بنا به فرمان یا تشخیص سلیقهی بیشعوران فرادست، در عین کوچکی با صدای رسایی: عربده بزنند، سکوت کنند، “صحیح است” بگویند، کش ندهند، کش بدهند، درخواست اعدام و سرکوبی بیشتر بدهند … و بعد هم با کوچکترین توپ و تشری اعلام عذرخواهی و فرمابرداری کنند و به جهت باد (البته باد مقام بالادستی) تغییر جهت بدهند.
چنین چندشآورانی هستند بیشعوران بیمایه!

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |

آقای فرجامی، شما بر حسب تصادف لابلای طنز نویسان بُر خوردید، اما متاسفانه استعداد این کار را ندارید. فاصله بین لودگی و طنز، از شکاف بین رفقای همنشین ماتحت کمتر است. اما شما گاهی بین آن دو فرو میروید …