پیرامون آمال و پروژههای عربستان سعودی
رویای سلفی کردن منطقه
8 Nov 2013
■ مریوان کانی
مقدمه
عربستان سعودی یکی از کشورهای بسیار ثروتمند و به شدت دینی و به غایت بسته دنیاست، هم برکهای عظیم از نفت است و هم بیابانی آکنده از دین. در منطقه خاورمیانه نیز یکی از بازیگران سیاسی بزرگ و در سطح جهانی نیز جزو بیست کشور ثروتمند است. عربستان سعودی پس از انقلاب 1979 ایران در رقابتی شدید با رژیم اسلامی ایران به سر می برد. این کشور امروزه در بسیاری از نقاط خاورمیانه، مثل امیرنشین های حاشیه خلیج فارس، عراق، سوریه، لبنان و یمن در تقابل و کشمکشی سخت با رژیم ایران است. فارغ از اینها عربستان سعودی درگیر رویارویی روزانه با نتایج بهار عربی و حفاظت از رژیم پادشاهی و امیرنشینهای خلیج فارس از موج تغییراتی است که همراه با آمدن بهار عربی منطقه را فرا گرفته است.
نفت، دین و قدرت
سیستم سیاسی عربستان سعودی یک سیستم پادشاهی مستبد و ستمگر است. این کشور نه قانون اساسی دارد نه حزب سیاسی مجازی در آن وجود دارد، نه سندیکای مجوزدار و قانونی دارد، نه تفکیک قوا در آن هست نه دستگاه، گروه یا قانونی هست که بتواند از چگونگی اعمال قدرت و کنش و کردار صاحبان قدرت پرسش کند.
همچنین هیچ موسسه و ارگان سیاسی و غیر سیاسی نمی تواند وجود داشته باشد، اگر صاحبان قدرت از پیش مجوز تاسیسشان را نداده باشند.
حکومت در عربستان سعودی، حکومتی خانوادگی است. از بدو تاسیس عربستان سعودی در سال 1932 میلادی آل سعود بر همه عرصه های قدرت مسلط شدهاند. اکنون اعضای این خانواده صاحب قدرت بسیار بیشتری گشته اند و شماره شاهزادگان این خانواده بالغ بر سه تا پنج هزار نفرند و انتظار می رود که در چند سال آینده به دلیل تعدد ازدواج و تولید مثل بالا، این میزان دو برابر شود. بسیاری از این شاهزادگان شغل رسمی ندارند، اما هر کدامشان ماهانه دهها هزار دلار مواجب می گیرند، بنا به میل خود و بی دلیل به هر کجا بخواهند با هواپیماهای عربستان به رایگان سفر می کنند و هر گونه که اراده کنند زمین های کشور را با نرخی بسیار ارزان میان خود تقسیم می کنند.
همه پست های سیاسی، امنیتی، نظامی و اداری این کشور میان اعضای این خانواده تقسیم شده است. با وجود فراوانی تعداد اعضای این خانواده، هیچ کشوری در جهان به اندازه عربستان سعودی صاحب منصب پیر ندارد. این کشور توسط گروهی امیر اداره می شود که غالبشان پیر و ناتوان و مریض هستند. در سالهای اخیر نیز بخشی از جوانان خانواده فعالیتهای اقتصادی پر سود و آسان را در دست گرفته اند، شراکت با آن دسته از بازرگانان و صاحبان شرکتهایی که موفق هستند و سود فراوان کسب می کنند بخشی از این سیاست است.
به گفته برخی منابع، درصد بزرگی از عایدات نفتی آن کشور به حسابهای رسمی دولت وارد نشده و بخشی از بودجه کشور نمی شود بلکه مستقیم به جیب این لشگر شاهزادگان مونث و مذکر می رود.
از میانهی سده بیستم به بعد، نفت درآمد اصلی حکومت این خانواده را تامین می کند. این در آمد نیز هنگفت است. عربستان سعودی تنها در سالهای 2008 تا 2010 بالغ بر 500 ملیارد دلار نفت در بازارهای جهانی فروخته است. این پول هم در صندوق مرکزی ذخیره شده که در اختیار آل سعود است. عربستان 21 درصد انرژی مصرفی جهان را تامین می کند و 25 درصد ذخیره نفتی زمین نیز در این کشور است و آمریکا بزرگترین خریدار و مصرف کننده نفت این کشور است.
با وجود آن همه پولی که در این کشور موجود است، هنوز20 درصد این جامعه بی سواد هستند، نزدیک به سی درصد مردم بیکارند و میزان بیکاری بین زنان بسیار بیشتر و در بعضی نقاط 70 تا 80 درصد است. همزمان نزدیک 5 میلیون کارگر مهاجر در این کشور مشغول کارند که تعداد زیادی از آنها مانند برده خرید و فروش می شوند. بیشتر این کارگران از مردم فقیر پاکستان، اندونزی، فیلیپین و بقیه کشورهای آسیای شرقی اند و کارهایی را که خود سعودیها انجام نمی دهند با مزدی اندک بر عهده این کارگران می گذارند. یکی از دوستان هلندی من سال گذشته رسالهی دکتری بسیار مهمی در باب کارگران مهاجر در عربستان نوشت. این کتاب پر از روایت های وحشتناک برخورد غیر انسانی سعودیها با این کارگران است. این تحقیق از وضعیت زندگی این کارگران به عنوان “بردگی نو” یاد می کند.
خانوادهی حاکم بر این کشور برای حفظ این وضعیت تمام قدرت را در دست خود گرفتهاند. نیروی پلیس، نیروهای امنیتی و نظامی آشکار و پنهانی به وجود آوردهاند. هیچ موسسهای هر چند کوچک و کم تاثیر، بدون مجوز رسمی حاکمان اجازه تاسیس ندارد. برگزاری تجمعات ممنوع است و فهم رسمی حکومت در این کشور عبارت است از اطاعت تمامی جامعه از پادشاه و خانواده ی حاکم. این ستمگری سیاسی و اجتماعی از طریق تفسیر خاصی از اسلام مجاز شده و حاکمان عربستان شمار کثیری از روحانیون وهابی را در اختیار دارند که وظیفه اصلیشان مشروعیت بخشیدن به این سیستم است.
وجود قبر پیامبر اسلام و سایر مکانها و نمادهای مقدس در این سرزمین، این امکان را به وجود آورده که این کشور دارای قدرت مذهبی عظیمی باشد، یعنی این کشور دارندهی یک “قدرت نرم” گسترده باشد و این قدرت را به شیوهای وسیع برای نیرومند کردن حکومت سعودی در منطقه و جهان به کار گیرد. برای درک بیشتر وضعیت امروز عربستان انداختن نگاهی اجمالی و سریع بر تاریخ این کشور ضروریست.
سه دولت
در تاریخ عربستان سعودی از سه مرحله تشکیل دولت سعودی سخن به میان میآید. داستان تشکیل شدنش نیز به سال 1744 باز میگردد؛ هنگامی که محمد فرزند سعود، رئیس طایفهی آل سعود با محمد فرزند عبد الوهاب 1703-1792 موسس فرقه وهابیه به توافق رسیدند که مناطق مجزای شبه جزیره عربستان را تصرف و متحد کنند. به دنبال این توافق، وظایف دینی و سیاسی میان آن دو به این شیوه تقسیم شد که محمد بن سعود از بعد سیاسی به ریاست دولت برسد و از جنبه دینی محمد بن عبدالوهاب سیادت را در دست بگیرد.
این تقسیم ویژهی قدرت و همکاری علت تشکیل نخستین دولت سعودی شد، اما این دولت چندان نپایید و به دلیل طغیان و حمله به مناطق اطراف و ترساندن مردم آن مناطق، عثمانی ها در 1818 به این دولت حمله کرده و آن را از میان بردند، اما هم نوادگان آل سعود و هم روحانیون وهابی توانستند یک بار دیگر گرد هم آیند و دومین دولت سعودی را در سال 1824 تشکیل دادند. این دولت نیز مورد هجوم عثمانیها قرار گرفت و در سال 1891 از میان برده شد. “دولت سوم سعودی” دولتی است که امروزه موجود است و در سال 1932 به کمک بریتانیا تشکیل شد.
در همه مراحل فوق و تا امروز نیز آن توافق سیاسی میان آل سعود و فرقه وهابیه حفظ شده است. این توافق از بسیاری جنبه ها نقشی به سزا داشته که در تعیین سیاست عربستان در درون کشور، در منطقه و در سطح جهانی نیز مشاهده میشود. در کنار این توافق دولت و جامعه سعودی پشت تقویت و بزرگ کردن بسیاری از حرکت های سلفی در منطقه و دنیا قرار گرفته اند. تاریخ اسلام سیاسی سنی در نیمه دوم سدهی بیستم از سیاست عربستان و امکانات مادی و معنوی این کشور جدایی ناپذیر است. همزمان نقش عربستان در تشکیل و تقویت اسلام جهادی و خشن نقشی انکار ناپذیر است و بخش قابل توجهی از گروههای تندرو مسلح اسلامی سالهای دهه هشتاد و نود سده بیستم از مجاهدین افغان گرفته تا گروه طالبان و نیروهای مذهبی سنی در داخل پاکستان و نقاط دیگر مورد مساعدت عربستان سعودی قرار گرفته اند. القاعده نیز محصولی عربستانی ست و تا حد بسیار زیادی هم فضای دینی تحت نفوذ وهابیت که در عربستان موجود است و هم آن دلارهای نفتی که به حسابهای خانوادههایی مانند خانواده بن لادن سرازیر میشود آن را پدید آورد.
وهابيسم به مثابه ایدئولوژی
همانگونه که گفتم اسلام وهابی یا وهابیسم، یکی از پایههای اصلی قدرت در پادشاهی عربستان است. وهابیت گونه بسیار بسته ای از سلفیت مذهبی است و بر اساس تفسیر کلامی قرآن و احادیث پیامبر و یاران او ساخته شده است و در عین حال تقلید از کنش و کردار نسل اول مسلمین را یگانه شکل حقیقی اسلام میداند. وهابی ها بر آنند که آنها دارنده یگانه تفسیر حقیقی از اسلامند و اشکال دیگر اسلام اشتباه و انحراف از دین خدا هستند و تا آنجا پیش میروند که پیروان سایر فرقههای اسلامی را متهم به کفر کرده و تکفیرشان می-کنند. وهابی ها بر آنند که اسلام باید همه ابعاد زندگی جمعی و فردی را در بر گیرد و آموزه های آن همانگونه که 1400 سال پیش مکتوب شدهاند، بدون هیچ انحراف و کم و زیادی و بدون هیچ تفسیر و دستکاری کردنی عیناَ پیروی شوند. در تاریخ اسلام کمتر گروهی بوده که به اندازه وهابی ها حاضر باشند مسلمانان دیگر را تکفیر کنند و به آسانی به قتل برسانند و از میان ببرند. وهابی ها هرگونه تفسیری خارج از دیدگاه خود نسبت به اسلام را بدعت شمرده و با آن برخورد میکنند. دشمن اصلی وهابیسم، اسلام تشیع و اسلام صوفی هاست. آنها این دو را مانند کفر و بی دینی تصویر میکنند. محل پدید آمدن این سلفیت دینی جزم اندیش و بسته منطقه “نجد” عربستان است که یکی از مناطق بسیار عقب افتاده و و قبیلهای و بستهی این کشور است.
پول نفت عربستان سبب شده که این نگاه بسته و جزمی و کهنه پرستانه نسبت به اسلام در بخش وسیعی از جهان منتشر شود و به یکی از دیدگاههای اصلی نسبت به اسلام مبدل گردد. این نگاه در خود عربستان نسلی تندرو به وجود آورد به گونهای که پانزده نفر از نوزده نفری که روز یازده سپتامبر در آمریکا انتحار کردند عربستانی بودند.
اگر چه وهابی ها مدام مشروعیتی دینی به کنش و کردار و شیوه حکمرانی حاکمین عربستان میبخشند، اما بسته بودنشان به اندازهای است که حتی خود حاکمان عربستان چندین بار با شاخه رادیکال و متعصب این مکتب مجبور به رویارویی شدهاند. نخستین رویارویی میان آل سعود و وهابی ها در سال 1929 روی داد. آن هنگام پادشاه عربستان شمار کثیری از وهابی ها را تعقیب، دستگیر، زندانی و مقتول کرد. رویارویی دوم در سال 1979 روی داد. در آن سال و تحت تاثیر انقلاب ایران گروهی از وهابیون رادیکال مسجد اعظم مکه که کعبه در آن قرار دارد را تصرف کردند. سعودیها با نیروی آموزش دیده و ویژه فرانسوی توانستند به اشغال پایان دهند و کعبه را از زیر دست آنان بیرون کشند و شمار بسیار زیادی از شورشیان را در درون مسجد بکشند. رویارویی سوم میان آل سعود و وهابی هایی است که به دنبال اشغال کویت توسط صدام و پس از پناه بردن پادشاه عربستان به آمریکا برای حفاظت از کشور در برابر صدام به شدت از او انتقاد کردند و او را متهم به آوردن لشگر کافران به سرزمین اسلام کردند. اکثر اعضای این گروه وابسته به القاعده بن لادن بودند و بعد از سال 2000 گله و نارضایتی شان از حکمرانان سعودی را به سطح انتحار و حمله به خود دولت رساندند. در سال 2003 و 2004 گروهی از وهابی های جهادی به تعدادی از پایگاههای داخل عربستان حمله کردند و دولت عربستان هم مبادرت به دستگیری و تعقیب و تار ومار کردن این گروه کرد.
قدرت روحانیون وهابی در عربستان بسیار زیاد است، وهابی ها در هر جای جامعه عربستان حضور دارند و دیدگاههای وهابیسم به بخشی از قوانین آن کشور مبدل گشته، سیستم آموزش و پرورش زیر نظارت مداوم وهابی هاست. تا چند سال پیش بخش اعظمی از رسانه ها و رادیو و تلویزیونهای این کشور به انتشار اعتقادات این گروهها اختصاص داده می شدند و فتوا دادن که عملی روزانه است نیز در اختیار این گروهها است. همه سیستم قضایی عربستان در دست قضات و وکلای وهابی است. این ها جدای از نیروی پلیس اخلاق است که عنوان “هیئت امر به معروف و نهی از منکر” بر آن نهاده شده و قدرت فراوانی دارند و تماما در اختیار وهابی ها است. به صورت تاریخی آل سعود و وهابی ها به توافق رسیدهاند که آل سعود مشغول کار و بار دولت و حکمرانی باشد و جایگاه های دولتی را در اختیار داشته و وهابی ها هم جامعه را در دست داشته باشند. اگر چه امروزه این تقسیم بندی تغییراتی را از سر گذرانده، اما تا هم کنون تقسیم کار اصلی میان دولت و نیروهای دینی کشور همین است. همانگونه که پیش از این عنوان کردم تفویض این همه قدرت به اسلام وهابی و تبدیل آن به تنها شکل دارای قدرت، بخشی از سیاست داخلی، منطقه ای و خارجی این دولت است.
حق و آزادی
همانگونه که پیش از این ذکر کردیم عربستان قانونی ندارد که حقوق و وظایف شهروندان و حاکمان در آن مشخص شده باشد و حکومتش هم حکومتی ظالم و اقتدار گراست. تا هم اکنون نیز رابطه میان حاکمان و مردم رابطه ارباب و رعیت است. پادشاه کشور مانند “ولی امر” و اعضای جامعه نیز مانند فرزندان آن پادشاه نشان داده میشوند. همه گروههای مذهبی غیر سنی و غیر وهابی که در عربستان زندگی میکنند در وضعیت بی حقی وحشتناکی به سر میبرند. اینها، گروههای زیادی را در بر میگیرند از اسماعیلیان و صوفیها گرفته تا شیعیان و گروههای غیر مسلمان مانند مسیحیان کاتولیک و پروتستان و هندوها. شیعیان عربستان نمونه بارز سیاست بی حقی و تبعیض و بد رفتاری هستند. جمعیت آنها بین 10 تا 15 درصد ساکنان این کشور است، اما میزان حضورشان در دستگاهها و موسسات مهم دولتی اگر صفر نباشد، نزدیک به صفر است. در سفری که در ماه اول سال 2011 به عربستان و شهر دمام در شرق این کشور با اکثریت ساکنان شیعه داشتم، با حسن صفار یکی از روشنفکران دینی بسیار سیاسی و تاثیرگذار شیعه دیداری داشتم. حسن صفار این تصویر تاریک را از وضعیت شیعیان عربستان ترسیم کرد: «شیعیان به لحاظ سیاسی کاملا به حاشیه رانده شدهاند. نمی توانند هیچ پست مهمی در دولت به دست آورند، در تمام کشور یک وزیر و معاون وزیر شیعه وجود ندارد، حتی در مناطق شیعه نشین یک مدیر کل شیعه در دستگاههای بوروکراتیک حکومت یافت نمیشود. در سطح دینی شیعیان نمیتوانند مسجد خاص خود را بسازند. در شهری مانند نجران که نیم میلیون شیعه دارد شیعیان نمیتوانند یک مسجد مخصوص خود تاسیس کنند. در شهری مانند دمام که 25 درصد ساکنانش شیعه هستند شیعیان قبرستانی ندارند که مردگانشان را در آن دفن کنند و به زحمت مکانی برای دفن اموات می یابند، در ناحیه احسا که 60 درصد ساکنانش شیعه هستند 400 مدرسه وجود دارد که حتی یک مدیر از مدیران این مدارس شیعه نیستند این به غیر آن است که تا هم اکنون نیز در کتابهای مدارس ابتدایی نوشته شده شیعیان بی ایمان هستند، در بعضی جاها این مورد بر داشته شده اما از آنجا که تعداد بسیار زیادی از معلمان وهابی هستند باز هم کودکان این کشور تعلیم داده میشوند که ما بی دین و ایمانیم».
از شیعیان بی حقوق تر در پادشاهی عربستان زنان این کشور هستند. تمام سیستم اجتماعی در این کشور، به ویژه سیستم اخلاقی و دینی مسلط بر مبنای تمایز همه جانبه و عمیق زن و مرد بنیان نهاده شده است. جدا کردن زن از مرد هویت آن منطق اجتماعی و فرهنگی است که سالهای مدیدیست در عربستان حضور دارد و آنچه در وهله اول این منطق را حفظ میکند و از نو میسازدش، نخبگان وهابی کهنه پرست و داری قدرتی هستند که به نظام سیاسی آن مشروعیت میبخشند. بی شک این منطق اجتماعی یگانه منطق حاضر در عربستان نیست، اما مسئله اینجاست که این منطق، منطق مسلط است و تسلطش در حد توانایی بهره بردن از دستگاهها و موسسات دولت و موسسات نخبگان وهابی است که به واسطه این منطق وجود دارند. امروزه اندک اندک حاملان و حافظان این منطق تحت فشار قرار میگیرند، فشاری همه جانبه و دلایل پدید آمدن این فشار هم زیاد است. روایت داستان آتش گرفتن مدرسه دخترانه در سال 2002 تا اندازهای حد اعتراضات اجتماعی را نشان میدهد که در جامعه عربستان در مقابل این منطق پدید آمده است.
سال 2002 مدرسهای دخترانه در شهر مکه دچار حریق شد. قبل از آنکه دانش آموزان بتوانند ساختمان مدرسه را ترک کنند، اعضای پلیس امر به معروف و نهی از منکر به مدرسه میرسند. از آنجا که دانش آموزان پوشش اسلامی به تن نداشتند و آتش نشانهایی که برای خاموش کردن آتش آمده اند مرد بودند، پلیس اخلاق یعنی “هیئت امر به معروف و نهی از منکر”، به دلیل آنکه مانع آمیختن زنان و مردان شوند نه اجازه میدهند که دختران مدرسه را ترک کنند و نه اینکه گروه آتش نشانها وارد مدرسه شوند. به همین دلیل آتش در داخل مدرسه تعداد زیادی از دختران را میسوزاند و آنها میمیرند.
خبر این حادثه در عربستان منتشر شد و برای نخستین بار پلیس اخلاق مورد انتقاد شدید و همه جانبه قرار گرفت. این حادثه دهشت آن منطق دینی و اجتماعی مسلطی را نشان میدهد که بر جدا کردن مطلق زن از مرد بنیان نهاده شده و عمل میکند. نمونه دیگری که منطق حق زدایی از زنان را نشان میدهد عدم وجود حق رانندگی برای زنان است. هرچند که عربستان کشوری ثروتمند است و میلیونها اتومبیل در آن وجود دارد، اما زنان سعودی اجازه رانندگی ندارند. تاکنون زنان این کشور چند بار گرد هم آمدهاند و اعتراض کردهاند اما نخبگان وهابی مسلط تا این لحظه رانندگی برای زنان را حرام اعلام کردهاند. نمونه دیگر بی حقی عبارت است از شوهر دادن دختران در سنین بسیار پایین، در مواقعی در سن 10 سالگی. مسئله دیگر عدم امکان هر گونه کاری بدون اجازه مرد است. این گذشته از این است که میلیونها زن بیکارند و اجازه کار به آنان داده نمیشود.
این وضعیت سبب پیدایش چندین گروه اجتماعی معترض در این کشور شده است. این گروهها از ابتدای دهه نود میلادی فرهنگ نوشتن نامه سر گشاده به پادشاه این کشور را بنیان نهادند. نوشتن این نامههای سر گشاده پس از اشغال کویت توسط عراق آغاز شد. در آن هنگام حاکمان عربستان برای حراست از خودشان در برابر حمله صدام حسین 500 هزار سرباز آمریکایی را به خاک عربستان آوردند. رفرم خواهان دینی و غیر دینی و چندین گروه از زنان ورود ارتش آمریکا را فرصت به حساب آوردند و شروع به مطالبه اصلاحات در سیستم سیاسی و اجتماعی و دینی کشورشان کردند. در طول سالهای دهه نود و به ویژه پس از رویدادهای یازده سپتامبر، اصلاح طلبان به فشار آوردن به دولت ادامه دادند. هر چند که حاکمان عربستان بخش بسیار زیادی از نویسندگان نامهها را دستگیر و زندانی کردند، اما بعدها ناچار شدند به بخشی از مطالباتشان توجه کنند.
آخرین موج نامه نویسی برای پادشاه در جریان بهار عربی روی داد. برخی از آن نامه ها خواستار تغییر در دولت عربستان از پادشاهی مطلقه شخصی و خانوادگی به دولت حقوقی و نهادها (الحقوق و الموسسات) هستند. برخی از نامه های سر گشاده اشاره به شعار اصلی بهار عربی میکردند و آشکارا نوشته بودند” الشعب یرید اسقاط النظام”. منظور این عده از اصلاحات نیز عبارت بود از تاسیس پارلمانی منتخب، جدا کردن اختیارات پادشاه و نخست وزیر از یکدیگر، تاسیس دستگاه قضایی بی طرف و دارای قدرت، رویارویی با فساد، حل مشکل مسکن برای جوانان کشور، آزاد کردن و مساعدت جامعه مدنی، آزاد کردن زندانیان سیاسی و گسترش دامنه آزادی های فردی و مشارکت سیاسی.
این مطالبات هم مواردی هستند که حاکمان عربستان نمیخواهند اجابتشان کنند، گر چه بهار عربی حرارت و گرمی خاصی به مجموع این مطالبات در سراسر منطقه بخشیده است. پس از بهار عربی میزان کشمکش و اعتراض در عربستان تا اندازهای بالارفته، که پادشاه عربستان ناچار شده است در مدتی بسیار کوتاه بیش از 130 میلیارد دلار صرف کند تا مردم ناراضی کشورش را ساکت نماید. گرچه هم اکنون به نظر میرسد که جامعه عربستان سکوت اختیار کرده باشد اما ادامه وضعیتی که از آن گفتیم بنیانی همیشگی برای پدید آمدن نارضایتی اجتماعی است.
پروژه عربستان برای منطقه
همانگونه که گفتم عربستان کشوری بزرگ و قدرتمند در منطقه است. هم دارای نفت و هم دارای اسلام سلفی بسته و ترسناکی است و هم دارای شبکه وسیع ارتباطات با سازمانهای دینی منطقه است. عربستان این چیزها را به شیوهای گسترده برای حفاظت از خود و دوستانش در منطقه به کار میگیرد. در طول دهه های شصت، هفتاد و هشتاد میلادی سیاست عربستان در راستای رویارویی و ضعیف کردن اشکال سیاسی ملی و سوسیالیستی و دموکراسی ها و تضعیف دولت های تجدد خواه منطقه عمل کرده است. همچنین در کنار سیاست آمریکا و با منطق جنگ سرد رو در روی هر جنبش دموکراسی خواه و عدالت طلبی قرار گرفته که در منطقه پدید آمده است. به دنبال انقلاب ایران نیز رقابت با مطامع سیاسی و دینی ایران در منطقه، به بخشی از سیاست عربستان تبدیل شده است. هم اینک نیز عربستان در سه سطح در منطقه درگیر است:
ـ رویارویی با بهار عربی
ـ رویارویی با قدرت ایران
ـ حفظ رژیم های پادشاهی منطقه
عربستان سعودی و بهار عربی
اگر چه عربستان یکی از کشورهایی بود که از کنار گذاشتن قذافی در لیبی حمایت کرد، زیرا قذافی همیشه حکومت آل سعود را دست میانداخت و آن را حکومتی بدوی و عقب افتاده میدانست و باز هم اگر چه عربستان به خاطر کشمکش با ایران و کم کردن قدرت بلوک شیعه در منطقه از تظاهرات سوریه برای براندازی حکومت بشار اسد حمایت میکند اما، همانگونه که یک دانشمند علوم سیاسی (Jones, Toby Craig) ذکر میکند، سیاست اصلی عربستان در مقابل بهار عربی، عبارت است از تلاش برای ویران کردن این بهار و مانع شدن از انتشار و برقراری آرمانهای دموکراتیک آن.
در واقع عربستان سعودی امروزه نیروهای ضد انقلاب در منطقه را رهبری میکند و این کشور به صورتی گسترده برای ویران کردن این بهار قهرآلود فعالیت میکند. واضح است که بهار عربی تهدیدی مستقیم برای شیوه حکمرانی موروثی در منطقه است، آن شیوه حکمرانی که در آن حکومت از پدر برای پسر و از او برای پسر پسر و پسرزادگان به جا میماند. در گام نخست برای ممانعت از ورود انقلابها به عربستان، پس از پیروزیشان در تونس و مصر، حکمرانان عربستان بیش از 130 میلیارد دلار برای خریدن مردم و آرام کردن گروههای ناراضی در عربستان صرف کردند. بالا بردن حقوق کارمندان، اختصاص بودجه برای گشایش مسکن برای جوانان و اعطای پول به بیکاران از مشخص ترین فعالیت هایی بودند که حاکمان برای ممانعت از انفجار وضعیت در عربستان در پیش گرفتند.
از ابتدای تظاهرات هم نخبگان دینی وهابی عربستان با عجله دست به محکوم کردن تظاهرات ونامگذاری آن به فتنه و تفرقه افکنی و ضایع کردن مال اسلام و مسلمین زدند. به نام ممانعت از فتنه و گسسته شدن امت اسلامی فتوا به تحریم تظاهرات دادند. یک بار دیگر تلاش کردند حاکم را مانند “ولی امر” بازنمایی کنند و دموکراسی را هم مانند خود فروشی و نوکری کردن برای غرب نشان دهند. کوتاه اینکه ضدیت با بهار عربی و ضدیت با مطالبات آن بخش اعظمی از گفتمانی بود که وهابی های عربستان برای حراست از آل سعود به کار گرفتند. این امر هم مورد انتظار بود، زیرا آنهایی که با هر تغییری در حکومت آن کشور پس از خاندان سعود و پادشاه و امرای بسیار زیاد آن خانواده زیان میبینند، آن هزاران امام وهابی هستند که به خاطر مشروعیت بخشیدن به رژیم آل سعود عایدات مادی عظیمی دارند و قدرت اجتماعی و فرهنگی نیز در اختیار آنان قرار گرفته است.
از این گذشته سیاست عربستان در برابر بهار عربی تلاش برای کاستن تاثیرات آن بهار در وضعیت مسلط منطقه و تغییر توازن قدرت در منطقه است. در هیچ کجا به اندازه بحرین موضع عربستان نسبت به بهار عربی به وضوح نمایان نمیشود. اکثریتی شیعه در بحرین زندگی میکنند که سالهاست از جانب نخبگان حاکم سنی مذهبی که کشور را اداره میکنند مانند شهروند درجه دو و سه با آنان برخورد میشود. حاکمان بحرین ارتباط مستحکمی با آل سعود در عربستان دارند. هنگامی که تظاهرات در بحرین شروع شد، عربستان سعودی نیرویی بزرگ برای خاموش و سرکوب کردن دهها هزار تظاهر کننده که خواستار اصلاحات سیاسی و محو سیاست تبعیض و استثمار طایفهای بودند، فرستاد. اگر چه هم بحرین و هم عربستان بی درنگ تظاهرات را به ایران ارتباط دادند، اما حقیقت آن است که آن تظاهرات با برخورد بد و بی حقوقی و فقر شیعیان بحرین ارتباط دارد.
عربستان در مصر نیز برای مخدوش کردن مطالبات و محدود کردن نتایج بهار عربی فعال است. اگر چه برای دخالت عربستان در مصر سند آشکاری وجود ندارد، اما در مصر پس از مبارک بحث بر سر آن است که عربستان میلیونها دلار برای افزایش قدرت نیروهای دینی سلفی وابسته به خود صرف کرده است. چیزی که شکی در آن نیست آنکه گروه های سلفی بسیاری در مصر پرچم عربستان را به نماد خود تبدیل کردهاند و در گردهمایی های سیاسی عمومی شان آن پرچم را بلند میکنند.
رسیدن پول عربستان به سلفی های مصر برای مخدوش کردن پروسه گذار سیاسی واقعی آن کشور به دموکراسی و گسترش آزادی های فردی و عمومی است.
عربستان و ایران
ارتباط میان ایران و عربستان پس از انقلاب اسلامی ایران رقابتی بسیار سخت وبی امان است، رقابتی بر سر یافتن تسلط سیاسی و دینی در منطقه. ایران هم از جانب خود همه گونه تلاشی برای تضعیف جایگاه دینی و سیاسی عربستان در منطقه انجام داده و می دهد. برای این کار ایران تلاش بسیاری کرده و میکند تا به گروههای شیعهی عربستان و منطقه نزدیک شود و به سیاست خود در منطقه وابستهشان کند. همان گونه که ایران در منطقه خلیج فارس و سوریه و عراق و لبنان فعال است و همراه با مجموعه ای از گروههای سیاسی و شیعه مشخص کار میکند، عربستان هم به همان شیوه در آن کشورها حضور دارد و با تعدای گروه ضد ایرانی کار میکند. پروژه اتمی ایران همه دولتها را در منطقه ترسانده است؛ از ترکیه گرفته تا عربستان و از اسرائیل گرفته تا شیخ نشین های خلیج فارس.
در رقابت با ایران، عربستان تعدادی همراه قدرتمند دارد، پیش از همه اسراییل و ترکیه. اسرائیل و عربستان دو چیز مشترک دارند، اول دشمن مشترک و دوم دوست مشترک. دشمن مشترکشان ایران و دوست مشترکشان آمریکا است. ازهمین رو عربستان مشکلی با اسرائیل ندارد و این مشترکات سبب شده قادر باشند با همکاری آمریکا، با یکدیگر کار کنند و به آینده منطقه بیاندیشند و بی شک به شیوه ای پنهانی و مخفی این امر انجام میشود. عربستان با ترکیه هم فقط دارای روابط اقتصادی قوی و مستحکم نیست، بلکه در این امر هم با یکدیگر همراهند که باید حدودی برای قدرت ایران در منطقه گذاشته شود. در ابتدای دهه نود میلادی یک جبهه سنی وهابی میان عربستان و پاکستان و طالبان در افغانستان برای اعمال فشار مداوم بر ایران پدید آمده بود. امروزه که این جبهه پس از بر انداختن طالبان ضعیف شده است، عربستان بیش از هر زمان دیگری به اسرائیل و ترکیه برای پر کردن این خلاء قدرت احتیاج دارد. به طور خلاصه رقابت میان ایران و عربستان یکی از محورهای اصلی سیاست در منطقه است و بخش اعظمی از صف بندیهای سیاسی منطقه در کنار این رقابت شکل میگیرند و کار میکنند. امکان برخورد نظامی در نتیجه رقابت با این کشور محتمل است.
عربستان و آمریکا
در طول نیمه دوم سده بیستم، عربستان یکی از دوستان بسیار نزدیک آمریکا بوده است. رابطه نزدیک عربستان و آمریکا به ابتدای تاسیس دولت عربستان در دهه سی سده بیستم میلادی باز میگردد. اما پس از رویدادهای یازده سپتامبر و مشارکت آن همه عربستانی در حمله به آمریکا مقداری خلل در این رابطه ایجاد شد و انتقاد آمریکا از عربستان شدید و گسترده بود. حتی احتمال آن به میان آمد که آمریکا به عربستان پشت کند و سعی کند جایگزینی برای عربستان در منطقه پیدا کند. یکی از دلایل حمله به رژیم صدام حسین این بود که عراق دارای نفت به بدیل عربستان تبدیل شود، اما رویدادهای پس از بر انداختن رژیم صدام حسین به سویی رفتند که خواب و خواست آمریکا تعبیر نشود و این سبب شد که بار دیگر ارتباط میان عربستان و آمریکا رشد یابد. امروزه آن شکاف هایی که ایجاد شده بود باقی نمانده و اکنون ارتباط میان آن دو کشور به وضعیت قبلی بازگشته است. عربستان یکی از بازارهای بزرگ و مهم فروش کالاهای آمریکا در منطقه است. برای مثال عربستان یکی از کشورهایی است که بیشترین سلاح را از آمریکا میخرد. این کشور در سال 2010 بالغ بر 60 میلیارد دلار سلاح از آمریکا خرید.
عربستان نه تنها تبدیل به بازاری بزرگ و مهم برای خرید سلاح های کمپانی های آمریکایی شده است، بلکه بازاری بزرگ برای به کارگیری خبرگان نظامی آمریکایی و خرید این خبرگان برای تمرین و بهره برداری نظامی است. این بهره برداری به گونهای است که یک کارشناس سیاست آمریکا در خاورمیانه مینویسد از سالهای دهه هفتاد تا امروز، اگر نیرویی وجود داشته باشد که سود بسیاری از نفت عربستان برده باشد، کمپانی های ساخت اسلحه و بمب در آمریکا هستند.
بهار عربی تعدادی ازدوستان نزدیک آمریکا در منطقه از جمله مبارک و علی عبدالله صالح یمنی را از میان برد و این مسئله بار دیگر باعث توسعه رابطه میان آمریکا و عربستان شد. در عین حال روبرو شدن با رویدادهای بهار عربی نشان داد که آمریکایی ها در کنار سیاست عربستان ایستادهاند و از باقی ماندن و حراست از امیرنشین های خلیج فارس دفاع میکنند. همه جهانیان با چشم خود دیدند که چگونه سعودیها در پیش چشم آمریکایی ها تظاهرات بحرین را مورد حمله قرار دادند، بدون آنکه آمریکایی ها حتی زحمت این را به خود بدهند که نسبت به آن رویدادها اعتراض و یا آنها را محکوم کنند؛ چه رسد به اینکه سعی کنند حدودی برای دخالت عربستان در امور داخلی بحرین ایجاد کنند. خلاصه اینکه آمریکا در کشمکش عربستان با بهار عربی و بدون شک در کشمکش با ایران در کنار عربستان است.
عربستان و عراق
در سالهای دهه هشتاد میلادی که رژیم صدام حسین با ایران وارد جنگ شد، عربستان یکی از حامیان اصلی و بزرگ رژیم صدام حسین بود، اما اشغال کویت توسط صدام و اعمال فشار بر عربستان و ناچاری عربستان به اینکه برای حفاظت از خود به آمریکا پناه برد، موضع عربستان را به کلی تغییر داد. پس از تجربه تهدیدات صدام حسین، سعودیها علاقه مند به وجود عراقی ضعیف در منطقه هستند، عراقی که نتواند امیرنشین های منطقه را بترساند. پس از بر افتادن رژیم صدام حسین در سال 2003 و افتادن این کشور در دست شیعه ها و دوستان ایران، وحشت عربستان از عراق تا میزان بسیاری فزونی یافته است. بلافاصله پس از بر افتادن رژیم صدام حسین، عربستان روابط خود را با گروههای سنی عراق بهبود بخشیده و از راه پول فراون نفت آنها را مساعدت کرده و میکند. رابطه تجارت و خون و دین میان مناطق مرزی عربستان و مناطق سنی نشین الانبار و دیگر مناطق سنی نشین حوزه رود فرات همیشه وجود داشته و نیرومند بوده اما پس از نیرومند شدن حکومت شیعه در عراق، عربستان این روابط را محکمتر و گسترده تر کرده است. برخی قبایل عراقی و برخی قبایل عربستانی در هر دو سوی مرز حضور و امتداد دارند. این غیر از وجود راههای رسمی و غیر رسمی است که مناطق بسیاری از عربستان را به مناطق سنی نشین عراق پیوند میزند. شاید عربستان بدش نیاید که عراق تجزیه شود، اما علاقمند است که این تجزیه به نفع آن نیروهای عرب سنی مذهبی باشد که به عربستان نزدیک هستند، به ویژه نیروهای سنی سلفی، نه اینکه به عنوان مثال به نفع کردها باشد که مسئله ملی و بعد مذهبی نیرومندی نداشته و هیچ چیزی ندارند که با عربستان تقسیم کنند. به نظر من اگر چه میشود از علاقه و خواست عربستان برای پدید آمدن عراقی ضعیف و بدون تهدید برای آن کشور و امیر نشینها بهره برد، اما این بهره برداری هرگز به آن سطح نمیرسد که منتظر همکاری دولت عربستان برای تاسیس دولتی” کردی” باشیم.

کلیدواژه ها: آل سعود, خاورمیانه, سلفیگری, عربستان, مریوان کانی, نفت, وهابیت |

با تشکر زیاد.
مقاله ی بسیار عالی و جامع و آموزنده ای بود. دست شما درد نکند. پاینده باشید.