بیشعوران ـ 27
دشمنی بیشعوران
21 Oct 2013
■ محمود فرجامی
قبلا درباره دوستی با بیشعوران صحبت کردیم و دانستیم که کمتر کاری در جهان به اندازه دوستی با بیشعوران احمقانه، خطرناک و عذابآور است. اما این به آن معنی نیست دشمنی با بیشعوران خطر و عذاب کمتری دارد. اصولا یکی از ویژگیهای این جماعت این است که چه از در دوستی با آنها درآیید و چه از در دشمنی، خطرناک و عذاب آورند.
در عالم آدمها، دشمنی هم آداب خاص خود دارد و برای هر عملی عکسالعملی متناسب با آن فرض میشود. با بچهای که شیشه شکسته قرار نیست مثل یک دزد رفتار شود. دزد را هم دار نمیزنند (یعنی نباید بزنند). اینها مسائلی ست مربوط به عدالت. اما جنبهی دیگری از ماجرا مربوط به شعور میشود، که الزاما ربطی به عدالت ندارد. مثلا حتی در جنگها، وقتی قرار است فرماندهی از دشمن اعدام شود، با احترام نظامی این کار انجام میشود یا دست کم بدون بیاحترامی. ممکن است این مجازات عادلانه و انسانی نباشد اما مشمئز کننده نیست وقتی دیده شود یک ژنرال با احترام به محل اعدام برده میشود. امیدوارم حواستان باشد که ما در اینجا درمورد عدالت و حقوق بشر و رستگاری انسان صحبت نمیکنیم، درباره شعور صحبت میکنیم. همان شعوری مشترکی که به انسان حکم میکند اگر قرار است با رفیق سابقش دشمنی کند دست کم عدهای از الواط را سر وقت خانوادهی او نفرستد.
آدمها در وقت دشمنی ممکن است به همدیگر آسیب رسانند اما بیشعورها این کار را با چنان کینه و نفرتی انجام میدهند و چنان روشهای پلشتی بکار میبرند که به آسانی قابل تشخیصاند. آنها در زمینه دشمنی ورزیدن:
• حافظه خوبی دارند (البته فقط برای به خاطر سپردن نکات منفی و خشمبرانگیز)
• کینه و نفرت عمیقی تولید میکنند.
• همان کینه و نفرت را به عنوان سوخت موتورشان در دشمنی بکار میبرند
• رحم و شفقت را نشانه ضعف میدانند.
• هرچه دشمنشان (یا در واقع آنهایی که گمتن میکنند دشمنشان هستند) بیشتر ضعیف میشوند، بیشتر لهشان میکنند.
• گفتگو را نشانه ضعف میدانند مگر اینکه خودشان در موضع ضعف باشند
توهم توطئه، یکی از خصوصیات رایج این قشر است. آنها دائما دیگران را در حال توطئه علیه خودشان تصور میکنند؛ تصوری که خیلی زود به واقعیت میپیوندد و تا به خود میآیند متوجه میشوند که اشخاص بسیاری در حال توطئه علیه آنها هستند. این توطئه البته تلاشی برای خلاص شدن از شر آنهاست و نه بیشتر. مثلا یک مرد بیشعور به خود میآید و متوجه میشود که همسرش میخواهد از او جدا شود یا فرزندانش به هر وسیله ممکن، از رفتن به سربازی تا تحصیل در دانشگاهی دوردست، میخواهند از او دور باشند. یا کارمند بیشعوری میفهمد که همکارانش دوست ندارند با او دمخور شوند و حتی ترتیب انتقال او به بخشی دیگر را فراهم کردهاند. فرمانده بیشعوری میفهمد که زیردستانش راضیاند که به جای دورافتادهای منتقل شوند اما فرمانبر او نباشند. چیزهایی که کاملا طبیعی است چون انسان سالم ذاتا از نزدیک بودن با بیشعوران رنج میبرد اما بیشعوران اینها را نتیجه توطئههای پنهانی دیگران علیه خود، و به دلایلی مانند موفقیتهای خودشان (کدام موفقیت؟) یا حسادت و خبث طینت دیگران میدانند.
طبعا بیشعورها هرچقدر قدرت بیشتری داشته باشند دشمنی آنها هم خطرناکتر میشود. وقتی یک بیشعور که دارای قدرت سیاسی و نظامی است با دیگران دشمنی میکند (تنها کاری که این بیشعورها صمیمانه عاشق آن هستند!) فاجعه به بار میآید. البته این قبیل افراد این کار را هم، مثل هر کار دیگری، صادقانه انجام نمی دهند. به طرز مشمئز کنندهای ژست دلسوزی برای کسانی میگیرند که نقشه حمله و نابودی آنها را دارند و همزمان که دیگران را تهدید میکنند نقش دایه مهربانتر از مادر را هم برای “مردم” بازی میکنند. فرقی هم نمیکند که این مردم مثلا مردم معترض کشور خودشان باشند یا مردم یک کشور معترض.
جالب آنجاست که همیشه همزمان با ایفای این نقش پیچیده، در قالب مظلومیت عمیقی هم فرو میروند. اگر اینها دیگران را تهدید میکنند، اگر می خواهند به دیگران حمله کنند، اگر در حال سرکوب دیگران هستند، فقط و فقط از روی ناچاری و به خاطر دشمن نابکاری ست که موجودیت آنها را تهدید میکند؛ دشمنی که به آنها حمله کرده یا میخواهد حمله کند یا در فکر است که حمله کند یا احتمالش هست که حمله کند یا احتمال دارد که در فکر حمله باشد…
به همین منوال، و بر اساس آنها قاعدهی همیشگی «معیار دوگانه» (با نام بومی: یک بام و دو هوا)، بیشعور مجاز و بلکه ناچار است در دشمنیاش از هیچ رذالتی فروگذار نکند اما دیگران مجاز به اندکی مقابله به مثل نیز نیستند. مثلا همان بیشعور صاحب قدرت سیاسی و نظامی مجاز است شهروندان کشور دشمن (یا در واقع کشوری که او دشمن معرفی میکند) را دسته دسته بمباران و بیخانمان کنند، اما اگر یکی از شهروندان کشور خودش کشته شود زمین را به زمان میدوزد. یا حامیان رقیب سیاسیاش را هزار، هزار تارومار میکند اما اگر چند نفر از حامیان خودش آسیب ببینند، از میلیونها بلندگو و تریبون و شبکه نعره و شیون به راه میاندازد.
چنین بیشعورانی البته با هر واکنش کوچکی که از سوی طرف مقابل میبینند خود را در دشمنی و به کار بردن روشهای ناجوانمردانهتر برای صدمه زدن به دشمن، محقتر میدانند.
متاسفانه کوتاه آمدن در مقابل بیشعوران نه فقط راه علاج نیست بلکه باعث وخیم، قوی و خطرناکتر شدن بیماری و خود آنها میشود. وقتی آنها بفهمند که با این روشها میتوانند یا دیگران را شکست بدهند یا از میدان به در ببرند و وادار به سکوت کنند؛ دیگر چیزی جلودارشان نیست. از سربازان یک پادگان تا کارمندان یک اداره و فعالان یک تشکل سیاسی و البته روزنامهنگاران، هر بیشعوری که این روش زیر دندانش مزه کند فورا آن را بکار میگیرد تا خود را بالا بکشد. بسیاری از رهبران سیاسی دنیا اصولا با همین روش به این مناصب رسیدهاند.

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |
