نادر نادرپور، اونگارتتی و هنر ترجمۀ شعر
۲۵ آذر ۱۳۹۲
■ محمدسعید حنایی کاشانی
سال گذشته در چنین روزهایی در صفحۀ یکی از «دوستان فیسبوکی» چشمم به ترجمۀ شعری افتاد به قلم شادروان بیژن الهی. شعر از جوزپپه اونگارتتی، شاعر نامدار ایتالیایی، بود. شعر را میشناختم و ترجمه را از بَر بودم، اما به قلم شادروان نادر نادرپور. ترجمۀ الهی به نظرم سست و خام رسید. بعد گشتی در اینترنت زدم و ترجمههای دیگری نیز از شعرهای اونگارتتی یافتم که یکی از آنها باز ترجمهای بود از همین شعر. ترجمهای بود بیاندازه نامفهوم و بد و حال آنکه مترجم خود ظاهراً شعر نیز میسرود. وقتی شعرهای فارسیاش را دیدم، آنها را آنقدر بیمعنی و نامفهوم نیافتم که ترجمهاش را. در مقایسۀ این سه ترجمه و نیز مقایسۀ آنها با اصل ایتالیایی و ترجمۀ انگلیسی شعر به نکتههایی رسیدم که گمان میکنم شرح آنها برای خوانندگان مشتاق به شعر و زبان و نیز دست اندر کاران ترجمه و «نظریۀ ترجمه» خالی از فایده نیست.
بیژن الهی (۱۳۸۹–۱۳۲۴) شاعر، مترجم و نقاش در سال ۱۳۵۰، در ۲۶ سالگی، ترجمۀ شعرهایی از جوزپپه اونگارتتی (۱۹۷۰–۱۸۸۸) شاعر مدرنیست ایتالیایی را در مجلۀ «تماشا» (سال اول، دی ماه ۱۳۵۰، ص ۳۰ یا ۴۴ ؟) منتشر کرد. ترجمهای از یکی از این شعرها را نادر نادرپور (۱۳۷۸–۱۳۰۸)، شاعر و مترجم، نیز در سال ۱۳۵۳ در کتابی که برگزیدهای از اشعار «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا» بود (با همکاری جینا لابریولا کاروزو، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص ۱۲۸) منتشر کرد. او در آن هنگام ۴۵ سال داشت. و سرانجام مترجمی نه چندان آشنا در تارنماهای ادبیِ نه چندان مشهور ترجمهای از چند شعر از اونگارتتی را در همین سالهای اخیر منتشر کرده است (احتمالا حدود ۲۰۰۵ به بعد؟ یا ۲۰۰۸)، از جمله همین شعری که اکنون میخواهیم از آن بحث کنیم. بررسی این سه شعر تواناییهای این مترجمان را در ترجمۀ شعر، دانستن زبانهای بیگانه (فرانسه، ایتالیایی، آلمانی)، شمّ شاعری و از همه مهمتر زبان فارسی آشکار میکند. نادرپور ترجمۀ خود از اشعار شاعران ایتالیایی را دو زبانه منتشر کرد، بدین صورت که ترجمۀ هر شعر در یک صفحه و اصل ایتالیایی آن نیز در صفحۀ مقابل آن آمد. مترجم انگلیسی اشعار اونگارتتی نیز گزیدهاش از اشعار او را در سال ۱۹۹۷ به همین گونه، دوزبانه، منتشر کرده است.
برای اینکه خواننده تصور روشنی از آنچه این چهار مترجم با شعری از اونگارتتی کردهاند به دست آورد، این ترجمهها و متن اصلی را دوتا دوتا در زیر آوردهام. نخست، ترجمههای بیژن الهی و نادر نادرپور:
بیژن الهی: ۱۳۵۰. عذاب مردن چون چاوکان [=چکاوکان] تفتیده بر سراب یا کرکی آمده از میانهی دریا به اولین درختها چون که پر دیگر نمیکشید اما نه زیستن به زاری چون یک سهرهی کور. |
نادر نادرپور: ۱۳۵۳. احتضار همچون کاکُلی تشنهکامی بر سراب جان سپردن. و یا همچون کَرَک از دریا گذشتهای که دیگر هوای پریدنش نیست، در نخستین بوتههای ساحل جان دادن مرا صد ره خوشتر است تا مانند سُهرهای کور، نالان زیستن. |
و اینک ترجمۀ معصومۀ ضیایی و نادر نادرپور:
معصومه ضیایی: ۲۰۰۸ (۱۳۸۷). نبرد مرگ مردن همچون چکاوکی تشنه از سراب یا چون بلدرچینی پس از پرواز بر فراز دریا در نخستین بوتهزار بی شوق ادامهی پرواز اما نه با فغان زیستن هم چون سهرهیی کور |
نادر نادرپور: ۱۳۵۳ احتضار همچون کاکُلی تشنهکامی بر سراب جان سپردن. و یا همچون کَرَک از دریا گذشتهای که دیگر هوای پریدنش نیست، در نخستین بوتههای ساحل جان دادن مرا صد ره خوشتر است تا مانند سُهرهای کور، نالان زیستن. |
و سپس متن اصلی شعر اونگارتتی و ترجمۀ انگلیسی آن به قلم دیهگو باستانوتتی:
Diego Bastianutti: 1997 Agony To die like thirsty larks upon a mirage, Or like the quail the sea already crossed in the first shrubs having lost the will to fly But not to live bewailing like a blinded goldfinch |
Giuseppe Ungaretti: 1914-919 Agonia Morire come le allodole assetate sul miraggio ocome la quaglia passato il mare nei primi cespugli perché di volare non ha più voglia. Ma non vivere di lamento come un cardellino accecato. |
و سرانجا، ترجمۀ نادرپور و متن ایتالیایی شعر اونگارتتی:
نادر نادرپور: ۱۳۵۳. احتضار همچون کاکُلی تشنهکامی بر سراب جان سپردن. و یا همچون کرک از دریا گذشتهای که دیگر هوای پریدنش نیست، در نخستین بوتههای ساحل جان دادن مرا صد ره خوشتر است تا مانند سُهرهای کور، نالان زیستن. |
Giuseppe Ungaretti: 1914-919. Agonia Morire come le allodole assetate sul miraggio ocome la quaglia passato il mare nei primi cespugli perché di volare non ha più voglia. Ma non vivere di lamento come un cardellino accecato. |
مقایسۀ سه ترجمۀ فارسی و انگلیسی را (الهی از فرانسه ترجمه کرده است و نادرپور از ایتالیایی و خانم ضیایی از آلمانی؛ من انگلیسی را انتخاب کردهام، چون اکثر خوانندگان با این زبان آشناترند! همچنین از مقایسۀ ترجمههای «ب» و «م» برمیآید که ترجمههای فرانسوی و آلمانی به ترجمۀ انگلیسی و نیز متن ایتالیایی بهطور تحتاللفظی نزدیکاند!) میتوانیم از همان عنوان شعر آغاز کنیم. برای آسان کردن ارجاعات، از حروف «ب» برای اشاره به بیژن الهی و از «ن» برای اشاره به نادر نادرپور و از «م» برای اشاره به معصومه ضیایی و از حرف «د» برای اشاره به دیهگو باستانوتتی استفاده میکنم.
عنوان شعر به ایتالیایی چنین است: “Agonia”. مترجم انگلیسی برای انتخاب Agony در برابر آن هیچ دشواری در پیش رو ندارد. اما سه مترجم فارسی سه معادل متفاوت انتخاب کردهاند: ب: «عذاب»، ن: «احتضار» و م: «نبرد مرگ». اما چرا در اینجا با سه معادل یا برابرنهادۀ متفاوت رو به رو هستیم و برابر نهادۀ «درست» در اینجا کدام یک ممکن است باشد؟ کلمۀ «اَگِنی» در زبان انگلیسی دست کم به سه معنی به کار میرود: (۱) «عذاب» یا «شکنجه» (torment)؛ (۲) «مردن از خوشی» (a paroxysm of pleasure)، این البته معنایی بسیار قدیمی برای آن است؛ (۳) «جان کندن» یا «احتضار» (struggle before death, death struggle). اکنون روشن است که دو مترجم اول معنایی را برگزیدهاند که به هر حال برای کلمۀ «اَگِنی» محرز است. اما این برابرنهادۀ «نبرد مرگ» دیگر چیست؟ از معادلهای انگلیسی که در بالا در برابر (۳) گذاشتیم مشخص میشود که «نبرد مرگ» ترجمۀ تحتاللفظی و بیمعنای (برای فارسیزبانان) این دو تعبیر انگلیسی یا برابرنهادۀ آلمانی آن “Todeskampf” برای «اَگِنی» به معنای “death struggle” است. اکنون پرسش این است، از میان دو برابرنهادۀ «عذاب» یا «احتضار» کدامیک برای ترجمۀ این شعر «درستتر» است؟ چون به هر حال، جدای از متن، هردو برابرنهاده درستاند.
ترجمۀ کلماتی که دارای معانی متعددند، اگر جدای از متن در نظر گرفته شوند، کاری بسیار مخاطرهآمیز است، مگر همچون فرهنگ لغت همۀ معانی ممکن ذکر شود. در اینجا معنای «آَگِنی» را باید با توجه به تمامی متن شعر فهمید، چون این کلمه جز در عنوان شعر در هیچ کجای دیگر شعر نیامده است، تا از روی جملهای که در آن قرار گرفته است معنای آن را به صراحت دریابیم. اما متن واقعاً چه میگوید؟ متن هم از «جان سپردن» سخن میگوید هم «از جان دادن» و هم از «نالان زیستن». «کاکلی تشنهکام» و «کرک از دریا گذشته» هردو جان میدهند، اما، همچون «سُهرۀ کور»، زندگی همراه با ناله و زاری را برنمیتابند. پس آیا «جان کندن» یا «احتضار» درست است یا «عذاب»؟ به نظر من «عذاب» فقط بر رنج زندگی تأکید میکند، و «احتضار» بر حالت مردن و رنج هردو. در «عذاب» سخن از رنج هست اما از مرگ سخن نیست و در «احتضار» یا بهتر بگوییم، «جان کندن»، هم سخن از رنج هست و هم سخن از مرگ. به گمان من نادرپور عنوان شعر را درست ترجمه کرده است، اما اگر «جان کندن» ترجمه میکرد بسی نیکوتر میبود تا «احتضار»!
نخستین سطر شعر بهوضوح هنر شاعری مترجم را معلوم میکند. ترجمهها بدین گونه است:
«ب»: مردن چون چاوکان [چکاوکان] تفتیده
بر سراب
«ن»: همچون کاکُلی تشنهکامی بر سراب جان سپردن.
«م»: مردن همچون چکاوکی تشنه
از سراب
نگاهی به ترجمۀ نادرپور، درک او از شعر، و حتی شعر نو، را بهوضوح مشخص میکند. گمان غالب خوانندگان این است که شعر نو پلکانی یا عمودی است و همینکه عبارتهایی را تکه تکه به دنبال هم آوردیم، شعر نو سروده میشود یا ساخته میشود. شعر اونگارتتی در زبان اصلی در ۹ سطر است. مترجم انگلیسی آن را در 9 سطر میآورد و بیژن الهی در ۸ سطر و خانم ضیایی نیز در ۸ سطر. اما نادرپور آن را در ۶ سطر میآورد، که تازه یک سطر آن هم افزودۀ مترجم است، سطری که در هیچیک از ترجمهها، و حتی متن اصلی، نیست، با این همه همین یک سطر معنای شعر را بس کامل میکند. نادرپور در یک سطر تمامی آهنگ و لحن حماسی شعر را یک نفس حفظ میکند، بیآنکه آن را با شکستن نامفهوم عبارتها بیمعنا کند و از نفس بیندازد.
نادرپور در ترجمۀ دو مصرع نخست شعر برخلاف متن اصلی شعر، و نیز هرسه ترجمۀ دیگر، از «کاکلی» به صورت مفرد سخن میگوید و به جای معادل «چکاوک»، در دو ترجمۀ دیگر فارسی، معادل «کاکُلی» را برمیگزیند که شناختهتر و محلیتر است. معادلهای «تفتیده» در «ب» و «تشنه» در «م» و معادلهای «تشنهکامی» در «ن» و «مردن» در «ب» و «م» و «جان سپردن» در «ن» و تفاوت «از سراب» در «م» و «بر سراب» در «ب» و «ن» از جمله تفاوتهای دیگری است که توانایی «ن» را در انتخاب کلمات بجا و مناسب آشکار میکند.
مصرعهای بعدی را خواننده به همین سان خود میتواند مقایسه کند و تفاوتها را به آسانی دریابد. اما، بیگمان، شاهکار نادر پور آوردن سطری است که در هیچیک از ترجمهها و حتی متن اصلی نیست، اما بدون آن ترجمۀ فارسی شعر بس ناقص و بیمعنا میبود. نادرپور این سطر را حتی میان دو قلاب نمیگذارد تا مشخص کند که این سطر را خود افزوده است، چرا؟ چون لزومی ندارد. این سطر در متن اصلی و ترجمۀ انگلیسی «مقدّر» است، و باید در ترجمۀ فارسی صریح شود. بنابراین، اصلا در اینجا لزومی به روشن کردن این افزوده نیست. (در سالهایی دور دربارۀ همین نکته با دوست و همکار درگذشتهام، در مرکز نشر دانشگاهی، نویسنده و مترجم فاضل و توانا کاظم برگنیسی بحثی داشتیم و او نیز موافق بود که مترجم برای برخی از کلمات یا عبارتهای که به روشن شدن معنا کمک میکنند نیازی به استفاده از دوقلاب ندارد.) و اما آن سطر کدام است: «مرا صد ره خوشتر است».
یک معیار مهم برای خوبی شعر از نظر من قابلیت آن برای از بر کردن است. ما معمولاً شعرهای شاعران نو را نمیتوانیم از بر کنیم، مگر آنکه آهنگین و موزون و پرمعنا باشند. برخی شعرهای فروغ فرخزاد و شاملو و اخوان و شفیعی کدکنی به خوبی این خصوصیت را دارند. اما در شعرهای شاعران اروپایی یا دیگر کشورها تنها آن کسانی شعرشان قابلیت از بر کردن را داشته است که مترجمان/شاعرانی خوب آنها را به فارسی برگرداندهاند، از آن جمله است، ترجمههای شاملو از لورکا و ریتسوس و همینطور نادرپور از اشعار شاعران ایتالیا.
نادرپور در جوانی زبان فرانسه آموخته بود و بیشتر از همین زبان ترجمه میکرد. اما در سالهای بعد به آموختن ایتالیایی علاقهمند شد و پس از آنکه سه سالی را در اروپا اقامت کرد زبان ایتالیایی را به خوبی فرا گرفت. اما آنچه به ترجمۀ او پختگی و ظرافت میبخشد، اقامت او در اروپا یا تحصیل رسمی زبان در دانشگاه نیست. نادرپور زبان فارسی و ادبیات فارسی را خوب میدانست و علاوه بر آن ذوق و پشتکار و تحملی برای کار سخت داشت. خانم جینا لابریولا کاروزو در پیشگفتاری که بر کتاب «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا» نوشته است، ویژگیهای نادرپور و سبک ترجمۀ او را بهخوبی وصف میکند، وقتی که مینویسد:
شاید معدودی چون من بدانند که با نادر کار کردن چقدر دلپذیر و چقدر دشوار است. آنان که هنوز تصویری غیرواقعی از شاعر دارند و او را موجودی «ژولیده مو» میپندارند که کلمات را برقآسا از هوا میرباید و بر کاغذ میریزد، باید نادرپور را ببینند که با چه سختگیری و دقتی کار میکند و چگونه دستنویسی پر از قلمخوردگی پدید میآورد. معرفت کامل او بر زبان، (که به زبان مادری محدود نمیشود) بیآنکه سهولتی سطحی بدو ارزانی دارد فکرش را به جستجویی رنجآلود برمیانگیزد. کلمات را میآزماید و بازمیآزماید تا اندیشه، روشنترین و خوشآهنگترین تعبیری را که مورد نظر اوست، بیابد. برای شاعر دیگر، چنان حرمتی قائل است که با همۀ نیرو میکوشد تا تفسیری (گفتم: تفسیری و نه ترجمهای تحتاللفظی) از شعر او به دست دهد، بیآنکه الهام خود را بر الهام او تحمیل کرده باشد (ص ۳).
این یادداشت را نمیتوانم به پایان ببرم مگر اینکه از سه نکتۀ دیگر یاد کنم. (۱) نادرپور در سالهای دهۀ ۵۰ مدیر بخش ادبیات جهان رادیو بود، شبکۀ ۱ یا ۲، یا هردو، اکنون درست به خاطر ندارم، اما او و همکارانش برخی از بهترین نویسندگان و مترجمان ایران را در آن سالها جذب رادیو و تلویزیون ملی ایران کردند و از این حیث تأثیر بسیار خوبی در ذوق مخاطبان ادبی و پیشرفت فرهنگی کشور گذاشتند؛ (۲) ترجمۀ خانم ضیایی نشان میدهد که برخی مترجمان در هنگام ترجمه حتی به این فکر نیز نمیکنند که ممکن است آنچه دارند ترجمه میکنند یا میخواهند ترجمه کنند، پیش از این ترجمه شده باشد. دیدن ترجمههای قبلی یا آشنایی با آنچه پیش از این ترجمه شده است، دست کم میتواند به مترجم تصوری از کاری که میخواهد انجام دهد بدهد و او را از بسیاری خطاهای فاحش در ترجمه که در مقایسه آشکار خواهند بود برهاند. و سرانجام (۳)، وضعیت نشر فرهنگ و ادب در اینترنت است. آسانی انتشار یا به دست آوردن رایگان مطالب در اینترنت همواره نه به سود نویسنده و مترجم است و نه به سود خواننده. آنچه نهادهای نشر، شامل سردبیران و ویراستاران و ناشران، انجام میدهند ممکن است گاهی سبب کندی یا تأخیر در نشر شود اما از جهات بسیاری به سود خواننده و نویسنده و مترجم نیز هست. در این خصوص سخنان بیشتری میتوان گفت که آن را به فرصتی دیگر میگذارم.
برای ترجمههایی دیگر از شعرهای اونگارتتی، همچنین رجوع شود به:
۱) «جوزپه اونگارتی» و ۶ شعر از او، ترجمه علی اصغر فرداد

کلیدواژه ها: اونگارتتی, ترجمه, شعر, محمدسعید حنایی کاشانی, نادر نادرپور |
