نیاز مشترک ایران و آمریکا
25 Sep 2013
■ عبدالله اسکندر
حسن روحانی در ماههای اندک پس از انتخابش موفق شده تا یخ قطور حاکم بر روابط ایران با غرب و آمریکا را بشکند و این ماموریتی است که محمد خاتمی در هشت سال ریاست جمهوری خود (۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵) در تحقق آن شکست خورد، هر چند که خاتمی ابتکارعملهای سیاسی و فکری زیادی در این زمینه ارائه کرده و از روحانی بسیار پیشتر بود.
خاتمی در گشایشی که نسبت به همسایگان ایران و کشورهای غربی نشان داد، شکست خورد؛ زیرا موسسات دینی ـ نظامی ایران با سیاستهای اصلاح طلبانهی او مخالف بودند. این مخالفت در بازداشت، محاکمه و قتل گسترده حامیان خاتمی و نمادهای جریان اصلاحطلبی خود را نشان داد. علی خامنهای و رهبران سپاه پاسداران هدایت این حملات را بر عهده داشتند. برای خاموش کردن تمامی تلاشهای اصلاح طلبانه، محمود احمدینژاد به عنوان یک چهره محافظهکار تندرو پس از خاتمی به عنوان رییسجمهور بر سر کار آمد. در دوره هشت ساله احمدینژاد، ایران با غرب درگیر شده و هیچ پیشرفتی هم در پرونده هستهای حاصل نشد که این امر منجر به اعمال تحریمهای سنگینی علیه ایران شد و اقتصاد کشور را در تمامی زمینهها از بین برد.
این تنها سخنان اصلاحطلبانه و مثبت روحانی در قبال غرب نیست که یخ دیپماسی ایران را شکسته است. موضوع از جایگاه رییسجمهور و تمایلات او فراتر است، همانطور که تجربه خاتمی به ما ثابت کرد. این موضوع همچنین ارتباطی به تصمیمگیری رییسجمهور برای تغییر جایگاهش ندارد.
تصمیم برای گشایش در خلال سالهای خشکسالی اخیر و زمان ریاست جمهوری احمدینژاد در سطح موسسات دینی و نظامی اتخاذ شده است و همین تصمیم بود که باعث شد حسن روحانی در همان دور نخست پیروز انتخابات شود تا این تصمیم دیپلماتیک به منصه ظهور برسد. با توجه به قدرت شخصی روحانی که تاکنون در سخنان و رفتارش نشان داده شده، این احتمال وجود دارد که در راهروهای سازمان ملل با رهبران غربی از جمله باراک اوباما ملاقات کند. این همان مفهوم و معنای نرمش است که رهبر ایران به عنوان تصمیمگیرنده اول و آخر در ایران به آن اشاره کرد.
سوال اصلی این است که چرا اکنون سخن از نرمش به میان آمده است؟ موسسات دینی ـ نظامی حاکم بر ایران در سالهای طولانی تندروی و سیاستهای آکنده از تندی و تنش خود، نتوانستند هیچ شکافی در جبهه دشمنان خود در سطح بینالمللی و حتی منطقهای ایجاد کنند؛ بلکه حتی باعث شدند جبهه بینالمللی علیه ایران بیش از قبل متحد شود؛ هر چند روسیه و چین تلاشهایی برای میانجیگری انجام دادند. در این دوره تحریمها و محاصره اقتصادی علیه ایران شدیدتر از قبل شد. کشورهای منطقه بیش از هر زمان دیگری متوجه دخالتهای ایران در امور داخلی خود شدند و شبکههای فراوان جاسوسی ایران در کشورهای خلیج فارس کشف شدند که همه این عوامل باعث انزوای بیشتر ایران در منطقه شد.
به همین دلیل رهبران ایران متوجه شدند که ادامه این سیاستها باعث شکست و تنش بیشتر در وضعیت داخلی ایران شده و هر لحظه ممکن است نافرمانی بزرگی را رقم بزند که از اعتراضات چهار سال قبل (پس از انتخاب احمدینژاد برای دومین دور ریاست جمهوری) فراتر رود. به این ترتیب رهبران ایران این نیاز را حس کردند که دیوار انزوا و محاصره باید شکافته شده و روابط با برخی کشورهای غربی بازسازی شود.
در همین حال، رهبران ایران فهمیدند که بحران سلاح شیمیایی سوریه چگونه با عقبگرد آمریکاییها از ایده حمله به سوریه حل شد. این اتفاق اگر هر کسی غیر از اوباما در کاخ سفید بود، رخ نمیداد. در همین چارچوب، پیامی که اوباما به همتای ایرانی خود داد به خوبی درک شد. خلاصه این پیام این بود که «بیایید تفاهم کنیم». این تفاهم بیش از آنکه به قدرت آمریکا ربط داشته باشد، به اراده و استراتژی اوباما در خودداری از هرگونه مواجهه مربوط است. بدین مفهوم، حضور اوباما در کاخ سفید برای رهبران ایران یک فرصت طلایی است که باید پیش از خاتمه ریاست جمهوری وی غنیمت شمرده شود؛ به خصوص اینکه احتمال دارد بعد از اوباما کسی به کاخ سفید راه یابد که سیاستهای تندی در قبال پرونده هستهای ایران داشته باشد. دولت اوباما همین حالا هم هدف حملات تندی در داخل آمریکا قرار دارد. با توجه به تمام این امور، رهبری ایران دریافت که گشایش اعلام شده از طرف کاخ سفید، یک نیاز آمریکایی است که ایران برای دستیابی به خواستههای خود مجبور است به این نیاز آمریکا پاسخ مثبت دهد.
بدین ترتیب بود که برآیند نیازهای ایران و آمریکا در یک نقطه با همدیگر تلاقی کرده و سخنان مسالمتآمیزی را از دو طرف میشنویم. این همان نکتهای است که روحانی در مقاله خود در واشنگتن پست به آن اشاره کرده است: «دیدارهای سازنده و تحقق اهداف مشترک».
منبع: ایران در جهان

کلیدواژه ها: آمریکا, ایران, عبدالله اسکندر |
