بیشعوران ـ 24
اجازه؟ شما بیشعورید؟
۲۸ شهریور ۱۳۹۲
■ محمود فرجامی
وقتی که از ارتباط بیشعوری با منابع قدرت و ثروت و امکانات صحبت میکنیم نباید فراموش کنیم که بیشعوری بزرگ و کوچک نمیشناسد و محدود به آدمها و موقعیتهایی که به وضوح از امکانات ویژهای برای بیشعور شدن برخوردارند نیست. اگر اینطور بود بیشعوری باید محدود میشد به سیاستمداران، نظامیان، پزشکان، روحانیون، رسانهچیها و سرمایهداران. این در حالیست که اینطور نیست و همه در معرض این بلای خان و مان برانداز هستیم. بله، حتی شما دوست تو سری خوردهی عزیز!
معلمها و ساختار آموزش و پرورش از این حیث سخت نگران کننده هستند. درست است که شدت ضرررسانی بیشعوری یک معلم با شدت آسیب رسانی بیشعوری یک سردار نظامی یا یک روحانی عالیرتبه برابر نیست اما نباید فراموش کرد که تعداد معلمان و نیز مقدار تاثیرگذاریشان چند برابر سایر مشاغل است.
یک معلم دبستان در طول سی سال فعالیتش، اگر هر سال فقط با سی دانشآموز کار کند، بر تربیت 900 آدم تاثیر میگذارد. تاثیری که هیچگاه از ذهن کودک پاک نمیشود. تاثیری که میتواند انتقال صفات و آموزش بیشعوری را هم شامل شود!
تنبیه غیرمتعارف، یا در واقع شکنجههای بدنی، یکی از شایعترین روشهای بروز و شیوع بیشعوری در جهان سوم است. من وقتی پسربچهای نه ده ساله را میبینم دلم ریش میشود چون یاد خودم و بسیاری از دوستانم در همین سن میافتم با مدادی لای انگشتهای در شُرُف شکستن، دستهای ورم کرده از شلاق و صورتهایی سرخ از کشیده. از طرف چه کسانی؟ معلمها و ناظمهایی که قرار بود سرمشق ما باشند. و البته بودند (خود من که همیشه یک مداد توی جیبم دارم تا اگر ناظم دبستانمان را دیدم زحماتش را جبران کنم و درسم را پس بدهم!)
بعضی از این افراد حتی روشهایی ابداعی هم در شکنجهی کودکان داشتند. مثلا یکیشان ترکه انار را از درون شلنگ پلاستیکی ضخیم رد میکرد و آن یکی سیمهای کابل برق را درمیآورد و با روکش چندلایهی آن به جان بچهها میافتاد. البته بعضی هم مهربان و متمدن بودند: به خاطر 5 دقیقه دیر آمدن به مدرسه 90 دقیقه ما را زیر برف در حیاط نگه میداشتند!
شکی نیستد که در میان چنین موجوداتی، معلمهایی شریف و باشعور هم بوده و هستند. اگر جز این بود، تحت آموزش و پرورش چنان سادیستهایی، همهی ما الان باید الان به آدمخواری میافتادیم یا حتی با عضویت در گروهی تکفیری، جلیقه انفجاری میپوشیدیم. با این حال نباید خطر عظیم همان چند درصد معلم و کادر آموزشی (و صد البته پرورشی!) بیشعور را در نظام آموزش کشور نادیده گرفت. هیچ میدانید چند صد هزار معلم در کشور مشغول به کارند؟
بیشعوری در آموزش و پرورش را به هیچ وجه نباید محدود به تنبیه بدنی کرد. اولا تنبیه بدنی یک خوردهاش لازم است (فراموش نکنید که دانشآموز بیشعور هم فت و فراروان است!) و تا زمانی که کنترل شده و خیرخواهانه یا از روی ناچاری باشد میتوان با آن مدارا کرد. دست کم نشانهی بیشعوری نیست مگر آنکه از کنترل خارج و وسیلهای برای شکنجهی بچهها و عقده گشایی معلمان شود. ثانیا، بسیاری از روشهای شکنجه روحی هستند بطوریکه آدمیزاد آرزو میکند ای کاش شکنجهی بدنی جایگزین آنها شود.
یک تحقیق نشان میدهد نخستین جلوههای شکنجهی روحی و روانی در مدارس دخترانه 2145 سال بکار گرفته شد. اما تحقیق دیگری نشان میدهد که در آن زمان انسانها به اندازه کافی سالم و عاقل بودند که مدارس را تفکیک جنسیتی نکنند و لذا تحقیق قبلی از درجه اعتبار ساقط است. صرفنظر از اینکه محققان چه میگویند و تا کی توی سروکلهی هم میزنند، یک پرس و جوی ساده از زنان و دخترانی که تجربه مدرسه رفتن در ایران را دارند نشان میدهد تقریبا همهی آنها از سوی بیشعورانی که به کسوت معلم و ناظم و معاون و مدیر (و صد البته مربی پرورشی) درآمده بودند دست کم سه بار مورد تحقیر و توهین شدید قرار گرفتهاند و اشکشان درآمده. البته ممکن است بعضی از شاهدان خودشان الان در کسوت معلم باشند و از آن شکنجههای روحی به عنوان خیرخواهی یاد کنند؛ که خب اگر این کار را نکنند چه کنند؟
پسرها هم البته از آزار روحی و روانی در امان نیستند اما چون پوست کلفتترند (و یا حتی به عقیدهی بعضی محققان: روح و روانشان فعلا در مرخصی است) ممکن است کمتر آزرده شوند. اما این به آن معنا نیست که از اثرات مخرب آن در امان بمانند.
بیشعوری، به ویژه در در محیط آموزش و پرورش، خاصیتی رادیواکتیویته دارد: وقتی در معرض آن قرار گرفتید همیشه در خطر ابتلا به عوارض آن هستید. وقتی در سنین کودکی و نوجوانی در معرض بیشعوری آموزشی و پرورشی(!) باشید، تا آخر عمر احتمال عود کردن آن در شما بالاست (و تازه این وقتیست که آنقدر باشعور و خوشبخت باشید که از همان سنین پایین رسما به آن مبتلا نشوید) بیشتر موعظههای سر صف (از بلندگو)، اغلب کلاسهای تعلیمات دینی و تقریبا هرگونه تماس با مربیان پرورشی (بجزآنها که اهل تئاتر و موسیقی هستند) مشمول همین رادیواکتیو بیشعوریست.
در کشورهایی که سیستم آموزش و پروش کاملا مترکز و دولتی است، یعنی دولت به خودش اجازه میدهد که تمام متون و محتوای درسی و آموزشی و حتی فوق برنامه را تدوین کند و به صورت بخشنامه ای آن را مو به مو به خورد مدارس بدهد، معمولا دانشآموزان و کادر آموزشی، و به خصوص آنها که فهم و درک و سلیقه و شعور بالاتری دارند، همگی قربانی چند اَبربیشعورند که دستشان به مقامات بالا رسیده است (اعم از آهنگرِ دادگر و دیگران!). این بیشعوران، از آنجایی که عرضهی تملک هیچ یک از مناصب دلخواه بیشعوران را ندارند، رسالتشان عود میکند و به جان آموزش و پرورش میافتند. علاقه شدیدشان تهیه، تدوین و بازنگری (با نام علمی terekmoonation) متون درسی مرتبط با علوم انسانی و تعلیمات عمومی است. به این ترتیب آنها در توطئهای مخوف، به مدد منابع دولتی دست بکارِ پراکندن بیشعوری در سطحی ملی میشوند. حاصل هم چنان کتابهایی است که اگر کسی واقعا بخواهد از آنها چیزی یاد بگیرد چیزی جز یک بیشعور متزلزل و خوددرگیر و ذلیل، نهایتا مثل خود مولفان، نمیشود. خوشبختانه بیشتر بچهها فقط این کتابها را فقط برای نمره میخوانند یا اصلا نمیخوانند و فقط سر جلسه از روی آنها تقلب میکنند. با این حال همان مقدار تماس اندک با این مواد غنی شده از بیشعوری هم خطرناک است.
مواظب باشید بچهها!

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |
